بعد ازنیم ساعت رسیدیم به یه جاده ی سرسبز وخلوت.اراد برام توضیح داد که فیلمبردار چی گفته ومن بایدچه کارکنم.اراد سرعتش روکمترکرد تا اونا جلو بیوفتن.بعدشیشه ی ماشین رو پایین دادم و سرموازشیشه اوردم بیرون ودسته گلم روتکون دادم ارادم صدای ضبط روزیاد کرده بودوبوق میزد.باسرعت از کنارشون ردشدیم.
بعد از پنج دقیقه فیلمبردار فیلم روقطع کرد.اراد ماشین روداخل باغ برد ازماشین پیاده شدم وشنلم رودراوردم.خداروشکرفیلمبردارخانوم بود.یه چندتاعکس ازمنوارادگرفت که توی هرعکس من سرخ تر میشدم واراد کلافه تر.
فیلمبردار:حالا این دفعه ازپشت عروس خانوم روبغل کنیدعروس خانوم شماهم سرتون روبه سمت اقادامادبرگردون وهمدیگه روببوسید.
جااااااااان؟این چی میگه؟؟؟کم ژستاش توش بغـ*ـل داشت ماچ وبوس هم اضافه شد.
اراد:یعنی چی خانوم این مسخره بازیا چیه؟
خانم(فیلمبردار):وااااا.اقامسخره بازی چیه؟من قرار ازتون فیلم بگیرم خودمم میدونم باید چی کارکنم.شمام بهتره به جای بحث زودتر عکساتون روبگیرید تادیر به مراسم نرسید.به اراد که با عصبانیت فیلمبردار رونگاه میکرد،نگاه کردم. اوه الان که بره بزنتش بچسبه به درخت پشت سرش.یه نفس عمیق کشید وازپشت بغلم کرد.منم سرموبه سمتش برگردوندم ودستمو درحالی که میلرزید روی بازوش گذاشتم.سرشواوردجلو وفاصله ی بینمون روازبین برد.هردوبه چشمهای همدیگه خیره بودیم که باصدای فیلمبردار به خودمون اومدیم.
فیلمبردار:اقا؟خانوووم؟باشمام حواستون کجاست؟بعدزیرلب گفت:خوبه تا دودقیقه پیش نمیخواستنا میخواستن دیگه چی میشد.اراد فوق العاده عصبانی شد وخواست بره سمتش که بازوشو گرفتم.
_ولش کن زشته دوست ادری ومادرجون .
ارادبازوشوازدستم بیرون کشیدو سمت ماشین رفت.وااا پسره ی روانی ازدست اون عصبانی سرمن خالی میکنه.به من چه خووووو.منم پشت سرش رفتم وسوارماشین شدم.ازباغ بیرون اومدیم ساعت 8 بودکه رسیدیم باغ.
شنلم روسرم انداختم.اراد دروبرام بازکرد.ازماشین پیاده شدم ودستم و دوربازوی اراد حلقه کردم.ادری گلبرگ های گل رز رو روی سرمون ریخت.بماند که نقل ایناهم جزوشون بودوسرمون داغون شد.بعدازسلام واحوالپرسی بامهمونایی که توی باغ بودن،داخل سالن رفتیم.باکمک ادری وستی شنلم روبازکردم با اراد میز به میز رفتیم وبهشون خوش امد گفتیم.داشتم باستی وادری حرف میزدم که بازاین دختره ی نچسب اومدپیش اراد.
نیلوفر:وااای ارادجون چقدرخوشگل شدی کاش باکسی ازدواج میکردی که درحدت بودولیاقتت روداشت البته کمترکسی پیدامیشه که درحدتوباشه ولیاقتت روداشته باشه.
اراد:ممنون نمیدونم شایداینطوری ک تومیگی باشه.
بعدبه من نگاه کردویه ابروش روبالا انداخت.
_اره نیلوفرون حق باتوهست.اراد بایدباکسی ازدواج میکردکه درحدخودش دیونه باشه نه یه فرشته.
بعد منم به ارادنگاه کردم ویه ابرومو بالا انداختم.ارادباحرص روشوبرگردوند.
پریسا:واااای باران جون توچراانقدرزشت شدی؟چشام چهارتاشد.
ستی:واااا پریساجون اتفاقا همه اززیبایی باران جان تعریف کردن.شمااونجانبودی؟
ادری:خوب شدنبودیاااا وگرنه ممکن بودبرعکسش روبرای توبگن تازه عزیزم خوب نیست ادم همه رومثل خودش ببینه.
نیلوفر:پریساجون اینا زیادی اعتماد بنفسشون بالاست ولشون کن بیابریم برقصیم.بعدش رفتن.
_روانی هایه مدت پریسارفته بودخونه ی فامیل پدرش راحت شده بودما.
ستی:روانی روخوب اومدی خداروشکرفرداپروازدارند.راستی شوهر عمت نیومداخر؟
_نه کاری براش پیش اومدنتونست بیادعمه اینا هم فردامیرن دیگه.
مادرجون:بسه چقدرحرف میزنید سرعروسم روبردید.
اراد:عروستون سرمارونبره ماسراونو نمیبریم.
مادرجون:اصلا عروسم کارخوبی میکنه.
بلندشدم ومحکم گونه ی مادرجون روبوس کردم.
مادرجون:بسه دختر رژیم کردی.
خندیدموگفتم:مگه اینکه شماازمن طرفداری کنیدبعددوباره بوسش کردم.
مادرجون:اخی الهی مظلوم گیرت اوردن؟اذیتت کردن بهم بگو گوششون روبپیچونم.
_اره خیلی اذیتم میکنن.باشه
ادری:عه مامان گولش رونخوراااا این یک مارمولکی که شیطون هم جلوش کم میاره.
من:عه مارمولک چیه؟منکه میدونم میخواستی بگی فرشته یهویی ازدهنت در رفت.
مادرجون:ازدست شماها.بسه هرچی گفتید وخندیدید نوبت رقـ*ـص عروس دوماد پاشید ببینم.
بعد از پنج دقیقه فیلمبردار فیلم روقطع کرد.اراد ماشین روداخل باغ برد ازماشین پیاده شدم وشنلم رودراوردم.خداروشکرفیلمبردارخانوم بود.یه چندتاعکس ازمنوارادگرفت که توی هرعکس من سرخ تر میشدم واراد کلافه تر.
فیلمبردار:حالا این دفعه ازپشت عروس خانوم روبغل کنیدعروس خانوم شماهم سرتون روبه سمت اقادامادبرگردون وهمدیگه روببوسید.
جااااااااان؟این چی میگه؟؟؟کم ژستاش توش بغـ*ـل داشت ماچ وبوس هم اضافه شد.
اراد:یعنی چی خانوم این مسخره بازیا چیه؟
خانم(فیلمبردار):وااااا.اقامسخره بازی چیه؟من قرار ازتون فیلم بگیرم خودمم میدونم باید چی کارکنم.شمام بهتره به جای بحث زودتر عکساتون روبگیرید تادیر به مراسم نرسید.به اراد که با عصبانیت فیلمبردار رونگاه میکرد،نگاه کردم. اوه الان که بره بزنتش بچسبه به درخت پشت سرش.یه نفس عمیق کشید وازپشت بغلم کرد.منم سرموبه سمتش برگردوندم ودستمو درحالی که میلرزید روی بازوش گذاشتم.سرشواوردجلو وفاصله ی بینمون روازبین برد.هردوبه چشمهای همدیگه خیره بودیم که باصدای فیلمبردار به خودمون اومدیم.
فیلمبردار:اقا؟خانوووم؟باشمام حواستون کجاست؟بعدزیرلب گفت:خوبه تا دودقیقه پیش نمیخواستنا میخواستن دیگه چی میشد.اراد فوق العاده عصبانی شد وخواست بره سمتش که بازوشو گرفتم.
_ولش کن زشته دوست ادری ومادرجون .
ارادبازوشوازدستم بیرون کشیدو سمت ماشین رفت.وااا پسره ی روانی ازدست اون عصبانی سرمن خالی میکنه.به من چه خووووو.منم پشت سرش رفتم وسوارماشین شدم.ازباغ بیرون اومدیم ساعت 8 بودکه رسیدیم باغ.
شنلم روسرم انداختم.اراد دروبرام بازکرد.ازماشین پیاده شدم ودستم و دوربازوی اراد حلقه کردم.ادری گلبرگ های گل رز رو روی سرمون ریخت.بماند که نقل ایناهم جزوشون بودوسرمون داغون شد.بعدازسلام واحوالپرسی بامهمونایی که توی باغ بودن،داخل سالن رفتیم.باکمک ادری وستی شنلم روبازکردم با اراد میز به میز رفتیم وبهشون خوش امد گفتیم.داشتم باستی وادری حرف میزدم که بازاین دختره ی نچسب اومدپیش اراد.
نیلوفر:وااای ارادجون چقدرخوشگل شدی کاش باکسی ازدواج میکردی که درحدت بودولیاقتت روداشت البته کمترکسی پیدامیشه که درحدتوباشه ولیاقتت روداشته باشه.
اراد:ممنون نمیدونم شایداینطوری ک تومیگی باشه.
بعدبه من نگاه کردویه ابروش روبالا انداخت.
_اره نیلوفرون حق باتوهست.اراد بایدباکسی ازدواج میکردکه درحدخودش دیونه باشه نه یه فرشته.
بعد منم به ارادنگاه کردم ویه ابرومو بالا انداختم.ارادباحرص روشوبرگردوند.
پریسا:واااای باران جون توچراانقدرزشت شدی؟چشام چهارتاشد.
ستی:واااا پریساجون اتفاقا همه اززیبایی باران جان تعریف کردن.شمااونجانبودی؟
ادری:خوب شدنبودیاااا وگرنه ممکن بودبرعکسش روبرای توبگن تازه عزیزم خوب نیست ادم همه رومثل خودش ببینه.
نیلوفر:پریساجون اینا زیادی اعتماد بنفسشون بالاست ولشون کن بیابریم برقصیم.بعدش رفتن.
_روانی هایه مدت پریسارفته بودخونه ی فامیل پدرش راحت شده بودما.
ستی:روانی روخوب اومدی خداروشکرفرداپروازدارند.راستی شوهر عمت نیومداخر؟
_نه کاری براش پیش اومدنتونست بیادعمه اینا هم فردامیرن دیگه.
مادرجون:بسه چقدرحرف میزنید سرعروسم روبردید.
اراد:عروستون سرمارونبره ماسراونو نمیبریم.
مادرجون:اصلا عروسم کارخوبی میکنه.
بلندشدم ومحکم گونه ی مادرجون روبوس کردم.
مادرجون:بسه دختر رژیم کردی.
خندیدموگفتم:مگه اینکه شماازمن طرفداری کنیدبعددوباره بوسش کردم.
مادرجون:اخی الهی مظلوم گیرت اوردن؟اذیتت کردن بهم بگو گوششون روبپیچونم.
_اره خیلی اذیتم میکنن.باشه
ادری:عه مامان گولش رونخوراااا این یک مارمولکی که شیطون هم جلوش کم میاره.
من:عه مارمولک چیه؟منکه میدونم میخواستی بگی فرشته یهویی ازدهنت در رفت.
مادرجون:ازدست شماها.بسه هرچی گفتید وخندیدید نوبت رقـ*ـص عروس دوماد پاشید ببینم.
آخرین ویرایش: