سلام ژیلای عزیزم
خدا قوت دختر واقعا این پشتکار و همتی که تو پارت گذاری و نوشتن داری ستودنیه... رمان زیبا و متفاوتی بود و باعث شد خود من به شخصه کمی دیدگاهم نسبت به اطرافم تغییر کنه..
پاینده و سربلند باشی و برای تو مهربون بهترین ها رو آرزو دارم
سلام ژیلا جانم ...خداقوت:)
امیدوارم حال خوبِ خوب باشه:)
بالاخره بعد مدت ها وقت کردم بشینم رمان قشنگتو بخونم...یه مدتم کم میومدم انجمن وکلی پست مونده بود که منم دیگه نگه داشتم یهو باهم بخونم D;
بسی چسبید! مشتاقانه منتظر رمان های بعدیت هستم :)
عمیقا هم خوشحالم که لیلای قصه نصیب پویان نشد...به هزار ویک دلیل که خودتم کلیدی هاشو گفتی...
و خدایی که خیلی جاها دستمونو گرفته وشاید حواسمون نبود و انگار باید بیشتر و بیشتر بخونی تا بهتر ببینی...تو رمانهات رنگ وبوی خدا پررنگِ، محسوسِ...اینا خودش کمکیِ که تو دنیای واقعی چشم هامونو بیشتر بازکنیم،بهتر ببینیم و حواسمونم جمعتر باشه!
و اینکه رفیق نیمه راه نیستمااا فقط بدجور کارام بهم پیچیده شرمنده...
امیدوارم همیشه همین قدر عاشقانه پای رویاها و علاقه مندی هات بمونی و شک ندارم یه روز نه چندان دور خودم تو کتاب فروشی های انقلاب که عاشقشونم D: دنبال کتاب هات میگردم*-*
دلم تنگت بود...
قلمت همواره سبز...
دلت شاد...
سرت سلامت...
درمسیر آرزوها و هدف هات...
در پناه حق:)
ببین ژیلا جان نمیتونم چطور بهت بگم به قول خودت من با لیلا زندگی کردماصن حس میکنم تک تک لحظه هاش رو واقعا حس کردم اصن خیلی خیلی خیلی خاص و زیبا بود از اونا بود که آدما میبره تو خلسه به آدم یه حس خاص میده بعضی رمانا هستن آدم اصلا دلش نمیخواد تموم کنه دوست داره تا وقتی زنده است ادامه پیدا کنه به رنگ نارنجی از اوناش بود از اونایی که عاشقشششششششم هم عاشق خودش هم نویسنده گلش که من خیلی دوستش دارم خسته نباشی ژیلای عزیزم عااااالی بود انشاءالله همیشه موفق و شاد باشی
سلام ،خدا قوت خانم نویسنده ی دوست داشتنی به پایان رسیدن رمان قشنگتون رو بهتون تبریک می گم؛رمان قشنگ و جذابی بود و از خوندنش لـ*ـذت بردم.چقدر خوشحال شدم از دیدن خوشبختی لیلا عزیز و امین و عشق شیرین بینشون؛چه قشنگ تموم شد. :aiwan_light_girl_in_love:
آدم لـ*ـذت می بره وقتی می بینه یه نویسنده ی جوان اینقدر بااخلاق و باایمان که نسبت به فرهنگ و سبک زندگی اسلامی ایرانی توجه نشون می ده و خیلی چیزها رو با اخلاق مداری رعایت می کنه و آثار دلنشینی رو به وجود میاره.
ان شاءالله آثارتون به چاپ بسیار زیاد برسه و یه نویسنده ی محبوب و مشهور جهانی بشید. :aiwan_light_give_rose:
قلمتون سبز و مانا باشه ان شاءالله
همیشه عشق باشد،همیشه برکت یا علی
سلامفاطمه خانوووم گل.
اقا یکی از دلگرمیای من توی این رمان بودی.
خصوصا وقتی یهو گفتی که دارم میخونم رمانتو...
راستش اصلا فکرشم نمیکردم. میدونی خودت ک رفیقای قدیمی اونجا ک رفیق بودن هیچ کدومشون... بیخیال.
صمیمانه ازت ممنونم و برات ارزوی بهترین ها رو دارم :aiwan_light_hi: :aiwan_light_acute:
وااای ایلاااا نکن اینجوری باقلبم...:aiwan_light_girl_prepare_fish:
ان شاءالله ان شاءالله...
این چ حرفیه دختر! :aiwan_light_girl_sad:
اتفاقا میدونستم سرت شلوغه خودت گفته بودی. اما پارت ب پارت رمان همراه بودی و هربار که لایکت رو دیدم یه لبخند گنده زدم.
خدا میدونه یه عالم منتظر این لحظه بودم نظرتووو بدونم؛)
جدای همراهیت... تو یه رفیق واقعی! واقعی ترین رفیق مجازی. از ته دلم میگم ا لاو یو...
فارسیشو روم نمیشه بگم
سعیمو کردم از خدا هم بگم... خوشحالم که گوفق بودم. همون خدا الهی دستتو بگیره رفیق، خواهر، اجی!
مشتاق روزیم که ببینمت بغلت کنم ای فشارت بدم بچلونمتا انقد دل تنگتم... :aiwan_light_thank_you2::aiwan_light_yu:
سلامت باشی عزیز دلم.
واقعنی توی رمان خیلی کمکم کردی.
و واقعنی سپاسگزارتم.
چهار ماه و خورده ای همراهی کم نیست و من نمی دونم چجوری میشه جبران کردش، اما ب حق خنده ای که رو لبام اوردی خدا بهترین ها رو بهت بده عزیزم.