- واسه بعد از جواب ازمایش
یه نفس عمیق کشیدم
- درسته مادرجون پدر مادری که که تا الان فکر میکردم پدر و مادر خودمن الان بعد از 23 سال فهمیدم نیستن هرکسی جای من بود بزرگترین ضربه روحی رو میخورد ولی من نخوردم چرا؟ چون تو زندگیم هیچ بدی از پدر مادرم ندیدم همه محبتاییی که یک پدر و مادر به بچه ی خودشون میکنن اینا به منم کردن احساس کمبود چیزی تو زندگیم نکردم حتی همین الان هم با اینکه شاید تا چند دقیقه دیگه بفهمم منصور و زنش پدر و مادرمن برام مهم نیس چون من از پدر و مادری که 23 ساله دارن خرج منو میدن و بزرگم کردن جدا نمیشم نمیرم پیش کسی که بعد از 23 سال پیداش شده بگه پدر و مادر واقعیت ماییم پس قانون میگه باید پیش ما باشی ...مادرجون همین الان دارم به شما میگم بعد از جواب ازمایش به بقیه هم میگم اگه منصور و منیژه مامان بابام بودن هیچ وقت پیششون نمیرم شاید بتونم به عنوان پدر و مادر بپذیرمشون ولی بازم مامان و بابای خودم یه چیز دیگست من سروش و سهیلا رو مامان و بابام میدونم
اخیییش نفس کم اوردما ولی هرچی تو دلم بود رو گفتم
مادرجون - حرفات درسته دخترم حق داری
یه لبخند زدم و رفتم بالا پری رو هم بیدار کردم اومدیم پایین که لحظه مرگ رسید و زنگ خونه رو زدن بابا گفت اریو هستش
ولی من که برام مهم نیس پس باید اروم باشم
یه نفس عمیق کشیدم
- درسته مادرجون پدر مادری که که تا الان فکر میکردم پدر و مادر خودمن الان بعد از 23 سال فهمیدم نیستن هرکسی جای من بود بزرگترین ضربه روحی رو میخورد ولی من نخوردم چرا؟ چون تو زندگیم هیچ بدی از پدر مادرم ندیدم همه محبتاییی که یک پدر و مادر به بچه ی خودشون میکنن اینا به منم کردن احساس کمبود چیزی تو زندگیم نکردم حتی همین الان هم با اینکه شاید تا چند دقیقه دیگه بفهمم منصور و زنش پدر و مادرمن برام مهم نیس چون من از پدر و مادری که 23 ساله دارن خرج منو میدن و بزرگم کردن جدا نمیشم نمیرم پیش کسی که بعد از 23 سال پیداش شده بگه پدر و مادر واقعیت ماییم پس قانون میگه باید پیش ما باشی ...مادرجون همین الان دارم به شما میگم بعد از جواب ازمایش به بقیه هم میگم اگه منصور و منیژه مامان بابام بودن هیچ وقت پیششون نمیرم شاید بتونم به عنوان پدر و مادر بپذیرمشون ولی بازم مامان و بابای خودم یه چیز دیگست من سروش و سهیلا رو مامان و بابام میدونم
اخیییش نفس کم اوردما ولی هرچی تو دلم بود رو گفتم
مادرجون - حرفات درسته دخترم حق داری
یه لبخند زدم و رفتم بالا پری رو هم بیدار کردم اومدیم پایین که لحظه مرگ رسید و زنگ خونه رو زدن بابا گفت اریو هستش
ولی من که برام مهم نیس پس باید اروم باشم
آخرین ویرایش: