کامل شده رمان سرعت _ ماشین _ عشق | مهدیس 0095 کاربر انجمن نگاه دانلود

کدوم شخصیت های رمان رو بیشتر میپسندین؟


  • مجموع رای دهندگان
    21
وضعیت
موضوع بسته شده است.

HAD!S

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/05/14
ارسالی ها
1,667
امتیاز واکنش
11,873
امتیاز
753
محل سکونت
شیراز
نام :سرعت _ ماشین _عشق

نويسنده : مهديس 0095 ( حديث )

ژانر : عاشقانه


خلاصه : اناهيد دختريه با روحيه کاملا شاد ولي يکمي هواس پرت.....اناهيد داره براي پايان نامش داخل يه بيمارستان با دوستاش طرح ميبينه....مهم تر از همه اناهيد عشق سرعت و ماشينه و هميشه درحال کورس گذاشتن با اينه و اونه تا اينکه .......
fdgz_%D8%B3%D8%B1%D8%B9%D8%AA_%D9%85%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%86_%D8%B9%D8%B4%D9%82l.png

ممنون از الکا ی عزیز بابت طراحی زیباشون
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    v6j6_old-book.jpg



    نویسنده گرامی ضمن خوش آمد گویی، لطفاً قبل شروع به تایپ رمان خود ،قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    و برای پرسش سوالات و اشکالات به لینک زیر مراجعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید
     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    بسم الله الرحمن الرحیم
    پست اول
    - مامان مامان
    مامن- چ خبرته اناهيد اول صبحي خونه رو گذاشتي رو سرت
    - اه مامان جورابام کجان؟
    مامان- من چميدونم مگه دست منه خودت ميپوشيشون
    واي خدا دورم شد اه چرا پيداشون نميکنم ...صبرکن ديشب که از خونه عمو وحيد برگشتم دروردمش کجا گذاشتم واي مخ جونم يکم بفکر بفکر بفکر
    يااااااااااااااااااااااافتم پرتشون کردم زير تخت
    سريع خم شدم تا از زير تخت برشون دارم که مخم سوت کشيد ..واي خدا اخر تخت بود حالا چجوري دستم بهش برسه سريع دويدم از داخل حياط دسته ي جارويي که بابام باهاش ماشين ميشوره رو برداشتم رفتم تو اتاقم
    بالاخره موفق شدم هوووووورا ...سريع جورابامو پوشيدم کيفم و سويچ ماشين نازم رو هم برداشتم رفتم داخل هال
    - مامان من رفتم
    مامان- اناهيد بدون صبحونه؟ بيا يه چيزي بخور ضعف ميکني
    - واي مامان دیرم شده تا 10 مين ديگه بايد شيفتو تحويل بگيرم ولي من هنوز خونه هسم....خدااااافظ
    مامان- داد نزن ميشنوم...خدافظ
    سريع کفش کتونيمو پوشيدمو رفتم سوار عشقم شدم و درو با ريموت باز کردم و ويييييييييييييييييييييييييييييييييييييژ تا بيمارستان
    ********
    - شرمنده فاطمه جون دیر شدا ديشب مهموني بودم دور خوابيدم صبحي خواب مونده بودم ( خيرسرم که خواب موندم حالا داشتم دنبال جورابام ميگشتما )
    فاطمه- اشکال نداره عزيزم...خب ديگه من ميرم خدافظ
    - بسلامت
    شيفتو از فاطمه تحويل گرفتم ديدم کاري ندارم رفتم بخش ماهور اينا
    ماهور سرش به شدت گرم بود که رفتم کنار گوشش داد زدم
    - ماهوووووووووووووووووووووووووور
    يهو پريد بالابرگشت ديد منم
    ماهور- اي سنگ قبرتو بشورم ..اي بالباس قرمز بيام داخل مراسمت ..حلواتو خودم درست کنم
    - بابا ترمز پيادشو باهم بريم...اول اينکه من تا حلواي تورو نخورم تا شهر بقلي هم نميرم دوم اينکه حالا خدايي نکرده خدايي نکرده زبونم لال من مردم تو خيلي غلط ميکني با لباس قرمز بياي بيشعور
    ماهور- آنا خيلي رو مخي ..اصلا مگه تو کار نداري اومدي مزاحم من شدي؟
    - نه بابا کار کجا بود سرم خلوت خلوته
    ماهور - واقعا؟
    - اره بابا
    ماهور- ليستتو بده بينم
    ليستو بهش دادم
    ماهور- خب خانوم بيکار اتاق 120 تعويض سرم ..اتاق 321 تزريق مسکن خب حالا ساعت 9 ...خاک برسرت آنا الان ساعت 9.15 اونوقت تو اينجا وايسادي ميگي کار نداري؟
    - واي ماهي بدبخت شدم الان سرو کله حسيني پيدا ميشه خدافظ
    ليستو از دستش کشيدم و مث جت رفتم اتاق 120 سرمشو عوض کردم که کلي هم غر زد که چرا دور اومدي ..اي بابا فقط 10 دقيقه دور اومدم والا بعدشم رفتم اتاق 321يه مسکن بهش تزريق کردم و رفتم تو اتاق تا استراحت کنم خسته شدم خوووووو


