کامل شده رمان زمزمه عشق | جناب سرهنگ کاربر انجمن نگاه دانلود

روند کلی رمان برای شما چطور بود؟؟


  • مجموع رای دهندگان
    8
وضعیت
موضوع بسته شده است.

The unborn

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/15
ارسالی ها
7,006
امتیاز واکنش
49,906
امتیاز
1,221
محل سکونت
سومین سیاره خورشیدی!
(( پاکان ))
فک کنم حالش بد شد . سریع رفت تو دستشویی و بعدش فقط صدای عق زدن اومد. محکم به درمی‌کوبیدم ....
_ ستاره ..... چت شد یهو ؟؟؟ خانومم ؟
دوباره فقط صدای عق زدن ...
_ باز کن این در رو ببینم چی شده ؟؟ ستاره ....
صدای عق زدن قطع شد .
_ باز کن دی ........
هنوز حرفم کامل نشده بود که ستاره بی حال جلوم قد علم کرد .
_ چرا حالت بهم خورد ؟؟ چیزی خوردی ؟ ها ؟؟
_ چیزی نیست آقا .... حتما مسموم شدم ... خوب می‌شم .
_ چی چی رو خوب می‌شم ؟؟؟ ...... زودی لباسات رو بپوش ببرمت دکتر ..... یالا !
_ چیزی نیست پاکان ..... واسه یه بالا آوردن که نمی‌رن دکتر ... بعدشم زشته وسط مراسم بذارم برم. تو هم این قدر حساس نشو ، خوب میشم ... خیالت راحت .
_ مطمئن ؟؟
_ آره عزیزم ... مطمئن !
لبخند ستاره کشی زدم :
_ باشه ... پس بیا بریم
تا آخر مراسم دوبار دیگه هم حالش بد شد . واقعا بی حال شده بود! هی اصرار می‌کردم بریم دکتر، ولی کو گوش شنوا ؟؟؟ می‌گفت چیزی نیست، فقط مسموم شدم.
از من اصرار و از اونم انکار . ساعت 2 بود که به خونه رسیدیم . کمکش کردم و از پله ها بالا بردمش . لباساش رو با بی حالی عوض کرد و خوابید .. منم دستم رو دور ک.م.ر.ش ح.ل.ق.ه کردم و خوابیدم .
دو روز پیش که رفته بودم اداره چند روزی واسه خودم مرخصی گرفتم . واسۀ همین ساعت 9 از خواب نانازم بیدار شدم .بعد از عملیات هر روزه رفتم پایین .
_ به به .... ببین خانوم خوشگلم چی کار کرده !
با لبخند دل آب کٌنِش بهم خیره شد :
_ سلام ... صبحت بخیر
_ سلام خانم خانما ..... صبح شما هم بخیر
زینت خانوم واسه دوهفته پیش خانوادشرفته ؛ آخه مادرش حالش بد شده !نشستم سر میز و با اشتها واسه خودم لقمه گرفتم . ولی ستاره فقط یه لیوان آب پرتقال خورد !
_ ستاره ؟؟
_ جانم ؟
_ چرا صبحانت رو نمی‌خوری ؟؟؟؟
_ اشتها ندارم .
_ یعنی چی که اشتها ندارم ؟؟؟ مگه می‌شه ؟ تو از دیروز ظهر هیچی نخوردی .. بردار بخور، زود !
_ نمی‌تونم به خدا ..... حالت تهوع دارم .
_ خانومم اون حالت تهوع نیست و گرسنگیه ( واسش لقمه گرفتم ) بخور .
_ نمی‌تونم پاکان ...... میلم نمی‌کشه .
لقمه رو آروم تکون دادم :
_ باید بکشه ..... بگیرش
تا یه هفته همین آش بود و همین کاسه ! از هر چی بو تو جهان بود بدش میومد .می‌رفتم بغلش می‌کردم ، می‌گفت :
_ پاکان برو اون ور، خیلی بو میدی
از این قضیه یکمی کلافه شده بودم .. البته فقط یکمی ها ! باز فکر نکنین من غولی یا آدم روانی یا لولوخورخورما..!
البته این کلافگی زیادم طول نکشید .یه شب همۀ اون کلافگی ها تموم شد ! شبی که فهمیدم ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • The unborn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/15
    ارسالی ها
    7,006
    امتیاز واکنش
    49,906
    امتیاز
    1,221
    محل سکونت
    سومین سیاره خورشیدی!
    ((ستاره ))
    خیلی اعصابم خرد شده بود . باید به زور غذا درست می‌کردم. از هرچی بو توی این دنیا بود حالم بهم می‌خورد ... از بوی ادکلن کاپیتان بِلک گرفته تا...
    یه حدسایی زده بودم . وای فکر کن یکی بهم بگه مامانی ؟؟؟ مامان ستاره ؟؟
    ویـــــی .. تقریبا یه هفته ای میشه که آزمایش دادم ... البته دور از چشم پاکان
    سریع یه مانتوی شیکِ شکلاتیِ تیره و شلوارِ جینِ مشکیم رو پوشیدم . شالِ طرحدارِ خاکیم رو هم انداختم روی سرم و مرتبش کردم .. بدو بدو از اتاق زدم بیرون و سوییچ رو از روی اٌپن برداشتم و دِ برو که رفتیم!
    روی صندلی نشستم و نگام رو به زمین دوختم . خدایا خواهش می کنم جواب آزمایش مثبت باشه ... اگه بچم پسر باشه موهاش رو فشن می زنم و عینک دودی مارک دار واسش می خرم که همین اولِ کاری دخترکٌش از آب دربیاد !!
    اگه دختر باشه موهاشو دٌم خرگوشی می بندم .. تاب دامن صورتی واسش می خرم تا با کفشای صورتیِ صدا دارش تو خونه ویراژ بده ! وای فکرش رو بکن .. وقتی راه میره کل خونه رو صدای جیغ جیغ برمیداره ! از پاکان کولی می گیره ... از اٌپن بالا می ره ... روی مبلا بالا و پایین می پره !
    _ خانوم فاتحی .... خانو.......
    _ بله بله .... من فاتحی هستم !
    _ بیا عزیزم ... اینم جواب آزمایش. مثبته .... مبارکه ایشالا
    پرستاری رو که برگۀ آزمایش رو بهم داد محکم بوسیدم :

    _ قربونت برم من !
    از آزمایشگاه سریع اومدم بیرون
    ***
    رفتم تو حیاط ...
    _ بَلاله بَلال !!
    _ پاکان ... باز که داری بلال می سوزونی !
    _ هَه هَه هَه هَه .... مگه من شاهینم ؟!
    _ بالاخره داداشین دیگه ......... لنگه‌ی همین !!
    _ ستاره ؟!
    _ وای که چه حالی داره ! بی خیال ... بلال من رو بده زود باش.
    _ اول بیا این ساندویچارو بزنیم بر بدن که بدجور داره چشمک می زنه !
    ساندویچارو خوردیم و رفتیم سراغ بلال !
    _ اون بلال رو بده به من !!
    _ نه ... وایستا خودم بهت بدم !
    _ پس زود باش !
    دهنم رو باز کردم . پاکان بلال رو جلو آورد ، خواستم ازش یه گازِمشتی بزنم که بردش عقب .آخ مامان ! پاکانِ نقطه چین . دندونام رفتن رو ویبره !!!
    _ پاکان ؟؟؟ اصن من قهرم !!!
    _ وای چه خانوم اخمویی ........ الان می‌خواد من رو بخوره !
    جیغی کشیدم که :

    _ باشه کوچولو ... بیا بگیرش
    _ جونمی ....... بده !!
    داشتم بلال رو می خوردم که پاکان گفت :

    _ ستاره ؟!
    _ جان؟؟
    _ یادته گفتی یه آهنگ برام بخون ؟؟!
    _ خو آره !
    _ آماده ای ؟؟
    _ هوم ؟ میخوای بخونی ؟؟؟
    _ آره دیگه !
    _ جان من ؟!؟!؟!
    اخم شیرینی کرد :

    _ اِ ستاره ؟؟؟؟؟؟؟
    _ بخون بخون !
    _ باشه ... یه لحظه وایستا !
    _ زود باش دیگه پاکان
    _ چشم خانوم غرغرو !!
    _ پاکان ؟؟!!
    آروم خندید :

    _ چشم ...... اصن شما تاجِ سرِ مایی ... خوب شد ؟!
    _ خوب که نشد ... ولی قابل قبوله !! ( بلند زد زیر خنده ) مثل این که چاره ای نیست و از اون جایی که از قدیم گفتن بخشش از بزرگان است ، ما شما را عفو می کنیم ولی دیگه تکرار نشه !!!
    ریز خندیدم ....
    _ عجب اعتماد به نفسی داره ستاره !
    _ از نفس گذشته عزیزم ....... به عرش رسیده !
    _ خوبه خودتم می دونی عشقم !
    _ خب دیگه ....... شروع کن !
    _ چشم سرورم !
    گیتارو تو بغلش جابه جا کرد و بعد از صاف کردن صداش شروع کرد به خوندن:

    نگو دلت با من نیست
    نگو از جنس سنگه
    بگو چشات سر چی
    داره با من میجنگه
    این از بخت منه که
    همیشه پای این عشق
    یه جا باید بلنگه
    نگو بهم مهاله تو رو به دست آوردن
    منو میبری با این حرفا تا مرز مردن
    اشکام از دوری تو ریختن ندیدی از من
    چه آبرویی بردن
    عاشقتم میدونی میتونی بمونی کنارمو
    بگیری غمتو از روزگارمو
    تا ابد جونمو پای تو میزارمو
    دیوونتم امشب میگم من با
    تو رازمو
    دوباره از نو عشقو میسازمو

    بمونی میگیری غمو از این سازمو....

    آخ قر تو کمرم فراوونه نمی‌دونم کجا بریزم !!!!
    تو با این همه آزار آخه کجا رسیدی

    منو تو چشم مردم به رسوایی کشیدی
    بگو تهش چی میشه ؟ من راضیم حتی
    به هر خوابی که دیدی
    همین حالی که دارم تو چشمای تو هم هست
    موندن سر حرفت منو میبره از دست
    نشد این اعترافو ازت پنهون کنم که
    چشات مثل ستاره ست
    عاشقتم میدونی میتونی بمونی کنارمو
    بگیری غمتو از روزگارمو
    تا ابد جونمو پای تو میزارمو
    دیوونتم امشب میگم من با تو رازمو
    دوباره از نو عشقو میسازمو

    بمونی میگیری غمو از این سازمو....

    (( ستاره – سامان جلیلی ))
    با تموم شدن آهنگ پریدم بغلش و .......!
    _ خوشگل خانوم ......... حالا هی شیطونی کن ، شب نتیجه کارات رو می بینی !!
    _ نوچ نوچ .... تهدید تو شبِ تاریک ؟!! بعدشم از این به بعد نمی تونی اذیتم کنی !
    _ می بینیم ...... نیگا کن ببین کی نمی تونه اذیتت کنه ؟!
    _ شرمنده ... گفتم که نمی تونی ... پارتیم زیادی از حد کلفته !!!!
    _ پارتی ؟؟!! قضیه چیه ؟ وایستا ببینم ............... نکنه ................ آره ؟؟؟!!!!!
    برگۀ آزمایش رو مثل پرچم نشون دادم :

    _ آره بابایی !
    با یه لبخند دندون نما زدم به چاک !
    _ ستاره وایستا ........ ندو ... واست بَده . داری زندگیم رو کجا می بری ؟!!
    زودی وایستادم . دستای پاکان د.و.ر ک.م.ر.م حلقه شد . گٌر گرفتم !
    _ چی گفتی ؟؟ زندگی ؟!! راضی نیستم ... اگه این فسقلی زندگیته پس من چیتم ؟!
    _ عشقمی ... خانوممی ... همۀ وجودمی ! بعضی وقتا برای رسیدن به عشقت باید از زندگیت بگذری !
    لبم رو با خوشحالی با دندونام فشار دادم و پریدم تو بغلش :

    _ پاکان عاشقتم ... خیلی دوست دارم !
     
    آخرین ویرایش:

    The unborn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/15
    ارسالی ها
    7,006
    امتیاز واکنش
    49,906
    امتیاز
    1,221
    محل سکونت
    سومین سیاره خورشیدی!
    قرار شد همگی برای ناهار امروز خونه‌ی ما بیان ! البته مامان و مادرجون و زن دایی زودتر میان که به کارا برسن .
    اگه می‌دونستم بچه دار شدن این قده منفعت میاره خب زودتر دست به کار می شدم .
    _ اِ ...... این جوریه ؟!
    _ ای کج دهن ...... ای منحرف !
    _ هَه هَه هَه هَه ... کمال همنشین در من اثر کرد !
    _ نه بابا !!
    _ زن بابا ..... بیا منو دولپی قورت بده خب !
    _ خوردنی نیستی ... گوشتت تلخه گلم !
    _ من که انسان نیستم که گوشتم تلخ باشه فدات شم !
    _ میام می زنمتا !
    _ خو بیا ... بیا بیا ... کیش کیش ...... چخه چخه . به ما نمی خوری !
    _ من به تو نمی خورم؟! شیطونه می گـه ............!
    ***
    حالا دو ماه از گرفتن نتیجه آزمایش می گذره .خیلی خوش به حالم شده ! زینت خانوم برگشته و من دست به سیاه و سفید نمی زنم ! فقط بخور و بخواب ! هرچی دلم می خواست پاکان برام می خرید . توجه ها از هرسو متمایل به من بود .
    خیلی حال می ده فقط دستور بدی و از جات تکون نخوری . به محض این که یه کم راه می رفتم ، صدای اعتراض پاکان بلند میشد :
    _ واسه چی داری راه می ری خانومی ؟! هرچی می خوای بگو زینت خانوم برات میاره ... بیا بشین عزیزم!
    خیلی با حرفاش آروم می شدم . سعی می کرد زودتر بیاد خونه ! همیشه در خدمتم بود . هر روز هم یه نفر بهم سر می زد .همیشه من و پاکان سرِ جنسیت بچه با هم بحث می کردیم ! من میگفتم بچه پسره ، اون می گفت نخیر ، دختر ناناز باباست .بچم پسر بود ! وای پسر پسر قندِ عسل !
    پاکان خیلی خوشحال بود ! بفرما اینم کرم داشت . ایشونم که بدشون نمیومد بچشون پسر از آب دربیاد.
    خدایا بهم رحم کن ! من هنوز جوونم . یه کامیون آرزو دارم ! یه وقت دیدی این پاکان جوگیر با پسر دسته گلش افتادن به جونم . پسرا هم که مامانی ! دیگه بدتر ! هرجا برم دنبالم میاد .
    _ فکر کن ستاره ...پسرت هرجا بری گوشه مانتوت رو بگیره و همرات بیاد.
    _ ساکت باش وجدان جون که پسره من این قده سوسول نمی شه ! وایستا ..... یه جوری پسرم رو تربیت کنم که به دختر جماعت محل سگم نذاره ! اون وقت می بینی کی سوسوله .
    _ می بینیم ستاره خانوم ....... هرچند به تربیت تو اعتباری نیست .
    _ میام می زنمتا...اون وقت تا به خودت بیای می بینی همه جات کبوده.نگی نگفتیا !!
    _ باشه ..... هی بگو می زنمت . اصن من قهرم . همین الان وسایلام رو جمع می کنم و می رم خونۀ بابام .
    _ خب برو ...... فکر کردی من شورِتَم که بیام نازت رو بکشم ؟!؟!
    _ دور از جون شوهرم .... بای !
    _ گمشو عزیزم !!
    _ گم نمیشم شناسنامه دارم !
    _ میام ......................
    _ من که رفتم .. تو هم نیا . یه وقت دیدی سرت کلاه رفته و تو موندی با علفایی که زیر پات سبز شدن و هرلحظه هم داره بزرگتر می شن ...
    ***
    وارد ماه هشتم شده بودم . احساس سنگینی می کردم . هرجا که می رفتم قبل از خودم اگه گفتین چی دیده می شد ؟؟!! آباریکلا . شیکمم !!
    همیشه خدا رو شکر می کردم که این هدیه ی با ارزشش رو در اختیارم گذاشته و من رو لایق مادر شدن دونسته و این موجودِ کوچولوی زیباش رو به من سپرده . وقتی توی فیلما می دیدم و می شنیدم که میگن : مادر نشدی بفهمی من چی می کشم ، با خودم می گفتم :
    _ خب مگه مادر شدن چه حسی داره ؟!
    فکر می کردم حس مادرا به بچشون مثه حس یک مادر به یه بچه دیگست . اما حالا که خودم دارم یک بچه ای رو به دنیا میارم که از پوست و خون و وجود منه ، احساس می کنم این حس با دیگر حس های دنیا اصلا قابل مقایسه نیست .این که بفهمی یک انسان دیگه در بطن تو رشد می کنه و ازت می خواد که مراقبش باشی ، احساس بزرگی بهت دست می ده .این که یک انسان تو رو مادر خطاب کنه . این که بچت گریه کنه و با بی قراری بخوای آرومش کنی ! این که دوست نداشته باشی حتی یک خراش به پوستش بیوفته .افتخار می کنم که تجربه‌ی شبیه خلقت رو که خودش می دونسته به من اعطا کرده به عنوان زن ..... افتخار می کنم که حق مادر شدن رو دارم .
    تو کتابا خوندم که مادر شدن در واقع یک لایۀ عجیبی رو به وجود یک زن اضافه می کنه و اون رو یک مرحله بالاتر می بره و یا یک حجاب مهمی رو از وجودش برمی داره !
    یه حس عجیب و غریب ..... تازه و پر از عشق !
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    The unborn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/15
    ارسالی ها
    7,006
    امتیاز واکنش
    49,906
    امتیاز
    1,221
    محل سکونت
    سومین سیاره خورشیدی!
    با صدای زنگ تلفنِ خونه به خودم اومدم .
    _ الو؟
    _ سلام مامانی
    سپیده بود . آروم خندیدم و گفتم :
    _ سلام ..... باز تویی جیغ جیغو ؟!

