- عضویت
- 2019/09/11
- ارسالی ها
- 387
- امتیاز واکنش
- 4,645
- امتیاز
- 484
قند روی لب هام نگه میدارم و با بی حوصلگی مینالم:
-هیچی بابا، یارو مزاحمه ازراه رسیده یه مشت چرت و پرت تحویلش داده باور کرده..
قورتی از چاییش میکشه:
-زِیدِته؟
با گیجی سری تکون میدم و میپرسم:
-چی؟
سری با کلافگی تکون میده و دوباره میپرسه:
-میگم دوست پسرته؟
چشم هام رو گشاد میکنم و باعجله میکنم و میگم:
-نه خدا شاهده، طرف سایم رو با تیر میزنه یه سری کینه کدورت از قدیم باهم داریم دست از سر برنمیداره از یه طرفم فکر میکنم مشکل عقلی داره به کل معیوبه.
-خطرناکه نباشه یه موقع بلایی سرت بیاره؟
-نه بابا غلط کرده مگه شهره هرته؟
با حرص لبش رو گاز میگیره و میگه:
-این ادا اصولای نیرهیچجوره تو کَتَم نمیره..
روی متکای سرخ مخمل تکیه مدم:
-ولش کن بابا نیره دیگه، راستی امشب تالار میری؟
کمی از چاییش میخوره و سری به معنی منفی تکون میده:
-نه تا آخرهفته فعلا که کار نیست اخه کی تو این سگ یخ زمستون عروسی میگیره..
کنارم دراز میکشه و سیگار باریکی رو از توی پاکت بیرون میاره وبه سقف خیره میشه:
-چندشب پیش یه عروسی بود،عروس از اول تا اخر مجلس فقط داشت زار میزد!
-چرا؟
شونه ای با بی تفاوتی تکون میده:
-چه میدونم بخاطر ارایشش راضی بود طفلکی مثله ابر بهار گریه میکرد انقد گریه کرد که دور چشماش سیاه شد و مژهاش لق شد افتاد..
اهی باناراحتی میکشمو باتاخیر میگم:
-حالا واقعا مگه ناجور شده بود؟
کامی از سیگارش میگیره:
-چه بدونم والا اونقدرام که فکر میکرد ناجور نبود، دخترای این دوروزمونم توقعشون بیخودی بالا رفته وقتی من ازدواج کردم پونزده سالم بود یه زیور نامی اون زمون ارایشگر محلمون بود البته الان دیگه فکر نکنم کسی واسه عروس درست کردن صداش کنه، خلاصه اومد خونمون یه ملات درست کرد مالید روی سرم، حالا بگو چه رنگی بود؟
کمی فکر میکنم و میگم:
-نسکافه ای؟مسی؟
-نه بابا توهم دلت خوشه؛از این عروسکباربیا رو دیدی موهاشون زرده؟
لبخندی میزنم و باتایید چشم هام باز و بسته میکنم و با هیجان ادامه میده:
-دقیقا یه چیز تو مایه های همون ولی بدتر از اون، موهامو خیر سرش بلوند کرد بعد جمع کرد برد رو فرق سرم یه برج ایفل گذاشت اینقدر سنجاق زده تا دوهفته از تو موهام سنجاق در میاوردم!
دستم رو دهنم میذارم و ریز میخندم:
-یعنی چی شاکی نشدی؟ چرا چیزی بهش نگفتی؟
سری با تاسف تکون میده:
-اخه چی حالیم بود؟ تازه اون موقع ها مُد بود کلی کلاس داشت چه میدونستم بعد چندسال خزوخیل میشه، ازهمه بدتر اون کرم گریم لعنتیش بود که با کاردک روی صورتم کشیده بود منم که رنگ پوستم سبزه بنده خدا دستش به کم نرفت هرچی تو قوطی بود خالی کرد روی صورتم مالید..
دستی روی چشم های خستم میکشم لبخندی میزنم و به نیمرخ متفکرش خیره میشم و میپرسم:
-شربتی داری به چی فکر میکنی؟
لحاف تا روسینش بالا میکشه و میگه:
-به شوهرم...
-الان کجاست؟ دلت براش تنگ شده؟
اخم هاش رو توی میفرسته:
-چه بدونم کدوم قبرستونیه، هرجا هست میخوام سر به تنش نباشه، ببین سیمین از میشنوی تا عمر داری یه دیوار آهنی بکش دور قلبت نذار کسی بیاد توش از تنهایی بپوسی بهتره دلتو دست یه نامرد بسپری، اوی گوشت بامنه؟
چشم های خوابالوم رو باز میکنم و میپرسم:
-میگی عاشق نشم به روی چشم ولی اخه کی عاشق یه دختر بی پدر و مادر میشه؟طرف بفهمه مادرم زندونه و خانوادم پخش و پلاست میره پشت گوششم نگاه نمیکنه باور کن اون واسه تو فیلما داستاناست، اگه میخوای نصحیت کنی برو یه دخترخانواده دار نصیحت کن..
الله اکبری زیر لب میگه چشم هاش رو میبنده:
-عشق خودش بی پدرو مادره این حرفا سرش نمیشه یهو میبینی اومد دهنتو صاف کرد رو رفت اونوقت تو میمونی و یه دل شکسته بعدیاد من میافتی میگی هی شربتی خدا رحمت کنه کم زرمفت نزده بودی..
خنده ی بیجونی میکنم و چشم هام رو میبندم حرف های شربتی حق بود ولی الان تو وضعیت داغونی که من داشتم به کارم نمیاومد؛ گرفتاری هام هر روز روی هم میرفت روی هم تلنبار میشد و انگار تمومی نداشت..
فکر و ذکر و روحم پیش آذر بود از بی معرفتیش دلم میگیره مگه میشد اینقدر ساده ازم بگذره و بی خیالم شه..
****
دستم روی مقنعم میکشم و مرتبش میکنم و نفس عمیقی میکشم نشستن روی صندلی منوچهری انگار یه حال دیگه داشت چه خوب موقعی جا برای ورود من باز کرده بود..
نگاهم روی عقربه های مشکی ساعت دیوار میره هنوز خبری از پیرزاد نبود..
دستم روی توی کیفم میبرم و لقمهی نون پنیری که شربت سرصبح واسم گرفت رو با ارامش میخورم انگار نشستن روی این صندلی حتی روی اشتهامم تاثیر گذاشته بود..
آینه جیبیم به صفحه ی مانیتور تکیه میدم و کیف لوازم آرایشم روی میزمیذارم و با ارامش کرم پودر روی صورتم میمالم به مژه هام که با کرم یه دست شده بود نگاه میکنم و با عجله ریمل روی مژم میکشم تا از این بی روحی مطلق نجات پیدا کنم رژلب قهوه ایم روی لب میکشم و لبخندی فرمالیته میزنم نگاهم به پد رژگونه میافته و اهی زیر لب میکشم همیشه فراموشش میکردم
-هیچی بابا، یارو مزاحمه ازراه رسیده یه مشت چرت و پرت تحویلش داده باور کرده..
قورتی از چاییش میکشه:
-زِیدِته؟
با گیجی سری تکون میدم و میپرسم:
-چی؟
سری با کلافگی تکون میده و دوباره میپرسه:
-میگم دوست پسرته؟
چشم هام رو گشاد میکنم و باعجله میکنم و میگم:
-نه خدا شاهده، طرف سایم رو با تیر میزنه یه سری کینه کدورت از قدیم باهم داریم دست از سر برنمیداره از یه طرفم فکر میکنم مشکل عقلی داره به کل معیوبه.
-خطرناکه نباشه یه موقع بلایی سرت بیاره؟
-نه بابا غلط کرده مگه شهره هرته؟
با حرص لبش رو گاز میگیره و میگه:
-این ادا اصولای نیرهیچجوره تو کَتَم نمیره..
روی متکای سرخ مخمل تکیه مدم:
-ولش کن بابا نیره دیگه، راستی امشب تالار میری؟
کمی از چاییش میخوره و سری به معنی منفی تکون میده:
-نه تا آخرهفته فعلا که کار نیست اخه کی تو این سگ یخ زمستون عروسی میگیره..
کنارم دراز میکشه و سیگار باریکی رو از توی پاکت بیرون میاره وبه سقف خیره میشه:
-چندشب پیش یه عروسی بود،عروس از اول تا اخر مجلس فقط داشت زار میزد!
-چرا؟
شونه ای با بی تفاوتی تکون میده:
-چه میدونم بخاطر ارایشش راضی بود طفلکی مثله ابر بهار گریه میکرد انقد گریه کرد که دور چشماش سیاه شد و مژهاش لق شد افتاد..
اهی باناراحتی میکشمو باتاخیر میگم:
-حالا واقعا مگه ناجور شده بود؟
کامی از سیگارش میگیره:
-چه بدونم والا اونقدرام که فکر میکرد ناجور نبود، دخترای این دوروزمونم توقعشون بیخودی بالا رفته وقتی من ازدواج کردم پونزده سالم بود یه زیور نامی اون زمون ارایشگر محلمون بود البته الان دیگه فکر نکنم کسی واسه عروس درست کردن صداش کنه، خلاصه اومد خونمون یه ملات درست کرد مالید روی سرم، حالا بگو چه رنگی بود؟
کمی فکر میکنم و میگم:
-نسکافه ای؟مسی؟
-نه بابا توهم دلت خوشه؛از این عروسکباربیا رو دیدی موهاشون زرده؟
لبخندی میزنم و باتایید چشم هام باز و بسته میکنم و با هیجان ادامه میده:
-دقیقا یه چیز تو مایه های همون ولی بدتر از اون، موهامو خیر سرش بلوند کرد بعد جمع کرد برد رو فرق سرم یه برج ایفل گذاشت اینقدر سنجاق زده تا دوهفته از تو موهام سنجاق در میاوردم!
دستم رو دهنم میذارم و ریز میخندم:
-یعنی چی شاکی نشدی؟ چرا چیزی بهش نگفتی؟
سری با تاسف تکون میده:
-اخه چی حالیم بود؟ تازه اون موقع ها مُد بود کلی کلاس داشت چه میدونستم بعد چندسال خزوخیل میشه، ازهمه بدتر اون کرم گریم لعنتیش بود که با کاردک روی صورتم کشیده بود منم که رنگ پوستم سبزه بنده خدا دستش به کم نرفت هرچی تو قوطی بود خالی کرد روی صورتم مالید..
دستی روی چشم های خستم میکشم لبخندی میزنم و به نیمرخ متفکرش خیره میشم و میپرسم:
-شربتی داری به چی فکر میکنی؟
لحاف تا روسینش بالا میکشه و میگه:
-به شوهرم...
-الان کجاست؟ دلت براش تنگ شده؟
اخم هاش رو توی میفرسته:
-چه بدونم کدوم قبرستونیه، هرجا هست میخوام سر به تنش نباشه، ببین سیمین از میشنوی تا عمر داری یه دیوار آهنی بکش دور قلبت نذار کسی بیاد توش از تنهایی بپوسی بهتره دلتو دست یه نامرد بسپری، اوی گوشت بامنه؟
چشم های خوابالوم رو باز میکنم و میپرسم:
-میگی عاشق نشم به روی چشم ولی اخه کی عاشق یه دختر بی پدر و مادر میشه؟طرف بفهمه مادرم زندونه و خانوادم پخش و پلاست میره پشت گوششم نگاه نمیکنه باور کن اون واسه تو فیلما داستاناست، اگه میخوای نصحیت کنی برو یه دخترخانواده دار نصیحت کن..
الله اکبری زیر لب میگه چشم هاش رو میبنده:
-عشق خودش بی پدرو مادره این حرفا سرش نمیشه یهو میبینی اومد دهنتو صاف کرد رو رفت اونوقت تو میمونی و یه دل شکسته بعدیاد من میافتی میگی هی شربتی خدا رحمت کنه کم زرمفت نزده بودی..
خنده ی بیجونی میکنم و چشم هام رو میبندم حرف های شربتی حق بود ولی الان تو وضعیت داغونی که من داشتم به کارم نمیاومد؛ گرفتاری هام هر روز روی هم میرفت روی هم تلنبار میشد و انگار تمومی نداشت..
فکر و ذکر و روحم پیش آذر بود از بی معرفتیش دلم میگیره مگه میشد اینقدر ساده ازم بگذره و بی خیالم شه..
****
دستم روی مقنعم میکشم و مرتبش میکنم و نفس عمیقی میکشم نشستن روی صندلی منوچهری انگار یه حال دیگه داشت چه خوب موقعی جا برای ورود من باز کرده بود..
نگاهم روی عقربه های مشکی ساعت دیوار میره هنوز خبری از پیرزاد نبود..
دستم روی توی کیفم میبرم و لقمهی نون پنیری که شربت سرصبح واسم گرفت رو با ارامش میخورم انگار نشستن روی این صندلی حتی روی اشتهامم تاثیر گذاشته بود..
آینه جیبیم به صفحه ی مانیتور تکیه میدم و کیف لوازم آرایشم روی میزمیذارم و با ارامش کرم پودر روی صورتم میمالم به مژه هام که با کرم یه دست شده بود نگاه میکنم و با عجله ریمل روی مژم میکشم تا از این بی روحی مطلق نجات پیدا کنم رژلب قهوه ایم روی لب میکشم و لبخندی فرمالیته میزنم نگاهم به پد رژگونه میافته و اهی زیر لب میکشم همیشه فراموشش میکردم
آخرین ویرایش: