سعی کردم حرفشو شنیده بگیرم.
-چیزی میخوری برات بیارم؟
ارتا دستی به پاهاش کشید و بلند شد-نه ممنون.باید برم.
با ناراحتی گفتم-ولی آخه کجا؟تو که نیم ساعتم نیست اومدی.
همون موقع گوشیش زنگ خورد.تماس و برقرار کرد و گفت-الو؟
.......
آرتا-سلام ستاره جان.خوبی؟
.....
آرتا-باشه باشه الان میام.
.....
نمیدونم چی گفت که ارتا بلند خندید و گفت-چشــم غر نزن اومدم دیگه.
گوشیشو قطع کرد از من خدافظی کرد و رفت.اما من تمام مدت حواسم پی اون دختری بود که بهش گفت ستاره جان.
یعنی کی میتونه باشه؟چه نسبتی باهاش داره که اینطوری صداش کرد؟!
حسی مثه خوره به جونم افتاده بود.شاید کنجکاو م یا شاید...حسادت میکنم....
با خودم فکر کردم"من به اینکه ارتا با دختری حرف بزنه حسادت میکنم؟"
چرا اصلا باید بخاطرش حسادت کنم؟مگه من...مگه من اونو دوست دارم؟
یه لحظه لرزی وجودمو گرفت.یاد ارمیا افتادم،حرفاش،خنده هاش،نگاهش...نه نه من نباید به ارتا فکر کنم.این خیانته.خــ ـیانـت به شوهرم.
از روی تخت بلند شدم.یادمه معلم دبیرستانم بهمون میگفت اگه دچار عشق و عاشقی شدین برین زیر اب یخ.اونوقت دیگه فکر عشق و عاشقی از سرتون میپره.
لباسام و ماده کردم و رفتم حموم.اب یخ و باز کردم.با ریزش اب به روی بدنم لرزیدم.اما حس خوبی داشت وایسادن زیر اب سرد...
میدونم که اخرش مریض میشم.
بعد از یه ربع دراومدم.حولمو تنم کردم و با همون حوله خوابیدم.
-چیزی میخوری برات بیارم؟
ارتا دستی به پاهاش کشید و بلند شد-نه ممنون.باید برم.
با ناراحتی گفتم-ولی آخه کجا؟تو که نیم ساعتم نیست اومدی.
همون موقع گوشیش زنگ خورد.تماس و برقرار کرد و گفت-الو؟
.......
آرتا-سلام ستاره جان.خوبی؟
.....
آرتا-باشه باشه الان میام.
.....
نمیدونم چی گفت که ارتا بلند خندید و گفت-چشــم غر نزن اومدم دیگه.
گوشیشو قطع کرد از من خدافظی کرد و رفت.اما من تمام مدت حواسم پی اون دختری بود که بهش گفت ستاره جان.
یعنی کی میتونه باشه؟چه نسبتی باهاش داره که اینطوری صداش کرد؟!
حسی مثه خوره به جونم افتاده بود.شاید کنجکاو م یا شاید...حسادت میکنم....
با خودم فکر کردم"من به اینکه ارتا با دختری حرف بزنه حسادت میکنم؟"
چرا اصلا باید بخاطرش حسادت کنم؟مگه من...مگه من اونو دوست دارم؟
یه لحظه لرزی وجودمو گرفت.یاد ارمیا افتادم،حرفاش،خنده هاش،نگاهش...نه نه من نباید به ارتا فکر کنم.این خیانته.خــ ـیانـت به شوهرم.
از روی تخت بلند شدم.یادمه معلم دبیرستانم بهمون میگفت اگه دچار عشق و عاشقی شدین برین زیر اب یخ.اونوقت دیگه فکر عشق و عاشقی از سرتون میپره.
لباسام و ماده کردم و رفتم حموم.اب یخ و باز کردم.با ریزش اب به روی بدنم لرزیدم.اما حس خوبی داشت وایسادن زیر اب سرد...
میدونم که اخرش مریض میشم.
بعد از یه ربع دراومدم.حولمو تنم کردم و با همون حوله خوابیدم.