سه ماه مرخصی مهرساهم بالاخره به پایان میرسد و او باید از ترم بعد به دانشگاه برود با این تفاوت که یک ترم از نشاط و بقیه عقب مانده است .
امروز قرار بود با رضا وزهراکه اکنون دیگر مراسمشان را گرفته و به خانه ی خودرفته اند ،به دکتر برود وگچ دست و پایش را باز کند .
با صدای گوشی مبایلش چشم از آینه گرفت و بدون انکه نگاه کندببیند کیست گفت
-بله ؟
-سلام مهرسا خانوم
انگارگوش هایش اشتباه شنیده است ...محمد صدرا ؟؟؟به او زنگ زده است ؟ اگر میگفتند آسمان به زمین آمده راحتتر درک میکرد تااین موضوع را!
-سلام
-خوبین؟
-ممنون...شماخوبین ؟
-الحمد والله ...حاضرین ؟
-بله ؟
-میگم حاضرین ؟مگه رضا بهتون زنگ نزد؟
-رضا ؟نه قراربوده زنگ بزنه ؟
-از دست این رضا ! بله راستش مادر خانوم رضا حالش بهم خورده بردنش بیمارستان اونم به من زنگ زد که بیام دنبال شما که بریم برای باز کردن گچ ها.
-ای وای ....شرمنده پس ...من نمیدونستم وگرنه شمارو تو زحمت نمینداختم خودم می
نگذاشت حرفش را کامل بزند وگفت
-این چه حرفیه ؟ من 5 دقیقه دیگه دم در منتظرتونم !
بااین حرف دیگر مهرساچیزی نداشت که بگوید و با گفتن
باشه
تماس خاتمه یافت !
امروز قرار بود با رضا وزهراکه اکنون دیگر مراسمشان را گرفته و به خانه ی خودرفته اند ،به دکتر برود وگچ دست و پایش را باز کند .
با صدای گوشی مبایلش چشم از آینه گرفت و بدون انکه نگاه کندببیند کیست گفت
-بله ؟
-سلام مهرسا خانوم
انگارگوش هایش اشتباه شنیده است ...محمد صدرا ؟؟؟به او زنگ زده است ؟ اگر میگفتند آسمان به زمین آمده راحتتر درک میکرد تااین موضوع را!
-سلام
-خوبین؟
-ممنون...شماخوبین ؟
-الحمد والله ...حاضرین ؟
-بله ؟
-میگم حاضرین ؟مگه رضا بهتون زنگ نزد؟
-رضا ؟نه قراربوده زنگ بزنه ؟
-از دست این رضا ! بله راستش مادر خانوم رضا حالش بهم خورده بردنش بیمارستان اونم به من زنگ زد که بیام دنبال شما که بریم برای باز کردن گچ ها.
-ای وای ....شرمنده پس ...من نمیدونستم وگرنه شمارو تو زحمت نمینداختم خودم می
نگذاشت حرفش را کامل بزند وگفت
-این چه حرفیه ؟ من 5 دقیقه دیگه دم در منتظرتونم !
بااین حرف دیگر مهرساچیزی نداشت که بگوید و با گفتن
باشه
تماس خاتمه یافت !
آخرین ویرایش: