حرکات زوج جوان که نامحسوس دچار احساساتِ عصیانگری شده است، برای شخصی که از دور فقط ناظر باشد و صحبتهایشان را نشنود، کاملا عادی و طبیعی جلوه میکند؛ زیرا همانند با دیگر زوجهای داخل سالن، کاملا اصولی و حرفهای تانگو میرقصند.
مایکل دست کوچک سوفیا را چند ثانیه گروگان میگیرد؛ سپس بدون آنکه کلمهای بر زبان جاری سازد، از میان دیگر زوجها عبور میکنند.
با قدمهای وزین و آهسته از راهروی باریک و آینهکاری شدهای که پر از مجسمههای خوشتراش و تابلوفرش است، عبور میکنند و پا به سالن اصلی میگذارند.
تعداد میهمانها در این محوطه خیلی بیشتر است. در سراسر سالن اشخاص با لباسهای رسمی گرداگرد یکدیگر حلقههای چند نفره تشکیل دادهاند و همراه با استکانهای نوشیدنی که داخل دستشان گرفتهاند، مشغول گفتگو هستند.
مایکل به سمت خدمتکاری عزیمت میکند که با قدمهای آهسته از کنارشان میگذرد؛ سپس بدون آنکه صحبتی بر زبان جاری سازد، دو عدد از جامهای نوشیدنی را از روی سینیِ فلزی بر میدارد.
یکی از آن را سخاوتمندانه به سمت سوفیا میگیرد که همچنان چهرهاش پشت ماسک طلاییرنگ بالماسکه مستور مانده. مایکل دقیقاً نمیتواند متوجه بشود اکنون او چه حسی دارد.
دستش را بالا میآورد و جام نوشیدنی را از دست مایکل میگیرد؛ سپس بدون این که صحبت کند، به طور ناگهانی نیمی از آن را مینوشد.
مایکل با نگاهی شرورانه، جام داخل دستش را کمی بالا میآورد. سوفیا بدون آنکه قصد صحبتکردن داشته باشد، نصفِ دیگر نوشیدنی را برای بار دوم سر میکشد که توسط مزهی تلخش، اعضای صورت او مچاله میشود.
در این لحظات گویا تمام خانه با سقف بلند و گچبریهایش میخواهد روی سرش آوار شود.
مایکل نیز جام خود را بالا میآورد و مقداری از نوشیدنی تلخمزهی داخلش را مینوشد که به سوفیا نشان بدهد در این مسیرِ تیره و دیجوری که پا گذاشته است، تنها نیست.
آن دختر چشمانش را میبندد و با دو انگشت اشاره و سبابه که به یکدیگر چسبانده، شقیقههایش را ماساژ میدهد.
در ادامه کنایه میزند:
- چیز دیگهای هم هستش که من باید بدونم؟ مثلاً اگه چند تا نوه داری اسمهاشون رو بهم بگو؛ خوشحال میشم باهاشون آشنا بشم.
خندهی شیطنتآمیزی که روی رخسار مایکل وجود دارد قوت میگیرد و با اعتمادبهنفسِ راسخی پاسخ میدهد:
- راستش آره، میخوام یه چیز جدید دیگه هم بهت بگم.
سوفیا ابروان منحی و قوسدار خود را از زیر نقاب بالماسکهی طلاییرنگش بالا میدهد. جام خالی نوشیدنی را روی میز بلندِ مرمرین مقابلش میگذارد؛ سپس به نشانهی انتظار دستانش جلوی سـ*ـینهاش قفل میشوند.
مایکل دست کوچک سوفیا را چند ثانیه گروگان میگیرد؛ سپس بدون آنکه کلمهای بر زبان جاری سازد، از میان دیگر زوجها عبور میکنند.
با قدمهای وزین و آهسته از راهروی باریک و آینهکاری شدهای که پر از مجسمههای خوشتراش و تابلوفرش است، عبور میکنند و پا به سالن اصلی میگذارند.
تعداد میهمانها در این محوطه خیلی بیشتر است. در سراسر سالن اشخاص با لباسهای رسمی گرداگرد یکدیگر حلقههای چند نفره تشکیل دادهاند و همراه با استکانهای نوشیدنی که داخل دستشان گرفتهاند، مشغول گفتگو هستند.
مایکل به سمت خدمتکاری عزیمت میکند که با قدمهای آهسته از کنارشان میگذرد؛ سپس بدون آنکه صحبتی بر زبان جاری سازد، دو عدد از جامهای نوشیدنی را از روی سینیِ فلزی بر میدارد.
یکی از آن را سخاوتمندانه به سمت سوفیا میگیرد که همچنان چهرهاش پشت ماسک طلاییرنگ بالماسکه مستور مانده. مایکل دقیقاً نمیتواند متوجه بشود اکنون او چه حسی دارد.
دستش را بالا میآورد و جام نوشیدنی را از دست مایکل میگیرد؛ سپس بدون این که صحبت کند، به طور ناگهانی نیمی از آن را مینوشد.
مایکل با نگاهی شرورانه، جام داخل دستش را کمی بالا میآورد. سوفیا بدون آنکه قصد صحبتکردن داشته باشد، نصفِ دیگر نوشیدنی را برای بار دوم سر میکشد که توسط مزهی تلخش، اعضای صورت او مچاله میشود.
در این لحظات گویا تمام خانه با سقف بلند و گچبریهایش میخواهد روی سرش آوار شود.
مایکل نیز جام خود را بالا میآورد و مقداری از نوشیدنی تلخمزهی داخلش را مینوشد که به سوفیا نشان بدهد در این مسیرِ تیره و دیجوری که پا گذاشته است، تنها نیست.
آن دختر چشمانش را میبندد و با دو انگشت اشاره و سبابه که به یکدیگر چسبانده، شقیقههایش را ماساژ میدهد.
در ادامه کنایه میزند:
- چیز دیگهای هم هستش که من باید بدونم؟ مثلاً اگه چند تا نوه داری اسمهاشون رو بهم بگو؛ خوشحال میشم باهاشون آشنا بشم.
خندهی شیطنتآمیزی که روی رخسار مایکل وجود دارد قوت میگیرد و با اعتمادبهنفسِ راسخی پاسخ میدهد:
- راستش آره، میخوام یه چیز جدید دیگه هم بهت بگم.
سوفیا ابروان منحی و قوسدار خود را از زیر نقاب بالماسکهی طلاییرنگش بالا میدهد. جام خالی نوشیدنی را روی میز بلندِ مرمرین مقابلش میگذارد؛ سپس به نشانهی انتظار دستانش جلوی سـ*ـینهاش قفل میشوند.
آخرین ویرایش توسط مدیر: