دستمو گذاشتم رو دستگیره در ورودی آروم درو باز کردم و از لای در سالنو نگاه کردم کسی نبود حتما این خودشیفته و ترمه احمق خونه نیستن...یه نفس از روی آسودگی کشیدم رفتم تو و آهسته درو بستم...از اومدنت پشیمونت می کنم ترمه حالا ببین نوبت منه....سریع خودمو رسوندم به اتاق ترمه تا کسی منو نبینه...دستگیره رو چرخوندم در اتاقش قفل بود اما راه حلشو می دونستم کنار اتاق رهام روی دیوار یه تابلو نصب بود برش داشتم و شاه کلیدی که پشتت پنهون شده بود رو برداشتم چند روز پیش کشفش کرده بودم خلاصه همه سوراخای این خونه رو یاد گرفتم تا دلتونم بخواد فضولم و از هر چیزی سر در میارم...تابلو رو گذاشتم سر جاش و کلیدو گذاشتم تو قفل و چرخوندم .....در باز شد و لبخندی از نوع تنور روی لبم اومد تنم داغ بود مثل صبح فرقی نکرده بودم حتی با خواب...رفتم اتاقش و درو بستم اولین چیزی که به چشمم اومد کمد دیواری مشکی بود....رفتم سمت میز عسلی کنار تختش کشو رو باز کردم اون چیزی که می خواستم همونجا بود دستمو بردم سمت قیچی و برداشتمش لبخند شیطانی زدم و تند رفتم کمدشو باز کردم لباس قرمز کوتاهشو برداشتم و با قیچی پارش کردم و دوباره آویزونش کردم تو کمدش با تک تک لباساش همین کارو کردم به لباس خواباش رسیدم همشون حریر بود زنیکه احمق ببین چیکارت می کنم...لباسای خوابشو بیشتر تیکه پاره کردم و پرت کردم تو کمدش و درشو بستم...لبخند رضایت مندانه ای زدم...رفتم تو حمومش و با چشم دنبال یه چیز چرب گشتم که نگام به روغن مو افتاد...تمام روغن مو رو کف حموم خالی کردم زمین سُر شده بود هر وقت ترمه خانوم بیاد تو حموم گردنش میشکنه بیچاره نوچ نوچی کردم و اروم گفتم:نباید با من در میوفتادی ترمه واست گرون تموم میشه!!
لبخند زدمو از اتاقش اومدم بیرون این واسه اولش کافیه....
لبخند زدمو از اتاقش اومدم بیرون این واسه اولش کافیه....