     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    پست دوم
    - اهالي خانه من اوووومدم خوش اومدم به به چ استقبالي بخدا راضي نبودما بابا بفرما بشينين
    بابا- وروجک بابا چيه خونه رو گذاشتي رو سرت
    - عه سلام بابا شما هم هستين
    بابا- اره چيه تعجب داره
    - اخه زود اومدي
    بابا- ميخاي پاشم برم
    سريع رفتم دست گذاشتم رو زانوهاش
    - بخدا بابا اگه بلند شي بري ناراحت ميشم بشين
    بابا همينجور داشت ميخنديد گفت
    بابا- از دست تو بچه پاشو برو لباساتو عوض کن
    بلندشدم يهو يادم اومد مامان نيومد استقبالم ( حالا انگارفرد مهميم) داد زدم
    - بابايي ميبيني چ مامان خوبي دارم با گل اومده استقبالم به به
    مامان از اشپز خونه اومد بيرون
    مامان- اينقدر رف نزن بچه فکت درد گرفت برو لباساتو عوض کن بيا شام
    - چشممممممممممم شما امر کن
    سريع رفتم تو اتاقم لباسامو با يه تاپ و شلوارک عوض کردم و رفتم پايين مامان و بابا سر ميز نشسته بودن
    - به به عجب بويي راه انداختي مامان
    نشستم پشت ميز و مامان واسم غذا کشيد و يکم از خورشت فسنجون که عاشقش بودم ريختم رو غذام و خوردم
    - دستت در نکنه مامان
    بلند شدم رفتم تو اتاقم واي خيلي خسته شدم امروز بعد از شيفت خودم مجبور شدم جاي يکي از بچه ها وايسم به خاطر همين خسته شدم
    رفتم جلو اينه ايستادم دستمو مثه ميکرفون گرفتم جلو دهنم
    - خب خب بينندگان محترم سلام عرض ميکنم من اناهيد مفتخر تک فرزند اقاي سروش مفتخر و خانوم سهيلا تاج جونم براتون بگه که يه صورت گرد گندمي دارم با چشماي درشت مشکي مشکي به قول بارانا ( دختر عمو وحيد ) چشمام سگ داره بيني ريز و کشيده و لباي پهن که به صورتم مياد خلاصه بازم جونم براتون بگه که دارم براي پرستاري ميخونم و سال اخر دانشگاه هستم و دارم داخل بيمارستان طرح ميبينم براي پايان نامم
    اوووف خل شدم رفت اين شبي رفتم رو تخت و با فکراي پرت و پرتم خوابم برد
    - واي چقدر تشنمه
    يه نگاه به ساعت گوشيم کردم اووف ساعت 3 شبه اخه من ميخام بدونم الان موقع تشنه شدن بود بلند شدم از اتاق رفتم بيرون رفتم تو اشپز خونه خدارو شکر خونمون دوبلکس نبود که بخاي از يه عالمه پله بالا و پايين کرد خلاصه آب خوردمو رفتم تو اتاق خودمو پرت کردم رو تخت
    اه چرا خوابم نميبره الان يک ساعته که اين ورو اون ور ميشم ولي دريغ از يه ثانيه خواب يهو يه فکر شيطاني زد به سرم هاا ها ها چقدر من خبيثم...سريع گوشيمو برداشتم شماره نارشين رو گرفتم مطمئنم الان خوابه ..بوق هفتم که خورد صداي خابالوش پيچيد تو گوشي
    نارشين - ها
    يکم تو گوشي فوت کردم که مطمئنم خاب از سرش پريد بعدشم گوشي رو قطع کردم زنگ زدم اراد( پسر عمو وحيد و داداش بارانا ) اونو هم بيدار کردم اخ جوووون هاهاهاهاهاها گوشيمو هم خاموش کردم که اين نارشين و باربد مزاحم نشن چشمامو بستم و خوابم برد
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    - اه اگه گذاشت من بخابم
    پتو رو کشیدم رو سرم که نور افتاب به چشمام نخوره و مبادا بیدار شم ...داشت دوباره چشمام سنگین میشد که با یاداوری شکلات تلخ سیخ رو تختم نشستم ....ایییییییییییییییی داد ایییییییییییییییی بیداد الان کلاسم شروع میشه .....سریع بلند شدم دویدم سمت دستشویی
    - اخخخخخخخخخخخخخخخ وای ننه
    یه نگاه کردم دیدم پام رفته رو پوشت پفکی که کف اتاق بوود و افتادم رو زمین
    دوباره بلد شدم رفتم تو دستشویی بعد از اتمام کارهای اولیه اومدم بیرون سریع از تو کمادم که شتر با بارش گم میشد یه مانتو کتون یخی برداشتم چون تو ابان بودیمو هوا به سمت سرما میرفت شلوار جین مشکیمو هم برداشتم پوشیدم سریع جلو اینه موهامو کشیدم بالا جلوشو فرق زدم یه برق لب هم زدم چون وقت نداشتم همین الانم کلی دور شده مقنعه مشکیمو کشیدم رو سرم کولمو برداشتم کتابامو و با گوشیمو انداختم توش رفتم بیرون
    - مامان مامان من رفتم
    تا مامان بخاد غر بزنه سریع کتونی های سفیدمو پوشیدمو رفتم بیرون دویدم سمت ماشین که یهو وسط راه پنچر شدم
    - ای خدا اینم شانسه ما داریم
    سویچ ماشین رو یادم رفته بود بردارم دوباره دویدم سمت خونه سویچ رو از رو جا کفشی کش رفتمو اومدم سوار ماشین شدمو با ریموت درو باز کردم و ویییییییییییییییییییییییییییییییییییژ تا دانشگاه

    ******************************
    نفس نفس زنان در سالن دانشگاه رو باز کردم ای خدا از اول دانشگاه تا در سالنش همش دویدم اخه بگو واسه چی این همه حیاط رو گذاشتین واسه دانشگاه نفهمیدین شاید یکی مث منم تو دانشگاهتون باشه
    چشمام خورد به شکلات تلخ داشت میرفت سمت کلاس دوباره یه نفس گرفتم دوتا پا داشتم دوتای دیگه هم قرض کردم دویدم سمت کلاس
    همین پامو گذاشتم تو کلاس شکلات تلخ هم اومد داخل یه نگاه به بچه ها کردم ناری و ماهی رو وسطای کلاس دیدم رفتم سمتشونو نشستم کنار ماهی ناری هم اونطرف ماهی نشسته بود
    نفس نفس - س..لام
    ناری- کدوم گوری بودی هان؟
    - ای بابا بزارین برسم اول سلام دوم اینکه یکمی یه کوچولو خواب موندم
    ماهی - یکمی ؟؟؟؟؟؟؟یه کوچولو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مطمئنی؟؟؟؟؟؟
    - حالا شاید بیشتر از یه کمی
    ماهی - خوبه والا من نمیدونم تو چطوریه میخای بیای بیمارستان خواب میمونی میخای بیای دانشگاه خواب میمونی
     
    آخرین ویرایش:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    - خوب چیکار کنم دیگه
    ناری- حالا چرا اون گوشی بی صابتو جواب نمیدی
    - اول اینکه رو سایلنت بوده و داخل کیفم دوم اینکه من همینجوریشم دورم شده دیگه چ برسه بخام جواب توهم بدم
    - راستی حالا صبر کن حسابتو میرسم دیشب بیدارم کردی صبر کن
    سرمو گرفتم بالا که بخندم چون سه تامون سرمونو کرده بودیم پایین و وز وز حرف میزدیم خلاصه چشمام خورد به شکلات تلخ با چشمای میر غضبیش داشت نگاهمون میکرد کلاس هم تو سکوت عجیبی فرو رفته بود دوباره سرمو چرخوندم یه نگاه به ماهی و ناری کردم که هنوز سرشون پایین بود
    - پیس پیس
    ماهی - درد چته؟
    - بیاین بالا هوا پسه
    دوتاشون سریع اومدن بالا که چشماشون خورد به شکلات تلخ حالا قیافه هاشونو دیگه نگم بهتره اخر خنده بود
    شکلات تلخ - خانوما میشه بلند تر بگین ماهم یه فیضی ببریم
    سکوت رو بر جواب دادن ترجیح دادم چون میدونستم اگه ایندفه جواب بدم افتادنم قطعیه
    ناری- استاد حرفامون تموم شد حیف شد اگه زود تر گفته بودین حتما بلند تر صحبت میکردیم
    با حرف ناری بچه ها پوکیدن از خنده ماهی هم با دستاش کوبوند تو پهلوی ناری که ناری هم بدون ملاحظه ی موقعیت گفت
    ناری- چته وحشی؟
    خلاصه دوباره بچه ها خندیدن که شکلات تلخ ساکتشون کرد و به درس دادنش ادامه داد
    ماهم تا اخر کلاس دیگه جرعت نکردیم حرف بزنیم و به درس گوش دادیمو جزوه نوشتیم ... برای اولین بار سر کلاس درست نشسته بودیم
    با خسته نباشید شکلات تلخ همه بلند شدن از کلاس رفتن بیرون ...ماهم وسایلامونو جمع کردیم و از کلاس زدیم بیرون
     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    اومدیم تو حیاط دانشگاه یه گوشه نشستیم
    ماهی - هوی ناری این چ حرفی بود که به شکلات تلخ زدی؟
    ناری- خو چ کنم بابا از زبونم پرید
    - از زبونت یا از دهنت؟
    ناری- مهم اینه که پریده حالا از هرجا
    ماهی- برو بشین با خدا راز و نیاز کن شکلات تلخ ندازتت
    ناری- مگه جرعتشو داره؟
    - وای جک نگو ناری امروز مخت تاب برداشته ها
    ناری- خو چ کنم دیه
    - حالا بیخی ساعت بعد با کی کلاس داریم؟
    ماهی- حسن کچل

    خب استاد مظفری ملقب به شکلات تلخ به دلیل بد اخلاق بودن ....استاد دهقان ملقب به حسن کچل به خاطر اینکه چندتا از تارهای موهاش ریخته...

    - خب حسن کچل کلاساش هیچ وقت حضور غیاب نمیکنه پس میشه پیچوند
    ناری- ما که شانس نداریم همین امروزی که نمیریم حضور و غیاب میکنه
    - مهم نیس..............پایه هسین بریم عشق و حال ؟
    ماهی- حتما منظورت سرعته؟
    - اره پس چی بیاین کورس بزاریم
    ناری- اول اینکه هنوز از جونمون سیر نشدیم دوم اینکه منو ماهی ماشین نیاوردیم
    - ماشین نیاوردییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ماهی- چته داد میزنی خو وقتی تو میاری دیگه ما چرا ماشین بیاریم تا شهر الوده بشه؟
    - نه که تو هم خیلی فکر الوده بودنه شهری
    ماهی- مگه مث تو هستم که فقط پامو میزارم رو گاز و دیگه همه چی رو بیخیال
    ناری - بهتره دعوا نکنین خب گلکا؟
    - خیلی راحتین شما بخدا ... پاشین بریم
    بلند شدیم و به سمت ماشین حرکت کردیم.
     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    ناری جلو نشست ماهی هم عقب
    ماهی- خب خب خب آنا جونی اول قبل از حرکت یه اهنگ توپ بزار
    - ای به چشم
    ناری- صب کن ...صداشو زیاد نکنیا
    ماهی- برو خدا روزی تو جایی دیگه بده...آنا صداشو زیاد کن
    اهنگو پلی کردم و صداشو تا اخر بردم و حرکت کردم..........به خاطر زیاد بودن اهنگ ناری داد زد
    ناری- آنا ی گور به گور شده کر شدم خفش کن
    به ناری اهمیت ندادم و به راهم ادامه دادم از اون ور هم ماهی داشت مث....کیف میکرد و میخندید
    سریع پامو گذاشتم رو ترمز که با صدای بدی ایستاد
    ناری- اه بازم چراغ قرمز بابا نونتون کمه آبتون کمه اخه چراغ قررمزتون واسه چیه؟
    ماهی- میدونی واسه چیه؟
    ناری- تو که میدونی بگو واسه چیه؟؟
    ماهی- واسه اینکه یه ناقص العقلی مث آنا با این سرعتش مردم رو به دیار باقی نفرسته
    - ای ای ای توهین؟
    ماهی- خواب دیدی خیر باشه من که بهت توهین نکردم ...به سرعتت توهین کردم
    - خوبه خودت میدونی سرعتمو و ماشینم از جونمم برام با ارزش ترن
    ماهی - ازبس خلی دیگه
    اومدم جوابشو بدم که ناری داد زد
    ناری- اه بس کنین همیشه در حال دعوا کردن هسین ...آنا توهم برو دیگه چراغ سبزه
    یه نگاه به چراغ کردم دیدم بله سبز شده دوباره پامو گذاشتم رو سرعت تا اخر فشار دادم صدای اهنگ رو هم زیاد کردم ...چون موقعی که ایستادم صداشو کم کردم
    - خب بچه ها کجا بریم؟
    ناری- حالا تو برو یه جایی میریم
    با کمال ارامش داشتم رانندگی میکردم ناری سرش تو گوشیش بود معلوم نبود داره چیکار میکنه که نیشش هم تا گوشش باز کرده بود ماهی هم داشت با اهنگ با صدای چیز مرغیش میخوند ....یهو چشمام خورد به پشت سرم یه ماشین بنز سیع داشت ازم جلو بزنه ...ولی کور خونده عمرا اگه بزارم
    - بچه ها عقب رو دریابید
    دوتاشون سریع برگشتن عقب رو نگاه کردن و قضیه رو گرفتن
    ماهی- بخدا دختری نیستی اگه بزاری اینا برنده شن
    - دارم براشون هنوز نفهمیدن هرکی با آنا در افتاد بر افتاد
    پامو بیشتر رو گاز فشار دادم ...مث اینکه اوناهم قضیه رو گرفتن چون سرعتشو بیشتر کرد
    رسید کنارم چهارتا بودن پسری که کنار راننده بود علامت داد که شیشه رو بکشم پایین
    پسره - از اینجا تا کافی شاپه ...هرکسی باخت نفر مقابل رو مهمون کنه
    اکی رو دادم و شیشه رو دادم بالا ...خدا رو شکر خیابونا خلوت بود وگرنه کارم ساخته بود
    خلاصه من میپیچیدم جلو اون اون میپیچید جلو من تا اخر هم من با فاصله خیلی خیلی کم برنده شدم
    ناری با جیغ- عاشقتم آنا
    ماهی- لایک داری جیـ*ـگر ...اخ جون کافه مجانی
    - ای کارد بخوره اون شکمت
    سریع سه تامون پیاده شدیم که اون چهار تاهم پیاده شدن
    - چطورین اقایون بازنده؟
    ماهی- از الان بگم من یه دونه سفارش نمیدما اتفاقا شانستونم بده خیلی گشنمه
    پسر راننده- ای بابا بزارین یه سلامی یه علیکی اشنا شیم
    پسر دوم رو به ماهی کرد و گفت
    پسر- همیشه فکر شکمتی؟
    ماهی - همیشه که نه ولی وقتی پای یه چیز مفتی در میون باشه خیلی گشنم میشه نمیدونم چرا ولی خب
    ناری- دیدین که میگن مفت باشه کوفت باشه
    با حرف ناری هفتامون زدیم زیر خنده ...پسری که راننده بود گفت
    پسر- خب من آرش هستم
    پسر دوم - منم ستار هستم
    پسر سوم - منم سوشا هستم
    پسر چهارم - منم مهرشاد هستم
    آرش- خب خوشبختیم شما معرفی نمیکنین؟
    ماهی- بهتره بریم داخل حالا وقت واسه اشنایی زیاده
    رفتیم داخل چون میز هشت نفره نبود دوتا از میز هارو چشبوندیم به هم و نشستیم
    - خب خب خب من آناهید هستم و خوشبختم
    ناری- منم نارشین هستم
    ماهی- منم ماهور هستم
    پسرا اظهار خوشبختی کردن و ماهم همینطور
    ستار یکی از گارسون هارو صدا زد اومد
    گارسون- خوش اومدین چی میل دارین؟
    پسرا همشون قهوه ترک سفارش دادن
    ناری - منم چای با کیک پرتقالی میخورم
    ماهی - کاپو چینو ..کیک شکلاتی...بستنی لواشکی
    - منم قهوه تلخ ...کیک پرتقالی ...بستنی میوه ای

     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    آرش- میگم ماهور و آناهید خیلی کم سفارش دادین بیشتر سفارش بدین بخدا ناراحت میشم
    - حالا که اصرار میکنی ....اقا یه آب پرتقال هم بیارین
    ماهی- واسه منم اب البالو بیارین
    گارسونه رفت پسرا هم از پرویی من و ماهی در عجب بودن ناری هم ساکت به بحث ما گوش میداد
    سوشا- خب خانوما از خودتون بیشتر بگین
    ماهی شروع کرد
    ماهی - جونم براتون بگه که ماهور امجد هستم سال اخر پرستاری درحال طرح دیدن در یک بیمارستان هستم
    - منو ناری هم مث ماهی هستیم
    مهری ( مهرشاد ) - ماهی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ناری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    - اره دیگه من آناهید ملقب به ( آنا ) نارشین ملقب به ( ناری ) ماهور ملقب به ( ماهی )
    ستار - عه چ جالب
    ماهی - خب خب خب منو اجیام عادت نداریم اسم هارو کامل بگیم
    ناری- راس میگه پس ارش ( اری ) ...ستار ( ستی ) مهرشاد ( مهری ) سوشا.........دخترا سوشا میشه چی؟
    - اووووووم چون اسمشو نمیشه نصف کرد پس میشه سویا
    ماهی - اورین جیـ*ـگر خودم
    پسرا با دهن باز به ما نگاه میکردن
    - ببندین کرمای دندوناتئون سرما میخورن
    خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم فهمیدیم که آرش و ستار دوست قدیمی هستن و سوشا و مهرشاد هم دوستاشون هستن که گاهی باهم بیرون میان و آرش و ستار باهم شرکت خدمات کامپیوتری دارن و شریک هستن...خلاصه مطلب چیزهایی که سفارش دادیم رو تا ته خوردیم و اخرش هم شماره ها رد و بدل شد و پسرا رفتن منم ناری و ماهی رو رسوندم خونه هاشون خودمم رفتم خونه
    _____________________
    باصدای جیغ جیغی _ دختری دارم ماه نداره صورتی داره خورشید نداره .....شوهرش نمیدم چون دوسش دارم
    اینارو با صدای بلند و حالت مسخره ای میگفتم و بابا هم غش کرده بود از خنده مامان هم هیع چشم غره بهم میرفت
    بابا امروز نرفته بود شرکت به قول خودش امروز رو به خودش مرخصی داده بود مامان هم داخل اشپز خونه داشت غذا درست میکرد که شب مهون داشتیم قرار بود عمو وحید اینا بیان خونمون منم که خوشحال
    مامان- آناهید به جای اینکه اینقدر بی مزه بازی در بیاری بیا سالاد درست کن
    - وا مامان به این کارا میگن بامزه بازی بی مزه چیه؟ اینقدر زحمت میکشم شمارو میخندونم به عمرتون اضافه میشه اونوقت میگی بی مزه؟
    بابا- عزیزم چیکار دختر گلم داری؟
    منم که از حرف باب مث ...ذوق کردم
    - قربون بابای خوبم برم من
    مامان- بسه بسه اینقدر واسه هم نوشابه باز نکنین....آناهید توهم بیا کاری که گفتم رو انجام بده سریع باش
    - چشم قربان
    رفتم یه عالمه وسایل سالاد شستم که صدای مامان درومد
    - اناهید مگه میخای واسه عروسی سالاد درست کنی؟
    - مامان خو خوش مزست
    مامان- حالا چون خوشمزست باید یه عالمه درست کنی که اسراف بشه؟
    - شما غصه نخور من قول میدم تا ته شو خودم بخورم
    خلاصه مطلب سالاد رو درست کردم و یه نگاه به ساعت کردم ساعت 7 بود الان دیگه میرسن بلند شدم رفتم داخل اتاق اول رفتم یه دوش 10 مینی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و بستمشون بالا یه تونیک مشکی پوشیدم و با ساپرت مشکی که قلب های سفید داخلش بود و صندلای بدون پاشنه ی سفیدمو هم پوشیدمو رفتم بیرون از اتاق که صدای زنگ به صدا درومد

     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    بارانا-چ خبر آنا؟
    - سلامتی وجودت تو چ خبر؟
    بارانا - هیع یه نفسی میاد و میره
    اراد - بهش بگو نیاد
    بارانا- احمق میمیرم
    اراد - بهتر
    - اتش بس ...پاشین بریم پیش بزرگترا
    اراد- اخه تو از حرفای اونا چی سر در میاری بچه
    - بچه خودتی و جدن در جدت
    اراد- هاااااا هاااا ...جدم که که جد توهم حساب میشه
    - مهم اینه که تو جزوشونی بقیش مهم نیس
    اراد- بچه پرو
    خلاصه رفتیم پیش بزرگترا نشستیم بابام و عمو رو یه مبل سه نفره نشسته بودن مامان و زن عمو مهین هم هرکدوم رو یه مبل تک نفره که کنار هم بود نشسته بودن ...منو بارانا و اراد هم به زور خودمونو رو یه مبل دو نفره جا دادیم
    - اه اراد چقدر چاقی تو برو اون ور تر جام تنگه
    اراد- چاقی از خودته
    بارانا- اراد بیشترین جارو تو گرفتی
    زن عمو مهین- خب بچه ها مگه مجبورین این همه مبل برین یه جا دیگه بشینین
    اراد- من که میخام اینجا بشینم اون دوتا اگه جاشون بده برن من که جام راحته
    بارانا- تو پاشو برو تا جای ما راحت شه
    - بعدشم این مبل دونفرست اگه ما بریم تو یک هستی ولی اگه تو بری منو بارانا دونفریم
    اراد - چ ربطی داره الان مثلا بابا و عمو که رو یه مبل سه نفره نشستن حتما حتما باید یکی بره پیششون
    ما بحث میکردیم بابا و عمو هم به ما میخندیدن
    - اه اراد پاشو برو خیلی جا گرفتی یکم لاغر کن
    باراد - اگه جات ناراحته میتونی بلند شی
    - خیلی بیشعوری
    اراد- رو تو رفتم
    عمو- دعوا نکنین آنا هید تو بیا پیش من بشین
    یه زبون واسه اراد دروردم و رفتم کنار عمو نشستم
    عمو- چ میکنی با بیمارستان؟
    - هیع میگذرونیم عمو
    عمو- اونجا هم اتیش میسوزونی؟
    - وا نه عمو اونجا من مظلوم ترین فرد شناخته شدم ( سر جدم )
    اراد پرید وسط و گفت - مث...داره دروغ میگه
    و دمو زدم به ا ادبی
    - هیعع باراد جان زشته این حرفا چیه جلو بزرگترا
    بارانا که غش کرده بود از خنده اراد هم که با دهن باز به من نگاه میکرد تاحالا از من چنین حرفی نشنیده بود
    عمو - باران ببین از آناهید یاد بگیر چقدر با ادبه
    هاااااهاااااهااااا چقدر من موزمارم...خوبه خودمم میدونم
    اراد هنوز تو کف من بود دیگه حرف نزد...که مامان همه رو به صرف شام دعوت کرد
    پیییش به سوی غذااا

     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا