طبق قولی که پدر بهم داده بود برای حمل و نقل اسون تر یک 206 مشکی خرید برام.لباسامو پوشیدمو رفتم جلوی در خونه ارمین.با بوق اول فرناز پرید توی ماشین و به سمت دانشگاه حرکت کردیم.
-کلاس اول ساعت چنده؟
فرناز-جان عزیزت تند برو!8 اصلا دلم نمیخواد روز اول دیر برسم!
تا برسیم و جای پارک و کلاسو پیدا کنیم 8:15 شده بود.ورودمون با خوندن اسممون هم زمان شد!
استاد-خانوم حسیــ...به به!روز اول!دیر!چرا؟
-چون جای پارک پیدا نشد!
استاد-بسیار خوب چون اسمتون رو نخونده بودم میبخشم.بفرمایید تو.
المیرا برامون آخر کلاس جا گرفته بود.
استاد-خوب خانوم ها و آقایون.باید یه سری از چیزارو بگم.اینجا دانشگاهـ...
یکی از پسرا که در راستای من و فرناز نشسته بود پرید وسط حرفش-بعله استاد میدونیم!اینجا دانشگاهه!مدرسه نیست!
استاد-آقای آریان فر شما میدونید!دوستان ترم اولی نمیدونن!همه که مثل شما یه سالو نیفتادن!
پسره ضایع شد و تا آخر کلاس جیکش درنیومد!خوشم اومد!به این میگن یک عدد استاد پیر اخموی باحال!کلاس تموم شد و سه تایی از کلاس زدیم بیرون.
المیرا-بچه ها پسره رو دیدین؟
-آره خیلی پررو بود!
المیرا-سر کلاس ته و توشو از خواهرم دراوردم.این یه سال پشت کنکور مونده و یه ترمم اینجا افتاده!البته گفته شده که هوشش خوبه!لای کتابو باز نمیکنه!
-عجب خریه!بگذریم!کلاس بعدی کیه؟
فرناز-المیرا فکر کنم ما قراره بشیم منشی خانوم!خوب برو از تو سایت ببین دیگه!
-بعله چراکه نه!خیلیم دلتون بخواد!
فرناز-ترنم فرض کن یکی از درسامون با ارمان باشه!
وای اصلا به اینجاش فکرم نکرده بودم!
-اونوقت من کله تو و داداشتو باهم میزارم رو سینتون!
فرناز-وا!به من و فرید چه؟
-چه میدونم!زورم به ارمان نمیرسه!به تو و فرید که میرسه!
المیرا-ول کنین این حرفارو!بیاین بریم سلف یه چیزی بخوریم من صبحانه نخوردم!کلاس بعدی هم سه ربع دیگس!
قبول کردیم و هرسه تامون شیر و کیک گرفتیم و نشستیم توی یک نقطه ای که اصلا تو دید نبود.همونجور که میخوردیم صدای میز بغلی –که اون پسر پررو و سه تا از دوستاش بودن-رو شنیدیم.
-آریا فکر کنم کلاس بعدیت با حسینی باشه!من که پاس کردم!یعنی ما پاس کردیم!به تو و نیما گفتم بشینین بخونین این نمره نمیده!گوش نکردین!
با شنیدن"حسینی"گوشام تیز شد
-کلاس اول ساعت چنده؟
فرناز-جان عزیزت تند برو!8 اصلا دلم نمیخواد روز اول دیر برسم!
تا برسیم و جای پارک و کلاسو پیدا کنیم 8:15 شده بود.ورودمون با خوندن اسممون هم زمان شد!
استاد-خانوم حسیــ...به به!روز اول!دیر!چرا؟
-چون جای پارک پیدا نشد!
استاد-بسیار خوب چون اسمتون رو نخونده بودم میبخشم.بفرمایید تو.
المیرا برامون آخر کلاس جا گرفته بود.
استاد-خوب خانوم ها و آقایون.باید یه سری از چیزارو بگم.اینجا دانشگاهـ...
یکی از پسرا که در راستای من و فرناز نشسته بود پرید وسط حرفش-بعله استاد میدونیم!اینجا دانشگاهه!مدرسه نیست!
استاد-آقای آریان فر شما میدونید!دوستان ترم اولی نمیدونن!همه که مثل شما یه سالو نیفتادن!
پسره ضایع شد و تا آخر کلاس جیکش درنیومد!خوشم اومد!به این میگن یک عدد استاد پیر اخموی باحال!کلاس تموم شد و سه تایی از کلاس زدیم بیرون.
المیرا-بچه ها پسره رو دیدین؟
-آره خیلی پررو بود!
المیرا-سر کلاس ته و توشو از خواهرم دراوردم.این یه سال پشت کنکور مونده و یه ترمم اینجا افتاده!البته گفته شده که هوشش خوبه!لای کتابو باز نمیکنه!
-عجب خریه!بگذریم!کلاس بعدی کیه؟
فرناز-المیرا فکر کنم ما قراره بشیم منشی خانوم!خوب برو از تو سایت ببین دیگه!
-بعله چراکه نه!خیلیم دلتون بخواد!
فرناز-ترنم فرض کن یکی از درسامون با ارمان باشه!
وای اصلا به اینجاش فکرم نکرده بودم!
-اونوقت من کله تو و داداشتو باهم میزارم رو سینتون!
فرناز-وا!به من و فرید چه؟
-چه میدونم!زورم به ارمان نمیرسه!به تو و فرید که میرسه!
المیرا-ول کنین این حرفارو!بیاین بریم سلف یه چیزی بخوریم من صبحانه نخوردم!کلاس بعدی هم سه ربع دیگس!
قبول کردیم و هرسه تامون شیر و کیک گرفتیم و نشستیم توی یک نقطه ای که اصلا تو دید نبود.همونجور که میخوردیم صدای میز بغلی –که اون پسر پررو و سه تا از دوستاش بودن-رو شنیدیم.
-آریا فکر کنم کلاس بعدیت با حسینی باشه!من که پاس کردم!یعنی ما پاس کردیم!به تو و نیما گفتم بشینین بخونین این نمره نمیده!گوش نکردین!
با شنیدن"حسینی"گوشام تیز شد
آخرین ویرایش: