کامل شده رمان سرعت _ ماشین _ عشق | مهدیس 0095 کاربر انجمن نگاه دانلود

کدوم شخصیت های رمان رو بیشتر میپسندین؟


  • مجموع رای دهندگان
    21
وضعیت
موضوع بسته شده است.

HAD!S

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/05/14
ارسالی ها
1,667
امتیاز واکنش
11,873
امتیاز
753
محل سکونت
شیراز
یکم استراحت کردم که دکتر منصوری زنگ زد که عملش تموم شده سریع برم بیمارستان سریع به مادر جون اطلاع دادم که اگه میخاد بیاد اماده بشه خودمم اماده شدم از اتاق رفتم بیرون
- مادر جون اماده این؟
مادر جون_ اره پسرم بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم به سمت بیمارستان حرکت کردم

_ چیشده دکتر؟
دکتر منصوری_ بیا بریم اتاقم بهت بگم
با دکتر رفتیم سمت اتاقش
_ خب بگین
دکتر_ ببین پاشو که براش اتل زدم ولی..
_ ولی چی دکتر؟
دکتر_ به خاطر ضربه ای که به سرش خورده حافظه شو به مدت کوتاهی از دست داده
هوووووف این دیگه چ گرفتاری بود
_ دکتر چقدر طول میکشه حافضشو به دست بیاره؟
دکتر_ معلوم نیس ولی به زودی....اریو جان از بستگانتونن؟
_ کی دکتر؟
دکتر_ همین خانوم دختر
پوفی کشیدمو گفتم_ نه دکتر نمیشناسمش
دکتر_خیلی خب بیا بریم ببینش فعلا بیهوشه ولی
با دکتر رفتیم سمت اتاق دختره
بیهوش رو تخت خابیده بود به چهره صورتش نگاه کردم به چشم خواهری خیلی خوشکل بود
_ کی به هوش میاد دکتر
دکتر_میاد عجله نکن
_ من میرم فعلا پیش مادرجونم به هوش اومد خبرم بدین
دکتر_ باشه برو
رفتم سمت جایی که مادر جون اونجا بود
 
  • پیشنهادات
  • HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    مادرجون- چیشد مادر؟
    - فعلا بیهوش مادر ..فقط...
    مادرجون- فقط چی؟
    - فقط اینکه ببین مادرجون این دختره برای مدت کوتاهی حافظشو از دست داده
    مادرجون- یا امام غریب خاک برسرم چرا؟
    - خب به سرش ضربه خورده
    مادرجون- الهی بمیرم براش
    - مادرجون تو که اونو نمیشناسی که اینجوری واسش داری میمیری
    مادرجون- وا مادر اینم بنده خداست یکی مث من و تو
    - بله بله حق باشماست...فعلا بشینین رو این صندلی تا به هوش بیاد بریم پیشش
    یه ده دقیقه ای داخل محوطه بیمارستان نشستیم ازبس جواب سلام این پرستارارو دادم مردم اگه ده بارم رد میشدن ده بار سلام میدادن اصلا من موندم اینا اومدن کارکنن یا اومدن سالن مد ...ای بابا پسر خل شدی تو چیکار به اینا داری مگه دختری که داری پشت سر اینا حرف میزنی
    با صدای یکی از پرستارا از فکر اومدم بیرون
    پرستار- ببخشید اقای دکتر ..دکتر منصوری گفتن برین داخل بخش مث اینکه اون دختر خانومی که فراموشی گرفته بودن به هوش اومدن
    - باشه ممنون
    پرستار- وظیفه بود
    پرستاره رفت منو مادر جون هم بلند شدیم رفتی سمت بخش
     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    این پستو میزارم به افتخار ستاره جونیم

    - دراتاق دختره رو باز کردم رفتم داخل پشت سرم هم مادرجون وارد شد دختره هواسش به ما نبود مادر جون که در اتاق رو بست برگشت سمت ما یه نگاه مبهم به منو مادرجون انداخت
    دختره-شما کی هستین دیگه؟
    مادرجون بدون توجه به سوال دختره رفت سمتش و بغلش کرد
    - الهی قربونت برم مادر چ بلایی سر خودت اوردی تو
    مادر جون همچین باهاش حرف میزنه انگار جیـ*ـگر گوشش اینجا رو تخت نشسته
    دختره- میگم شماهم دکتری؟
    - بله
    دختره- اها میگم اونوقت این دکتره راست میگفت حافضمو از دست دادم؟
    - بله
    دختره- چ جالب ....شما نمیدونی اسم من چیه؟
    - خیر
    دختره- ولی باحاله که هیچی یادم نمیاد

    این دختره خله بخدا خوشحاله که حافظه نداره عجبا
    مادرجون- میگم بیا یه اسم واست انتخاب کنم
    دختره- اوووم باشه ولی اول شما خودتونو معرفی کنین
    مادرجون- من اسمم پروین هستش این اقا دکتر هم نوم اریو هستش که خیلی دوسش دارم
    دختره- اها ...خوبه حال شما اقا اریو؟
    پووووووووف
    - خوبم
    مادرجون- میگم دخترم اسمتو چی بزاریم؟
    دختره - اوووم هرچی شما بگین
    مادرجون- میزاریم مهرنوش چطوره؟
    دختره - خوبه عالیه


    مهرنوش

    وای خدا وقتی به این فکر میکنم که حافظمو از دست دادم خندم میگیره ولی از یه طرف هم ناراحتم چون نمیدونم کی هستمو هویتم کیه ولی از یه طرف هم ازدیدن پروین جون خوش حالم خیلی زن خوبیه ولی اون پسره چی بود اسمش ...اها اریو اون خیلی ساکته حالا نمیدونم همیشه ساکته یا اینکه از من خجالت میکشه وخخخخخخ خجالت مرد گنده
    وای خدا پام خیلی درد میکنه انگاری یه وزنه 220 کیلویی بهش وصل شده
    اون اریو و پروین خانوم رفتن خونشون گفتن که منو هم فردا که مرخص شدم میبرن پیش خودشون
    یه پرستاره هم اومد یه ارامبخش بهم زد و رفت عجیب احساس میکردم من به این همه دم و دستگاه واردم ولی هیچ چیزی غیر از یه کامیون و صدای جیغ چیزی یادم نیس
    بیخیال فکر کردن شدمو رو تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم به یه خواب عمیقی فرو رفتم
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    - مهرنوش مادر عزیزم
    چشمامو اروم باز کردم
    - سلام پروین جون
    پروین جون- اول سلام صبح بخیر دوم اینکه بهم بگو مادر جون توهم مث اریو هسی عزیزم
    - چشم مادرجون
    مادرجون- قربونت برم بلند شو اماده شو که مرخصی
    - واقعا؟
    مادرجون- اره واقعا بلند شو بریم خونه یه صبحونه ی خوشمزه ای بهت بدم بخوری جون بگیری
    - وای اخ جون خیلی گشنمه
    مادرجون- پس سریع بلند شو
    هم پای راستم تو گچ بود هم دست چپم با کمک مادرجون لباس های بیمارستان رو عوض کردم یه دست مانتو شلوار که مادرجون برام اورده بود رو پوشیدم خیلی جالب بو اندازه اندازه بود
    - میگم مادرجون نمیخوره این لباس مال خودتون باشه
    خندید و گفت- نه عزیزم مال نوم پرشانه دختر دخترم
    هم سن و سالای خودته حالا بریم خونه اونم میاد
    - اها
    بعد از تعویض لباس اریو هم اومد داخل اتاق فقط یه سلام خشک و خالی داد و یه اصا بهم داد تاب تونم خودم راه بیام رفتیم سمت ماشین و سوار شدیم اریو هم سوار شدو حرکت کرد
    - اینجا کجاست؟
    مادرجون - اینجا شماله ؟
    سنی من شمالیم؟ همین سوال رو پرسیدم
    - ینی من شمالی هسم؟
    اریو - نمیدونم فعلا بیخیال بعد باهم حرف میزنیم
    منم ساکت شدم دیگه حرف نزدم


    اریو جلو یه خونهی نسبتا بزرگ ایستاد
    اریو- شما برین داخل خونه من برم پرشان رو بیارم
    مادرجون- باشه پسرم
    از ماشین پیاده شدم اصا رو گذاشتم زیر بقلم به زور راه رفتم
    مادرجون- وای خدا مهرنوش هواست به خودت باشه
    - هواسم هست مادرجونی شما نگران نباش
    مادرجون درو با کلید باز کرد رفتیم داخل ...اول که یه حیاط نسبتا بزرگ داشت نه خیلی بزرگ نه خیلی کوچیک متوط کنارای حیاط همش تا اخر گل و گیاه بود سایه بان حیاط هم همش گل بود خیلی خوشکل بود یه گوشه از حیاط هم یه حوض گرد بود که توش اب بود حیاطش خیلی ناز بود محو حیاط بودم که مادرجون گفت
    مادرجون- خوشکل نه؟
    - اره مادرجون فوق العادست
    مادرجون- همش کار اریو
    نه بابا؟؟؟ اریو هم بلد از این کارا نه میبینم سلیقشم خوبه به درد زندگی میخوره...خاک برسرت مهرنوش ینی هرکسی اینکاره باشه برای زندگی خوبه
    دیگه رسیدیم دم در سالن مادرجون باز کرد و اول خودش رفت داخل پشت سرشم من
    رو مبل نشستم حوصلم نیس بخدا براتون خونه رو توصیف کنم فقط بدونین خونهی خوشکلیه
    مادرجون- عزیزم باید صبر کنی تا پرشان بیاد برات لباس بیاره بعد لباستو عوض کنی
    - باشه مادرجون
    مادرجون- الان هم 5 دقیقه صبر کن تا من صبحونه اماده کنم
    - باشه من همینجا نشستم منتظر شوما
    مادرجون یه لبخند زد و رفت سمت اشپزخونه
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    مادرجون- مهرنوش مهرنوش مادر بیا صبحونه
    بلند شدم یواش یواش رفتم اشپزخونه
    - به به مادر جون عجب میز خوشکل و خوشمزه ای
    مادر جون- بشین بخوریم که از دهن افتاد
    - منتظر اریو نمیشیم؟
    مادرجون- نه عزیزم اریو اهل صبحانهخوردن نیس
    چ جالب
    نشستم تمام اشتهامو جمع کردمو شروع به خوردن کردم
    - وای مادرجون دستتون درنکنه عالی بود
    مادرجون- سرت درنکنه عزیزم سیر شدی؟
    - سیر چیه مادرمن دارم منفجر میشم
    مادر جون- نوش جونت عزیزم...ناهار چی دوست داری برات درست کنم؟
    - خخخ مادرجون الان سیر سیرم نمیتونم نظر بدم چون الان دلم هیچی نمیکشه
    مادرجون- خخخ باشه پس به سلیقه خودم درست میکنم
    مادرجون بلند شد میز رو جمع کرد منم خواستم کمکش کنم که نزاشت منم همونجا نشستم تماشاش کردم
    مادرجون- فکر کنم اریو و پرشان اومدن
    بعد از 5 مین اریو یه دختر اومدن داخل اشپزخونه که قطعا دختره پرشان بود
    اریو - سلام
    پرشان - سلام بر بهترین خاله ی دنیا
    بعد رفت سمت مادرجون و بوسش کرد برگشت طرف من و گفت
    پرشان- به به عضو جدید خوبی شما؟
    بلند شدمو گفتم
    - سلام عزیزم مرسی تو چطوری؟
    پرشان- خوبم به مرحمت شما
    دستشو اورد جلوم و گفت
    پرشان- من پرشان هسم خوشبختم
    دستمو گذاشتم داخل دستشو گفتم
    - منم درحال حاضر مهرنوشم و خوشبختم
    پرشان- دیگه درحال حاضر نداره که بابا اصلا بیا بریم بیرون داخل پذیرایی بشینیم خوش بگذرونیم
    - باشه بریم
    دختر خیلی خوبی بود خوشمان امد
     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    پرشان یه قیافه معمولی داشت ولی ناز بود صورت کشیده گندمی با چشمای ریز قهوه ای تیره با لبای ریز و دماغ مناسب با صورتش درکل ناز بود
    پرشان- چیه؟ خوشکل ندیدی؟ خوردی منو
    - خوشکل که دیدم روزی هزار بار جلو اینه
    پرشان- میگم نکنه داداش داری میخای منو بگیری واسه داداشت ..از الان بگم من جهاز نمیخرما خودش باید بره
    - صبر کن بابا پیاده شو باهم بریم...من که یادم نمیاد داداش دارم یا نه
    پرشان- عه راس میگیا ولی بیخی یادت میاد حالا نگران نباش
    - نه بابا ناراحت نیسم که
    پرشان- باریکلا افرین...بزار من از خودم برات بگم
    - باشه بگو
    پرشان - خب خب این جانب پرشان قادری فرزند پروانه زند و پدرام قادری فرزند کوچیکه ی خوانواده یه خواره بزرگ تر دارم به اسم پونه که ازدواج کرده رفته لندن یه پسر ناز تپل مپل هم داره که اسمش ارسلانه ...25 سالمه لیسانس مدیریت دارم ولی کار ندارم ...همین دیگه
    - بابا کار کجا بود
    پرشان- اره یک ساله دنبال کارم ولی اصلا نیس منم یه چند وقتیه بیخیال شدم
    پرشان ساکت شد منم ساکت شدم در همین موقع اریو هم از پله ها اومد پایین فک کنم اتاق خواب ها بالا باشه اومد روبه رو ما نشست کنترل تی وی برداشت و روشنش کرد
    پرشان- هوی اقای سنگ پاشو مارو ببر بیرون
    همینجور که چشماش به تی وی بود گفت
    اریو- میخای بری بیرون چیکار؟
    پرشان- میرین بیرون چیکار؟ خو حوصلمون سر رفت تازه مهرنوشم حوصلش سر رفته
    یه نگاه به من انداخت و گفت
    اریو- یه نگاه به وضعیت مهرنوش بکن؟
    ای ای مهرنوش چیه مهرنوش خانوم ( حالا نه که خودش میگه اقا اریو )
    پرشان - هی راست میگیا مهرنوش که نمیتونه بیاد
    اریو- پس بیخیال
    بلند شد رفت دوباره بالا


    پرشان- نظرت چیه بریم تو حیاط؟
    - موافقم بریم
    بلند شدم پرشان کمکم کرد رفتیم داخل حیاط یه نیمکت بود روش نشستیم
    پرشان -میگم مهرنوش تو از تصادفت هیچی یادت نمیاد؟
    - تصادف؟ من تصادف کردم؟
    اریو- پس فکر میکنی واسه چی دست و پات داغون شده؟
    یا امام زاده کاووس این دیگه کی اومد
    اریو اومد جلو ما ایستاد
    - ینی تصادف کردم
    اریو- اوهوم چپ شدی فکر کنم با یه کامیون برخورد کردی چون اگه با ماشین معمولی بود ماشینت داغون نمیشد
    - میشه بیشتر توضیح بدی؟
    اریو- من داشتم میرفتم تهران که یه ماشین رو دیدم افتاده تو دره اومدم دیدم توهم داخلشی به بدبختی از ماشین کشیدمت بیرون اوردمت شمال بیمارستان..چیزی یادت میاد از موقع تصادفت
    - تنها چیزی که یادم میاد صدای جیغ و یه کامیون با سرعت زیاد
    اریو- همینه پس تو با همین کامیون تصادف کردی
    پرشان- اه بسه دیگه بیخیال این موضوع
    بعد از چند دقیقه یهو پرشان گفت
    پرشان- هیییییییییییییع دیدین چیشد؟
    اریو و من - چیشد؟
    پرشان- یادم رفت لباساو بدم مهرنوش بپوشه

    - هوف گفتم چیشده بیخی بابا حالا بعد میپوشم
    پرشان - باشه هرجور راحتی
    اریو برگشت داخل من و پرشان هم کلی گپ زدیم پرشان از خاطرات دوره دبیرستانش میگفت که کلی اتیش میسوزونده منم کلی خندیدم ساعت 2 بود که مادرجون صدامون زد واسه ناهار
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    - دستت درنکنه مادرجون خوشمزه بود
    مادرجون- نوش جونت دخترم دوست داشتی؟
    - اره مادرجون عالی بود
    پرشان- دستت درنکنه خاله
    مادرجون- نوش جونت ..دخترم برو طبقه بالا اتاق مهرنوش رو بهش نشون بده تا استراحت کنه خسته شده
    پرشان- چشم
    با پرشان رفتیم طبقه بالا چهارتا اتاق خواب داشت
    پرشان- این اتاق سمت چپیه مال اریو
    این سمت راستی هم مال خاله هست دوتا اتاق خالیه هرکدومو میخای انتخاب کن
    دراتاقی که کنار اتاق مادرجون بود رو باز کردم یه اتاق 12 متری با یه تخت یه نفره ی قهوه ای با یه میز و اینه و کمد یه پنجره هم داشت که به سمت خیابون باز میشد اومدم بیرون در اون اتاقی رو که کنار اریو بود باز کردم اونم یه اتاق 12 متری بود با یه تخت یه نفره ی مشکی و میز و اینه و کمد ولی پنجره رو به حیاط باز میشد ..همین بهتره
    - اینو انتخاب میکنم
    پرشان- باشه بیا من یه چند دست لباس برات اوردم بخدا همشونم نو هستش حتی یه بار هم نپوشیدمشون
    - پوشیده بودی هم من میپوشیدم
    پرشان- پس من میرم بیرون توهم استراحت کن
    - باشه هستی که تا عصر؟
    پرشان - اره برای شام مامانم اینا هم میان ..من رفتم خدافس
    - خدافس


    اریو

    - مادرجون ما که نمیتونیم دختره رو اینجا نگه داریم
    مادرجون- اریو دختره چیه اسم داره اسمشم مهرنوشه
    - باشه حالا همین مهرنوش نمیشه نگهش داشت
    پرشان- چرا؟
    - پرشان تو دیگه نگو که نمیدونی چرا
    پرشان- خب چ اشکالی داره اخه
    مادرجون- یکی به منم بگه
    - ببین مادرجون این دختره الان هم فراموشی داره هم خوانواده شو گم کرده مادرجون اگه حافظشو به دست بیاره برگرده پیش خوانوادش خوانوادش نمیگن چرا نگشتین دنبال ما...اونوقت دردسر میشه ..مادرمن مسئولیت داره
    مادرجون- خب اشکالش کجاست
    - مادر من یک ساعته نشستم واسه تو توضیح میدم بعد میگی اشکالش کجاست ..اشکالش اینجاست که واسمون دردسر میشه
    مادرجون- من دلم روشنه که چیزی نمیشه نمیشه اصلا هرچی شد پای خودم
    - اصلا مادرجون چرا دوس داری مهرنوش اینجا بمونه؟ میتونیم به پلیس تحویلش بدیم
    مادرجون- نمیخاد من بهش یه حسی دارم
    پرشان - نکنه عاشق شدی کلک
    اریو- پرشان بی مزه بازی درنیار
    مادرجون- به هرحال من نمیزارم از این خونه بره خودمم خرجشو میدم فهمیدی؟
    پوفی کشیمو گفتم- باشه
    مادرجون از اشپزخونه رفت بیرون
    پرشان- ولی خدایی دختر خوبیه
    - توهمین چنددقیقه فهمیدی؟
    پرشان- چقدر تو مشکوکی بابا اگه دختر بد و خلافکاری هم باشه که به قیافش نمیخوره الان فراموشی داره نمیتونه هیچ کاری کنه.بزار بمونه دیگه
    - از دست تو و مادرجون
    از اشپزخونه اومدم بیرون رفتم سمت اتاقم تا استراحت کنم
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    تصمیم دارم عصر برم سراغ ماشین مهرنوش ببینم میتونم ازتوش مدارکی چیزی پیدا کنم یا نه.....فعلا بخابم تا ببینم بعد چی میشه
    چشمامو که باز کردم یه نگاه به ساعت کردم 5 عصر بود ینی من فوقش 2 ساعت خوابیده بودم؟ ولی مهم نیس باید برم سراغ ماشینه بلند شدم یه آبی به صورتم زدم یه تیشرت مشکی و شلوار مشکی برداشتم پوشیدم موهامو هم دادم بالا با عطر هم دوش گرفتم رفتیم از اتاق بیرون از داخل سالن صدا میومد که دیدم بله مادرجون و مهرنوش و پرشان درحال گپ زدنن
    پرشان- عه اریو جایی میخای بری؟
    - چطور مگه؟
    پرشان - همینجوری
    - میرم تا جاده چالوس و برمیگردم فعلا خدافس
    مادرجون- بسلامت مواظب باش
    سوار ماشین شدم قبل از حرکت دستگاه پخشو زدم و حرکت کردم


    شک می کنم تو چشم تو … گاهی به چشمای خودم
    گاهی به دنیای تو وو … گاهی به رویای خودم

    شک می کنم وقتیکه تو امروز و فردا می کنی
    وقتی که گاهی بی سبب با من مدارا می کنی
    شک میکنم حتی به عشق با هر تپش با هرنفس
    شک می کنم به آسمون پشت در باز قفس
    وقتی که دلتنگ همیم وقتی که عادت می کنیم
    وقتی که از هم خسته ایم وقتی رعایت می کنیم…
    .
    شک می کنم حتی به این احساس های مشترک
    گاهی به تو گاهی خودم گاهی به این احساس شک
    وقتی که پشت گریه هات لبخند تو بو می کشم
    وقتی که قلب گیجم و این سو و اون سو میکشم
    شک میکنم حتی به عشق با هر تپش با هرنفس
    شک می کنم به آسمون پشت در باز قفس
    وقتی که دلتنگ همیم وقتی که عادت می کنیم
    وقتی که از هم خسته ایم وقتی رعایت می کنیم

    ( احساس شک از گروه سون ) ( پیشنهاد میکنم گوش کنید اهنگش عالیه )
    بعد از 2 ساعت رسیدم به مقصد ماشینو خاموش کردمو پیاده شدم رفتم سمت دره از دره رفتم پایین
    هووووووووووووووف ماشین کاملا سوخته بود معلوم بود آتیش گرفته فقط اسکلت ماشین مونده بود اونم تک و توکی
    مثل اینکه قسمت نیس مهرنوش از پیش ما بره از این ماشین که چیزی دستگیرم نمیشه باید صبر کنم تا خوانواده خودش پیدا بشن
    برگشتم سمت ماشین سوار شدم و روندم تا شمال
     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    مهرنوش

    تو سالن نشسته بودیم با پرشان و مادرجون گپ میزدیم ..خیلی خوانواده خوبی بودن من که عاشقشون شدم
    مادرجون- خب دخترا واسه شب چی درست کنیم؟
    پرشان- شوما هرچی درست کنی ما میخوریم..مادرجون دایی منصور نمیاد؟
    مادرجون- نه بهشون زنگ زدم مث اینکه خونه خواهر زنش دعوت بودن
    پرشان- اها
    مادرجون - من میرم غذا درست کنم
    - مادرجون کمک نمیخای؟
    مادرجون- اول که نمیخام دوم حالا تو میتونی با این دست و پات کارکنی؟ غذا هم بزور میخوری
    پرشان خندید و گفت
    پرشان-این مهرنوشم میدونست نمیتونه کار کنه گفت یه تعارف بزنم
    زدم تو بازوهاش
    - گمشو بیشعور
    مادرجون هم خندید و رفت سمت اشپزخونه
    یه سوا رو که مث خوره افتاده بود به جونم رو از پرشان پرسیدم
    - میگم پرشان
    پرشان- جانم؟
    - میگم اریو چرا پیش خوانواده خودش زندگی نمیکنه خوانوادش مگه کجان؟
    با این حرفم اخمای پرشان رفت توهم یه آهی کشید و گفت
    - مامان و بابای اریو با داداش سه سالش داخل تصادف از دنیا رفتن
    اخی الهی بمیرم براش چ زجری کشیده
    - واقعا متاسفم
    پرشان- مرسی ...اریو بعد از اون حادثه دید هم خودش تنهاست هم مادرجون خونه مادرجون رو فروخت مادرجون رو اورد پیش خودش
    - اها..
    پرشان- خب حالا بیخیال این حرفا چ خبر؟
    - وای پری از صبح تاحالا ده بار پرسیدی چه خبر من ده بار جوابت دادم سلامتی
    همینجورکه داشتیم گپ میزدیم صدای زنگ در به صدا درومد
    پری- فک کنم مامان اینا باشن
    پرشان بلند شد رفت که درو باز کنه منم خودمو بلند کردم که بشون سلام بدم
    بعد از 5 مین پرشان با یه خانوم و اقای میانسال اومدن داخل
    مامان بابای پرشان اول رفتن پیش مادرجون بعد هم اومدن طرف من
    پرشان- خب مامان بابای اینم مهرنوش خانوم که بهتون گفته بودم
    - سلام
    مامان پرشان- سلام عزیزم خوبی؟
    - مرسی ممنون خوبین شما
    مامان پرشان- فدات دخترم
    به باباش هم سلام ادم و نشستم اونا هم نشستن
    مامان پرشان- عزیزم راحت باش اسمم پروانست میتونی خاله صدام کنی
    - چشم خاله جون
    بعد از چنددقیقه یخم باز شد کلی با خاله پروانه گپ زدیم و خندیدم بعد از چند ساعت اریوهم اومد شام خوردیم پرشان اینا هم رفتن خونشون منم رفتم سمت همون اتاق که الان دیگه مال خودم بود تا بخابم
     

    HAD!S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/14
    ارسالی ها
    1,667
    امتیاز واکنش
    11,873
    امتیاز
    753
    محل سکونت
    شیراز
    یک ماهی از اومدنم به خونه ی مادرجون میگذره وهمچنان جز یه صدای جیغ و اون کامیون چیزی یادم نمیاد
    دیروز گچ دست و پامو باز کردم و راحت شدم تو این یک ماه اصلا از خونه به خاطر دست و پام بیرن نرفتم البته میخاستم برم هم جناب دکتر اریو نمیذاشتن هنوز هم نمیتونم درست راه برم که باز هم بنا به فرمایش دکتر اریو طبیعی میباشد و تا چند روز اینده درست میشه خلاصه بگم که حوصلم سر رفت تو این یک ماه البته پری هر روز بهم سر میزد ولی خب بیرون رفتن یه چیز دیگست
    گوشیمو که داشت خودشو میکشت رو جواب دادم
    - بله؟
    پری - بله درد بی درمون کدوم....بودی گوشیتو جواب نمیدادی؟
    - چه خبرته بابا خو نشنیدم
    پری- مگه کری؟
    - خودت کری بیشعور
    پری- خو حالا پاشو گمشو اماده شو بریم بیرون
    پری- جون خودت راس میگی؟
    - جون خودت اره راس میگم
    وااااااااااااااااای اخ جون
    بدون اینکه بگم باشه منتظرم و خدافظی کنم تلفن رو قطع کردم رفتم سر لباسا
    تو این چند مدت پری برام یه چند دست لباس خریده بود از بین همونا یه مانتو قهوه ای کشیدم بیرون خب خوب بود جنسش به درد الان میخورد چون هوا داشت به سمت گرما حرکت میکرد یه ساپرت مشکی هم برداشتم با یه روسری ساتن مشکی پوشیدم و رفتم سر لوازم ارایشا که بازم دست پری رو بوسیده بود رو خریده بودشون
    یکم کرم پودر زدم به صورتم و مالیدم بعد هم یه خط چشم کشیدم پشت چشمام بایه رژکالباسی خب یه نگاه به خودم کردم محشر بودم یه بـ*ـوس واسه خودم فرستادم و رفتم پایین
    اریو- کجا تشریف میبرین به سلامتی؟
    وا این دیگه کجا بود ؟ مگه الان نباید بیمارستان باشه
    اریو- فعلا که خونه هسم

     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا