««باران»»
یکی محکم زدم توسرم.عه عه دیدی چیشد؟بااین لباس وبااین موها رفتم پایین جلوی ارش اینا.حالا ارش وسیا به درک.این پسره ی چلغوز روبگو.همین مونده بود کیانی منو اینجوری ببینه.اراد رودیگه نگو.همونجا جاداشت جوری میزدتم که بچسبم بادیوار باکفگیرجهازم منوجمع کنن.
درباز شد واراد باقیافه ی عصبانی اومدتو.ازروی تخت بلندشدم.اراد هی میومد نزدیکتر من هی میرفتم عقب تر.اخر خوردم به دیوار.
اراد:این چه وضعی بود که اومدی پایین؟اصلا کی به توگفت این لباس روبپوشی؟اصلا این به کنار توعقلت نمیرسه که وقتی اینجورلباسا تنت وروسری نداری بچه بازی درنیاری؟هان؟
_اراد...خوب من حواسم نبود...حالا که چیزی نشده انقدربلندحرف میزنی وعصبانی
اراد:اره اصلاا هیچی نشده.اون پسره ی ...استغفرالله.داشت باچشماش قورتت میداد اونوقت هیچی نشده؟
_ای بابا اراد من...
با داغ شدن لبم،یادم رفت اصلا چی میخواستم بگم.یه دستش روی بازوم بود ویه دستشم توی موهام.نفسم داشت میگرفت وارادهمینجور داشت به کارش ادامه میداد.لبش روگازکرفتم .دستم روگذاشتم روسینش وهلش دادم عقب.اراد ازم جداشد.
اراد:باران باراخرت باشه اینجوری میای بیرون.دفعه یبعدی اینطوری برخوردنمیکنم.
بعدباهمون اخمش رفت بیرون.
دستمو روی لبم گذاشتم کم درد میکرد.رفتم جلوی ایینه دیدم بله...بدجوری ضایعه میشه اینجوری برم پایین.قشنگ مشخص میشه.پسره ی ...استغفرالله نگاه بالبم چیکارکرد.هووف.
لباسام روعوض کردمو مجبورشدم رژم روپررنگ تربزنم تاکمتر دیده بشه.جای دستشم روی بازوم مونده بود.بهش میگم دراکولا.میگین چرا.موهاموبستمو شالم رو سرم کردمورفتم پایین.
همه سرمیز بودن.صندلی بین ارادوارش خالی بود.رفتم همونجانشستم.اراد هنوز اخماش توهم بود.
ارش درگوشم گفت:اوه اوه بدجوری ازدستت عصبانی پیشنهادمیکنم امروز اصلا سربه سرش نزار.
منم مثل اون گفتم:واقعا انقدر یعنی عصبانی؟بابا اتفاق مهمی نیوفتاد که اینجوری عصبانیه.
ارش:شماخانما متوجه نمیشید ولی مردا این چیزا براشون مهمه واین ازدوست داشتنشون.
توی دلم گفتم کجای کاری این ازم متنفرنباشه دوستمم نداره.خبرنداره که چندوقت دیگه بایدطلاق بگیریم.ته دلم یه جوری شد.اصلا بهتر که طلاق بگیریم ازدست این دراکولا و وحشی بازیاش راحت میشم.
همه داشتن شامشون رومیخوردندو فقط منواراد داشتیم باغذامون بازی میکردیم.البته اراد داشت بازور میخورد و وانمود میکرد که خیلی هم گشنشه.
ستی زیرلب گفت:باز شمادوتا چتون شده؟
منم مثل خودش گفتم: هیچی.
یکی محکم زدم توسرم.عه عه دیدی چیشد؟بااین لباس وبااین موها رفتم پایین جلوی ارش اینا.حالا ارش وسیا به درک.این پسره ی چلغوز روبگو.همین مونده بود کیانی منو اینجوری ببینه.اراد رودیگه نگو.همونجا جاداشت جوری میزدتم که بچسبم بادیوار باکفگیرجهازم منوجمع کنن.
درباز شد واراد باقیافه ی عصبانی اومدتو.ازروی تخت بلندشدم.اراد هی میومد نزدیکتر من هی میرفتم عقب تر.اخر خوردم به دیوار.
اراد:این چه وضعی بود که اومدی پایین؟اصلا کی به توگفت این لباس روبپوشی؟اصلا این به کنار توعقلت نمیرسه که وقتی اینجورلباسا تنت وروسری نداری بچه بازی درنیاری؟هان؟
_اراد...خوب من حواسم نبود...حالا که چیزی نشده انقدربلندحرف میزنی وعصبانی
اراد:اره اصلاا هیچی نشده.اون پسره ی ...استغفرالله.داشت باچشماش قورتت میداد اونوقت هیچی نشده؟
_ای بابا اراد من...
با داغ شدن لبم،یادم رفت اصلا چی میخواستم بگم.یه دستش روی بازوم بود ویه دستشم توی موهام.نفسم داشت میگرفت وارادهمینجور داشت به کارش ادامه میداد.لبش روگازکرفتم .دستم روگذاشتم روسینش وهلش دادم عقب.اراد ازم جداشد.
اراد:باران باراخرت باشه اینجوری میای بیرون.دفعه یبعدی اینطوری برخوردنمیکنم.
بعدباهمون اخمش رفت بیرون.
دستمو روی لبم گذاشتم کم درد میکرد.رفتم جلوی ایینه دیدم بله...بدجوری ضایعه میشه اینجوری برم پایین.قشنگ مشخص میشه.پسره ی ...استغفرالله نگاه بالبم چیکارکرد.هووف.
لباسام روعوض کردمو مجبورشدم رژم روپررنگ تربزنم تاکمتر دیده بشه.جای دستشم روی بازوم مونده بود.بهش میگم دراکولا.میگین چرا.موهاموبستمو شالم رو سرم کردمورفتم پایین.
همه سرمیز بودن.صندلی بین ارادوارش خالی بود.رفتم همونجانشستم.اراد هنوز اخماش توهم بود.
ارش درگوشم گفت:اوه اوه بدجوری ازدستت عصبانی پیشنهادمیکنم امروز اصلا سربه سرش نزار.
منم مثل اون گفتم:واقعا انقدر یعنی عصبانی؟بابا اتفاق مهمی نیوفتاد که اینجوری عصبانیه.
ارش:شماخانما متوجه نمیشید ولی مردا این چیزا براشون مهمه واین ازدوست داشتنشون.
توی دلم گفتم کجای کاری این ازم متنفرنباشه دوستمم نداره.خبرنداره که چندوقت دیگه بایدطلاق بگیریم.ته دلم یه جوری شد.اصلا بهتر که طلاق بگیریم ازدست این دراکولا و وحشی بازیاش راحت میشم.
همه داشتن شامشون رومیخوردندو فقط منواراد داشتیم باغذامون بازی میکردیم.البته اراد داشت بازور میخورد و وانمود میکرد که خیلی هم گشنشه.
ستی زیرلب گفت:باز شمادوتا چتون شده؟
منم مثل خودش گفتم: هیچی.
آخرین ویرایش: