کامل شده رمان سمپاتی | زهرا نورمحمدی کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.
  • پیشنهادات
  • zahra.noormohmdy

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/11/28
    ارسالی ها
    160
    امتیاز واکنش
    1,862
    امتیاز
    367
    سلام دوستان عیدتون مبارک💖
    خب همراه های عزیز من، به هشتادمین پارت از این سرگذشت رسیدیم! ممنونم ازتون بابت حمایت ها و نظر های قشنگتون که علارغم وجود کم تجربگی من بهم دلگرمی میدین و واقعا بودنتون خیلی لـ*ـذت بخشه، قصه هم کم کم داره به آخراش نزدیک میشه و دوست دارم که نظرتون رو تا اینجای کار توی پروفایل یا خصوصی بهم بگین🌹

     

    zahra.noormohmdy

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/11/28
    ارسالی ها
    160
    امتیاز واکنش
    1,862
    امتیاز
    367
    [THANKS]پارت هشتاد و چهار:
    صبح با صدای گریه میکائیل بیدار شدم و بالای سرش نشستم و نالیدم:
    - باز چی شده ستون؟
    و بعد به آغـ*ـوش کشیدمش و سعی کردم که بفهمم مشکلش چیه که قبل من عمه شیشه شیر آماده رو دستم داد و منم با قدردانی بسیار ازش گرفتم و توی دهن میکائیل گذاشتم و چقدر با میـ*ـل می خورد، کلا همین طور بود! چند باری هم حامد به نوع شیر خوردنش اشاره کرده بود و می گفت این بچه با حرص و عصبانیت شیر می خوره، لب زدم:
    - امیدوارم این و دیگه گردن من نندازن میکائیل خان
    ***
    چهار ماه بعد

    با صدای حامد به خودم اومدم:
    - نرگس
    - ه..ها چیه؟
    - میگم تو مطمعنی میتونی از سورنا فاصله بگیری
    - پرسش انکاریه؟ ذوق اینکه دیگه قرار نیست ببینمت کور و ناشنوام کرده
    - درست حرف بزن!
    - لیاقتت همینه
    - درست مثل یه نوزاد حرف می زنی و عمل می کنی، برای همون چیزی بهت نمیگم
    - نشنیدن اون صدای نکره تو برام بهترین نعمته
    - باشه پس، از شب آخر کنار سورنا بودنت لـ*ـذت ببر، تنهات هم میزارم که قشنگ دستت بیاد فرم زندگی جدیدت و
    - فقط زودتر برو
    سری از تاسف تکون داد و خم شد تا بچه هارو که غرق خواب بودن ببوسه و من هم نموندم تا شاهد خداحافظیش با میکائیل باشم و خودم رو توی اتاق تا شنیدن صدای بسته شدن در حبس کردم.
    بعد از اینکه از رفتنش مطمعن شدم بلافاصله با نیلو تماس گرفتم
    - نیلو.. رفت، حالا چیکار کنم؟
    - بیرون شهر یه پژو405 که یه خانم و آقا هستن منتظرتن، اونا میبرنت اراک پیش دوستم
    - مطمعنه؟
    - آره ولی با همه این ها به نظرم داری مزخرف ترین راه و انتخاب میکنی! چند سال میخوای فرار کنی نرگس؟ شهامت داشته باش دل بکن از سورنا بعد بیا پیش خودم یه زندگی واقعی بساز، بخدا حامد بیخیال بچه هاش نمیشه اگه پیدات کنه که دیگه به یک ساعت بعدت امیدی نیست! نرگس من می ترسم از واکنشش
    - من نمیتونم نیلو، نمیتونم از بچه ام دل بکنم
    - این دیالوگامون سه ماهه تکراری شده اما بازم می گم، میتونی بمونی و سارا رو بپذیری
    - نمیتونم
    - باشه پس، سفر به سلامت خواهری
    با قطع شدن ارتباط دوان دوان به سمت وسایلم رفتم و نوبتی به ماشین انتقالشون دادم هرچند که چیز زیادی هم نبودن اما خب چندباری پله هارو بالا پایین کردم و در نهایت بچه هارو علارقم تپلی شون روی صندلی شاگرد جا دادم و با قدم های ریز به سمت در پارکینگ رفتم و به آرومی بازش کردم و در نهایت با درست کردن فضا خیلی زود پشت رول نشستم و ماشین و از پارکینگ خارج کردم و به همون ترتیب در رو بستم برای جلوگیری از جلب توجه و بعد گازش و گرفتم و پیش به سوی آینده سه نفری که سازنده اش فقط و فقط من بودم.
    با رسیدن به ماشینی که نیلو ازش حرف زد دلم شور افتاد ولی با اون حال کنارش پارک کردم و پیاده شدم و خیلی زود سر نشین های اون ماشین هم پیاده شدن و وقتی به سمتشون چرخیدم نگاهم روی دست های گره شده اشون ثابت موند، یه چیزی توی دلم بد تکون خورد.
    من داشتم می رفتم از زندگی مردی که یک روزی همه دنیام بود، داشتم با دوتا یادگاری ازش دور می شدم، هیچ وقت از ذهنم نخواهد رفت مردی که چنین یادگاری هایی بهم داده و مطمعنا حس عذاب وجدانی که سه ماهه شیره جونم و بیرون کشیده هیج وقت رهام نخواهد کرد.
    عشق چیه؟ کلیشه ای ترین سوال ممکن همینه و اینکه خیلی ها معتقدن اصلا وجود نداره! عشق یه قرارداد دو طرفست، اصلا یه تله پاتی دو نفرست! اگه احساس کنی طرفت داره برات کم می زاره پس توام میتونی کم بزاری چون اینجوریه که عشق وجود داره و وقتی از عشق یک طرفه صحبت میشه حقیقتا صحبت از یه توهم محضه.
    من برای حامد زن خوبی بودم؟ نه نبودم! خیلی از عقاید و آرمان هاش و لگد مال کردم و به طبه اون هم ماله منو! این ازدواج پر از اساس نامه و قانون بود که هیچ کدومش درک نشد چه برسه عمل.
    لب زدم:
    - اگه عشق تله پاتیه پس خیلی واقعیت هایی که دیدم دروغه
    اصلا نموندم ببینم اون زوج چی می گن یا بهتر بگم چی گفتن، فقط پشت فرمون جا گرفتم و سعی کردم به سرعت به خونه برسم علارقم گریه های همزمان دوقلوها
    از تمام رفتار هام طی شش ماهه اخیر به یک باره پشیمون شده بودم و خودم اصلا نمی فهمیدم چم شده، گوشیم به طور ممتد توی جیبم ویبره داشت و اصلا دلم نمی خواست چشمم به نمایشگرش بیوفته پس فقط مسیرم و در پیش گرفتم و بعد ربع ساعت یا شاید هم بیشتر به در خونه رسیدم و بیخیال وسایل فقط بچه هارو زیر بغـ*ـل زدم و راهی ساختمون شدم و زیر لب گفتم:
    - بازنده بودن بهتر از یه بازنده فراری بودنه


    [/THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    zahra.noormohmdy

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/11/28
    ارسالی ها
    160
    امتیاز واکنش
    1,862
    امتیاز
    367
    سلام بچه ها چطورین
    فکر می کنم که جمعا پنج پارت دیگه مونده باشه
    منتظر نظراتون توی پروفایل و خصوصیم هستم
    🌺

     

    zahra.noormohmdy

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/11/28
    ارسالی ها
    160
    امتیاز واکنش
    1,862
    امتیاز
    367
    سلام عزیزای دل
    به خاطر اینکه دو روز گذشته پارت نذاشتم امروز دو تا پست میذارم
    حواستون باشه اونی که قبل تر نوشتم و بخونین
    🌺
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا