- عضویت
- 2019/09/11
- ارسالی ها
- 387
- امتیاز واکنش
- 4,645
- امتیاز
- 484
از قانع کردنش خسته میشم؛ ذهن درگیر و متوهمش با حرف های ناپخته ی من رام نمیشه و بدتر داشتم تحریکش میکردم، نا امیدانه سرم رو پایین میگیرم و میگم:
-نمیدونم..من نمیدونم..
از روی مبل بلند میشه، با عجله دستم رو لبه میز میذارم و سعی میکنم روی پاهام بایستم.
درست توی فاصله یه قدمیم متوقف میشه، باتندی چندبار پشت هم پلک میزنم تا پرده اشک از جلوی چشم هام کنار بره؛فقط اندازه یه سرو گردن از من بلندتر بود به چشم های قهوه ای پررنگش خیره میشم و رد خال سیاهی که گوشه ی چشمش بود رو دنبال میکنم.
سردی لوله اسلحه روی وسط پیشونیم حس میکنم به کلت شاه کش توی دستش نگاه کوتاهی میکنم و آهی خفه میکشم پاهام بی اختیار میلرزه ولی هنوز رو جایی که ایستادم ثابتم، صدای تپش قلبم میشنوم و نفس های سردش روکه به صورتم میخوره حس میکنم..
چشم هام رو میبندم،فشار اسلحه روی پیشونیم بیشتر میشه انگار میخواست قبل شلیک تو مغزم مثله دریل فرو بره..
-بَنگ بَنگ..
با صدای بلند خندش چشم هام رو باز میکنم و از وحشت دستم روی دهنم فشار میدم قلبم از شدت ترس داشت میایستاد قدمی به عقب برمیدارم سعی میکنم و نفس بکشم کاپشن مشکی چرمش رو از روی لبه مبل برمیداره، درحالی که مشغول پوشیدنش میشه میگه:
-ببرینش اونجایی که الان زندگی میکنه تا از جاش مطمئن نشدید برنمیگردین حواستون باشه بازی در نیاره.
با فشاری که از پشت به شونم وارد میشه به سمته در حرکت میکنم و با ناباوری نگاهش میکنم؛ عجیب غیر قابل پیشبینی بود.
*****
از ماشین پیاده میشم و درحالی که لنگ میزنم به سمته کوچه باریک و بن بست میرم، صدای پای مردی که ازپشت سر دنبالم می اومد میشنوم روی به در میایستم و مرد کنار دیوار توی تاریکی خودش رو مخفی میکنه، با فرمان اشاره انگشتش روی چندبار روی درمیکوبم..
صدای شربت رو از توی حیاط بلند میشه:
-اومدم..
در باز میشه شربت توی چهارچوب قرار میگیره و با چشم های متعجبش بازخواستم میکنه:
-دِ نصفه جونم کردی کجا بودی تو امانتی؟
بی حال از کنارش رد میشم و میگم:
-پیش یکی از دوستام..
روبه روم میایسته و نگاهش روی دستش رو به چونم نزدیک میکنه:
-چونت زخمی شده داره خون میاد..
صورتم رو عقب میکشم و دستم روی چونم فشار میدم و دست هام خیس میشه اخی با درد زیر لب میگم و به سمته شیر اب گوشه ی حیاط میرم..
شربت-چی شده خب یه حرفی بزن؟
اب سرد روی صورتم میپاشم، زخمم میسوزه و با درد میگم:
-حواسم نبود پام گیر کرد از پله افتادم..
دستمال کاغذی مچاله شده رو از توی جیب پالتوم بیرون میکشم زیر چونم فشار میدم..
شربت باعجله از پله ها بالا میره:
-صورتت پر از زخم و کبودیه یکم بیشتر حواستو جمع کن اینجوری بخوای پیش بری به سرماه نرسیده که هلاک میشی، دنبالم بیا اتاقتو حاضر کردم.
از روی پله های اهنی گوشه ی حیاط بالا میرم و به نور زردی که از پنجره ی اتاق رو روشن کرده بود نگاه میکنم و با عجله وارد اتاق میشم.. شربت کنار گاز سه شعله رو میزی روی زمین بود مینشینه و در قابلمه سیاه رویی رو برمیداره:
-این سیب زمینی هام پخت گشنت شد بخور رنگ به رخسار نداری، دختر جون یکم به فکر خودت باش.
پالتوم رو با زور از تنم بیرون میکشم روی میخی به دیوار کوبیده شده بود آویزون میکنم و گوشه اتاق دراز میکشم.
با عجله چراغ نفتی رو توی مجمع رویی میذاره و به سمتم میکشه:
-تا صبح اتاقتو گرم میکنه کاری داشتی چیزی خواستی بیا پایین من شب ها خواب درست درمونی ندارم.
به حالت جنینی توی خودم میپیچم و با بی حالی باشه ای زیر لب میگم و چشم هام رو میبندم ..
****
دهنم خشک شده بودو طعم تلخی میداد غلتی میزنم و با بی تفاوتی به چشم های عسلی ریزی که از پشت پنجره داشت من رو می پایید خیره میشم از ترس نیمخیز میشم و با درد کوفتگی توی بدنم به سمته در میرم با دیدن دختر نیره نفس راحتی میکشم.
با دیدنم عقب عقب میره و خودش رو به دیوار میچسبونه عروسک پلاستیکی که دست و پا نداشت رو توی بغلش فشار میده و با زیر چشمی نگاهم میکنه..
برای ارتباط با چه آدمی هم پا پیش گذاشته بود نمیخواستم مثله آدم اهنی رفتار کنم و بی تفاوت باشم به موهای بلند خرمایی پریشون گره خوردش انگار خیلی وقت بود که شونه نشده بی اختیار لبخندی میزنم و قدمی به سمتش برمیدارم و بی هوا میپرسم:
-اسمت چیه؟
خجل سرش رو پایین میگیره و پاهاش رو جفت میکنه.
-اسم من سیمینه،بهم بگو اسمت چیه؟
-این زبون بسته کرو لاله بیخود سوال نپرس نمیشنفه..
برمیگردم و به شربت نگاه میکنم و با ناراحتی زیر لب زمزمه میکنم:
-کرو لاله؟
سینی نونی که توی دستش بود رو به اتاقم میبره و باصدای بلند میگـه:
-اره ، اسمش شیرینه..
به زخم های عجیب روی دستش نگاه میکنم و اروم دست هاش رو بالا میارم میپرسم:
-این زخمها چیه چرا اینجوری شده دستش؟
-دست نزن بابا گاله، واگیرداره فقط رو دستش نیست کل بدنش رو گال گرفته..
دستش رو رها میکنم و به صورت معصومش خیره میشم دلم نمیخواست نگاهم رنگ ترحم بگیره بلند میشم و شاکیانه میپرسم:
-خب چرا نمیبرنش دکتر، درد بی درمون که نداره ؟
-نمیدونم..من نمیدونم..
از روی مبل بلند میشه، با عجله دستم رو لبه میز میذارم و سعی میکنم روی پاهام بایستم.
درست توی فاصله یه قدمیم متوقف میشه، باتندی چندبار پشت هم پلک میزنم تا پرده اشک از جلوی چشم هام کنار بره؛فقط اندازه یه سرو گردن از من بلندتر بود به چشم های قهوه ای پررنگش خیره میشم و رد خال سیاهی که گوشه ی چشمش بود رو دنبال میکنم.
سردی لوله اسلحه روی وسط پیشونیم حس میکنم به کلت شاه کش توی دستش نگاه کوتاهی میکنم و آهی خفه میکشم پاهام بی اختیار میلرزه ولی هنوز رو جایی که ایستادم ثابتم، صدای تپش قلبم میشنوم و نفس های سردش روکه به صورتم میخوره حس میکنم..
چشم هام رو میبندم،فشار اسلحه روی پیشونیم بیشتر میشه انگار میخواست قبل شلیک تو مغزم مثله دریل فرو بره..
-بَنگ بَنگ..
با صدای بلند خندش چشم هام رو باز میکنم و از وحشت دستم روی دهنم فشار میدم قلبم از شدت ترس داشت میایستاد قدمی به عقب برمیدارم سعی میکنم و نفس بکشم کاپشن مشکی چرمش رو از روی لبه مبل برمیداره، درحالی که مشغول پوشیدنش میشه میگه:
-ببرینش اونجایی که الان زندگی میکنه تا از جاش مطمئن نشدید برنمیگردین حواستون باشه بازی در نیاره.
با فشاری که از پشت به شونم وارد میشه به سمته در حرکت میکنم و با ناباوری نگاهش میکنم؛ عجیب غیر قابل پیشبینی بود.
*****
از ماشین پیاده میشم و درحالی که لنگ میزنم به سمته کوچه باریک و بن بست میرم، صدای پای مردی که ازپشت سر دنبالم می اومد میشنوم روی به در میایستم و مرد کنار دیوار توی تاریکی خودش رو مخفی میکنه، با فرمان اشاره انگشتش روی چندبار روی درمیکوبم..
صدای شربت رو از توی حیاط بلند میشه:
-اومدم..
در باز میشه شربت توی چهارچوب قرار میگیره و با چشم های متعجبش بازخواستم میکنه:
-دِ نصفه جونم کردی کجا بودی تو امانتی؟
بی حال از کنارش رد میشم و میگم:
-پیش یکی از دوستام..
روبه روم میایسته و نگاهش روی دستش رو به چونم نزدیک میکنه:
-چونت زخمی شده داره خون میاد..
صورتم رو عقب میکشم و دستم روی چونم فشار میدم و دست هام خیس میشه اخی با درد زیر لب میگم و به سمته شیر اب گوشه ی حیاط میرم..
شربت-چی شده خب یه حرفی بزن؟
اب سرد روی صورتم میپاشم، زخمم میسوزه و با درد میگم:
-حواسم نبود پام گیر کرد از پله افتادم..
دستمال کاغذی مچاله شده رو از توی جیب پالتوم بیرون میکشم زیر چونم فشار میدم..
شربت باعجله از پله ها بالا میره:
-صورتت پر از زخم و کبودیه یکم بیشتر حواستو جمع کن اینجوری بخوای پیش بری به سرماه نرسیده که هلاک میشی، دنبالم بیا اتاقتو حاضر کردم.
از روی پله های اهنی گوشه ی حیاط بالا میرم و به نور زردی که از پنجره ی اتاق رو روشن کرده بود نگاه میکنم و با عجله وارد اتاق میشم.. شربت کنار گاز سه شعله رو میزی روی زمین بود مینشینه و در قابلمه سیاه رویی رو برمیداره:
-این سیب زمینی هام پخت گشنت شد بخور رنگ به رخسار نداری، دختر جون یکم به فکر خودت باش.
پالتوم رو با زور از تنم بیرون میکشم روی میخی به دیوار کوبیده شده بود آویزون میکنم و گوشه اتاق دراز میکشم.
با عجله چراغ نفتی رو توی مجمع رویی میذاره و به سمتم میکشه:
-تا صبح اتاقتو گرم میکنه کاری داشتی چیزی خواستی بیا پایین من شب ها خواب درست درمونی ندارم.
به حالت جنینی توی خودم میپیچم و با بی حالی باشه ای زیر لب میگم و چشم هام رو میبندم ..
****
دهنم خشک شده بودو طعم تلخی میداد غلتی میزنم و با بی تفاوتی به چشم های عسلی ریزی که از پشت پنجره داشت من رو می پایید خیره میشم از ترس نیمخیز میشم و با درد کوفتگی توی بدنم به سمته در میرم با دیدن دختر نیره نفس راحتی میکشم.
با دیدنم عقب عقب میره و خودش رو به دیوار میچسبونه عروسک پلاستیکی که دست و پا نداشت رو توی بغلش فشار میده و با زیر چشمی نگاهم میکنه..
برای ارتباط با چه آدمی هم پا پیش گذاشته بود نمیخواستم مثله آدم اهنی رفتار کنم و بی تفاوت باشم به موهای بلند خرمایی پریشون گره خوردش انگار خیلی وقت بود که شونه نشده بی اختیار لبخندی میزنم و قدمی به سمتش برمیدارم و بی هوا میپرسم:
-اسمت چیه؟
خجل سرش رو پایین میگیره و پاهاش رو جفت میکنه.
-اسم من سیمینه،بهم بگو اسمت چیه؟
-این زبون بسته کرو لاله بیخود سوال نپرس نمیشنفه..
برمیگردم و به شربت نگاه میکنم و با ناراحتی زیر لب زمزمه میکنم:
-کرو لاله؟
سینی نونی که توی دستش بود رو به اتاقم میبره و باصدای بلند میگـه:
-اره ، اسمش شیرینه..
به زخم های عجیب روی دستش نگاه میکنم و اروم دست هاش رو بالا میارم میپرسم:
-این زخمها چیه چرا اینجوری شده دستش؟
-دست نزن بابا گاله، واگیرداره فقط رو دستش نیست کل بدنش رو گال گرفته..
دستش رو رها میکنم و به صورت معصومش خیره میشم دلم نمیخواست نگاهم رنگ ترحم بگیره بلند میشم و شاکیانه میپرسم:
-خب چرا نمیبرنش دکتر، درد بی درمون که نداره ؟
آخرین ویرایش: