اشکام قطره قطره میریخت بابا خیلی سختی کشیده بود...حالا دیگه همه چیز واسم روشن بود عذاب نمیکشیدم که رفتار مامانم چرا اینطوریه...کاش قبلا بهم می گفتن.. ****
_واییییی دختر تو عاشق شدی!!
چشم غره ای به مهری رفتم:چرت نگو عاشقی کجا بود!!
اومد نشست رو تخت کنارم:تو فکر کردی من نمیشناسمت؟یا آدم عاشق رو نمیشناسم؟
چشمامو ریز کردم و شیطون نگاش کردم:تو مگه عاشق شدی؟؟
سرشو انداخت پایین...
_الهی بچم خجالت میکشه!!
مهری_مرض بیشعور..فکر کن آره!!
با شوقی که خودم نفهمیدم چجوری سراغم اومده جیغ کشیدم:واییی مهری کیه؟کجاست؟از کی عاشقش شدی؟کجادیدیش؟آشناست؟غریبس؟
_اوووف چقدر سوال میپرسی یکی یکی بپرس تا بگم..نزدیکته خودتم میشناسیش!!
با گیجی و سردرگمی یکم فکر کردم کیه که نزدیکمه و میشناسمش؟؟یهو ذهنم رفت سمت احسان با ذوق گفتم:نکنه احسانه؟؟
سرشو تکون داد و گفت:چقدر تو خنگی دختر دیگه کسی بهت نزدیکتر نیست؟
من گیراییم خیلی ضعیفه نمیگیرم بعضی چیزا رو...شونه بالا انداختم:نه بخدا خودت بگو!!
بعد از مکثی طولانی لبشو گاز گرفت و گفت:چرا دور میری همین نزدیکا طبقه پایین کی نشسته؟؟
با تعجب بهش نگاه کردم واییی عاشق آهورا شده؟؟یعنی واقعیت داره؟؟با تعجب گفتم:آهورا؟؟
_خب آره چرا اینطوری نگاه می کنی؟؟
_واییییی دختر تو عاشق شدی!!
چشم غره ای به مهری رفتم:چرت نگو عاشقی کجا بود!!
اومد نشست رو تخت کنارم:تو فکر کردی من نمیشناسمت؟یا آدم عاشق رو نمیشناسم؟
چشمامو ریز کردم و شیطون نگاش کردم:تو مگه عاشق شدی؟؟
سرشو انداخت پایین...
_الهی بچم خجالت میکشه!!
مهری_مرض بیشعور..فکر کن آره!!
با شوقی که خودم نفهمیدم چجوری سراغم اومده جیغ کشیدم:واییی مهری کیه؟کجاست؟از کی عاشقش شدی؟کجادیدیش؟آشناست؟غریبس؟
_اوووف چقدر سوال میپرسی یکی یکی بپرس تا بگم..نزدیکته خودتم میشناسیش!!
با گیجی و سردرگمی یکم فکر کردم کیه که نزدیکمه و میشناسمش؟؟یهو ذهنم رفت سمت احسان با ذوق گفتم:نکنه احسانه؟؟
سرشو تکون داد و گفت:چقدر تو خنگی دختر دیگه کسی بهت نزدیکتر نیست؟
من گیراییم خیلی ضعیفه نمیگیرم بعضی چیزا رو...شونه بالا انداختم:نه بخدا خودت بگو!!
بعد از مکثی طولانی لبشو گاز گرفت و گفت:چرا دور میری همین نزدیکا طبقه پایین کی نشسته؟؟
با تعجب بهش نگاه کردم واییی عاشق آهورا شده؟؟یعنی واقعیت داره؟؟با تعجب گفتم:آهورا؟؟
_خب آره چرا اینطوری نگاه می کنی؟؟