***
دانای کل
شنید:
- راستی مهدی، به ستوان ملکی اطلاع بده که یک وقتِ آزمایش برای سوگند زمانی بگیره. اگه فردا صبح باشه که دیگه عالیه؛ خداحافظ.
برایش مهم نبود مهدی کیست و ستوان ملکی چه نقشی در این پرونده دارد؟! اما آزمایش برایش مهم بود.آنقدر که میتوانست زندگیاش را تضمین کند.گوشیاش را با دستانش محاصره کرد و دکمههای سیاه و کوچکِ گوشیِ قدیمیاش را فشار داد.
- هان؟ چه مرگته؟
هیجان زده پاسخ داد:
- سوری خان... سوری خان، فردا میخوان دختره رو ببرن آزمایش.
داد زد:
- آزمایش واسه چی؟
- واسه اینکه مطمئن بشن دختره چیزی میزنه یا نه؟
سوری خان زمزمه کرد:
- بابا اینکه دیگه آزمایش نمیخواد.
و ناگهان بلندتر ادامه داد:
- خیله خب، خودم حلش میکنم. فعلاً تو برو گوش وایستا.
اعتراض کرد:
- آخه تا کی سوری خان؟
- زر اضافی موقوف، تو فقط کارت رو انجام بده.
سوری خان بدون اینکه فرصت اعتراض دوباره را به غلامش بدهد، تماس را قطع کرد و گوشیاش را محکم به زمین زد.
هاشم: چی شده؟
سوری خان: ساکت شو هاشم
- خب دِ بهت میگم چته؟
- بابا این دختره رو میخوان بردارن ببرن آزمایشگاه
- آزمایشگاه واسه چی؟
سوری خان داد زد:
- اَه هاشم، خنگ نشو دیگه! برای آزمایش اعتیاد.
- خب الان میخوای چیکار کنی؟
- نمیدونم، یه غلطی میکنم دیگه.
هاشم ابروهایش را بالا انداخت و طلبکارانه گفت:
- مثلا چه غلطی؟
با دادِ سوری خان، هاشم به لرزه افتاد:
- بچه، واسه من بیست سوالی راه ننداز که بد حالت رو میگیرمها!
هاشم بدون اینکه از سخن چند لحظه پیشِ سوری خان بترسد گفت:
- میتونی بری به پرستارها یکم پول بدی که جواب آزمایش رو مثبت ثبت کنن.
دوباره داد زد:
- چی؟ مگه مرض دارم یه مشت پول بیزبون رو بریزم تو حلق این پرستارهای مفت خور؟ در ضمن، این آزمایش از طرف نیروی انتظامی انجام میشه و همه چی زیر نظره؛ اگه بخوایم اینکار رو انجام بدیم که گیر میفتیم مرتیکه.
دوباره صدای هاشم بلند شد:
- خب پس میخوای چیکار کنی؟
- حالا بعداً میبینی، اگه من دهن این دختره رو سرویس نکنم سودابه نیستم.
- نمیخوای بگی چه نقشهای داری؟
سوری خان با زمزمهی «بیا جلو» هاشم را به سمت خود کشید. هاشم با خوشحالی خود را به سودابه رساند؛ اما بعد از دقایقی با ترس از او جدا شد و فریاد زد:
- چی؟ جاسازیِ مواد؟
دانای کل
شنید:
- راستی مهدی، به ستوان ملکی اطلاع بده که یک وقتِ آزمایش برای سوگند زمانی بگیره. اگه فردا صبح باشه که دیگه عالیه؛ خداحافظ.
برایش مهم نبود مهدی کیست و ستوان ملکی چه نقشی در این پرونده دارد؟! اما آزمایش برایش مهم بود.آنقدر که میتوانست زندگیاش را تضمین کند.گوشیاش را با دستانش محاصره کرد و دکمههای سیاه و کوچکِ گوشیِ قدیمیاش را فشار داد.
- هان؟ چه مرگته؟
هیجان زده پاسخ داد:
- سوری خان... سوری خان، فردا میخوان دختره رو ببرن آزمایش.
داد زد:
- آزمایش واسه چی؟
- واسه اینکه مطمئن بشن دختره چیزی میزنه یا نه؟
سوری خان زمزمه کرد:
- بابا اینکه دیگه آزمایش نمیخواد.
و ناگهان بلندتر ادامه داد:
- خیله خب، خودم حلش میکنم. فعلاً تو برو گوش وایستا.
اعتراض کرد:
- آخه تا کی سوری خان؟
- زر اضافی موقوف، تو فقط کارت رو انجام بده.
سوری خان بدون اینکه فرصت اعتراض دوباره را به غلامش بدهد، تماس را قطع کرد و گوشیاش را محکم به زمین زد.
هاشم: چی شده؟
سوری خان: ساکت شو هاشم
- خب دِ بهت میگم چته؟
- بابا این دختره رو میخوان بردارن ببرن آزمایشگاه
- آزمایشگاه واسه چی؟
سوری خان داد زد:
- اَه هاشم، خنگ نشو دیگه! برای آزمایش اعتیاد.
- خب الان میخوای چیکار کنی؟
- نمیدونم، یه غلطی میکنم دیگه.
هاشم ابروهایش را بالا انداخت و طلبکارانه گفت:
- مثلا چه غلطی؟
با دادِ سوری خان، هاشم به لرزه افتاد:
- بچه، واسه من بیست سوالی راه ننداز که بد حالت رو میگیرمها!
هاشم بدون اینکه از سخن چند لحظه پیشِ سوری خان بترسد گفت:
- میتونی بری به پرستارها یکم پول بدی که جواب آزمایش رو مثبت ثبت کنن.
دوباره داد زد:
- چی؟ مگه مرض دارم یه مشت پول بیزبون رو بریزم تو حلق این پرستارهای مفت خور؟ در ضمن، این آزمایش از طرف نیروی انتظامی انجام میشه و همه چی زیر نظره؛ اگه بخوایم اینکار رو انجام بدیم که گیر میفتیم مرتیکه.
دوباره صدای هاشم بلند شد:
- خب پس میخوای چیکار کنی؟
- حالا بعداً میبینی، اگه من دهن این دختره رو سرویس نکنم سودابه نیستم.
- نمیخوای بگی چه نقشهای داری؟
سوری خان با زمزمهی «بیا جلو» هاشم را به سمت خود کشید. هاشم با خوشحالی خود را به سودابه رساند؛ اما بعد از دقایقی با ترس از او جدا شد و فریاد زد:
- چی؟ جاسازیِ مواد؟
آخرین ویرایش توسط مدیر: