پست یازدهم خدایا خودت کمکم کن سرمو گرفتم بالا نگام افتاد به گنجشک هایی که ازادانه واسه خودشون هر جا که بخوان می رن هه یه لحظه بهشون حسودیم شد هه منو باش به چی حسودیم می شه اخه مگه گنجشک هم حسودی داره لابد داره دیگه رومو برگردوندم دیدم فرید با اون دخترا دارن می یان به سمت در سریع رفتم پشت درخت قایم شدم چند دقیقه بعد اون دخترا رفتند اخیش خیالم راحت شد بهتر چه قدر هم لوس بودند
رفتم داخل خونه دلم باری بهار تنگ شده بود دلم میخواست برم پیشش وارد اتاق شدم مانتو سیاهمو پوشیدم با شلوار جین کهنه روسری سیاه هم پوشیدم همین که از اتاق خارج شدم فرید رو دیدم بعد گفت
_به به مارال خانوم کجا به سلامتی ؟ چیه ؟ می خوای بری پیش دوست پسرت ؟ اخی دلت براش تنگ شده ؟
صورتم از اصبانیت قرمز شده بود اخه تهمت زدن تا کی ؟ تا کی می خواد این حرف ها رو بزنه
سریع گفتم
_ نخیر الکی از خودت حرف نیار
اروم اومد سمتم و گفت
_پس چی ؟
اب دهنمو به زور قورت دادم لبو با زبونم تر کردم و گفتم
_ می خوام برم پیش بهار
سریع گفت
_نه
وا رفتم چرا ؟ مگه من می خوام اون جا چی کار کنم
یا تعجب گفتم
_ چرا نمی شه ؟
رفت سمت مبل نشست روش تلویزین رو روشن کرد و گفت
_ همین که گفتم
یعنی دلم می خواست اون موقع خفش کنم پسره ی .......
_برای چی ؟فرید بذار برم ؟خواهش می کنم بذار برم ببین می خوایم درس بخونیم بذار دیگه
[font
رفتم داخل خونه دلم باری بهار تنگ شده بود دلم میخواست برم پیشش وارد اتاق شدم مانتو سیاهمو پوشیدم با شلوار جین کهنه روسری سیاه هم پوشیدم همین که از اتاق خارج شدم فرید رو دیدم بعد گفت
_به به مارال خانوم کجا به سلامتی ؟ چیه ؟ می خوای بری پیش دوست پسرت ؟ اخی دلت براش تنگ شده ؟
صورتم از اصبانیت قرمز شده بود اخه تهمت زدن تا کی ؟ تا کی می خواد این حرف ها رو بزنه
سریع گفتم
_ نخیر الکی از خودت حرف نیار
اروم اومد سمتم و گفت
_پس چی ؟
اب دهنمو به زور قورت دادم لبو با زبونم تر کردم و گفتم
_ می خوام برم پیش بهار
سریع گفت
_نه
وا رفتم چرا ؟ مگه من می خوام اون جا چی کار کنم
یا تعجب گفتم
_ چرا نمی شه ؟
رفت سمت مبل نشست روش تلویزین رو روشن کرد و گفت
_ همین که گفتم
یعنی دلم می خواست اون موقع خفش کنم پسره ی .......
_برای چی ؟فرید بذار برم ؟خواهش می کنم بذار برم ببین می خوایم درس بخونیم بذار دیگه
[font