مهسا
مهسا:باربد
_بله
_بریم این ستاره گردانه
_نه
_باربد
_گفتم نه
_چرا
با غضب نگاهم کرد و گفت:
_نه یعنی نه
پامو کوبوندم زمین و گفتم :
_باربد خواهش
پوفی کشید و گفت:
_باشه،بریم
بازم ایدا اعتراض کرد ، از همون اول که اومدیم همش غر میزنه .
ایدا:من میترسم
من که قاطی کرده بودم گفتم:
_اه ایدا تو که میترسی چرا اومدی شهر بازی ،من این چیزا رو دوست دارم
باربدم که بحث ما دو تا رو دید رفت که سه تا بلیط بگیره .
همین طور که من و ایدا باهم بحث میکردیم . دو تا پسره امدن و گفتم:
_وای چه هلو هایی
ایدام که قاطی کرده بود روبه پسرا گفت:
_ببین شاسگول مراقب باش نپرم تو گلوت که خفت میکنم
اون یکی پسره گفت:
_چه هلوی بی اعصابی این
ایدا که به مرز انفجار رسیده بود گفت:
_ببین شازده اعصاب مصاب ندارم میام یه جوری میزنمت که صدای خر بدیا
پسر اولی گفت :
_اشکال نداره خانمی بیا بریم باهم صحبت کنیم اعصاب مصابتم میان سر جاش
منم که چغندر فقط به اینا نگاه میکردم ،جلو خودم و گرفته بودم قش نکنم از خنده
پسر دومیم که حال من و دید گفت:
_می خوای ما دوتام با هم بریم اختلات کنیم .
منم که پرو با یه حالت چندشی ازش رو گرفتم و دست ایدا رو گرفتم و کشیدم سمت گیت بلیط فروشی ، رفتن ما مصادف شد با اومدن باربد .
ای قربونش برم با این تیپش من این و با اون پسر دهن کجه عوض کنم .
حالا بد بخت دهنشم کج نبودا ، موهای قهوه ای با چشمای مشکی هیکل خوبی داشت پوستشم معلوم بود برنزه کرده .
یه شلوار کرم پوشیده بود و بلیز ابی و پلیور کرم رنگشم رو شونش انداخته بود .
ولی باربدم یه شلوار مشکی براق با بلیز سفید و کت کوتاه مشکی پوشیده بود .با خودم ست کرده بود .
خودم یه مانتو مشکی با شلوار مشکی و شال کرم سفید پوشیده بودم .
باربد دیگه رسیده بود بهم و با یه لبخند ملیح نگاهم میکرد.
باربد:بیاید بریم تو صف
منم که از خدا خواسته دستش و چسبیدم و گفتم :
_بریم
ایدا ام که حرسی شده بود گفت:
_همه سوهر دارن مام شوهر داریم .
اخه وقتی به کامیار گفته بود که بیاد کامیارگفته بود مگه من بچم که پاشم برم شهر بازی خودت برو .
ایدام تنها اومده بود ،قل نداشت .
نوبت ما که شد سوار شدیم . شانس خیلی خوبمون این دوتا پسره ام روبه روی من و ایدا بودن ، باربدم کنار ایدا نشسته بود که ایدا زیاد نترسه . دختره لوس ،شوهرم و برد .
از وقتی نشستیم پسرا یه بند ادا درمیاوردن ،باربدم که سرش تو گوشی بود .
ستاره شروع کرد به حرکت . و من بودم که جیغ میزدم تو این هیری ویری اون پیر دهن کجه میگفت :
_نترس من این جام ،اتفاقی نمی و فته .
خواستم بهش بگم احمق شوهرم این جاس تو دیگه چه زری میزنی .
بعد ده دقیقه ایستاد ،با این که ترسیدم ولی خیلی کیف داد .
ایدا که حاش بد شده بود ،باربد که حال ما دو تارو دید رفت واسم ون اب میوه بگیره.
دو دقیقه از رفتن باربد نمیگذشت که این پسر دهن کجا اومدن . پسر اول گفت :
_اسم من پرهامه
و کارتی رو و گرفت سمت ایدا ، ایدام سرش و بر گردوند .
اون یکیم گفت:
_اسم من ماهانه . ...،اشناییی با کی دارم
که صدای مردنه ای اومد
_باربد مزدایی
ماهانه برکشت سمت باربد که غضبناک پسر رو نگاه میکرد .
اخی هیچ کدومشون به گردن باربد نمی رسیدن ،من که نت قفسه سینش بودم ،از بس که این پسر دراز بود .
ماهانه با پرویی گفت:
_نخواستم با شما اشنا شم با این خانم....
حرفش تموم نشده بود که باربد گفت:
_این خانم همسره منه و من از پسرای کاکل بسر اصلا خوشم نمیاد .
پرهام گفت:
_خب این خانم زنتونه مشکلی نیست ما با ایشون کار داریم
و ایدا رو نشون داد
باربدم گفت:
_این خانم خواهر منه
هر دوتا شون ماست کردن کیسه و الفرار
منم با پرویی گفتم :
_خدا خیرت بده اون اب میوه هارو بده که گلوم خشک شد از بس جیغ زدم
باربدم سری از تعصوف تکون داد و ابمیوه رو داد دستمون .
خب به من چه پسره قصد اشنایی داشت من که قصد نداشتم .
چند تا وسیله دیگم رفتیم و بعدشم رفتیم رستوران و ساعت 12 رسیدیم خونه .
خیلی خوش گذشت ، ولی ایدا با کامیار یه دعوای حسابی کرد.
مهسا:باربد
_بله
_بریم این ستاره گردانه
_نه
_باربد
_گفتم نه
_چرا
با غضب نگاهم کرد و گفت:
_نه یعنی نه
پامو کوبوندم زمین و گفتم :
_باربد خواهش
پوفی کشید و گفت:
_باشه،بریم
بازم ایدا اعتراض کرد ، از همون اول که اومدیم همش غر میزنه .
ایدا:من میترسم
من که قاطی کرده بودم گفتم:
_اه ایدا تو که میترسی چرا اومدی شهر بازی ،من این چیزا رو دوست دارم
باربدم که بحث ما دو تا رو دید رفت که سه تا بلیط بگیره .
همین طور که من و ایدا باهم بحث میکردیم . دو تا پسره امدن و گفتم:
_وای چه هلو هایی
ایدام که قاطی کرده بود روبه پسرا گفت:
_ببین شاسگول مراقب باش نپرم تو گلوت که خفت میکنم
اون یکی پسره گفت:
_چه هلوی بی اعصابی این
ایدا که به مرز انفجار رسیده بود گفت:
_ببین شازده اعصاب مصاب ندارم میام یه جوری میزنمت که صدای خر بدیا
پسر اولی گفت :
_اشکال نداره خانمی بیا بریم باهم صحبت کنیم اعصاب مصابتم میان سر جاش
منم که چغندر فقط به اینا نگاه میکردم ،جلو خودم و گرفته بودم قش نکنم از خنده
پسر دومیم که حال من و دید گفت:
_می خوای ما دوتام با هم بریم اختلات کنیم .
منم که پرو با یه حالت چندشی ازش رو گرفتم و دست ایدا رو گرفتم و کشیدم سمت گیت بلیط فروشی ، رفتن ما مصادف شد با اومدن باربد .
ای قربونش برم با این تیپش من این و با اون پسر دهن کجه عوض کنم .
حالا بد بخت دهنشم کج نبودا ، موهای قهوه ای با چشمای مشکی هیکل خوبی داشت پوستشم معلوم بود برنزه کرده .
یه شلوار کرم پوشیده بود و بلیز ابی و پلیور کرم رنگشم رو شونش انداخته بود .
ولی باربدم یه شلوار مشکی براق با بلیز سفید و کت کوتاه مشکی پوشیده بود .با خودم ست کرده بود .
خودم یه مانتو مشکی با شلوار مشکی و شال کرم سفید پوشیده بودم .
باربد دیگه رسیده بود بهم و با یه لبخند ملیح نگاهم میکرد.
باربد:بیاید بریم تو صف
منم که از خدا خواسته دستش و چسبیدم و گفتم :
_بریم
ایدا ام که حرسی شده بود گفت:
_همه سوهر دارن مام شوهر داریم .
اخه وقتی به کامیار گفته بود که بیاد کامیارگفته بود مگه من بچم که پاشم برم شهر بازی خودت برو .
ایدام تنها اومده بود ،قل نداشت .
نوبت ما که شد سوار شدیم . شانس خیلی خوبمون این دوتا پسره ام روبه روی من و ایدا بودن ، باربدم کنار ایدا نشسته بود که ایدا زیاد نترسه . دختره لوس ،شوهرم و برد .
از وقتی نشستیم پسرا یه بند ادا درمیاوردن ،باربدم که سرش تو گوشی بود .
ستاره شروع کرد به حرکت . و من بودم که جیغ میزدم تو این هیری ویری اون پیر دهن کجه میگفت :
_نترس من این جام ،اتفاقی نمی و فته .
خواستم بهش بگم احمق شوهرم این جاس تو دیگه چه زری میزنی .
بعد ده دقیقه ایستاد ،با این که ترسیدم ولی خیلی کیف داد .
ایدا که حاش بد شده بود ،باربد که حال ما دو تارو دید رفت واسم ون اب میوه بگیره.
دو دقیقه از رفتن باربد نمیگذشت که این پسر دهن کجا اومدن . پسر اول گفت :
_اسم من پرهامه
و کارتی رو و گرفت سمت ایدا ، ایدام سرش و بر گردوند .
اون یکیم گفت:
_اسم من ماهانه . ...،اشناییی با کی دارم
که صدای مردنه ای اومد
_باربد مزدایی
ماهانه برکشت سمت باربد که غضبناک پسر رو نگاه میکرد .
اخی هیچ کدومشون به گردن باربد نمی رسیدن ،من که نت قفسه سینش بودم ،از بس که این پسر دراز بود .
ماهانه با پرویی گفت:
_نخواستم با شما اشنا شم با این خانم....
حرفش تموم نشده بود که باربد گفت:
_این خانم همسره منه و من از پسرای کاکل بسر اصلا خوشم نمیاد .
پرهام گفت:
_خب این خانم زنتونه مشکلی نیست ما با ایشون کار داریم
و ایدا رو نشون داد
باربدم گفت:
_این خانم خواهر منه
هر دوتا شون ماست کردن کیسه و الفرار
منم با پرویی گفتم :
_خدا خیرت بده اون اب میوه هارو بده که گلوم خشک شد از بس جیغ زدم
باربدم سری از تعصوف تکون داد و ابمیوه رو داد دستمون .
خب به من چه پسره قصد اشنایی داشت من که قصد نداشتم .
چند تا وسیله دیگم رفتیم و بعدشم رفتیم رستوران و ساعت 12 رسیدیم خونه .
خیلی خوش گذشت ، ولی ایدا با کامیار یه دعوای حسابی کرد.