- عضویت
- 2015/12/19
- ارسالی ها
- 156
- امتیاز واکنش
- 150
- امتیاز
- 156
***********
راوی
جلسه محمد تمام شد و محمد بدون توجه به مهمانان جشن از پله ها به سمت اتاقش رفت .گره کراواتش را شل کرد و دکمه یقه اش را باز کرد. صدای خنده زن و مردی از یکی از اتاق های سالن می آمد. محمد توجهی نکرد اما انگار صدا برایش آشنا بود... نزدیک در ایستاد.
-امشب٬چشمام فقط تورو دیدن. پیش خودم گفتم حیفه توٳ که معشـ*ـوقه محمد باشی.
صدای بوسیدن می آمد .محمد عصبانی شد، در را باز کرد تا به زری ثابت کند که شک هایش الکی نیست.زری در آغـ*ـوش آن مرد بود .برایش مسـ*ـتانه پشت چشم نازک می کردومحمد مرد را نمیدید و فقط چهره زری جلو چشمش بود.
زری با دیدن محمد از آن مرد جدا شد.مرد با پوزخندی به محمد خیره شد.
محمد:تو؟تو چطور جرات کردی......
-تند نرو محمد ریاحی. زری به اجبار پیش من نبود.
محمد:ببین مرتیکه من تورو بکشم انگار سگ کشتم فهمیدی؟پس یالا گمشو بیرون وگرنه میگم پرتت کنن بیرون. به حساب زری هم بعدا می رسم.
-گفتم که تند نرو، این دومیش بود.بیشتر مواظب باش.
محمد گوشی را از جیبش درآورد :الو٬دو نفر.سالن بالا.
نگهبان ها سراسیمه به اتاق رفتند و مرد را به بیرون از ویلا بردند.
زری:عزیزم اون ........
محمد:خفه شو!باشه؟
زری:محمد آروم باش.
محمد:می دونی چی آرومم میکنه؟اینکه تو از جلو چشمام گم شی. کاریتم ندارم چون بی لیاقت تر از اونی هستی که فکرشو میکردم.
با عصبانیت از اتاق بیرون آمدو به اتاق خود رفت ...در را قفل کرد.کتش را به گوشه ای پرت کرد. سیگارش را روشن کرد و پک محکمی زد.
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
صبح
گوشی اش را از جیب کتش درآورد:بله؟
تیرداد:سلام محمد.
محمد:سلام.
تیرداد:مراسم چی شد؟
محمد:هیچی. کسی نیست.زیبا و پری که قهر کردن.مراسم بگیرم کی میخواد بیاد؟مامانم؟یا نسیم؟
تیرداد آه بلندی کشید:به خدا مهرداد حقش نبود. زنگ زدم بگم اگه مراسم گرفتی بیام پیشت ،اگه نه که با مهرنوش برم مراسم زیبا.
محمد:زیبا مراسم گرفته؟
تیرداد:آره. محمد؟پشت خطی؟
محمد:آره.
تیرداد:خب مزاحمت نمیشم. کار نداری؟
محمد:نه حواست باشه چیزی کم و کسر نباشه.
تیرداد:باشه خداحافظ.
محمد خسته بود.از آدماهای دور و برش. از زندگی. خدمتکار چندبار برای صبحانه صدایش کرد اما محمد خود را در اتاق حبس کرده بود. پرده ها جلوی نور را می گرفتند سیگاری روشن کرد و به دودش خیره شد. در هر دود سیگار زندگی اش را از گذشته تا کنون می دید.دلش برای پانیذ و مهران تنگ شده.اما این راهی بود که خودش انتخاب کرده بود.محمد در دنیایش تنها بود و این را دوست نداشت.
بابک وکیل و مشاورش بود . به بابک گفت که برای مراسم زیبا تاج گل بفرستد.
پریوش تماس گرفت:الو داداش؟پریوشم.میشنوی صدامو.
-سلام آره آبجی.خوبین؟
پریوش:سلام داداش.الهی من قربونت برم.خوبی؟من خوبم مرسی.
-خداروشکر منم بد نیستم. میگذره .پریوش؟
پریوش:جانم؟
-همه .... هم....هه خوبن؟
پریوش:آره داداش خوبن.
-مهران و پانیذ کجان؟
پریوش:قراره نهار بیان خونه زیبا .نمیدونم .راستی داداش زنگ زدم بگم بعدازظهر مراسم داریم بیا.
-میدونم. نه آبجی نمیام.... مجلستون خودمونیه .
پریوش:محمد این چه حرفیه.مجلس مهرداده.ما با مامان قهر کردیم. باتو که نه.
-میام کدورت پیش میاد ،شهنام یه چیزی میگه، اونیکی یه چیزی میگه.... عیب خواهرشونو نمیبینن که، فعلا مقصر منم.
پریوش:باشه اما من منتظرتم که بیای. کار نداری؟
-نه. کم و کسر داشتین خبرم کن.
گوشی را روی میز انداخت .در فکر معامله دیشب بود . زری پشت در بود.
-محمد؟باز کن. باشه من اشتباه کردم برات توضیح میدم. محمد؟محمدجان؟
محمد:خرم نکن.گفتم که فقط برو نمی خوام ببینمت ...من به خاطر تو جن... زن و زندگی و بچه هایی که عاشقشون بودمو ول کردم.
-میدونی که؟حتی اگه خودتم بخوای نمیتونی ولم کنی!امیدوارم اینو بفهمی .
************
پانیذ
عمه زیبا همه چیو آماده کرده بود. حس خوبی داشتم تو این مجلس. دیگه خبری از پچ پچ نبود.کسی غیبت نمی کرد.مامانی که اومد ،انگار دنیا رو بهم دادن ... بغلش کردم و دستشو بوسیدم.
-دخترم سرتو بلند کن عزیزکم.
من:مامانی٬جیگرم داره میسوزه، دارم آتیش میگیرم ...مرسی که هستی .
-فدای تو بشم من، اینجوری که گریه می کنی مهرداد عذاب میکشه خانومم.
ازش جدا شدم ....رفت سمت عمه زیبا و بغلش کرد و باهم گریه کردن .مداح میکروفن رو امتحان میکرد .
--بسم الله الرحمن الرحیم، برای شادی روح عزیز تازه درگذشته فاتحه ای قرائت بفرمائید.
نثار شادی روح امام راحل و شهدای 8 سال جنگ تحمیلی صلوات بلند عنایت بفرمائید...
گوش جان میسپاریم به آیاتی چند از کلام الله مجید:اللهم صل علی محمد و آل محمد...
وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
چند آیه از سوره آل عمران و می خوند .
زیبا:مهردادم ،داداش نازنیم رفت.داداش چطور دلت اومد تنهامون بذاری...........
..........صدق الله العلی العظیم.صلوات محمدی ختم کن.
بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم ؟من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم؟
بهر هر درد دوا نیست به جز داغ جوان، من به دردی که براو نیست مداوا چه کنم.
ضمن عرض تسلیت به خانواده داغدار جوان ناکام، مرحوم، مغفور، شادروان ،سید مهرداد ریاحی، فرزند دلبند آقای اسد ریاحی، برادر ارجمند شهید مهدی و آقای محمد ریاحی ٬برادر خانم آقایان فرید زرین٬حسین توکلی٬بنیامین سالک و نیما مطلبی٬ یادبود هفتمین روز درگذشت مرحوم مهرداد را با کسب اجازه از بزرگان مجلس و با صلوات برمحمد و آل محمد شروع می کنیم .عرض ادب و احترام وتشکر دارم خدمت همه عزیزانی که با شرکت در این مجلس موجبات تسلی خاطر بازماندگان اون مرحوم رو فراهم آوردن.
« یَا رَبَّ الْحُسَیْن ، بِحَقِّ الْحُسَیْن ، اِشْفِ صَدْرَالْحُسَیْن ، بِظُهُورِالْحُجَّه.»
یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ ـ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ ـ یَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیَّهِ ـ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیْرِ الْوَرَى سَجِیَّهً ـ وَ اغْفِرْ لَنَا یَا ذَا الْعُلَى فِی هَذِهِ الْعَشِیَّه
نقل است هرکس بر محبت آل محمد از دنیا برودشهید مرده .متوجه باشید هرکس بر محبت آل محمد بمیرد آمرزیده است.
هرکس با کینه آل محمد بمیرد، روز قیامت بر پیشانی او می نویسند:مایوس از رحمت خداست (گریه می کنه)
مرحوم مهرداد رو همه شماهایی که در این مجلس هستین می شناسین. یه حرف دارم ،میگم خداااااا ،مهرداد مهربون بود ...با اون مهربون باش.
عمه پریوش:داداشم ،داداش مهردادم ؛خواهر برات بمیره....
خدا نصیب هیچ کدومتون نکنه، داغ جوون کمر آدمو خم میکنه.خواهرای داغ دیده مرحوم به حق حضرت زینب (س) خدا بهتون صبر عطا کنه .....
غم داغ جوان سخت است ودشوار
کسی نبــود ازاین غصه خبـــر دار
مگرآن کس که خود داغ جوان دید
که دارد دیده ای از غصه خونبـار
جوان ازدست داده خـــــوب دانــد
چه آمــد برسرسلطــــان ابـــــــرار
غم داغ جوان زخمی است جانکاه
که براین زخم مرحم نیست درکـار
حسین بن علی زخمی به دل داشت
زداغ آن جــــــوان مــاه رخســـــار
که آن عـــــالم به رؤیـا دید ونالیـــد
فشـــــاند ازدیدگــانش اشک بسیـــار
بنـــــا باشد اگـــــر اشکی بریزیـــم
که از هر قطره اش بر خیزد آثــار
تسلــــی دل غمـــــد یـــده گـــــردد
شود نـــوروچـــراغی در شب تــار
کـــه هـــم قلب پـــــدرآرام گیـــــرد
وهــــم بهره برد فــــرزنـد سر شار
بدین منـــظور در این محفــل غـــم
ســــزاواراست تا بنمــــایم اظهــــار
بخــــوانم از جــــوان سـرو قـــــدی
کــــه در کـــــرببلا از جور اشرار
تنش از تیــــغ کیـــــن شد ارباً اربا
زجـــور دشمـــن بی رحــم وغـــدار
دم آخـــــر صـــدا میــــزد پـــدر را
بیـــا بنگـــــر علی را آخــــرین بار
امان از لحظه ای کـــه خسرودیـن
زقتـــل نـــور چشمش شد خبــــر دار
بــه سرعت آمـــده در قلـــب میـــدان
بـدیــدآن مــــردم بــدتــــر زکفـــــــار
علـــی اکبـــــرش را دور کــــردنـــد
چه آمد برسرش زآن قــوم خونخـوار
حسیــــن آمـــــد کنـــــار نعش اکبــر
چنــــان زدصیحـــه مولا با دل زار
بدن چــــون اربا اربا شد مپـرسید
زبان عاجــــز بـــود از نقـــل گفتار
تنش را در عبـــــا پیچیــــــد بـابـا
کمک خـــواهی نمود از آل اطــهار
جــــوانــان بنــی هــــاشم کجـــائید
ببینیدم چســـــان گشتـــــم گـــرفتار
سخــــن کــــوتاه محسن زاده زیـرا
ببین جاری است اشک غم زابصار
بدان این اشکــــها را بی چـه وچنـد
خــــداوند جهــــان باشد خــــریــدار
صلوات بلند عنایت بفرمائید
مجلس هفتم این عزیز مقارن هستش با اول محرم الحرام .اجازه می خوام تا روضه ای رو بخونم .
حامد میکروفون رو گرفت و شروع کرد:
میر علمدار حسین بی سر افتاده
شال عزا در گردن حیدر افتاده
ای شاه بی دست و علم در میان خون
بعد از تو کارم با دوصد لشکر افتاده
(اینو عمو همیشه تو مراسم می خوند٬گریه می کردم و از بالا پایین رو میدیدم حامد اشک از گونه هاش می ریخت پایین اما می خوند تا کار عمو رو ناتموم نذارن)
گشتی ملوم از صحبتم ای برادر جان
در سر تورا شوق علی اکبر افتاده
ای میوه قلب منو محرم زینب
زینب پس از تو در کف دشمن افتاده
حامد رو زانوهاش افتاد زمین...... بهنام میکروفونو گرفت.
از مرگ تو ماه حرم ای برادر جان
ندای یا محمدا در دل افتاده
حیدر بسی زاری کنان می زند بر سر
اکنون که عباسش به خاک اندر افتاده
زینب که بیند واقعه با دل محزون
گفتا که شیر نینوا بی سر افتاده
بعد از تو شیر کربلا شد سیه روزم
چون ذوالفقار مرتضی بی کس افتاده
در کربلا شور و نوا از فراق تو
گویا که در دشت بلا محشر افتاده
دادن به مهران:
میر علمدار حسین بی سر افتاده
شال عزا در گردن حیدر افتاده
در وقت مردن شاید این بر سرش آمد
گفتا سکینه از عطش با غم افتاده
شال عزا زین ماجرا روز عاشورا
در گردن شیر خدا ،حیدر افتاده
خیلی ممنون از دوستان مرحوم مهرداد ریاحی...
باربد بازوی مهرانو میگیره و کمکش میکنه بشینه... خیلی حالش بده، پرده رو می اندازم و به مینوش نگاه می کنم. زل زده به یه گوشه .این خیلی بده که گریه نمی کنه.. مامان هم اومده.میشینم تو راه پله ،جلوی عکس عمو
عمو ...یادته گریه می کردم میگفتی قربون اون دل نازکت برم؟عمو دیگه دلی برام نمونده ،تنها شدم. مهرانم تنها شد. ندیدنت سخته . عمو چرا هرچی میگم لبخند می زنی؟نخند توروخدا. چرا باید عکس اعلامیه با لبخند باشه؟عمو خاطره ها خیلی بی رحمن... دارن پدرمو در میارن. چی میشد آخه نمی رفتی؟دیدی؟کار نیمه تموم امسالتو تموم کردن دوستات. امسال محرم بدون تو..... ای خدا...
دلم از دنیا خونه! عمو از خوابام خستم ! اگه زودتر میدیدم، تو زنده بودی!مامان بابا رو میبینی؟منو مهران و وسط این همه آدم سنگی تنها گذاشتی .تنهامون گذاشتی!
امام رضا علیه السلام فرمود: “یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ” ای فرزند شبیب اگر می خواهی برای چیزی گریه کنی برای حسین گریه کن . کسی که بر حسین گریه کند جایگاهش در بهشت کنار معصومین خواهد بود .
امام صادق علیه السلام فرمودند : در تمام مصیبت ها صبر کردن و جزع و فزع نکردن ثواب دارد مگر در مصیبت جد ما ابا عبدالله الحسین علیه السلام که هرچه جزع و فزع بیشتر باشد فضیلتش بالاتر است.
نفس در سـ*ـینه حبس است ای برادر
سکوت امشبم هم رنگ درد است ای برادر
نوای دل شنیدن دارد امشب
ندای "انا الیه راجعون " است ای برادر
نمی دانم صدایی میرسد اینک به گوشت؟
صدای ناله ای از عمق جان است ای برادر
نگاهی اشک ریزان رو به راهت٬که باز آیی
بگویی این همه ماتم دروغ است ای برادر
تنی آشفته که باورد ندارد که زین پس
بودنت همچون سراب است ای برادر
بخوان قاری "الرحمن" بخوان تا مطلع الفجر
که امشب زیر این خاک تنی بسیار سرد است ای برادر
هـر آن کسی که قـدم زد در آستان حسین عزیز هر دو جهان شد قسم به جان حسین
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبـت اسـت بـر جـریـده عالـم دوام مـا
دعای فرج رو خوند
یکبار دیگه تشکر می کنم به خاطر حضور شما عزیزان و تشکر ویژه دارم از خانواده های: صبوری٬توکلی٬فاتح٬رحمتی٬ایمانی٬آرمان ٬مدیرت و کارکنان شرکت ..... ٬کارکنان شرکت ......٬شهرداری منطقه3٬معاونت امور اجرایی و سایر عزیزان.
وسیله ایاب و ذهاب آماده است..... بر سر مزار آن مرحوم گرد هم خواهیم اومد.
رحمه الله من یقرا فاتحه مع الصوات
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا اَبَاعَبْدِالله ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ الله ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنین ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابنَ فَاطِمَهَ الزَّهْراء سَیِّدَهِ نِساءِ الْعَالَمیِن ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ جَمیِعاً وَ رَحْمَهُ اللهِ و بَرَکَاتُه.
همه مهمونا پا میشن.... از عمه زیبا و عمه پریوش خداحافظی می کنن. زندایی و خاله بغلم می کنن، دیگه اشکم نمیاد پایین ....یه صداهای نامفهوم تو گوشم میپیچه، بینشون قرآنم هست ...اینا چین؟تو خونه مادر جون هم شنیدم.
با خودم زمزمه میکنم:
خدایا منو دریاب تشنمه به کرمت محتاجم
منو دریاب حسین به حرمت محتاجم
منو دریاب امشب بدجوری سرگردونم
منه دلمرده رو از بی راهی برگردونم
مهرنوش:پانیذ جان تسلیت میگم بهت عزیزم .
من:مرسی خاله، لطف کردین تشریف آوردین.
مینوش:پانیذ یادته مهرداد چی گوش میداد تو عاشورا؟
من:داشتم همین الآن زمزمش می کردم.براش خوندم.
مینوش:آره همین بود. امسال نباید کارای مهرداد انجام نشده بمونه پیشم هستی؟
من:آره عزیزم.
مینوش:مواظب خودت باش.
من:مینوش جون؟
مینوش:جونم؟
من:تسلیت می گم بهت!
مینوش:برای چی؟مهرداد من زندست.... فکر می کردم حداقل تو اینو درک کنی.
من:ببخشید. میدونم واسه همیشه زندست قوربونت برم .
بغـ*ـل کردیم همدیگه رو و رفت.
پرستو:به جای اینکه اون به تو تسلیت بگه تو به اون دختره میگی؟
من:ببین پرستو اون دختره نه و مینوش، فهمیدی؟بعدشم اونم جزئی از ماست. داغ دیده. اگه عشق توام میمرد، عین خیالت نبود؟
پرستو :وا نه خدانکنه یه زبونم لالی چیزی بگو.
من:زبون دوست دخترش لال. ببین حوصله ندارم اما لطفا دیگه به مینوش توهین نکن.
دختره پرو.نوه همون زن مغرور و خودخواهی.... کاریت نمیشه کرد.
مامان حامد اومد:دخترم تسلیت میگم بهت مادر.
من:منم بهتون تسلیت میگم، خدا بهتون صبر بده.
-مهرداد پسرم بود..... هیچوقت یادش از دلم بیرون نمیره .
گریه کرد .....
من:طلا خانم لطف کردین تشریف آوردین.
طلا خانم:مرسی از شما که این مجلسو تدارک دیدین برای پسر نازنیم که روحش شاد شه....
من:قربونتون برم .
دستمو چندبار کشیدم پشتش. آرامش خاصی داره طلا خانم... فکر میکنم آرامش عمو مهرداد هم به خاطر طلا خانمه.
عمه زیبا عکس عمو رو بغـ*ـل کرد و رفتن پایین..... منو مامانی هم باهم اومدیم.
مهران عینک زده بود و خوش آمد می گفت .....منتظر شدم اومد.
مهران:رفتن همه؟
من:آره!مهران مرسی که تو خوندن نوحه کمکشون کردی .....عمو خیلی دوست داشت توام مثل اون بخونی.
مهران:عزیزممم! یه لحظه انگار دیدمش، نمی دونم این نوحه رو حفظ نبودم ولی خوندم .
آه می کشم....
مهران:پانیذ میبرمت سرخاک ولی تو رو جون من نشه مثل قبل.من دیگه طاقت ندارم. مگه من تو این دنیا غیرتو کی رو دارم؟
من:باشه داداشی.باشه قربونت برم.
راوی
جلسه محمد تمام شد و محمد بدون توجه به مهمانان جشن از پله ها به سمت اتاقش رفت .گره کراواتش را شل کرد و دکمه یقه اش را باز کرد. صدای خنده زن و مردی از یکی از اتاق های سالن می آمد. محمد توجهی نکرد اما انگار صدا برایش آشنا بود... نزدیک در ایستاد.
-امشب٬چشمام فقط تورو دیدن. پیش خودم گفتم حیفه توٳ که معشـ*ـوقه محمد باشی.
صدای بوسیدن می آمد .محمد عصبانی شد، در را باز کرد تا به زری ثابت کند که شک هایش الکی نیست.زری در آغـ*ـوش آن مرد بود .برایش مسـ*ـتانه پشت چشم نازک می کردومحمد مرد را نمیدید و فقط چهره زری جلو چشمش بود.
زری با دیدن محمد از آن مرد جدا شد.مرد با پوزخندی به محمد خیره شد.
محمد:تو؟تو چطور جرات کردی......
-تند نرو محمد ریاحی. زری به اجبار پیش من نبود.
محمد:ببین مرتیکه من تورو بکشم انگار سگ کشتم فهمیدی؟پس یالا گمشو بیرون وگرنه میگم پرتت کنن بیرون. به حساب زری هم بعدا می رسم.
-گفتم که تند نرو، این دومیش بود.بیشتر مواظب باش.
محمد گوشی را از جیبش درآورد :الو٬دو نفر.سالن بالا.
نگهبان ها سراسیمه به اتاق رفتند و مرد را به بیرون از ویلا بردند.
زری:عزیزم اون ........
محمد:خفه شو!باشه؟
زری:محمد آروم باش.
محمد:می دونی چی آرومم میکنه؟اینکه تو از جلو چشمام گم شی. کاریتم ندارم چون بی لیاقت تر از اونی هستی که فکرشو میکردم.
با عصبانیت از اتاق بیرون آمدو به اتاق خود رفت ...در را قفل کرد.کتش را به گوشه ای پرت کرد. سیگارش را روشن کرد و پک محکمی زد.
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
صبح
گوشی اش را از جیب کتش درآورد:بله؟
تیرداد:سلام محمد.
محمد:سلام.
تیرداد:مراسم چی شد؟
محمد:هیچی. کسی نیست.زیبا و پری که قهر کردن.مراسم بگیرم کی میخواد بیاد؟مامانم؟یا نسیم؟
تیرداد آه بلندی کشید:به خدا مهرداد حقش نبود. زنگ زدم بگم اگه مراسم گرفتی بیام پیشت ،اگه نه که با مهرنوش برم مراسم زیبا.
محمد:زیبا مراسم گرفته؟
تیرداد:آره. محمد؟پشت خطی؟
محمد:آره.
تیرداد:خب مزاحمت نمیشم. کار نداری؟
محمد:نه حواست باشه چیزی کم و کسر نباشه.
تیرداد:باشه خداحافظ.
محمد خسته بود.از آدماهای دور و برش. از زندگی. خدمتکار چندبار برای صبحانه صدایش کرد اما محمد خود را در اتاق حبس کرده بود. پرده ها جلوی نور را می گرفتند سیگاری روشن کرد و به دودش خیره شد. در هر دود سیگار زندگی اش را از گذشته تا کنون می دید.دلش برای پانیذ و مهران تنگ شده.اما این راهی بود که خودش انتخاب کرده بود.محمد در دنیایش تنها بود و این را دوست نداشت.
بابک وکیل و مشاورش بود . به بابک گفت که برای مراسم زیبا تاج گل بفرستد.
پریوش تماس گرفت:الو داداش؟پریوشم.میشنوی صدامو.
-سلام آره آبجی.خوبین؟
پریوش:سلام داداش.الهی من قربونت برم.خوبی؟من خوبم مرسی.
-خداروشکر منم بد نیستم. میگذره .پریوش؟
پریوش:جانم؟
-همه .... هم....هه خوبن؟
پریوش:آره داداش خوبن.
-مهران و پانیذ کجان؟
پریوش:قراره نهار بیان خونه زیبا .نمیدونم .راستی داداش زنگ زدم بگم بعدازظهر مراسم داریم بیا.
-میدونم. نه آبجی نمیام.... مجلستون خودمونیه .
پریوش:محمد این چه حرفیه.مجلس مهرداده.ما با مامان قهر کردیم. باتو که نه.
-میام کدورت پیش میاد ،شهنام یه چیزی میگه، اونیکی یه چیزی میگه.... عیب خواهرشونو نمیبینن که، فعلا مقصر منم.
پریوش:باشه اما من منتظرتم که بیای. کار نداری؟
-نه. کم و کسر داشتین خبرم کن.
گوشی را روی میز انداخت .در فکر معامله دیشب بود . زری پشت در بود.
-محمد؟باز کن. باشه من اشتباه کردم برات توضیح میدم. محمد؟محمدجان؟
محمد:خرم نکن.گفتم که فقط برو نمی خوام ببینمت ...من به خاطر تو جن... زن و زندگی و بچه هایی که عاشقشون بودمو ول کردم.
-میدونی که؟حتی اگه خودتم بخوای نمیتونی ولم کنی!امیدوارم اینو بفهمی .
************
پانیذ
عمه زیبا همه چیو آماده کرده بود. حس خوبی داشتم تو این مجلس. دیگه خبری از پچ پچ نبود.کسی غیبت نمی کرد.مامانی که اومد ،انگار دنیا رو بهم دادن ... بغلش کردم و دستشو بوسیدم.
-دخترم سرتو بلند کن عزیزکم.
من:مامانی٬جیگرم داره میسوزه، دارم آتیش میگیرم ...مرسی که هستی .
-فدای تو بشم من، اینجوری که گریه می کنی مهرداد عذاب میکشه خانومم.
ازش جدا شدم ....رفت سمت عمه زیبا و بغلش کرد و باهم گریه کردن .مداح میکروفن رو امتحان میکرد .
--بسم الله الرحمن الرحیم، برای شادی روح عزیز تازه درگذشته فاتحه ای قرائت بفرمائید.
نثار شادی روح امام راحل و شهدای 8 سال جنگ تحمیلی صلوات بلند عنایت بفرمائید...
گوش جان میسپاریم به آیاتی چند از کلام الله مجید:اللهم صل علی محمد و آل محمد...
وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
چند آیه از سوره آل عمران و می خوند .
زیبا:مهردادم ،داداش نازنیم رفت.داداش چطور دلت اومد تنهامون بذاری...........
..........صدق الله العلی العظیم.صلوات محمدی ختم کن.
بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم ؟من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم؟
بهر هر درد دوا نیست به جز داغ جوان، من به دردی که براو نیست مداوا چه کنم.
ضمن عرض تسلیت به خانواده داغدار جوان ناکام، مرحوم، مغفور، شادروان ،سید مهرداد ریاحی، فرزند دلبند آقای اسد ریاحی، برادر ارجمند شهید مهدی و آقای محمد ریاحی ٬برادر خانم آقایان فرید زرین٬حسین توکلی٬بنیامین سالک و نیما مطلبی٬ یادبود هفتمین روز درگذشت مرحوم مهرداد را با کسب اجازه از بزرگان مجلس و با صلوات برمحمد و آل محمد شروع می کنیم .عرض ادب و احترام وتشکر دارم خدمت همه عزیزانی که با شرکت در این مجلس موجبات تسلی خاطر بازماندگان اون مرحوم رو فراهم آوردن.
« یَا رَبَّ الْحُسَیْن ، بِحَقِّ الْحُسَیْن ، اِشْفِ صَدْرَالْحُسَیْن ، بِظُهُورِالْحُجَّه.»
یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ ـ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ ـ یَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیَّهِ ـ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیْرِ الْوَرَى سَجِیَّهً ـ وَ اغْفِرْ لَنَا یَا ذَا الْعُلَى فِی هَذِهِ الْعَشِیَّه
نقل است هرکس بر محبت آل محمد از دنیا برودشهید مرده .متوجه باشید هرکس بر محبت آل محمد بمیرد آمرزیده است.
هرکس با کینه آل محمد بمیرد، روز قیامت بر پیشانی او می نویسند:مایوس از رحمت خداست (گریه می کنه)
مرحوم مهرداد رو همه شماهایی که در این مجلس هستین می شناسین. یه حرف دارم ،میگم خداااااا ،مهرداد مهربون بود ...با اون مهربون باش.
عمه پریوش:داداشم ،داداش مهردادم ؛خواهر برات بمیره....
خدا نصیب هیچ کدومتون نکنه، داغ جوون کمر آدمو خم میکنه.خواهرای داغ دیده مرحوم به حق حضرت زینب (س) خدا بهتون صبر عطا کنه .....
غم داغ جوان سخت است ودشوار
کسی نبــود ازاین غصه خبـــر دار
مگرآن کس که خود داغ جوان دید
که دارد دیده ای از غصه خونبـار
جوان ازدست داده خـــــوب دانــد
چه آمــد برسرسلطــــان ابـــــــرار
غم داغ جوان زخمی است جانکاه
که براین زخم مرحم نیست درکـار
حسین بن علی زخمی به دل داشت
زداغ آن جــــــوان مــاه رخســـــار
که آن عـــــالم به رؤیـا دید ونالیـــد
فشـــــاند ازدیدگــانش اشک بسیـــار
بنـــــا باشد اگـــــر اشکی بریزیـــم
که از هر قطره اش بر خیزد آثــار
تسلــــی دل غمـــــد یـــده گـــــردد
شود نـــوروچـــراغی در شب تــار
کـــه هـــم قلب پـــــدرآرام گیـــــرد
وهــــم بهره برد فــــرزنـد سر شار
بدین منـــظور در این محفــل غـــم
ســــزاواراست تا بنمــــایم اظهــــار
بخــــوانم از جــــوان سـرو قـــــدی
کــــه در کـــــرببلا از جور اشرار
تنش از تیــــغ کیـــــن شد ارباً اربا
زجـــور دشمـــن بی رحــم وغـــدار
دم آخـــــر صـــدا میــــزد پـــدر را
بیـــا بنگـــــر علی را آخــــرین بار
امان از لحظه ای کـــه خسرودیـن
زقتـــل نـــور چشمش شد خبــــر دار
بــه سرعت آمـــده در قلـــب میـــدان
بـدیــدآن مــــردم بــدتــــر زکفـــــــار
علـــی اکبـــــرش را دور کــــردنـــد
چه آمد برسرش زآن قــوم خونخـوار
حسیــــن آمـــــد کنـــــار نعش اکبــر
چنــــان زدصیحـــه مولا با دل زار
بدن چــــون اربا اربا شد مپـرسید
زبان عاجــــز بـــود از نقـــل گفتار
تنش را در عبـــــا پیچیــــــد بـابـا
کمک خـــواهی نمود از آل اطــهار
جــــوانــان بنــی هــــاشم کجـــائید
ببینیدم چســـــان گشتـــــم گـــرفتار
سخــــن کــــوتاه محسن زاده زیـرا
ببین جاری است اشک غم زابصار
بدان این اشکــــها را بی چـه وچنـد
خــــداوند جهــــان باشد خــــریــدار
صلوات بلند عنایت بفرمائید
مجلس هفتم این عزیز مقارن هستش با اول محرم الحرام .اجازه می خوام تا روضه ای رو بخونم .
حامد میکروفون رو گرفت و شروع کرد:
میر علمدار حسین بی سر افتاده
شال عزا در گردن حیدر افتاده
ای شاه بی دست و علم در میان خون
بعد از تو کارم با دوصد لشکر افتاده
(اینو عمو همیشه تو مراسم می خوند٬گریه می کردم و از بالا پایین رو میدیدم حامد اشک از گونه هاش می ریخت پایین اما می خوند تا کار عمو رو ناتموم نذارن)
گشتی ملوم از صحبتم ای برادر جان
در سر تورا شوق علی اکبر افتاده
ای میوه قلب منو محرم زینب
زینب پس از تو در کف دشمن افتاده
حامد رو زانوهاش افتاد زمین...... بهنام میکروفونو گرفت.
از مرگ تو ماه حرم ای برادر جان
ندای یا محمدا در دل افتاده
حیدر بسی زاری کنان می زند بر سر
اکنون که عباسش به خاک اندر افتاده
زینب که بیند واقعه با دل محزون
گفتا که شیر نینوا بی سر افتاده
بعد از تو شیر کربلا شد سیه روزم
چون ذوالفقار مرتضی بی کس افتاده
در کربلا شور و نوا از فراق تو
گویا که در دشت بلا محشر افتاده
دادن به مهران:
میر علمدار حسین بی سر افتاده
شال عزا در گردن حیدر افتاده
در وقت مردن شاید این بر سرش آمد
گفتا سکینه از عطش با غم افتاده
شال عزا زین ماجرا روز عاشورا
در گردن شیر خدا ،حیدر افتاده
خیلی ممنون از دوستان مرحوم مهرداد ریاحی...
باربد بازوی مهرانو میگیره و کمکش میکنه بشینه... خیلی حالش بده، پرده رو می اندازم و به مینوش نگاه می کنم. زل زده به یه گوشه .این خیلی بده که گریه نمی کنه.. مامان هم اومده.میشینم تو راه پله ،جلوی عکس عمو
عمو ...یادته گریه می کردم میگفتی قربون اون دل نازکت برم؟عمو دیگه دلی برام نمونده ،تنها شدم. مهرانم تنها شد. ندیدنت سخته . عمو چرا هرچی میگم لبخند می زنی؟نخند توروخدا. چرا باید عکس اعلامیه با لبخند باشه؟عمو خاطره ها خیلی بی رحمن... دارن پدرمو در میارن. چی میشد آخه نمی رفتی؟دیدی؟کار نیمه تموم امسالتو تموم کردن دوستات. امسال محرم بدون تو..... ای خدا...
دلم از دنیا خونه! عمو از خوابام خستم ! اگه زودتر میدیدم، تو زنده بودی!مامان بابا رو میبینی؟منو مهران و وسط این همه آدم سنگی تنها گذاشتی .تنهامون گذاشتی!
امام رضا علیه السلام فرمود: “یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ” ای فرزند شبیب اگر می خواهی برای چیزی گریه کنی برای حسین گریه کن . کسی که بر حسین گریه کند جایگاهش در بهشت کنار معصومین خواهد بود .
امام صادق علیه السلام فرمودند : در تمام مصیبت ها صبر کردن و جزع و فزع نکردن ثواب دارد مگر در مصیبت جد ما ابا عبدالله الحسین علیه السلام که هرچه جزع و فزع بیشتر باشد فضیلتش بالاتر است.
نفس در سـ*ـینه حبس است ای برادر
سکوت امشبم هم رنگ درد است ای برادر
نوای دل شنیدن دارد امشب
ندای "انا الیه راجعون " است ای برادر
نمی دانم صدایی میرسد اینک به گوشت؟
صدای ناله ای از عمق جان است ای برادر
نگاهی اشک ریزان رو به راهت٬که باز آیی
بگویی این همه ماتم دروغ است ای برادر
تنی آشفته که باورد ندارد که زین پس
بودنت همچون سراب است ای برادر
بخوان قاری "الرحمن" بخوان تا مطلع الفجر
که امشب زیر این خاک تنی بسیار سرد است ای برادر
هـر آن کسی که قـدم زد در آستان حسین عزیز هر دو جهان شد قسم به جان حسین
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبـت اسـت بـر جـریـده عالـم دوام مـا
دعای فرج رو خوند
یکبار دیگه تشکر می کنم به خاطر حضور شما عزیزان و تشکر ویژه دارم از خانواده های: صبوری٬توکلی٬فاتح٬رحمتی٬ایمانی٬آرمان ٬مدیرت و کارکنان شرکت ..... ٬کارکنان شرکت ......٬شهرداری منطقه3٬معاونت امور اجرایی و سایر عزیزان.
وسیله ایاب و ذهاب آماده است..... بر سر مزار آن مرحوم گرد هم خواهیم اومد.
رحمه الله من یقرا فاتحه مع الصوات
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا اَبَاعَبْدِالله ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ الله ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنین ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابنَ فَاطِمَهَ الزَّهْراء سَیِّدَهِ نِساءِ الْعَالَمیِن ـ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ جَمیِعاً وَ رَحْمَهُ اللهِ و بَرَکَاتُه.
همه مهمونا پا میشن.... از عمه زیبا و عمه پریوش خداحافظی می کنن. زندایی و خاله بغلم می کنن، دیگه اشکم نمیاد پایین ....یه صداهای نامفهوم تو گوشم میپیچه، بینشون قرآنم هست ...اینا چین؟تو خونه مادر جون هم شنیدم.
با خودم زمزمه میکنم:
خدایا منو دریاب تشنمه به کرمت محتاجم
منو دریاب حسین به حرمت محتاجم
منو دریاب امشب بدجوری سرگردونم
منه دلمرده رو از بی راهی برگردونم
مهرنوش:پانیذ جان تسلیت میگم بهت عزیزم .
من:مرسی خاله، لطف کردین تشریف آوردین.
مینوش:پانیذ یادته مهرداد چی گوش میداد تو عاشورا؟
من:داشتم همین الآن زمزمش می کردم.براش خوندم.
مینوش:آره همین بود. امسال نباید کارای مهرداد انجام نشده بمونه پیشم هستی؟
من:آره عزیزم.
مینوش:مواظب خودت باش.
من:مینوش جون؟
مینوش:جونم؟
من:تسلیت می گم بهت!
مینوش:برای چی؟مهرداد من زندست.... فکر می کردم حداقل تو اینو درک کنی.
من:ببخشید. میدونم واسه همیشه زندست قوربونت برم .
بغـ*ـل کردیم همدیگه رو و رفت.
پرستو:به جای اینکه اون به تو تسلیت بگه تو به اون دختره میگی؟
من:ببین پرستو اون دختره نه و مینوش، فهمیدی؟بعدشم اونم جزئی از ماست. داغ دیده. اگه عشق توام میمرد، عین خیالت نبود؟
پرستو :وا نه خدانکنه یه زبونم لالی چیزی بگو.
من:زبون دوست دخترش لال. ببین حوصله ندارم اما لطفا دیگه به مینوش توهین نکن.
دختره پرو.نوه همون زن مغرور و خودخواهی.... کاریت نمیشه کرد.
مامان حامد اومد:دخترم تسلیت میگم بهت مادر.
من:منم بهتون تسلیت میگم، خدا بهتون صبر بده.
-مهرداد پسرم بود..... هیچوقت یادش از دلم بیرون نمیره .
گریه کرد .....
من:طلا خانم لطف کردین تشریف آوردین.
طلا خانم:مرسی از شما که این مجلسو تدارک دیدین برای پسر نازنیم که روحش شاد شه....
من:قربونتون برم .
دستمو چندبار کشیدم پشتش. آرامش خاصی داره طلا خانم... فکر میکنم آرامش عمو مهرداد هم به خاطر طلا خانمه.
عمه زیبا عکس عمو رو بغـ*ـل کرد و رفتن پایین..... منو مامانی هم باهم اومدیم.
مهران عینک زده بود و خوش آمد می گفت .....منتظر شدم اومد.
مهران:رفتن همه؟
من:آره!مهران مرسی که تو خوندن نوحه کمکشون کردی .....عمو خیلی دوست داشت توام مثل اون بخونی.
مهران:عزیزممم! یه لحظه انگار دیدمش، نمی دونم این نوحه رو حفظ نبودم ولی خوندم .
آه می کشم....
مهران:پانیذ میبرمت سرخاک ولی تو رو جون من نشه مثل قبل.من دیگه طاقت ندارم. مگه من تو این دنیا غیرتو کی رو دارم؟
من:باشه داداشی.باشه قربونت برم.
دانلود رمان های عاشقانه