    _ ستاره ؟!! من شوهر دارم ... بچه که نیستم بهم میگی جیغ جیغو !
    _ چشم .... دیگه نمی گم !
    _ شوخی کردم ستاره جونی !!
    _ می دونم می دونم ... خب بنال ببینم چی از جونم می خوای فدات شم ؟!؟!
    _ ایش ... میخوای بیام خونت ، اونجایی که ؟!؟!
    _ آخه دیوانه .... اگه الان خونه نبودم که تلفن رو جواب نمی دادم !!
    _ اینم حرفیه ....... پس من دارم میام !
    خواست قطع کنه که گفتم :

    _ هوی سپیده ؟؟؟!
    _ ها ؟؟!
    _ قربون دستت داری میای چند تا بسته پفک و چیپس بخر بیار ... آذوقم تموم شده .... لواشک یادت نره !
    _ امر دیگه ای باشه ؟!!
    _ نه دَمت زیبا ... فقط سپیده چیپس نمکی بگیریا !
    _ چشم سرورم ... خدا نکنه تو یه بار دیگه حامله بشی . پدرِ همه رو باهم یهویی درمیاری !!
    _ چرا اینارو به من میگی ؟؟!!!! به پاکان بگو که نمیشه جلوش رو گرفت !
    _ زر اضافی موقوف.... خداسهراب !!
    _ زودی بیایا ...... خداسعدی !!
    خداروشکر سپیده کلید خونه رو داشت پس لازم نبود برم در رو براش باز کنم .با کانالای تی وی درگیر بودم که یه لحظه احساس درد کردم .
    _ پسرگلم شیطونی نکن که مامانی ناراحت میشه ها!
    دردم خوابید .چه بچۀ حرف گوش کٌنی ! بعد از چند دقیقه دوباره درد رو احساس کردم .زیرِلب صلوات می فرستادم .دردم رفته رفته شدت گرفت .جیغ های خفه ای می کشیدم .زینت خانوم خونه نبود . رفته بود خرید . دستم رو به میز شیشه ای تکیه دادم و خواستم بلند شم که افتادم روی زمین .آروم گریه می کردم و جیغ می کشیدم.خدایا بچم ! چشام داشت بسته می شد .صدای سپیده به گوشم رسید :

    _ خدا من رو بکشه ........ ستاره ... ستاره
    اروم به گونم ضربه می زد و ازم می خواست یه چیزی بگم ؛ ولی جونی تو تنم نمونده بود.
    _ عزیزم؟ ............ ستاره؟ ... توروخدا یه چیزی بگو .... ستاره ؟
    چشام کاملا روی هم افتاد . دیگه هیچی ندیدم . فقط تاریکی !
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    The unborn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/15
    ارسالی ها
    7,006
    امتیاز واکنش
    49,906
    امتیاز
    1,221
    محل سکونت
    سومین سیاره خورشیدی!
    ***
    (( 4 سال بعد ))
    کت و شلوار شیری رنگم رو پوشیدم و شالم رو روی سرم مرتب کردم .یه آرایش ملایم با رنگ لباسم روی صورتم نشوندم . لایک داری ستاره !!
    _ خانوم جان ؟؟
    _ جانم زینت خانوم ؟؟
    _ تیرداد می خواد شمارو ببینه
    _ باشه ... الان میرم پیشش
    قبل از اینکه از اتاق برم بیرون یه ضربه به در حمام زدم.
    _ جانم ؟
    _ زودی بیا بیرون ....... الان مهمونا می رسنا
    _ ای به چشم خانومم ..... الان میام .
    _ باشه فقط زود
    _ اطاعت ملکه !!!
    خنده ریزی کردم و از اتاق بیرون رفتم و در زدم.
    _ بیا تو مامانی !
    در رو باز کردم و با لبخند به ثمره‌ی عشقم خیره شدم.بیشتر به پاکان رفته بود تا به من ...اون موهای قهوه ای روشنش دل آدم رو می برد . هر وقت که می دیدمش برام تازگی داشت .به طرفش رفتم : پ

    _ پسر خوشگل مامان چطوره ؟؟!
    _ خوبم مامانی
    محکم بغلش کردم و بوسیدمش .
    _ مامان ؟
    _ جان مامان ؟
    _ خیلی خوشگل شدی !!
    با اون لباس سفید، کت اسپرت مشکی و شلوار جین و پاپیون سیاهش از همه دلرباتر می شد .با این حرف بلند شدم و تو بغلم گرفتمش و از اتاق رفتم بیرون
    _ الهی قربونت بشه مامان ..... به خوشگلیِ تو که نمی رسم آقا تیرداد
    همگی اومده بودن .صدای خنده خانوما و آقایون یکی شده بود .بعد از انجام همه مراسمات مثل کادو دادن و کیک خوردن و شمع فوت کردن ، پاکان رفت طبقه بالا و بعد از چند ثانیه با گیتار جلوی چشامون ظاهر شد .همگی باهم فریاد زدیم :

    _ آخ جون گیتار !!
    شاهین همونطور که یاسمن ( نامزدش ) رو توی آغوشش جا می داد گفت :
    _ داداش قربون دستت یه آهنگ قری بخون روحمون شاد شه !!
    پاکان با لبخند شروع کرد به خوندن :
    _ حال عجیبی دارم کنارت
    نگیرش این حال منو میشم خمارت
    چه نازی داری خدایِ عشـ*ـوه

    به همه دنیا نمیدم نازتو عشقه ...

    شاهین پرید وسط و شروع کرد به رقصیدن .پاکان تو چشام زل زده بود ...
    تو که طرز نگاهت گرم و محشر بود

    دوتا چشمات همیشه خاص و دلبر بود
    تو که تو دلِ من همیشه میمونی
    با قلبِ من نکن نامهربونی
    تو که طرز نگاهت گرم و محشر بود
    دوتا چشمات همیشه خاص و دلبر بود
    تو که تو دلِ من همیشه میمونی

    با قلبِ من نکن نامهربونی ....

    دانیال هم همونطور که دختر 10 ماهش ( پریناز ) رو بغـ*ـل کرده بود به شاهین ملحق شد ...
    کنارم هستی چه عاشقونه

    تمومِ دنیایِ منی یکی یدونه
    چه حسی دارم هوای عشقه
    که با تو روزگارِ من مثل بهشته
    دوباره آرزوهام با تو پٌر رنگ شد
    دوباره دلِ من برای عشق تنگ شد
    همه دلواپسیام با تو کمرنگ شد
    کنارت زندگی خیلی قشنگ شد
    دوباره آرزوهام با تو پٌر رنگ شد
    دوباره دلِ من برای عشق تنگ شد
    همه دلواپسیام با تو کمرنگ شد

    کنارت زندگی خیلی قشنگ شد ......

    دیاکو پرید وسط ..... سپیده با لبخند بهش نگاه می کرد و و دستای دختر کوچولوی نازش ،افسانه ، رو می فشرد !
    تجربۀ عشق با تو قشنگه

    اگر چه اون دلِ بلات خیلی زرنگه
    وقتی میخندی خندت شیرینه
    شوقِ یه دنیا زندگی به دل میشینه
    تو که طرز نگاهت گرم و محشر بود
    دوتا چشمات همیشه خاص و دلبر بود
    تو که تو دلِ من همیشه میمونی
    با قلبِ من نکن نامهربونی
    تو که طرز نگاهت گرم و محشر بود
    دوتا چشمات همیشه خاص و دلبر بود
    تو که تو دلِ من همیشه میمونی

    با قلبِ من نکن نامهربونی ....

    (( باحالی از عماد ))
    صدای دستا بلند شد .نوبت عکس گرفتن شد . یه عکس سه نفره ، من و پاکان و پسرمون ،تیرداد . یه عکس پر از عشق و محبت !
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    The unborn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/15
    ارسالی ها
    7,006
    امتیاز واکنش
    49,906
    امتیاز
    1,221
    محل سکونت
    سومین سیاره خورشیدی!
    پاکان همون طور که تیرداد رو بغـ*ـل کرده بود کج ایستاد و منم به تبعیت از پاکان کج ایستادم . دستش دور شکمم حلقه شد . سرم رو به سینش تکیه دادم .
    لبخند زدم ، لبخندی از عشق ،محبت ، غرور و شعف .
    روی لب های همه لبخند جا خوش کرده بود . شاهین و یاسمن با چشمای خندون بهمون نگاه می کردن .
    دانیال با عشق به پریا نگاه می کرد . پریا نگاش رو به پریناز دوخته بود ولی لبخند محوی رو لباش بود . از این که دانیال دوسش داره به خودش می بالید . دیاکو درِگوش سپیده حرفی رو زمزمه کرد . با لبخند سپیده ، دیاکو خم شد و گونش رو بوسید . سپیده سرخ شد و دیا کو با لبخند به افسانه ، ثمره عشقش ، نگاه کرد . افسانۀ 14 ماهه خندید و برای هزارمین بار پدرش رو به بوسیدن لپای سرخش وادار کرد .
    لبخندم عمیق تر شد .
    چیک !
    با درد عمیق دل من ....
    تو دیدی که مردم چه کردن ...
    تو پیش غرورم نشستی ...
    تو زخمای قلبم رو بستی ...
    تو زخمای قلبم رو بستی ...
    شکل رفتن این روزگار ...
    منو تو گریه تنها نزار ...
    منو از آدما پس بگیر ...
    منو دست خودم نسپر ...
    منو دست خودم نسپر ...
    جز تو هیشکی مهربون نبود ...
    با هجوم این درد ...
    زندگی منو از عشق من ...
    راحت جدا کرد ...
    من هنوز همون درد دیروزم ...
    آدمِ همیشه ..
    هیشکی مثه من عاشقت نبود ...
    عاشقت نمیشه ...
    تو که میدونی دنیا ..
    چه رسم تلخی داره ...
    از هرچی که میترسی ...
    اونو سرت میاره ...
    صدا زدم دنیا رو ....
    نفس کشیدم تو باد ....
    هوای تو اینجا بود ....
    منو نجاتم میداد ....
    جز تو هیشکی مهربون نبود ...
    با هجوم این درد ...
    زندگی منو از عشق من ...
    راحت جدا کرد ...
    من هنوز همون درد دیروزم ..
    آدمِ همیشه ...
    هیشکی مثه من عاشقت نبود ...
    عاشقت نمیشه ..

    **** پایان ****

    از این که برای خوندن این رمان از چشم های زیباتون مایه گذاشتین ، واقعا ازتون ممنونم ....
    امیدوارم شما هم مثل ستاره و پاکان عشق حقیقی رو پیدا کنین و برای به دست آوردنش بجنگین . همین طور امیدوارم فریب عشق های دروغین رو نخورید و خام حرف های چرکین و آلوده و پر از هـ*ـوس و خواهــش نـفس نشید . دوستون دارم، مواظب خودتون و خوبی هاتون باشید . موفق و سربلند باشید .. یا حق ... !
     
    آخرین ویرایش:

    FATEMEH_R

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2015/09/05
    ارسالی ها
    9,323
    امتیاز واکنش
    41,933
    امتیاز
    1,139
    خسته نباشید
    cbo9_edtn_144619095596511.jpg
     

    narcissus

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/28
    ارسالی ها
    328
    امتیاز واکنش
    3,928
    امتیاز
    493
    سن
    25
    محل سکونت
    کرج
    خسته نباشید نویسنده ی عزیز!
    این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    توسط تیم ویراستاری نگاه دانلود ویرایش شده و آماده ی فرمت شدن است.
    ممنون از دوستان عزیز ویراستار و همچنین نویسنده ی محترم برای همکاری با تیم ویراستاری.
    با آرزوی موفقیت روزافزون برای شما:aiwan_lggight_blum:
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا