صداش از پشت سرم، مو رو به تنم سیخ می کنه و چشم هام نمی تونه از منظره ی پیش رو کنده بشه.
- بادقت نگاه کن تا به جواب سوالات برسی!
مسخ شده و مات شده، گام هام به جلو برداشته میشه و انگشت لرزونم، به آرومی روی تابلو می شینه. تابلوی عظیم الجثه ای که به محض ورود به این اتاق اسرار آمیز پرقدر خودنمایی می کنه.
- فابیو بهم گفته بود که نسخه ی دیگه ی این نقاشی که متعلق به منه یه جای دیگه ست اما هیچ وقت فکر نمی کردم که توی عمارت تو باشه!
- شاید چون هیچ وقت نخواستی بهش فکر کنی!
موهای بلند و مواجم توی هوا می رقصن و چشم های توی نقاشی دیگه خود منه نه شهرزاد! تابلو حتی از مال شهرزاد هم بزرگ تره و هیبتی به خودش گرفته که هر ببینده ای رو متحیر می کنه.
نگاهم به دور تابلو و به روی عکس های قاب شده ی دورش به حرکت درمیاد. قاب ها و عکس هایی که سر تا سر دیوار اتاق رو پوشوندن و به هر کدومشون که نگاه می کنم خودم رو می بینم. عکس هایی مربوط به بدو جوونیم تا خود الان که سی و اندی سالمه!
- تو عاشقمی. نه؟
جوابش سکوته و به سمت عکسی از بیست سالگیم میرم. ویولن بدست توی ولیعصر قدم می زدم و برگ های پاییزی توی هوا پرواز می کردن. ولیعصر و پیاده روی و ویولن. زندگی اون روزهای من!
جلوتر میرم و در یک قاب دیگه توی ارکستر کوروش تهرانی، سخت مشغول نواختنم و چشم هام بسته ست. نگاهم به سرتاسر عکس ها پخش میشه و جنون از همه شون در حال سرازیر شدنه.
قطره اشکی از لای پلک هام سر می خوره. تک تک لحظاتم توی این عکس ها ثبت شده. عکس هایی که تا حالا از خودم ندیدم!
- کی این عکسا رو ازم گرفته؟!
- دقت کن! به پایین سمت چپ همه ی عکس ها دقت کن!
جلوتر می رم و چشم هام سوزناکم ریز میشن به قسمت پایین سمت چپ عکس ها. با دیدن واژه ی (گوتن) قلبم برای لحظه ای از تپیدن باز می مونه و همه ی واژه ها به ناگاه از سرم پر می کشن. و فقط (گوتن) برام معنی پیدا می کنه و توی سرم چرخ می خوره!
- توی نیمه اتریشی از همون اولم گوتن من بودی پریناز، نه هیچ احدی!
به یک باره فرو میریزم و سرم اونقدر بد گیج می ره که می فهمه و سریع از پشت بدنم بی جوونم رو میون بازوهاش می گیره.
خیره به عکس ها، می نالم.
- یعنی چی؟ چرا من نمی فهمم؟!
بازوهاش قفل تر میشه و صداش در هاله ای از خش ها فرو میره.
- از وقتی وارد گروه تهرانی شدی، گوتن من شدی و فقط فابیو اینو می دونست!
- یعنی چی؟ یعنی چی که گوتن تو شدم؟!
- به عکسات نگاه کن! همه ی این سال ها بدون اینکه بفهمی همراهت بودم. بدون اینکه بفهمی مواظبت بودم! من سایه سا بودم گوتن!
[/THANKS]
- بادقت نگاه کن تا به جواب سوالات برسی!
مسخ شده و مات شده، گام هام به جلو برداشته میشه و انگشت لرزونم، به آرومی روی تابلو می شینه. تابلوی عظیم الجثه ای که به محض ورود به این اتاق اسرار آمیز پرقدر خودنمایی می کنه.
- فابیو بهم گفته بود که نسخه ی دیگه ی این نقاشی که متعلق به منه یه جای دیگه ست اما هیچ وقت فکر نمی کردم که توی عمارت تو باشه!
- شاید چون هیچ وقت نخواستی بهش فکر کنی!
موهای بلند و مواجم توی هوا می رقصن و چشم های توی نقاشی دیگه خود منه نه شهرزاد! تابلو حتی از مال شهرزاد هم بزرگ تره و هیبتی به خودش گرفته که هر ببینده ای رو متحیر می کنه.
نگاهم به دور تابلو و به روی عکس های قاب شده ی دورش به حرکت درمیاد. قاب ها و عکس هایی که سر تا سر دیوار اتاق رو پوشوندن و به هر کدومشون که نگاه می کنم خودم رو می بینم. عکس هایی مربوط به بدو جوونیم تا خود الان که سی و اندی سالمه!
- تو عاشقمی. نه؟
جوابش سکوته و به سمت عکسی از بیست سالگیم میرم. ویولن بدست توی ولیعصر قدم می زدم و برگ های پاییزی توی هوا پرواز می کردن. ولیعصر و پیاده روی و ویولن. زندگی اون روزهای من!
جلوتر میرم و در یک قاب دیگه توی ارکستر کوروش تهرانی، سخت مشغول نواختنم و چشم هام بسته ست. نگاهم به سرتاسر عکس ها پخش میشه و جنون از همه شون در حال سرازیر شدنه.
قطره اشکی از لای پلک هام سر می خوره. تک تک لحظاتم توی این عکس ها ثبت شده. عکس هایی که تا حالا از خودم ندیدم!
- کی این عکسا رو ازم گرفته؟!
- دقت کن! به پایین سمت چپ همه ی عکس ها دقت کن!
جلوتر می رم و چشم هام سوزناکم ریز میشن به قسمت پایین سمت چپ عکس ها. با دیدن واژه ی (گوتن) قلبم برای لحظه ای از تپیدن باز می مونه و همه ی واژه ها به ناگاه از سرم پر می کشن. و فقط (گوتن) برام معنی پیدا می کنه و توی سرم چرخ می خوره!
- توی نیمه اتریشی از همون اولم گوتن من بودی پریناز، نه هیچ احدی!
به یک باره فرو میریزم و سرم اونقدر بد گیج می ره که می فهمه و سریع از پشت بدنم بی جوونم رو میون بازوهاش می گیره.
خیره به عکس ها، می نالم.
- یعنی چی؟ چرا من نمی فهمم؟!
بازوهاش قفل تر میشه و صداش در هاله ای از خش ها فرو میره.
- از وقتی وارد گروه تهرانی شدی، گوتن من شدی و فقط فابیو اینو می دونست!
- یعنی چی؟ یعنی چی که گوتن تو شدم؟!
- به عکسات نگاه کن! همه ی این سال ها بدون اینکه بفهمی همراهت بودم. بدون اینکه بفهمی مواظبت بودم! من سایه سا بودم گوتن!
[/THANKS]
آخرین ویرایش: