رفتم پیش پریسا و دستمو دراز کردم...زن برادرمه دیگه...نیست؟!
-سلام!
با خوشرویی جوابمو داد و دستمو فشرد...
-من از الآن بهتون بگما...من بهتون میگم پری!
پری-بگو!فکر کردم حالا میگی..داداش...
خندیدم-چرا میخورین حرفتونو!قول میدم هفته دیگه بیام خواستگاری!البته اگه به پدر منه...منو نمیاره!
پری-مگه میشه؟!تو خواهر دومادیا!
-نترس!خواهرم هست...منو نمیارن اگه بیارن مجلستونو بهم میریزم!راستی...اسم بچتونو چی میزارین؟!
سرخ شد...الهی!چه عروس با حیایی!
-خوب بابا!حالا چی میخواستی بگی؟!
پری -میخواستم شخصیت برادرتو از رو تو بخونم!
اومدم بدجنسی کنم و نگم که من با ارمان180 درجه فرق دارم...اما دلم نیومد!
-بدجور اشتباه کردی!
پری-چرا؟!
-چون ارمان اخلاقیاتش اصلا به من نرفته!
پری-منظورت اینه که تو به اون نرفتی دیگه؟!
-آره...یه همچین چی...
با صدای گوشیم حرفمو خوردم...بازم بهراد بود!
-چند دفعه زنگ میزنی بهراد؟!پول گوشیتو کی میخواد بده آخه احمق؟!
بهراد-احمق عمته...نه نه...یعنی خالته...اه!بمیری که عمت خواهرمه و خاله هم نداری!!!
-طوری نیس که...بگو عموته!!!
بهراد-هوی به برادر ....منظورت از عمو من بودم یا بهمن؟!
-عمو بهمن نه...تو!
بهراد-بعله دیگه...منم بودم از پدرشوهرم دفاع میکردم...آخ!یادم نبود...بنیامین ترکت کرده!
-بهراد برا چی زنگ زدی؟!
بهراد-اوووم...نمیدونم...فکر کنم قصدم مزاحمت بوده!
-پس خدافظ!
بهراد-نه فرید گفت ارمان میخواد زن بگیره!چه خبره؟بهرام میدونه؟!
-اولا که من خبرگزاری تو نیستم بهراد!دوما بابای من سن پدرتو داره!خجالت بکش!سوما خدافظ!
****
امشب شب عروسی ارمانه...و خودش منو مجبور کرده که بیام دانشگاه!نمیفهمه من هزارتا کار دارم!
-خانوم حسینی حواستون کجاست؟!
-همین جاست جان شما!
-سلام!
با خوشرویی جوابمو داد و دستمو فشرد...
-من از الآن بهتون بگما...من بهتون میگم پری!
پری-بگو!فکر کردم حالا میگی..داداش...
خندیدم-چرا میخورین حرفتونو!قول میدم هفته دیگه بیام خواستگاری!البته اگه به پدر منه...منو نمیاره!
پری-مگه میشه؟!تو خواهر دومادیا!
-نترس!خواهرم هست...منو نمیارن اگه بیارن مجلستونو بهم میریزم!راستی...اسم بچتونو چی میزارین؟!
سرخ شد...الهی!چه عروس با حیایی!
-خوب بابا!حالا چی میخواستی بگی؟!
پری -میخواستم شخصیت برادرتو از رو تو بخونم!
اومدم بدجنسی کنم و نگم که من با ارمان180 درجه فرق دارم...اما دلم نیومد!
-بدجور اشتباه کردی!
پری-چرا؟!
-چون ارمان اخلاقیاتش اصلا به من نرفته!
پری-منظورت اینه که تو به اون نرفتی دیگه؟!
-آره...یه همچین چی...
با صدای گوشیم حرفمو خوردم...بازم بهراد بود!
-چند دفعه زنگ میزنی بهراد؟!پول گوشیتو کی میخواد بده آخه احمق؟!
بهراد-احمق عمته...نه نه...یعنی خالته...اه!بمیری که عمت خواهرمه و خاله هم نداری!!!
-طوری نیس که...بگو عموته!!!
بهراد-هوی به برادر ....منظورت از عمو من بودم یا بهمن؟!
-عمو بهمن نه...تو!
بهراد-بعله دیگه...منم بودم از پدرشوهرم دفاع میکردم...آخ!یادم نبود...بنیامین ترکت کرده!
-بهراد برا چی زنگ زدی؟!
بهراد-اوووم...نمیدونم...فکر کنم قصدم مزاحمت بوده!
-پس خدافظ!
بهراد-نه فرید گفت ارمان میخواد زن بگیره!چه خبره؟بهرام میدونه؟!
-اولا که من خبرگزاری تو نیستم بهراد!دوما بابای من سن پدرتو داره!خجالت بکش!سوما خدافظ!
****
امشب شب عروسی ارمانه...و خودش منو مجبور کرده که بیام دانشگاه!نمیفهمه من هزارتا کار دارم!
-خانوم حسینی حواستون کجاست؟!
-همین جاست جان شما!
آخرین ویرایش: