خنده عصبی کرد:
-تنها کسی که تو این خانواده همیشه تمام انگشت ها به سمتشه منم. هیچ کس دیگه توی خانواده متهم نمیشه!
دوباره به باران نگاه کرد. باران با پوزخند به تانیا نگاه میکرد. تانیا حتی زحمت نکشید تا نگاهی به مادرش بیاندازد. احتیاجی به کمک او نداشت. نفس عمیقی کشید. امیر روبروی تانیا ایستاد و گفت:
- آره هیچ کس دیگه توی خانواده متهم نمیشه؛ چون همه شواهد داره فریاد میزنه که همه اینها کار تو بوده!
به امیر نگاه کرد:
- همه شواهد؟ کدوم شواهد؟ شما هیچ شاهد و مدرکی ندارید!
امیر پوزخندی زد:
- آره! چون تو همشون رو از بین بردی!
تانیا پوزخندی زد. حماقت امیر دیگر قابل تحمل نبود. با عصبانیت گفت:
-حتی سعی کردی که مدارکی رو که آرش به خاطرشون کشته شد رو به دست بیاری؟
امیر چیزی نگفت. تانیا چند قدم به سمت امیر برداشت و گفت:
- تو که انقدر سنگ آرش رو به سـ*ـینه میزنی یه ذره همم تلاش کردی که به واقعیت برسی؟
رو به هادود کرد:
-اصلا سعی کردین این مدارک رو به دست بیارید؟
چند قدمی به سمت هادود برداشت و گفت:
- یا تمام مدت فقط دنبال من بودید؟
پوزخندی زد. دستانش را بالا آورد و درحالی که آرام آرام مشتشان میکرد گفت:
-این جنونتون! این خشمتون! این ترستون از من، چشماتون رو بسته! نمیتونید واقعیت رو ببینید!
هادود پوزخندی زد:
- واقعیت؟
تانیا چند بار سر تکان داد:
-آره واقعیت! شماها دنبال مدرکی که آرش پیدا کرده بود نرفتید؛ ولی من رفتم! من مدارک رو دیدم.
هادود ابرویی بالا انداخت:
- و توی این مدارک کی پشت تمام این قضایا بود؟
درب خانه باز شد و باراد وارد شد. با دیدن تانیا تعجب کرد؛ اما چیزی نگفت. تانیا حواسش به سمت باراد پرت شد. از میان تمام افراد، فقط میخواست بداند باراد طرف چه کسی را میگیرد. تانیا یا باران؟ نمیدانست چرا این مسئله انقدر برایش اهمیت دارد! هادود با صدای بلندی پرسید:
-توی مدارک چه کسی پشت تمام این قضایا بود؟
تانیا نگاهی به باران انداخت. هادود رد نگاه تانیا را گرفت. با دیدن باران خنده عصبی کرد:
-کارت به جایی رسیده که دختر من رو متهم میکنی؟
به سمت تانیا حمله ور شد:
-چطور جرات میکنی؟
ناگهان یقه تانیا را گرفت. تانیا واکنشی نشان نداد؛ اما باراد سریع به سمت هادود رفت. دستانش را از یقه تانیا جدا کرد. کمی به عقب هدایتش کرد. مقابلش ایستاد و گفت:
- حق نداری باهاش اینطوری رفتار کنی.
تمام اعضای خانواده با تعجب به باراد نگاه کردند. هیچکس در خانواده این چنینی مقابل هادود نیستاده بود. آن هم برای شخصی به مانند تانیا. منفورترین فرد خانواده. تانیا اما با قدردانی به او نگریست. از اینکه تنها یک نفر در آن عمارت حاضر بود حرفهایش را گوش کند، بسیار خوشنود بود. هادود با عصبانیت گفت:
- میفهمی داری چیکار میکنی؟ این دختره داره خواهرت را متهم می کنه!
باراد هم با عصبانیت گفت:
-خواهرم این فرصت رو داره که از خودش دفاع کنه. فرصتی که هیچ وقت به تانیا داده نمیشه!
هادود با خشم گفت:
-تو خواهرت رو به این دختر ترجیح میدی؟
باراد با همان عصبانیت گفت:
-من کسی رو به کسی ترجیح ندادم. شما بدون هیچ مدرکی دارید تانیا رو متهم میکنید.
هادود فریاد زد:
- اون هم داره بدون هیچ مدرکی باران رو متهم میکنه!
گوشی امیر صدا خورد. نونا با حسابی ناشناس برایش مدارکی که آرش یافته بود را فرستاد. مدارکی که نشان میداد باران آرش را کشته و تمام درگیریهای اخیر نیز به گردن اوست. کمی عقب تر رفت تا فایل ها را ببیند. با دیدن اولین فایل با تعجب به باران نگاه کرد. باران از جایش بلند شد و با اطمینان کنار هادود ایستاد. لبخندی زد و به باراد گفت:
-من هیچ کاری نکردم!
امیر که هنوز در شوک بود؛ با صدای آرامی گفت:
- همش کار باران بوده!
هادود با تعجب پرسید:
- چی؟
-تنها کسی که تو این خانواده همیشه تمام انگشت ها به سمتشه منم. هیچ کس دیگه توی خانواده متهم نمیشه!
دوباره به باران نگاه کرد. باران با پوزخند به تانیا نگاه میکرد. تانیا حتی زحمت نکشید تا نگاهی به مادرش بیاندازد. احتیاجی به کمک او نداشت. نفس عمیقی کشید. امیر روبروی تانیا ایستاد و گفت:
- آره هیچ کس دیگه توی خانواده متهم نمیشه؛ چون همه شواهد داره فریاد میزنه که همه اینها کار تو بوده!
به امیر نگاه کرد:
- همه شواهد؟ کدوم شواهد؟ شما هیچ شاهد و مدرکی ندارید!
امیر پوزخندی زد:
- آره! چون تو همشون رو از بین بردی!
تانیا پوزخندی زد. حماقت امیر دیگر قابل تحمل نبود. با عصبانیت گفت:
-حتی سعی کردی که مدارکی رو که آرش به خاطرشون کشته شد رو به دست بیاری؟
امیر چیزی نگفت. تانیا چند قدم به سمت امیر برداشت و گفت:
- تو که انقدر سنگ آرش رو به سـ*ـینه میزنی یه ذره همم تلاش کردی که به واقعیت برسی؟
رو به هادود کرد:
-اصلا سعی کردین این مدارک رو به دست بیارید؟
چند قدمی به سمت هادود برداشت و گفت:
- یا تمام مدت فقط دنبال من بودید؟
پوزخندی زد. دستانش را بالا آورد و درحالی که آرام آرام مشتشان میکرد گفت:
-این جنونتون! این خشمتون! این ترستون از من، چشماتون رو بسته! نمیتونید واقعیت رو ببینید!
هادود پوزخندی زد:
- واقعیت؟
تانیا چند بار سر تکان داد:
-آره واقعیت! شماها دنبال مدرکی که آرش پیدا کرده بود نرفتید؛ ولی من رفتم! من مدارک رو دیدم.
هادود ابرویی بالا انداخت:
- و توی این مدارک کی پشت تمام این قضایا بود؟
درب خانه باز شد و باراد وارد شد. با دیدن تانیا تعجب کرد؛ اما چیزی نگفت. تانیا حواسش به سمت باراد پرت شد. از میان تمام افراد، فقط میخواست بداند باراد طرف چه کسی را میگیرد. تانیا یا باران؟ نمیدانست چرا این مسئله انقدر برایش اهمیت دارد! هادود با صدای بلندی پرسید:
-توی مدارک چه کسی پشت تمام این قضایا بود؟
تانیا نگاهی به باران انداخت. هادود رد نگاه تانیا را گرفت. با دیدن باران خنده عصبی کرد:
-کارت به جایی رسیده که دختر من رو متهم میکنی؟
به سمت تانیا حمله ور شد:
-چطور جرات میکنی؟
ناگهان یقه تانیا را گرفت. تانیا واکنشی نشان نداد؛ اما باراد سریع به سمت هادود رفت. دستانش را از یقه تانیا جدا کرد. کمی به عقب هدایتش کرد. مقابلش ایستاد و گفت:
- حق نداری باهاش اینطوری رفتار کنی.
تمام اعضای خانواده با تعجب به باراد نگاه کردند. هیچکس در خانواده این چنینی مقابل هادود نیستاده بود. آن هم برای شخصی به مانند تانیا. منفورترین فرد خانواده. تانیا اما با قدردانی به او نگریست. از اینکه تنها یک نفر در آن عمارت حاضر بود حرفهایش را گوش کند، بسیار خوشنود بود. هادود با عصبانیت گفت:
- میفهمی داری چیکار میکنی؟ این دختره داره خواهرت را متهم می کنه!
باراد هم با عصبانیت گفت:
-خواهرم این فرصت رو داره که از خودش دفاع کنه. فرصتی که هیچ وقت به تانیا داده نمیشه!
هادود با خشم گفت:
-تو خواهرت رو به این دختر ترجیح میدی؟
باراد با همان عصبانیت گفت:
-من کسی رو به کسی ترجیح ندادم. شما بدون هیچ مدرکی دارید تانیا رو متهم میکنید.
هادود فریاد زد:
- اون هم داره بدون هیچ مدرکی باران رو متهم میکنه!
گوشی امیر صدا خورد. نونا با حسابی ناشناس برایش مدارکی که آرش یافته بود را فرستاد. مدارکی که نشان میداد باران آرش را کشته و تمام درگیریهای اخیر نیز به گردن اوست. کمی عقب تر رفت تا فایل ها را ببیند. با دیدن اولین فایل با تعجب به باران نگاه کرد. باران از جایش بلند شد و با اطمینان کنار هادود ایستاد. لبخندی زد و به باراد گفت:
-من هیچ کاری نکردم!
امیر که هنوز در شوک بود؛ با صدای آرامی گفت:
- همش کار باران بوده!
هادود با تعجب پرسید:
- چی؟
آخرین ویرایش: