دستم محکم بازوش رو می گیره و صدام گام برمی داره به سوی بلند شدن اما می خوام کنترلش کنم و می کنم. برادرم حرمت داره.
- بس کن! اینقدر بچه بازی درنیار. از تو بعیده بخدا!
دستش بلند میشه و قصد پس زدنم رو داره.
- چرا نشستی تو ماشین؟ بیا جواب منو بده!
و دستش می خواد پسم بزنه و توی سرم می چرخه مگه بازی کردن با دم شیر چه شکلیه که پویان نمی فهمه!
دستش فقط می خواد به آرومی پسم بزنه. دستش فقط می خواد بی خیالش بشم و بذارم راحت به سمت ماشین علی جلو بره. اما غیرارادی محکم به عقب رونده میشم و به روی زمین میفتم!
آخم درمیاد بخاطر اینکه انتظارش رو نداشتم اما نه بخاطر درد. چون هیچ دردی دامن گیرم نشده و نگاه ترسیده م به روی علی ای زوم شده که با افتادنم به روی زمین، به سرعت از ماشین پیاده شد و نگاهم به علی ای زوم شده که دیگه حواسش به احترام نیست.
پویان، به سمتم برمی گرده و چشم هاش شرمنده میشه. من می دونم که برادرم قصد آسیب زدن به من یکی رو هیچ وقت نداشته و نداره اما علی دیگه نمی فهمه. اما علی ترسناک شده.
صدای دویدن مادر به سمتمون نمی تونه قهوه ای ترسیده م رو از اون زمردهای غروب کرده و سیاه شده، بگیره.
دستش از پست روی سرشونه ی پویان فرود میاد و نفس من غالب تهی می کنه!
پویان به سمتش برمی گرده و خشم صدای بم شده ی علی، نه تنها من رو بلکه کل جهانم رو می لرزونه.
- زن منو هل دادی؟!
پویان، وقت جواب دادن پیدا نمی کنه. مثل من و مادر. مثل ثانیه ای که مجال کشیده شدن نداره و نمی تونه به ثانیه ی بعدی برسه. مشت محکم علی به روی صورت برادرم آوار میشه و همین یه مشت، جیغمون رو بالا می بره.
از جام سریع بلند می شم و مادر پربغض به سمتش گام برمی داره. اما پویان به روی زمین افتاده و دستش صورتش رو گرفته.
- پسرم. پری حالش خوبه. آروم باش لطفا...
علی دستش بالا میاد و ما سرجامون از شدت ابهتش ایست می کنیم.
نگاهش به پویانیه که بینی شاید شکسته ی خون آلودش در حال عذاب دادنشه اما آخ هم نمی گـه.
- چجوری به خودت جرئت دادی زن منو روی زمین پرت کنی؟
لحن آرومش، دیوونه کننده ست. لحن آرومش، نظامی وار کشنده ست.
به سمتش خم میشه و قبل از اینکه بتونیم عکس العملی نشون بدیم مشت دوم هم زده میشه. توی قلبم تیر خفیفی پیچ می خوره و اشک مادر درمیاد.
پویان با دهنی پر خون، فقط میگه:
- چه بلایی سر موهاش اوردی؟!
- بس کن! اینقدر بچه بازی درنیار. از تو بعیده بخدا!
دستش بلند میشه و قصد پس زدنم رو داره.
- چرا نشستی تو ماشین؟ بیا جواب منو بده!
و دستش می خواد پسم بزنه و توی سرم می چرخه مگه بازی کردن با دم شیر چه شکلیه که پویان نمی فهمه!
دستش فقط می خواد به آرومی پسم بزنه. دستش فقط می خواد بی خیالش بشم و بذارم راحت به سمت ماشین علی جلو بره. اما غیرارادی محکم به عقب رونده میشم و به روی زمین میفتم!
آخم درمیاد بخاطر اینکه انتظارش رو نداشتم اما نه بخاطر درد. چون هیچ دردی دامن گیرم نشده و نگاه ترسیده م به روی علی ای زوم شده که با افتادنم به روی زمین، به سرعت از ماشین پیاده شد و نگاهم به علی ای زوم شده که دیگه حواسش به احترام نیست.
پویان، به سمتم برمی گرده و چشم هاش شرمنده میشه. من می دونم که برادرم قصد آسیب زدن به من یکی رو هیچ وقت نداشته و نداره اما علی دیگه نمی فهمه. اما علی ترسناک شده.
صدای دویدن مادر به سمتمون نمی تونه قهوه ای ترسیده م رو از اون زمردهای غروب کرده و سیاه شده، بگیره.
دستش از پست روی سرشونه ی پویان فرود میاد و نفس من غالب تهی می کنه!
پویان به سمتش برمی گرده و خشم صدای بم شده ی علی، نه تنها من رو بلکه کل جهانم رو می لرزونه.
- زن منو هل دادی؟!
پویان، وقت جواب دادن پیدا نمی کنه. مثل من و مادر. مثل ثانیه ای که مجال کشیده شدن نداره و نمی تونه به ثانیه ی بعدی برسه. مشت محکم علی به روی صورت برادرم آوار میشه و همین یه مشت، جیغمون رو بالا می بره.
از جام سریع بلند می شم و مادر پربغض به سمتش گام برمی داره. اما پویان به روی زمین افتاده و دستش صورتش رو گرفته.
- پسرم. پری حالش خوبه. آروم باش لطفا...
علی دستش بالا میاد و ما سرجامون از شدت ابهتش ایست می کنیم.
نگاهش به پویانیه که بینی شاید شکسته ی خون آلودش در حال عذاب دادنشه اما آخ هم نمی گـه.
- چجوری به خودت جرئت دادی زن منو روی زمین پرت کنی؟
لحن آرومش، دیوونه کننده ست. لحن آرومش، نظامی وار کشنده ست.
به سمتش خم میشه و قبل از اینکه بتونیم عکس العملی نشون بدیم مشت دوم هم زده میشه. توی قلبم تیر خفیفی پیچ می خوره و اشک مادر درمیاد.
پویان با دهنی پر خون، فقط میگه:
- چه بلایی سر موهاش اوردی؟!
آخرین ویرایش: