«این جادوگران در کنار انجام این کارها از ابزارها و آلات تولید نور نیز استفاده میکنند؛ مانند نوشتن طلسمات و تعویذهای اوراد و اذکار و غیره تا بتوانند به خواستههایشان برسند.
در این میان دو حالت وجود دارد:
۱- حالتی که در آن مستقیم از خود خداوند و یا اهل بیت و فرشتگان مقرب و یا موکلین علیا میخواهند کاری انجام شود.
۲- حالتی که در آن از موکلین سفلی برای انجام کار کمک میگیرند.
در حالت اول اگر کاری که میخواهند انجام شود در راه خدا و برای منافع خلقت و توزیع عادلانه نور در خلقت باشد درخواستکننده هر چقدر بد و شیطانی باشد خواستهاش اجابت میشود؛ ولی اگر درخواستش در جهت ظلم و یا ستم و یا از بین بردن نور و افزایش تاریکی باشد، هیچکدام از فرشتههای مقرب یا موکلین علیا، ارواح طیبه، شیعیان، اهل بیت، اولیاء و انبیاء که دارای درک، شهود، هوش و آگاهی بسیار بالایی هستند و عاقبت هرکاری را میدانند و به قوانین خلقت آگاهی کامل دارند، واسطه برای انجام آن عمل نمیشوند؛ زیرا که نابودی خودشان و سقوط خودشان را در پیدارد.
در حالت دوم که اکثر جادوگران شیطانی متوسل به آن میشوند و میدانند که اگر خواستهای شیطانی داشته باشند فرشتگان مقرب موکلین علیا غیرممکن است به آنها کمک کنند، در این حالت جادوگران از موکلین سفلی که دارای آگاهی پایینی هستند (تقریبا همانند روبات و یا همانند کامپیوتر هوش و آگاهی پایینی دارند) متوسل میشوند.
در این حالت موکلین سفلی کاری ندارند و اصلا نمیفهمند که اگر کاری شیطانی انجام شود عاقبت آن چه خواهد شد. اگر مثلا جادوگر دستور قتل انسان بیگناهی را به موکلین سفلی بدهد موکل چشم و گوش بسته، دستورش را انجام خواهد داد، در صورتیکه انرژی کافی به موکل داده شود.
اکثر مردم عوام این موکلین سفلی را به نام شیطان میشناسند. این موکلین که نامهای مختلفی دارند، مانند ابلیس و یا مثلا کحله بنت برقان یکی از دختران ابلیس و غیره، که نامشان در کتب طلسمات آمده است کاری به گـ ـناه و ثواب ندارند. آنها فقط نیاز به نور دارند و در مقابل انجام عملی دستمزد میگیرند. حال این دستمزد ممکن است، خواستن حاجتی باشد یا گرفتن دستمزدی و یا اسیر کردن جادوگری و یا تسخیر کردن بدن جادوگر و غیره؛ ولی اگر جادوگر وارد باشد میتواند اینها را تسخیر کند و بلاعوض از آنها کار بکشد که در این حالت اگر موکل سفلی تسخیر شده بتواند از اسارت جادوگر خارج شود انتقام سختی از جادوگر خواهد گرفت. مگر اینکه جادوگر سائلی مانند ایجاد حصار و غیره را رعایت کرده باشد تا موکل سفلی نتواند به او خسارتی وارد کند.»
نگاه از صفحهی لپتاپ گرفتم و چشمهام رو ماساژ دادم. با این حساب اگر کحله از دستم نجات پیدا کنه، مرگم حتمیه! خودم هم نمیفهمم این چه ریسک بزرگیه که میخوام انجام بدم. فکر کنم اگر خودم برم دیدن باربد، خطرش کمتر از این کار باشه. حواسم به زیلوس که روی نزدیکترین مبل بهم نشست، پرت شد.
دستش رو زیر چونهش گذاشت و گفت:
- میخوای چیکار کنی؟
من که بالاخره کسی رو پیدا کرده بودم که میتونستم همهچیز رو براش تعریف کنم، از سیر تا پیازش رو براش گفتم.
چشمهای خاکستریش رو گشاد کرد و گفت:
- این چه کار احمقانهایه؟
سر تکون دادم و گفتم:
- نه اونقدرها هم احمقانه نیست.
پرحرص گفت:
- خیلی هم احمقانهست. کحله منتظر یکی میگرده که انرژی زیادی داشته باشه و اون انرژی رو ازش بگیره. حالا تو میخوای اون انرژی رو بهش بدی؟ اصلا یک درصد هم امکان نداره که بعدش بتونی از شرش نجات پیدا کنی.
دستم رو روی زانوم گذاشتم و بلند شدم. کمی مکث کردم و بیتوجه به حرفش گفتم:
- اگه به هرصورتی از بین رفتم و نبودم، به ارشیا، ایمان و ندا بگو که خیلی دوستشون دارم.
از پشت مبل کنار اومدم و به طرف در حرکت کردم.
نزدیک در ایستادم و برگشتم. رو به زیلوس که بیخیال نگاهم میکرد گفتم:
- به هلیا هم بگو میخواستم دوستش داشته باشم؛ ولی نشد.
پالتوم رو از چوب لباسی برداشتم و بیرون رفتم. خب نزدیک گرگومیش بود و بهترین شرایط برای انجام این کار. نگاهی به آسمون که گرفته بود، انداختم. خداکنه تو این وضعیت بارون نگیره! پوفی کردم که باعث شد از دهنم بخار خارج بشه. از پلهها پایین رفتم و بهطرف وسط باغ حرکت کردم. نگاهی به اطراف کردم. به اندازهی کافی اطرافم درخت بود. روی خاک نمناک نشستم و چشمهام رو بستم. خب بذار فکر کنم. دارم به این نتیجه میرسم که خودم هم میترسم که این کار رو انجام بدم. اصلا نمیتونم به این فکر کنم که کحله چه شکلی میتونه باشه. احتمالا؛ چون دختر شیطونه باید خیلی ترسناک باشه. مهم نیست. زندگیم از این گندتر که نمیشه دیگه! لب باز کردم که ورد رو بخونم که بازوم کشیده شد...
در این میان دو حالت وجود دارد:
۱- حالتی که در آن مستقیم از خود خداوند و یا اهل بیت و فرشتگان مقرب و یا موکلین علیا میخواهند کاری انجام شود.
۲- حالتی که در آن از موکلین سفلی برای انجام کار کمک میگیرند.
در حالت اول اگر کاری که میخواهند انجام شود در راه خدا و برای منافع خلقت و توزیع عادلانه نور در خلقت باشد درخواستکننده هر چقدر بد و شیطانی باشد خواستهاش اجابت میشود؛ ولی اگر درخواستش در جهت ظلم و یا ستم و یا از بین بردن نور و افزایش تاریکی باشد، هیچکدام از فرشتههای مقرب یا موکلین علیا، ارواح طیبه، شیعیان، اهل بیت، اولیاء و انبیاء که دارای درک، شهود، هوش و آگاهی بسیار بالایی هستند و عاقبت هرکاری را میدانند و به قوانین خلقت آگاهی کامل دارند، واسطه برای انجام آن عمل نمیشوند؛ زیرا که نابودی خودشان و سقوط خودشان را در پیدارد.
در حالت دوم که اکثر جادوگران شیطانی متوسل به آن میشوند و میدانند که اگر خواستهای شیطانی داشته باشند فرشتگان مقرب موکلین علیا غیرممکن است به آنها کمک کنند، در این حالت جادوگران از موکلین سفلی که دارای آگاهی پایینی هستند (تقریبا همانند روبات و یا همانند کامپیوتر هوش و آگاهی پایینی دارند) متوسل میشوند.
در این حالت موکلین سفلی کاری ندارند و اصلا نمیفهمند که اگر کاری شیطانی انجام شود عاقبت آن چه خواهد شد. اگر مثلا جادوگر دستور قتل انسان بیگناهی را به موکلین سفلی بدهد موکل چشم و گوش بسته، دستورش را انجام خواهد داد، در صورتیکه انرژی کافی به موکل داده شود.
اکثر مردم عوام این موکلین سفلی را به نام شیطان میشناسند. این موکلین که نامهای مختلفی دارند، مانند ابلیس و یا مثلا کحله بنت برقان یکی از دختران ابلیس و غیره، که نامشان در کتب طلسمات آمده است کاری به گـ ـناه و ثواب ندارند. آنها فقط نیاز به نور دارند و در مقابل انجام عملی دستمزد میگیرند. حال این دستمزد ممکن است، خواستن حاجتی باشد یا گرفتن دستمزدی و یا اسیر کردن جادوگری و یا تسخیر کردن بدن جادوگر و غیره؛ ولی اگر جادوگر وارد باشد میتواند اینها را تسخیر کند و بلاعوض از آنها کار بکشد که در این حالت اگر موکل سفلی تسخیر شده بتواند از اسارت جادوگر خارج شود انتقام سختی از جادوگر خواهد گرفت. مگر اینکه جادوگر سائلی مانند ایجاد حصار و غیره را رعایت کرده باشد تا موکل سفلی نتواند به او خسارتی وارد کند.»
نگاه از صفحهی لپتاپ گرفتم و چشمهام رو ماساژ دادم. با این حساب اگر کحله از دستم نجات پیدا کنه، مرگم حتمیه! خودم هم نمیفهمم این چه ریسک بزرگیه که میخوام انجام بدم. فکر کنم اگر خودم برم دیدن باربد، خطرش کمتر از این کار باشه. حواسم به زیلوس که روی نزدیکترین مبل بهم نشست، پرت شد.
دستش رو زیر چونهش گذاشت و گفت:
- میخوای چیکار کنی؟
من که بالاخره کسی رو پیدا کرده بودم که میتونستم همهچیز رو براش تعریف کنم، از سیر تا پیازش رو براش گفتم.
چشمهای خاکستریش رو گشاد کرد و گفت:
- این چه کار احمقانهایه؟
سر تکون دادم و گفتم:
- نه اونقدرها هم احمقانه نیست.
پرحرص گفت:
- خیلی هم احمقانهست. کحله منتظر یکی میگرده که انرژی زیادی داشته باشه و اون انرژی رو ازش بگیره. حالا تو میخوای اون انرژی رو بهش بدی؟ اصلا یک درصد هم امکان نداره که بعدش بتونی از شرش نجات پیدا کنی.
دستم رو روی زانوم گذاشتم و بلند شدم. کمی مکث کردم و بیتوجه به حرفش گفتم:
- اگه به هرصورتی از بین رفتم و نبودم، به ارشیا، ایمان و ندا بگو که خیلی دوستشون دارم.
از پشت مبل کنار اومدم و به طرف در حرکت کردم.
نزدیک در ایستادم و برگشتم. رو به زیلوس که بیخیال نگاهم میکرد گفتم:
- به هلیا هم بگو میخواستم دوستش داشته باشم؛ ولی نشد.
پالتوم رو از چوب لباسی برداشتم و بیرون رفتم. خب نزدیک گرگومیش بود و بهترین شرایط برای انجام این کار. نگاهی به آسمون که گرفته بود، انداختم. خداکنه تو این وضعیت بارون نگیره! پوفی کردم که باعث شد از دهنم بخار خارج بشه. از پلهها پایین رفتم و بهطرف وسط باغ حرکت کردم. نگاهی به اطراف کردم. به اندازهی کافی اطرافم درخت بود. روی خاک نمناک نشستم و چشمهام رو بستم. خب بذار فکر کنم. دارم به این نتیجه میرسم که خودم هم میترسم که این کار رو انجام بدم. اصلا نمیتونم به این فکر کنم که کحله چه شکلی میتونه باشه. احتمالا؛ چون دختر شیطونه باید خیلی ترسناک باشه. مهم نیست. زندگیم از این گندتر که نمیشه دیگه! لب باز کردم که ورد رو بخونم که بازوم کشیده شد...
آخرین ویرایش توسط مدیر: