دوستان می دونم یکم فاصله افتاده بین پارت ها. معذرت. ولی چون پارت های انتهایی رمانیم دارم تند می نویسم ی جا بذارم. پشت سر هم.
می دونم روند رمان خیلی ارومه.
شاید بخاطر خاصیت اجتماعی و زندگی لیلاست.
ببخشید ک صحنه های آنچنانی ناب عاشقانه نداره، پر از هیجان هایی ک تو رمانای عاشقانه فوران می زنه نیست...
از خور جامعه است... امیدوارم دوستش داشته باشین و ممنون که هستین
هر خطو ک می نوشتم نمدونم چرا هی جمله های فلسفی ب ذهنم می زسید. ترسیدم گفتم وسط پارت با دمپایی میاین سراغم!
می گین: اه بابااین چ وضعشه! ما پول داده بودیم رمان بخونیم نه از این آه و اوه گفتنای هندی بازیو! سرمون کلاهگذاشتی ژیلای کلاهبردار!