- عضویت
- 2019/06/25
- ارسالی ها
- 141
- امتیاز واکنش
- 1,388
- امتیاز
- 477
- سن
- 31
پیک حق دگربار عظیم و جلیل زبان گشود:
- رحمتِ الله بایرشدگان را سیرآب خواهد کرد. همهچیز و همهکس در سیطرهی هنگ و نفوذ او هستند و او کنون مشتاق مشاهدهی بندگان. در آیندهای نزدیک به گفتار تو جامهی عمل پوشانده خواهد شد و جهان خالی از بداعمالان خواهد گشت و تو نیز همچنان مشاهدهکننده خواهی بود.
فرشتهی سیاهپوش برق شادی در چشمانش درخشید و شادان زبان چرخاند.
- ستمگران هلاک خواهند شد؟ از چه رو؟ چه مجازاتی در پی آنان است؟
پیک حق امتداد کلامش را بر زبان آورد:
- بافراست باش که دادار کبیر کنون مشاهدهکننده است. نابودی و تباهی ستمگران به دست خودشان و با اولاد اعمال خویش رقم خواهد خورد.
فرشتهی سیاهپوش با استماع کلام پیک حق، شادی از چهرهاش ستانده شد. متعجب و پرسان سؤال کرد:
- جفاکاران چگونه بانیِ انحطاط خویش خواهند شد؟
پیک حق گفت:
- سحابی کبود در راه است و مرتبهی ظهورش قریب.
فرشتهی سیاهپوش به ناگاه مضطرب و پریشانحال گردید. زبان در دهانش سنگین نمود و عرق بر پیشانیاش نشست. بیقرار و پریشانخاطر زبان گشود:
- اما سحابی جملگیِ خاکزادگان را به مسئله، غیظ و تباهی خواهد کشاند. این امر ارادهای از برای نابودی همگان است.
پیک حق دگربار کلام داشت.
- نه همگان. اولاد کردار بدطینتان، حاکم بر سرنوشت بسیاری خواهد شد؛ لیکن آنان که ایمانشان حقیقی و سـ*ـینههایشان مملو از خاطر آفریدگار است، از این امتحان خطیر سر افراز و مفتخر برون خواهند شد.
فرشتهی سیاهپوش اندکی در خود فرورفت. اذهانش را مورد جستار قرار داد و سپس کلام داشت:
- بنابراین منجی دروغین و اعمال قبل از وی و کردارهای خودش نیز از برای امتحانی سخت و خطیر بودهاند؛ اما اراده بر این کار، قبض و کشتارهای بسیاری را در پی داشت.
پیک حق نفسی عمیق کشید و بالهایش را شتابی هنگفت بخشید. باد متفق به بوی شمیم و معطر هوا را مالامال ساخت. پیک حق در هنگام عروج خویش چنین گفت:
- شهیدان، رستگاران از پیش تعیین شدهاند. انتخاب روحُالبقا بی کاستی و حقیقی است.
فرشتهی سیاهپوش آرام و صامت به بالاروندگیِ پیک حق چشم دوخته بود که پیک حق دگربار زبان گشود:
- به معبد عزیمت کن. معبدی که رستار پیشین در آن سکنا گزیده بود.
سپس انگشت بهسمت ماه نشانه رفت و گفت:
- با غروب ماه، فصل آرامش نیز به اختتام خواهد رسید و خشم طلوع خواهد کرد.
فرشتهی سیاهپوش به نشانهی اکرام و تجلیل سر خم نمود و گفت:
- در پناه او!
سپس رخ در جهت خاکزادگان کوچه و خیابان داشت که در بیخبری و ناهشیاری درگیر اوقات و هنگامهی خویش بودند. پیک حق همراه با شمیم خوش بوی خویش و دروازهی تابانش محو گردید و همهچیز به حالت معمول بازگشت. فرشتهی سیاهپوش دگربار شیفته در حس ترس و تردید آرام به دود و خاکستری سرخ مبدل گشت و از چشمان شهر غایب گشت. فرشتهی سیاهپوش چندی بعد در خلف دروازهی معبد در کمر کوه و در مابین دو قلهی رفیع قیام نمود.
لبخندزنان دیدگانش را برهم نهاد و یادمان زن رستگار (اشاره به فصل دوم) خاطرش را نوازش نمود؛ سپس به مانند پارهای دود از دروازهی سترگ گذر کرد و خویش را به درون معبد سالخورده رساند. حیاط عبادتسرا، بزرگ، زنده و نوارنی و روشن به واسطهی پیسوزهای افروزنده بود. درختان کهنسال و عظیم با قامتی برافراشته و بلند، سکوت آرامشبخش شب، همگام با نیایشِ گوشنواز شبهنگام نیایشجو، ذیل آسمان سرمهایرنگ و هوای مطبوع و خنک، هنگامهی فرشته را ایستایی و ثبات بخشید و آسودگی را در خویش دریافت نمود. پس دیده به اطراف چرخاند و در انتهای معبد کلبهای متصل به کوه، با چراغهای بیدارِ اندرونش، چشمش را جذب نمود.
- رحمتِ الله بایرشدگان را سیرآب خواهد کرد. همهچیز و همهکس در سیطرهی هنگ و نفوذ او هستند و او کنون مشتاق مشاهدهی بندگان. در آیندهای نزدیک به گفتار تو جامهی عمل پوشانده خواهد شد و جهان خالی از بداعمالان خواهد گشت و تو نیز همچنان مشاهدهکننده خواهی بود.
فرشتهی سیاهپوش برق شادی در چشمانش درخشید و شادان زبان چرخاند.
- ستمگران هلاک خواهند شد؟ از چه رو؟ چه مجازاتی در پی آنان است؟
پیک حق امتداد کلامش را بر زبان آورد:
- بافراست باش که دادار کبیر کنون مشاهدهکننده است. نابودی و تباهی ستمگران به دست خودشان و با اولاد اعمال خویش رقم خواهد خورد.
فرشتهی سیاهپوش با استماع کلام پیک حق، شادی از چهرهاش ستانده شد. متعجب و پرسان سؤال کرد:
- جفاکاران چگونه بانیِ انحطاط خویش خواهند شد؟
پیک حق گفت:
- سحابی کبود در راه است و مرتبهی ظهورش قریب.
فرشتهی سیاهپوش به ناگاه مضطرب و پریشانحال گردید. زبان در دهانش سنگین نمود و عرق بر پیشانیاش نشست. بیقرار و پریشانخاطر زبان گشود:
- اما سحابی جملگیِ خاکزادگان را به مسئله، غیظ و تباهی خواهد کشاند. این امر ارادهای از برای نابودی همگان است.
پیک حق دگربار کلام داشت.
- نه همگان. اولاد کردار بدطینتان، حاکم بر سرنوشت بسیاری خواهد شد؛ لیکن آنان که ایمانشان حقیقی و سـ*ـینههایشان مملو از خاطر آفریدگار است، از این امتحان خطیر سر افراز و مفتخر برون خواهند شد.
فرشتهی سیاهپوش اندکی در خود فرورفت. اذهانش را مورد جستار قرار داد و سپس کلام داشت:
- بنابراین منجی دروغین و اعمال قبل از وی و کردارهای خودش نیز از برای امتحانی سخت و خطیر بودهاند؛ اما اراده بر این کار، قبض و کشتارهای بسیاری را در پی داشت.
پیک حق نفسی عمیق کشید و بالهایش را شتابی هنگفت بخشید. باد متفق به بوی شمیم و معطر هوا را مالامال ساخت. پیک حق در هنگام عروج خویش چنین گفت:
- شهیدان، رستگاران از پیش تعیین شدهاند. انتخاب روحُالبقا بی کاستی و حقیقی است.
فرشتهی سیاهپوش آرام و صامت به بالاروندگیِ پیک حق چشم دوخته بود که پیک حق دگربار زبان گشود:
- به معبد عزیمت کن. معبدی که رستار پیشین در آن سکنا گزیده بود.
سپس انگشت بهسمت ماه نشانه رفت و گفت:
- با غروب ماه، فصل آرامش نیز به اختتام خواهد رسید و خشم طلوع خواهد کرد.
فرشتهی سیاهپوش به نشانهی اکرام و تجلیل سر خم نمود و گفت:
- در پناه او!
سپس رخ در جهت خاکزادگان کوچه و خیابان داشت که در بیخبری و ناهشیاری درگیر اوقات و هنگامهی خویش بودند. پیک حق همراه با شمیم خوش بوی خویش و دروازهی تابانش محو گردید و همهچیز به حالت معمول بازگشت. فرشتهی سیاهپوش دگربار شیفته در حس ترس و تردید آرام به دود و خاکستری سرخ مبدل گشت و از چشمان شهر غایب گشت. فرشتهی سیاهپوش چندی بعد در خلف دروازهی معبد در کمر کوه و در مابین دو قلهی رفیع قیام نمود.
لبخندزنان دیدگانش را برهم نهاد و یادمان زن رستگار (اشاره به فصل دوم) خاطرش را نوازش نمود؛ سپس به مانند پارهای دود از دروازهی سترگ گذر کرد و خویش را به درون معبد سالخورده رساند. حیاط عبادتسرا، بزرگ، زنده و نوارنی و روشن به واسطهی پیسوزهای افروزنده بود. درختان کهنسال و عظیم با قامتی برافراشته و بلند، سکوت آرامشبخش شب، همگام با نیایشِ گوشنواز شبهنگام نیایشجو، ذیل آسمان سرمهایرنگ و هوای مطبوع و خنک، هنگامهی فرشته را ایستایی و ثبات بخشید و آسودگی را در خویش دریافت نمود. پس دیده به اطراف چرخاند و در انتهای معبد کلبهای متصل به کوه، با چراغهای بیدارِ اندرونش، چشمش را جذب نمود.
آخرین ویرایش توسط مدیر: