گیسو سرش را بالا آورد و با ترس به اوتانا نگاه کرد و با تتهپته گفت:
- ت...تو کی ه...کی هستی؟
آن صدا خندهای سر داد و گفت:
- واقعاً باعث ناراحتیه که من تو رو خوب بشناسم و تو نتونی من رو بشناسی.
گیسو حس کرد چیزی درون قلبش فرو ریخته است. رنگ چهرهاش پریده بود و این را هر رهگذری که از دور گذر میکرد نیز میتوانست بفهمد. از ترس و وحشت زبانش بند آمده بود و نمیتوانست حرف بزند.
آن فرد پشت خط که وقفهی گیسو را دید، با خنده گفت:
- لایکائون! فکر کنم این اسم به گوشت خورده برگزیده.
گیسو آب دهانش را فرو خورد. اوتانا سؤالی به گیسو نگاه کرد که گیسو بدون توجه به اوتانا لب زد:
- با من چ...چیکار د...داری؟
لایکائون باز خندید و گفت:
- حالا چه عجلهایه؟ داریم حرف میزنیم دیگه.
گیسو نفس عمیقی کشید و سعی کرد آرام باشد. سوفیا و آرتا آنطرف گیسو ایستاده بودند و به او خیره شده بودند و اوتانا نیز اینطرف گیسو، به لبهای او زل زده بود.
لایکائون کمی مکث کرد و گفت:
- فکر کنم زمان بدی رو برای صحبت با برگزیده انتخاب کردم؛ درسته؟
گیسو درحالیکه به سختی نفس میکشید، لب زد:
- چرا به من زنگ زدی؟
لایکائون خندهای سر داد و گفت:
- مثل اینکه خیلی عجله داری؛ درست میگم فرزند نارسیس؟
گیسو که دیگر از این همه به حاشیهرفتن لایکائون خسته و کلافه شده بود، عصبی گفت:
- بله درسته؛ وقت مناسبی رو برای صحبتکردن با من انتخاب نکردی.
لایکائون باز خندید. اینبار بدون آنکه خندهاش را تمام کند، شروع به سخنگفتن کرد:
- اورفئوس همیشه سبک تهدیدکردنهاش خاص بوده. ولی من نمیتونم مثل اون تهدید کنم. میدونی چیه برگزیده؟ من سبک خودم رو دارم.
گیسو بریدهبریده گفت:
- چ...چه س...سبکی؟
لایکائون مکثی کرد و با لحن موذیانهای گفت:
- اورفئوس اول تهدید میکنه و بعد اگه دید اون فرد به تهدیدش توجهی نکرده، بدون معطلی تهدیدش رو عملی میکنه. ولی من، اول تهدیدم رو عملی میکنم و بعد به اون فرد میگم!
دهان گیسو خشک شده بود و بهزور صدا از گلویش بیرون میآمد.
- چ...چی؟
لایکائون بیرحمانه گفت:
- اگه دختره رو میخوای، باید بیای اینجا!
- ت...تو کی ه...کی هستی؟
آن صدا خندهای سر داد و گفت:
- واقعاً باعث ناراحتیه که من تو رو خوب بشناسم و تو نتونی من رو بشناسی.
گیسو حس کرد چیزی درون قلبش فرو ریخته است. رنگ چهرهاش پریده بود و این را هر رهگذری که از دور گذر میکرد نیز میتوانست بفهمد. از ترس و وحشت زبانش بند آمده بود و نمیتوانست حرف بزند.
آن فرد پشت خط که وقفهی گیسو را دید، با خنده گفت:
- لایکائون! فکر کنم این اسم به گوشت خورده برگزیده.
گیسو آب دهانش را فرو خورد. اوتانا سؤالی به گیسو نگاه کرد که گیسو بدون توجه به اوتانا لب زد:
- با من چ...چیکار د...داری؟
لایکائون باز خندید و گفت:
- حالا چه عجلهایه؟ داریم حرف میزنیم دیگه.
گیسو نفس عمیقی کشید و سعی کرد آرام باشد. سوفیا و آرتا آنطرف گیسو ایستاده بودند و به او خیره شده بودند و اوتانا نیز اینطرف گیسو، به لبهای او زل زده بود.
لایکائون کمی مکث کرد و گفت:
- فکر کنم زمان بدی رو برای صحبت با برگزیده انتخاب کردم؛ درسته؟
گیسو درحالیکه به سختی نفس میکشید، لب زد:
- چرا به من زنگ زدی؟
لایکائون خندهای سر داد و گفت:
- مثل اینکه خیلی عجله داری؛ درست میگم فرزند نارسیس؟
گیسو که دیگر از این همه به حاشیهرفتن لایکائون خسته و کلافه شده بود، عصبی گفت:
- بله درسته؛ وقت مناسبی رو برای صحبتکردن با من انتخاب نکردی.
لایکائون باز خندید. اینبار بدون آنکه خندهاش را تمام کند، شروع به سخنگفتن کرد:
- اورفئوس همیشه سبک تهدیدکردنهاش خاص بوده. ولی من نمیتونم مثل اون تهدید کنم. میدونی چیه برگزیده؟ من سبک خودم رو دارم.
گیسو بریدهبریده گفت:
- چ...چه س...سبکی؟
لایکائون مکثی کرد و با لحن موذیانهای گفت:
- اورفئوس اول تهدید میکنه و بعد اگه دید اون فرد به تهدیدش توجهی نکرده، بدون معطلی تهدیدش رو عملی میکنه. ولی من، اول تهدیدم رو عملی میکنم و بعد به اون فرد میگم!
دهان گیسو خشک شده بود و بهزور صدا از گلویش بیرون میآمد.
- چ...چی؟
لایکائون بیرحمانه گفت:
- اگه دختره رو میخوای، باید بیای اینجا!
آخرین ویرایش: