جاسمین دوباره برای دلگرمیدادن به سارا گفت:
- گفتم که نگران نباش. همهچیز بعد از مدتی درست میشه.
بعد خطاب به جاستین گفت:
- من قبلاً یه چیزایی رو به سارا گفتم؛ اما چیزای زیاد دیگهای هم مونده که باید یادآوری کنم. من خودم بعداً همهچیز رو به سارا توضیح میدم.
جاستین درحالیکه به سارا نگاه میکرد، خطاب به جاسمین گفت:
- حتماً راهی برای برگردوندن حافظهش هست.
سپس به جاسمین نگاه کرد و ادامه داد:
- میشه بریم به بقیه شرکتکنندهها هم سر بزنیم؟ اون هفت نفر باقیمونده.
جاسمین با خوشحالی پاسخ داد:
- حتماً! چرا که نه. اتفاقاً خودم هم میخواستم همین پیشنهاد رو بدم.
بعد هردو از سارا خداحافظی کردند و اگرچه سارا خداحافظی گرمی با آنها نکرد؛ اما آنها بههیچوجه از رفتار سرد او که کاملاً طبیعی بود، ناراحت نشدند. از اتاق خارج شدند و بهسمت اتاق بزرگتری رفتند که بقیهی هفت نفر در آن بستری شده بودند.
به اتاق که رسیدند، جاسمین دم در ایستاد و جاستین مثل کسی که اعضای خانوادهاش را پس از مدت زیادی دوباره دیده باشد، با شوق به آنها مینگریست؛ انگار تکتک آنها را در دنیای واقعی میشناخت.
در آن اتاق دایرهای، ده تخت قرار داشت که دورتادور اتاق قرار داشتند. ترتیب قرار گرفتن افراد هم به همان ترتیبی بود که درون مسابقه شمارهگذاری شده بودند؛ سوفیا، پدرینا، ماسائو یا همان دانا، توماس، دو تخت خالی که بهترتیب مربوط به سارا و جاستین بودند، اسکار، آدام، یک تخت خالی دیگر که مربوط میشد به جاسمین و در نهایت هم فیلیپو.
همه به کُما رفته بودند و دستگاههایی به آنها وصل شده بود که جاستین با اکثر آنها آشنایی نداشت. در این بین چیزی که توجه او را جلب کرد اسکار بود. البته اگر میشد اسم او را اسکار گذاشت. تنها چیزی که از قیافهی اسکار پیدا بود، صورت سوختهای بود که چیز زیادی از مشخصات ظاهریاش معلوم نبود. جاسمین که دید او با حیرت به اسکار خیره شده است، به او نزدیک شد و گفت:
- میدونم تعجب کردی؛ ولی درست حدس زدی، این اسکاره. درمورد قیافهش هم باید بگم تقصیر ما نبود، توی انفجار صورتش سوخت. ما فقط تونستیم صورتش رو براساس عکسی که موقع ثبتنام توی مسابقه برای سایت World Media فرستاده بود توی برنامه شبیهسازی کنیم؛ ولی از اون جایی که میدونستیم اسکار به محض دیدن قیافهش متوجه میشه، ریسک نکردیم و ماسکی روی صورتش زدیم.
- ولی اون متوجه شد.
- و مشکلی پیش نیومد؛ چون خوشبختانه یا متأسفانه زود از مسابقه حذف شد.
- چه مشکلی میتونست پیش بیاد اگه متوجه تغییرات صورتش میشد؟
- تمام اون مسابقه به صورت ذهنی برگزار میشد و اگه ذهن کسی خودآگاه یا ناخودآگاه متوجه تغییر غیرمنطقی توی روند برگزاری میشد، ممکن بود ذهنش از برنامه جدا بشه و همهچیز به هم بریزه.
- پس چرا کاری نکردید که اون ماسک اصلاً از بین نره؟
- به همون دلیل که گفتم؛ نباید چیزی غیرمنطقی باشه. برای همین از آخرین نسخه واقعیسازی توی برنامه استفاده کردیم که اگرچه ریسک داشت؛ ولی خدا رو شکر موفقیتآمیز بود.
- گفتم که نگران نباش. همهچیز بعد از مدتی درست میشه.
بعد خطاب به جاستین گفت:
- من قبلاً یه چیزایی رو به سارا گفتم؛ اما چیزای زیاد دیگهای هم مونده که باید یادآوری کنم. من خودم بعداً همهچیز رو به سارا توضیح میدم.
جاستین درحالیکه به سارا نگاه میکرد، خطاب به جاسمین گفت:
- حتماً راهی برای برگردوندن حافظهش هست.
سپس به جاسمین نگاه کرد و ادامه داد:
- میشه بریم به بقیه شرکتکنندهها هم سر بزنیم؟ اون هفت نفر باقیمونده.
جاسمین با خوشحالی پاسخ داد:
- حتماً! چرا که نه. اتفاقاً خودم هم میخواستم همین پیشنهاد رو بدم.
بعد هردو از سارا خداحافظی کردند و اگرچه سارا خداحافظی گرمی با آنها نکرد؛ اما آنها بههیچوجه از رفتار سرد او که کاملاً طبیعی بود، ناراحت نشدند. از اتاق خارج شدند و بهسمت اتاق بزرگتری رفتند که بقیهی هفت نفر در آن بستری شده بودند.
به اتاق که رسیدند، جاسمین دم در ایستاد و جاستین مثل کسی که اعضای خانوادهاش را پس از مدت زیادی دوباره دیده باشد، با شوق به آنها مینگریست؛ انگار تکتک آنها را در دنیای واقعی میشناخت.
در آن اتاق دایرهای، ده تخت قرار داشت که دورتادور اتاق قرار داشتند. ترتیب قرار گرفتن افراد هم به همان ترتیبی بود که درون مسابقه شمارهگذاری شده بودند؛ سوفیا، پدرینا، ماسائو یا همان دانا، توماس، دو تخت خالی که بهترتیب مربوط به سارا و جاستین بودند، اسکار، آدام، یک تخت خالی دیگر که مربوط میشد به جاسمین و در نهایت هم فیلیپو.
همه به کُما رفته بودند و دستگاههایی به آنها وصل شده بود که جاستین با اکثر آنها آشنایی نداشت. در این بین چیزی که توجه او را جلب کرد اسکار بود. البته اگر میشد اسم او را اسکار گذاشت. تنها چیزی که از قیافهی اسکار پیدا بود، صورت سوختهای بود که چیز زیادی از مشخصات ظاهریاش معلوم نبود. جاسمین که دید او با حیرت به اسکار خیره شده است، به او نزدیک شد و گفت:
- میدونم تعجب کردی؛ ولی درست حدس زدی، این اسکاره. درمورد قیافهش هم باید بگم تقصیر ما نبود، توی انفجار صورتش سوخت. ما فقط تونستیم صورتش رو براساس عکسی که موقع ثبتنام توی مسابقه برای سایت World Media فرستاده بود توی برنامه شبیهسازی کنیم؛ ولی از اون جایی که میدونستیم اسکار به محض دیدن قیافهش متوجه میشه، ریسک نکردیم و ماسکی روی صورتش زدیم.
- ولی اون متوجه شد.
- و مشکلی پیش نیومد؛ چون خوشبختانه یا متأسفانه زود از مسابقه حذف شد.
- چه مشکلی میتونست پیش بیاد اگه متوجه تغییرات صورتش میشد؟
- تمام اون مسابقه به صورت ذهنی برگزار میشد و اگه ذهن کسی خودآگاه یا ناخودآگاه متوجه تغییر غیرمنطقی توی روند برگزاری میشد، ممکن بود ذهنش از برنامه جدا بشه و همهچیز به هم بریزه.
- پس چرا کاری نکردید که اون ماسک اصلاً از بین نره؟
- به همون دلیل که گفتم؛ نباید چیزی غیرمنطقی باشه. برای همین از آخرین نسخه واقعیسازی توی برنامه استفاده کردیم که اگرچه ریسک داشت؛ ولی خدا رو شکر موفقیتآمیز بود.
آخرین ویرایش توسط مدیر: