کامل شده رمان آوای زندگی|fatemeh asadi کاربر انجمن نگاه دانلود

نظرتون راجب به رمان چیه؟

  • معمولیه

    رای: 0 0.0%
  • بده

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    7
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Fatemeh.~. asadi

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/03
ارسالی ها
3,931
امتیاز واکنش
8,047
امتیاز
689
محل سکونت
اردبیل
-اه اینا کجا موندن پس
-خودتو نخور یه لحظه الان میرسن
با حرص نگاش کردم
-عزیزم حرص نخور
-پس چی بخورم زهر هلاهل
خندید و منم نگاش میکردم
-سلا مممم بر خواهر عزیزم
برگشتم
-ادینننننننننن
بغلش کردم روبوسی نگام افتاد به پشتشون اوخی مامان وبابا بوسشون کردم و انقدر تفیشون کردم نگو یهو الینا رو دیدم دهه این تو شیکمش بالشت گذاشته چرا این شکلیه
-ااا الینا میگم تو ساکتون جا نبود بالشتو گذاشتی توشکمت
همه خندیدن والینا سرخ شد دستم رو شکمش بود که یه چیزی تکون خورد نمیدونم جفتک انداخت چشام شد قد هلو
- میگم این چی بود
ادین- هیچی جیـ*ـگر باباش بود به عمش سلام گفت
-چی ییی ی ی ییی
-اره عمه جون
ذوق زده پریدم بالا دستامو بهم کوبیدم و هورا هورا میکردم عمه قربونش بره نخود جونمه دستمو گذاشتم رو شیکمش
-نخود عمه زود بیا باشه قربونت برم
و سرمو بلند کردم رادین داشت منو نگاه میکرد که
مامان-ایشالاه بعد یه سال خبر بارداری آوا رو بهمون بدن
ومن خشک شدم سر جام اخه مادر من شما چی میدونی از حال وزندگی من رادین داشت ریز ریز میخندید زهر هلاهل بیشعور وایسا یه اشی برات بپزم که یه من روغن داشته باشه روبه مامانم گفتم::بفرمایید سرورم سوار ماشین شدیم و پیش به سوی خونه اول از همه رفتم تو روبه رادین گفتم:
-عزیزم کفشارو مرتب کن و بیا
بدو بدو رفتم لباسامو با تاپ دکلته قرمز و جین سیاه عوض کردم موهامو هم دورم ریختم رژمم تجدید کردم و رفتم
-خونه خودتونه راحت باشیدا نگاه خیره رادین داشت رو مغزم رقـ*ـص پا میرفت :رادین جان یه دَیقه میایی ببخشیدا
ادینو الینا میدونستن قضیه از چه قراره که داشتن به عزیزم و جانم گفتن من میخندیدن رادین اومد
 
  • پیشنهادات
  • Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    -بله
    -زهرمار سو استفاده گر گودزیلا ی بیریخت
    -جااااااان؟چی شد
    -همینکه شنیدی به من نگاه کردی نکردیاااا
    -چییی فک کردی انجلینا جولیه اعتماد به نفست منو کشته
    یقشو گرفتم که ادین اومد
    -دهه شمام شدین موشو گربه مامان شک کرده رعایت کنین دیگهههه
    -ادینی منو اذیت موکونه
    چشای ادین گشاد شد
    -اذیت چیییچی
    -موکونه
    قهقهش بالا رفت رادین قیافه بدبختارو گرفته بود ادین اونوکه دید دلشو گرفته بودو میخندیدبعد یه مین دسرایی که درست کرده بودمو به همراه کیکو قهوه بردم واسه پسرا هی چشمو ابروو میومدم اااا واسه من میگنو میخندن رادینو خودم ادم میکنم وایسااا اینه الینا رفتمو در گوشش ورد خوندم سر یه حرف کوچولو انقدر میخندیدیم که اخرسر ادین گفت:
    -آوا زنمو چیکار کردی از دستم رفت
    رفتکه بغلش کنه الینا جیغ کشید خنده ی من زیاد تر شد اینه واسه الینا چشمک زدم ومثلا از حال رفتم
    الینا-آواااااا و جیغ
    رادین حمله کرد
    -آوا عزیزم نفس رادین چی شدی بیدار شووووو
    یهو چشامو باز کردم
    -هاهاهاها خخخخخخ
    ودوییدم خوب سرکارشون گذاشته بودم
    -وایسا عفریته نمیگی سکته میکنم هاان بی شوهر میشی
    این صدای رادین بود که داشت تهدیدم میکرد:وایسا میگیریمت که با ادین دنباالم میومدن پشت بابا قایم شدم همه داشتن میخندیدن ای جانم :رادینی ببخشید خوف باسه جمعمون ترکید و رادین خیره موند رو صورتم ادین گفت:
    -داداش میخوایی ما بریم هان؟ ودوباره خندید
    -نه جون تو تعجب کردم ببینم سرش جایی نخورده
    حالا ولشون کن خودتو عشقه دست الینا رو کشیدم و دبرو تو اشپز خونه وسایلا رو گذاشتم رو میز شام میخوام ماکارونی بپخم الینا نشست و من شروع کردم
    پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت
    برگشتنی یه دختری خوشگل و با محبت
    همسفر ما شده بود همراهمون میومد
    به دست و پام افتاده بود این دل بی مروت
    میگفت برو بهش بگو اخه دوسش دارم میگفت ببگو
    هرچی مییخواد بگه بگه هر چی میخواد بشه بشه
    هرچی مییخواد بگه بگه
    هر چی میخواد بشه بشه
    راز دلم رو گفتم این رو جواب شنفتم (2)
    -پسر تو چقدر نادونی اومدی زیارت یا چش چرونی؟
    قسم به اون زیارتی که رفتم
    قسم به اون عبادتی که کردم
    قسم به اون قفل و دخیل که بستم
    بعده خدا من تو رو میپرستم
    قسم به اون زیارتی که رفتم
    قسم به اون عبادتی که کردم
    قسم به اون قفل و دخیل که بستم
    بعده خدا من تو رو میپرستم
    الینا ازبس خندیده بود از چشاش اشک میومد اخه موقع خوندن حرکات موضون در میاوردم و ملاقرو هم میکروفون کرده بودم موادو باهم قاطیی کردمو ریختم تو قابلمه جانم چه ماکارونی بشه ایـــن برو برو سرمو هی میاوردم جلو و میبردم عقب اها اینه قربون آوا خانم عشخم و این چنین گذاشتم که دم کنه و بپخه هاها تو پخش آهنگ دوفی دوفی گذاشتم و پریدم وسط
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    ادین و رادینم اومدن دست الینارم کشیدم قر بده
    خانوما دست دست خاله پریا دست دست
    خاله خانما دست دست روژینا دست دست
    رومینا اینا دست دست آرش اینا دست دست
    همه ی اینا دست دست مامان سینا دست دست
    همگی بگین دست دست همگی بگین دست دست
    خانم قر بده لرزونش کن موهاتو پریشونش کن بابا قر بده لرزونش
    قربده لرزونش تو بیا فدات شم خوشگلی خندهات شم
    دیونه نگات شم میخوام که با توو باشم
    (اهنگ قربده از میثاق راد با مهدی یاران دانلودش کنین عالیه)
    خوف برنامه داشتیم مامان اینا رو ببریم شهربازی و جاهای دیدنی آلمانو نشونشون بدیم
    -آقایون خانوما برفرمایید آوا خانم ببینید چه کرده
    ادین-یا ابرفض خودمو میسپارم بهت
    رادین –داداش من یدفعه مسموم شدم
    منم اخم کردم خودشون خواستن
    -خب اقایون رادین و ادین از خوردن غذا محرومن
    هردوشون یکدفعه-چیییییییی
    -همین که گفتم
    ویه لبخند مکش مرگ ما زدم اخی این شد واسه من کلاس میزارن
    مامان-دخترم به به چقدر خوشمزست
    بابا –دخمل خودمه ببین چه ماکارونی پخیده
    با این حرفش ما ها ترکیدیم از خنده ولی اونا با مظلومیت نگامون میکردن چی کار کنم دل رحمم دیگههه
    -پاشین بیاین دفعه اخرتون باشه ها
    به سرعت جت اومدن نشستن وشروع کردن مث خرس میخوردن فقط بعد از اینکه همه تموم کرد رفتم سراغ قابلمه اوممم چه ته دیگی درش اوردم
    -همه چشاتونو ببندین بغیر از مامانو بابا
    همشون بستم ته دیگو گذاشتم
    -حالا وا کنید
    جیغشون رفت بالا
    رادین-ایول آوا عاشقتم
    ادین –خواهری خودمه
    بعد از اینکه اونم خورده شد بلند شدم
    -خب اقایون داداشام اینجا واس شماس یعنی شستن ظرفا با شماس با بای
    از جلوی چشای قلنبشون رد شدیم مامان واسم دست زد -الحق که دختر خودمی
    تعظیم کردم –چاکر شوما مریم خانم
    وبدوبدو رفتم تا حاضر شم یه مانتوی سرمه ای تنگ خفن پوشیدم با جین سیاه لوله تفنگی وشال طوسی که رشته های سرمه ای داشت رژگونه اجری زدم و ریمل و پر کردم تو مژه هام ابروهامم هاشور کرده بودم یه رژ صورتی عروسکی زدم و موهامو هم کج ریختم تو صورتم وایی چی شدم من کیف ورنی سیاهمم برداشتم و دبرو که رفتیم از پله ها که داشتم پایین میومدم رادین جلوم سبز شد
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    -سلام عرض شد
    -علیک
    -ظرفارو تمیز شستین دیگه
    -اره
    -اره
    وپله هارو بپر بپر اومدم پایین مامان با تعجب نگام میکرد وبابا با تحسین به یدونه دخترش یه فکری به ذهنم اومد
    -مامی میخوام الینا رو اینجا سونو ببریم باشه
    -ولی
    -اااا مامی میخوام خودم بدونم دیه قبول ؟
    -قبول
    رادینم اماده شده بود چه ستی شده بودیم ما اونم یه پیرهن جذب سرمه ای با جین سیاه پوشیده بود موهاشو هم داده بود بالا جونم رادی خره عالی شدی ولی پای من نمیرسی واسش یه چشمک زدم و پریدم بیرون سوار جنیسس سفید رادین شدیم و دبرو تو شهربازی ررفتیم واو 100الله و اکبر از ایران صد پله بالاتر بود ایول ترنشو چقدر بزرگه دست رادینو کشیدم و رفتیم دوتا بلیط گرفتیم به خاطر الینا ادینم سوار نشد دست رادین و دستم بود هیجان داشتم وایییی خاک به گور صدام حرکت کرد وای خدا کجا ها میرفت کل شهرو زیر پات میدی مرتیکه یالغوز نگر دار مردم هی وای –رادیــــــن
    -جانم
    انگار با این حرفش خاموش شدم اروم گرفتم وقتی به سمت پایین حرکت میکرد اصلا برید سوار شید دیگه ببینید چجوره مردمو زنده شدم رادین دید رنگم پریده داد زد نگه داره اونم بهد شوصون ساعت نگرداشت گلاب به روتون تا اومدم پایین هر چی خورده بودمو باالا اوردم یه وضعی بود ادینم بهم میخندید بیشعور رفتیم سراغ چرخ فلک الینا دیگه اینو سوار شد کابینا دوتا دوتا بود منو رادین رفتیم تو یکیشون شروع کرد به حرکت وایی یه لحظه فقط تعادلمو از دست دادم و افتادم بغـ*ـل رادین وبه طوری که چشامون روبه روی هم ولبامون حدود دو انگشت فاصله داشت رادین سرمو بردم جلو فک کرد میخوام ببوسمش که یه گاز محکم از لپاش گرفتم:
    -ای ای آوا مردم نمیری الهی
    -پس چی؟
    و غش غش خندیدم الهیی پسر کوچولو دردت گرفت فکردی آوا به این زودی دم به تله میده خیلی بیشوری وایسا بهت میگم
    انگاری ادین و الینا دیده بودن که داشتن غش غش میخندیدن ههه اینه افرین اوا منکه گفتم اتیشم میسوزنمت اق رادین یهو تعادلمو از دست دادم و رفتم توبغل رادین
    ارامش یعنی این خیلی دوست داریم اق رادین ابروهاش پر مشکی بود ولی رو ابروی سمت چپش یه خال بود که اونجا مو نمیومد اونم به نوبه خودش جذابیتی بهش داده بود امم لباش چقدر خوشگل بود (خاک به سرم بچم خل شد رفت ) جاننن چی میگی اوا میزنم دکورتو میارم پایینا منحرف جنبه ندارم که بایه نگاه کردن چه فکرا که نمیکنم وایی تازه یادم افتاد دارم یه ساعته انالیزش میکنمم با شیطنت ابروهاشو انداخت بالا و خواست حرفی بزنه که در باز شد داداش همه فحشامو پس میگیرم تو خوشتیپ دستمو حلقه کردم دور دست رادین قربونش بره آوا ( جان اوا دوباره شروع کردی پس اوونوقت میگفتی ا زش متنفری) باوواون فیلم بود وجدان تا بفهمه من دوستش ندارم ببینم چیکار میکنه (یعنی منم سرکار رفتم (با عرض پوزش ازت وجدان بلیییی درضضمن نفهمیدی ادین با رادین ارتباط داره و همه چیو بهش گزارش میده ) کنار هم راه میرفتیم که
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    مامان –آوا مادر برگردیم خونه هم سرده ههمم دیره دیه
    چشام زد بیرون مامان خودش به حرف زدن ما اشکال میگرفت اونوقت خودش بابا بادیدن قیافم انقدر خندید که نگو
    -اه شهاب بیا بریم اینا نمیان بیخیال
    یعنی دهنم شده بود غار علی صدر
    رادین- ااا مامانی اومدیم و ادینم ریز ریز میخندید تا رسیدیم خونهه لباسامو عوض کردم و پریدم مسواک بزنم با خیال راحت یه لباس خواب بسیار باز پوشیدم وخزیدم زیر پتو که صدای در اومد
    -الینا ببند خوابم میپره
    در بسته شد و یکی پتو رو از روم برداشت چشامو باز کردم اینکه رادینه
    -تو اینجا چیکار میکنی ؟دیدم خیره شده روم
    خاککککک آوا ببین با چه لباسی رو به رو وایسادی گونه هامم رنگ گرفتن
    -رادین برو بیرون برای چی اومدی ؟
    -چی میگی همه با زوجاشون خوابیدن مامانتو بابات و ادینو الینا و منو وتو
    -دهه برو بزار یه لباس مناسب بپوشم
    باشیطنت گفت:
    -نه همین خوبه چرا عوض میکنی
    یه پس گردنی بهش زدم و لباسارو برداشتم یه تاپ و شلوارک کوتاه جیغ با پوست بدنم تضاد داشت و خوشگللتر میشدم تو حموم لباسا رو عوض کردم واومدم بیرون رئ تخت خوابیده بود:
    -پاشو ببینم چجورم خوابیده
    -چیشده
    -برو رو کاناپه
    -اخه چرا ؟
    -همین که گفتم چش چرون هیز بد بخت همینم مونده باهات رو یه تخت بخوابم
    -اها پس به خودت اعتماد ندارری اعتماد به نفست منو کشته اگه قحطی دخترم بیاد تورو نگام نمیکنم
    -برو بیشعور
    -نمیمرم
    -باه بالشتو وپتو برداشتم و رفتم روکاناپه خوابیدم
    ***********
    اوممم چه کاناپه ای چقدر گرممممه اا این چرا بالا پایین میره چشامو باز کردم و خودمو تو بغـ*ـل رادین دیدم منو سفت بغـ*ـل کرده بود اوخی نی نی خب الن میتونم انالیزش کنم خاک به سرم پیرهنشو در اورده بودو با بالاته عـریـ*ـان خوابیده بود چه پسر خوشملی هیکلتم بیسته عزیزمم یه تیکه از موهاش ریخته بود رو صورتش با دستام کنارشون زدمو دستمو رو صورتش کشیدم چقدر نرمه یه بـ..وسـ..ـه سریع رو گونش زدمو بلند شدم موهامو شونه کردم و بعد پوشیدن لباسای مجاز رفتم بیدارش کنم
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    -رادین اقا رادین مهندس عقش آوا
    به جان خودم این یه جمله از دهنم پریداااااااا وبا این جمله هم چشاشو باز کرد بیشعور پس بیدار بوده
    -جانمم چی گفتی
    -از کی بیداری
    -از اولش
    -رادینن میکشمت
    و بلندشد و دویید تو دستم برسو گرفته بودم
    -وایسا میکشمت
    پس وقتی لباسمو هم عوض میکردم بیدار بوده هیز داشته نگام میکرده با سر صدای ما مامان اینا اومدن
    مامی- چیشده مث تام و جری همدیگرو میزنین
    -هیچــــــــــی
    پشت مامانم قایم شد میدونم باتو چیکار کنم کثافط مریض
    -رادین جان تنها میشیم باهم
    -وای وای ترسیدم الانه که جیش کنم
    با ابرو به مامانم اینا اشاره میکردم اما کو چشم بینا خلاصه رفتیم میز صبحونه رو چیدم و همه رو دعوت کردم اومدن و شروع کردن از تخم ابپز گرفته تا مرباهای مختلف گذاشته بودم
    ادین –رادین خوشبحالت حتما خیلی اوا بهت میرسه نه حالا بچه میگم بعد از صبحونه باهم چشمک بازی کنیم ؟
    -قبوله
    میزو جمع کردم مامانو بابا گفتم میرن بیرزون دور بزنن بابام هم مدتی تویه المان زندگی میکرده و همه جارو میشناسه
    نشستیم آ دست من بود به الینا وادین چشمک زدم کارتاشونو گذاشتن
    -خوب رادین خان اس دست کیههه؟
    -دست الیناست
    غلط گفته بود –غلطه دست من بود
    -باید یکی از لباس خوابای منو بپوشی و بیای اینجا مثل مانکنا راه بری
    با این حرفم ادین مرد انقدر خندیده بود
    -آوا
    -راهی نداره
    رفت دیدم ناموسی میششه الینا اینجاست بلند شدم رفتم
    -از رو لباسات بپوش عیبه
    -باشه
    یدونه بنفششو گذاشتم و اومدم خیلی باز بود رفتم پایین
    ادین –چیشد پس
    -داره میاد
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    تا اومد داد زدم دست دست اها انقدر خندیدیم که نگم بهتره انقدر با مزه شده بود باسنشو هم داده بود پشت و راه میرفت خیلی خنده دار بود دوباره شروع کردیم ایندفعه دست الینا بود به منو رادین چشمک زد و ادین موند
    -اس دست کیه
    -دست رادینه
    -غلط بود
    الینا – باید بلندشی با دستت صدای گوز در بیاری و با باسنت اسمتو بنویسی
    وایی انقدر خندیدیم خدا دیگه نفسم در نمیومد نقطه هاشو چه جالبم میذاشت هاهاهاهاها
    ایندفعه نمیدونم دست کی بود اهمشون کارتاشونو انداختن
    رادین- خوب اس دست کیه
    -ادینه
    -غلطه دست الیناست
    -خب بلند شو برو یکی از لباس زیرای رادینو بپوش و با باسنت برقصو بیا
    خدا این هی میوفتا اخر سر با کش بستمش اخی نازی چقدر بهم میومد تا خودمو دیدم پقی زدم زیر خنده رفتم پایین خیلی راحت میخندیدم خیلی بامزه شده بود اصلا هیچی دیگه بعد شوصون دقیقه بلند شدیم خیلی باز داد یه بارم الینا سوخت دلمون نیومد سختشو بگیم گفیتیم بلند 5 دقیقه برقصه و بعد از کلی شوخی و شیطونی رفتیم که ناهارو درست کنیم
    -خوب پسرا بیایین برای کمک
    رادین-نوچ من نمیام
    ادین-من میام به خانومم کمک کنم
    -پس نتیجه میگیریم که رادین از خوردن غذا محروم میشه
    -اه باشه آوا خانم
    -افرین پسر خوب حالا بیا و برنجارو پاک کن
    بلند شدم و یه اهنگ گذاشتم و اومدم اشپز خونه وایی چه خنده دار بود یه ساعت طول میکشید رادین یدونه اشغال پیدا کنه از تو برنجا ادینم که فقط قربون صدقه الینا میرفت
     
    آخرین ویرایش:

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    خورشت با ما بودش و برنج و شالاد با الینا و ادین یک کیفی میکردم هر کاری میگفتم انجام میدادن یک کیفی میداد زندگی ینی این که از مردا کار بکشی وگرنه زندگی نمیشه که عالی بود خوب خودمم سیب زمینی رو خرد کردم و الان داشتم میپوخیدمش و رادین در حال درست کردن خورشت بود ادینم برنج و الینا سالاد ینی با یه وسواسی درست میکرد که من حرصم میگرفت
    -الینا میشه زود زود خردشون کنی ؟
    -نه نمیشه باید هم اندازه بشه
    -دهه مگه برای مجلس درست میکنی بابا خونه خودمونه ها
    تا اینو گفتم ادینو رادین ترکیدن الینا یه چشم غره توپ به ادین رفت و یه نگاه مکش مرگ به ما کرد که رادین چاقو از دستش افتاد ززمین ای منم که کلا نزدیک بود خودمو خیس کنم هرهرهر ولی می ارزید به سر کار گذاشتن الینا الان که حرصی شده بود تند تند داشت خرد میکرد تا این منظره رو دیدم دیگه ترکیدم از خنده واییی خدا انگار داشت به جای کاهو گردن منو میبرید خخخ خب بریم سیب زمینی هارو در آوردم که صدای در اومد مامی و پاپی بودن تا اونا رو دیدم نیشم تا بنا گوش باز شد
    رادین-آوا میگم تو دهنت پشه نره
    تا اینو گفت همه خندیدن و من هم اخمی کردم که فکر کنم همه دیگه نگم بد میشه بلندشدم و رفتم تو اشپز خونه و غذا هارو چک کردم هوم کجا ها رفتن مامان و بابایه بنده کیف کردن دیگه حالشو بردن و من موندم هوم اره دیگه خل تو میخوای چیکار از چی موندی اه وجدان ولم کن توام تو این اوضاع نابسامان اومدی ولم کن با دستم به بالای سرم زدم که
    رادین-دیونه هم شدی خل که بودی
    -میاما اعصابمو خط خطی کردی امروز خیلی میزنمت
    -عخی جوجو مگه میتونی منو بزنی؟
    -پس چی فک کردی تنها تو میتونی

    که ادین اومد و بحثمون نصفه موند
    ادین-پیش مامانو بابا ابرو داری کنید ما میدونیم اونا نمیدونن که
    -به این رادین بیشور بگو
    و بعد از دوسه مین شروع کردیم سفره رو چیدن خیلی با سلیقه شمع گذاشتم و خیلی رسیدم خوشمل شده بود رفتم تو پذیرایی دستمو به هم کوبیدن و گفتم:
    -همه بیایین برای نهار
    همین که اومدن شروع کردیم هوم خیلی خوشمزه شده بود افرین به پسرا عالی بود
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    هوممممممم حالا ولش امروز نخود عمه معلوم میشه دخیه یا کاکل زری هوم عالی میشه دخی باشه شبیه عمش خل و چل وایی بخورمش خوب بعد ناهار شده بود همه بی حس
    -هوی الینا پاشو حاضر شو ببینم
    -کجا میریم اوا حوصله ندارم دخی
    -پاشو وگرنه خواهر شوهر بازی در میارماااااااا
    -باوشههه
    میبینی جذبرو جان رادین((اخمخ چرا جون رادینو قصم میخوری جون خودتو بخور ))برو من دیگه خر نمیشم همون چند دفعه بسم بود والا برو به همون رادین درس ادب بده بیشوری دیگه وای دشوریی د بدو که رفتم هوم اخیش زندگی در این چند لحظه خلاصه میشود هوم پله هارو دوتا دوتا میرفتم بالا خعلی کیف میداد جان خودت واا آوا پاک خلم شدی خل که بودم نچ نبودی ولش کن رفتم که حاضر بشم تا کمدو باز کردم یه عالمه لباس ریخت روم اه چندش همشونم بوی عرق میدادن خوب یه سارافون کوتاه قرمز و شلوار جین تنگ پوشیدم و یکمی به موهام رسیدم و ارایش کردم و از اتاق خارج شدم
    رادین - واویلا به کجا چنین شتابان
    -به خونه زن تو
    -برو بچه پروو
    -خودتی میاما برات
    -برو هم قد من نیستی جوجو
    -جوجو ننته
    الینا-بسس کنید خو بیا آوا بریم خودتو الاف نکن
    یه بـ*ـوس برای ادین و رادین فرستادم و د بد بدو که رفتیم چشاشون قلمبه شده بودش و تا اینکه از خونه در اومدیم از خنده ترکیدم وایی چه جالب شده بود قیافه رادین هاها یک کرم زیر خاکی هستم من یوها یوها هاهااها خخخخخ دست الینا رو گرفتم
    ******
    وارد سونو گرافی شدیم و من رفتم نوبت گرفتم و اوومدم نسشتم الینا با تعجب منو مینگاهید
    -آوا اینجا کجاست بیمارستانه هوم؟
    -من نه
    -بیمارستان نه
    الینا -پس کجاست
    -سونو گرافییییییییییی
    و نوبت ما شد و مارو صدا زدن خوبببببببببببببب درینگ ما رفتیم تو اقای دکتر الینا رو خوابوند و دستگاه رو گزاشت رو شیکمش عخی نخود عمه ببین چجوری تکون میخوره عخی
    اقای دکتر -هوم تبریک میگم بچه شما پسرهههههه
    چی قیافم مچاله شد من دخمل میخواستمممممم هق هق
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    سعی کردم خودمو شاد نشون بدم هوم نباید که الینا رو ناراحت کنم که دستشو گرفتم و خدافظی کردیم و در اومدیم سوار ماشین بنده شدیم و د برو که رفتیم اتیش کردم و تمام حرصمو سر پدال گاز ماشین خالی کردم اخیش خالی شدم هوم خوب رفتیم رسیدم که در خونه شیرینی خریده بودم میدونستم ادین الان منتظره زنگو زدم که در باز شدو ادین اومد بیرون
    -اااا ادین کجا برو خونه ببینم
    -اهآوا اذیت نکن دیگه زود بگو
    -نمیتونم بگم تو جمع میگم
    باشه ای از روی حرص گفت و رفت بالا منو الینا به این حرکتش خندیدیم خوب دستشو گرفتم و سوار اسانسور شدیم داشتم به اهنگه گوش میدادم که درینگ رسیدیم ادین منتظرمون واستاده بودش هااها خوب درو باز کردم و رفتیم تو
    -اقایون خانوماداداشام بچه ادین خان پسرست دست جیغ هورااااا
    ادین خشک شده بود مامانو بابا هم میخندیدن به اون و رادین یه جور خاصیمنو مینگاهید رفتم لباسامو عوض کنم بیام که تا برگشتم از صحنه ای که دیدم چشام شد قد هندونه وایی این پسرا کیک پخته بودن خاک به گور صدام افرین بابا حالا رادینو من اموزش دادم ادین چی باریکلا رو مبل نسشتم و لم دادم
    -رادین برای منم میاری پاهام داره زوق زوق میکنه
    یک نگاهی بهم انداخت و رفت که بیاره هومم ینی تو خر کردن پسرا بنده استادم هرکی کمکی خواست من هستما رایگان اموزش میدم باا این فکر که من اموزش بدم نیشم باز شد یهو جلوم رادینو دیدم
    -آوا بردار دستم شکست
    -ها
    -میگم دستم شکست بردار
    نگاهی به دستش کردمو به خودشم نگاه کردم و زودی برداشتمش
    رادین-ادین جان من این خواهره تو داری منو زجر کش میکنه
    -هوی مگه من چمه خو حواسم جای دیگه بودش به تو چه
    نگام افتاد به ادین که داشت به مامانو بابا اشاره میکرد هوف اینام شدن گوز بالا گوزا والا یه نفس عمیق کشیدم و برداشتم و یه تیکه کیکو گذاشتم تو دهنم وایی هوم عالی بود مزش
    -افرین ادین کیکو خیلی خوب پختی مزش عالیه
    ادین خندید و رادین حرص خورد حالا منم ندونم برای چی ولی یه نگاه پر حرص بهم کرد
    مامان-دخترم کیکو رادین پخته
    ینی چشم شد قد هندونه وا از این هنرا بلد بودی و رو نمیکردی
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا