سرمو بلند کردم هنوزم به من خیره بود..زیر نگاه سنگینش داشتم ذوب میشدم..یبار نمی خواد ریختمو ببینه به مردنم راضیه یبار منو میخوره با نگاه های خیرش....نمی دونم با خودش چند چنده..نگامو سوق دادم روی دست ترمه که دستشو گذاشته بود رو دست رهام....رهام رد نگامو گرفت و به دستش نگاه کرد دستشو گذاشت تو دست ترمه و سفت فشرد و انگشتاشون بهم قفل شد...حتی نمی خواستم این صحنه رو ببینم طاقتشو نداشتم..خدا به من کمک کن که قوی باشم خودمو نبازم به این زودی..
گوشی رهام به صدا در اومد نگامو از دستش گرفتم و با کلافگی و ناراحت چرخوندم دور سالن...
با یه ببخشید رهام بلند و رفت..معلوم نبود کی بهش زنگ زده..
_داری آتیش میگیری نه؟؟
به ترمه نگاه کردم غذاشو با میـ*ـل میخورد و لـ*ـذت میبرد از حرص خوردنم..
بلند شدم چشامو ریز کردم و رو بهش گفتم: خفه شو به تو ربطی نداره امروز فردا میندازمت بیرون
حالا تماشا کن!!
پوزخند زد:بپا خودت نری بیرون!!
به حرفش توجه نکردم و راه اتاقمو در پیش گرفتم ناهار رو برام زهرمار کردن...رهام عوضی چرا دستشو اونطوری گرفت حرصم گرفت از دستش خودشیفته...
با غر غر دستم رو دستگیره در اتاقم موند حس کردم صدای رهامو شنیدم..یه لحظه سکوت کردم و گوشمو تیز کردم...درست بود داشت حرف میزد به نظرم با گوشی صحبت میکرد....
رفتم پشت در اتاقش گوشمو چسبوندم به در...صداش اومد:باربد عوضی پیدات کنم خودم خفت می کنم پست کثافت مگه نگفتم خودتو با من نگیر تقاصشو میدی!!
صداش قطع شد...با باربد حرف میزد چند روز پیش که به من گفته باربد رو نمیشناسه چطور الان داره باهاش حرف میزنه یعنی چی؟؟من نمیفهمم اونکه باربد رو نمیشناسه هنوزم باهاش دعوا داره مثل قبلا ...صدای دادش منو پروند بالا:خفه شو فقط دعا کن دستم بهت نرسه بدون درنگ میکشمت دوربر ایلنازم نبینمت بخوای بهش صدمه بزنی زندت نمیزارم پست فطرت پیدات کنم جات تو زندونه!!
گوشی رهام به صدا در اومد نگامو از دستش گرفتم و با کلافگی و ناراحت چرخوندم دور سالن...
با یه ببخشید رهام بلند و رفت..معلوم نبود کی بهش زنگ زده..
_داری آتیش میگیری نه؟؟
به ترمه نگاه کردم غذاشو با میـ*ـل میخورد و لـ*ـذت میبرد از حرص خوردنم..
بلند شدم چشامو ریز کردم و رو بهش گفتم: خفه شو به تو ربطی نداره امروز فردا میندازمت بیرون
حالا تماشا کن!!
پوزخند زد:بپا خودت نری بیرون!!
به حرفش توجه نکردم و راه اتاقمو در پیش گرفتم ناهار رو برام زهرمار کردن...رهام عوضی چرا دستشو اونطوری گرفت حرصم گرفت از دستش خودشیفته...
با غر غر دستم رو دستگیره در اتاقم موند حس کردم صدای رهامو شنیدم..یه لحظه سکوت کردم و گوشمو تیز کردم...درست بود داشت حرف میزد به نظرم با گوشی صحبت میکرد....
رفتم پشت در اتاقش گوشمو چسبوندم به در...صداش اومد:باربد عوضی پیدات کنم خودم خفت می کنم پست کثافت مگه نگفتم خودتو با من نگیر تقاصشو میدی!!
صداش قطع شد...با باربد حرف میزد چند روز پیش که به من گفته باربد رو نمیشناسه چطور الان داره باهاش حرف میزنه یعنی چی؟؟من نمیفهمم اونکه باربد رو نمیشناسه هنوزم باهاش دعوا داره مثل قبلا ...صدای دادش منو پروند بالا:خفه شو فقط دعا کن دستم بهت نرسه بدون درنگ میکشمت دوربر ایلنازم نبینمت بخوای بهش صدمه بزنی زندت نمیزارم پست فطرت پیدات کنم جات تو زندونه!!