کامل شده رمان آوای زندگی|fatemeh asadi کاربر انجمن نگاه دانلود

نظرتون راجب به رمان چیه؟

  • معمولیه

    رای: 0 0.0%
  • بده

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    7
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Fatemeh.~. asadi

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/03
ارسالی ها
3,931
امتیاز واکنش
8,047
امتیاز
689
محل سکونت
اردبیل
************
آوا
اهههه مرده شورتو ببرن کیانی مرتیکه کچل شبیهه آدم خوره ها ولی نمیدونم خودشو چی میدونه اومده پایان نامه رو داده میگه تا هفته بعد آماده کن آخه امل من چجوری تو یه هفته 250 صفحه تحقیق بنویسم آخ یه چیزیشم داغمو تازه کرد که میگه تو باید با آقای ایرانیان کار کنی حالا من برم به اون گودزیلاه چی بگم حالا اینو ولش میخواییم امشب بریم خواستگاری درد لباس منو کشت
-الو
-هانن
-کجایی تو یه ساعته صدات میزنم
-اه تینا حالا من به اون گودزیلا چی بگم
-کیلیم چی هر استاد گفتو میگی دیگه
-زرشک اونو که خودمم میدونم که منگول برم شرکتش یا زنگ بزنم یا اس بدم
-برو شرکتش اینطوری راحت تری
-ممنونم از راهنماییت
-خواهش
اونو پیاده کردمو حرکت کردم سمت شرکتش شرکت صادرات و واردات لوازم پزشکی ایرانیان رفتم داخل طبقه 4بود داخل شرکتش رفتم عجب جای زیبای بود والاااااااا منشی که منو تازه دیده بود گفت:
-کاری داشتین
- بله من از شرکت فرهمند اومدم
-یک لحظه
-بفرمایین تو
درو زدمو وارد شدم دکور قرمزو سیاه مبلای قرمز چرم خودشم مغرورانه نشسته بود رو صندلی اصلی سرشوکه آورد بالا منو دید خیلی تعجب کرد منم ریلکس نشستم و گفتم:
-سلام احوال شریف
-ممنونم چیزی شده اومدی اینجا
-آره برو از استاد خنگت بپرس مرتیکه کچل
-خانم درست صحبت کن
-والا حالا انگار دروغ میگم برو با آقای ایرانیان کار کن
-خب برای پایان نامه از من کمک میخواییین
-بعـــــــــــــــــــله دیگه آی کیوت زیر صفره ها
-باید فکر کنم
-از خداتم باشه من با توکار کنم انگار دختره بایدد فکر کنم باید تا فردا همین موقع جوابمو بدی فهمیدی ؟عایا؟
-باشه
اومدم بیرون و درو بستم مرتیکه فک کردی کی هستی تو یه تار موی گندیده منم نمیشی حرکت کردم سمت ماشین گوشیم ویبره رفت حتما یلدا بود گرفتم دم گوشم
-بناللللللللل اعصابم خط خطیه ها
-ایول تونستم اعصابتو خراب کنم زنگ زدم بگم باشه ولی یه شرط داره ها
-ای تو روحت از الان شروع کردی
-ساکت
-حالا شرطتو بگو ببینم
-باید یه مدت نقش زنمو بازی کنی
-چی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی
-چیه گوشم پاره شد تصمیم با خودته تا ده میشمرم1
پایانامه
رادین
بدبختی
-5/9و10
-رادین
-نشنیدم
-مگه کری گفتم رادین قبول شرطت
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    -خوب از 2روزدیگه شروع میشه
    -مغزمو نخور الاغغغغغغغغ برو رو اعصابم داری رقـ*ـص پا میری
    -باشه پس چوب شور خدافظ
    -خودشو نمیگه نره غول بی شعور
    -چیزی گفتی
    -خو اخبارو یدفعه میده
    و حرکت کردم دهه حالا بیا بعد از 21 سال زندگی مزدوج شو اونم با رقیبت چاره چیه حالا بهش چی میگم رادین عق حالم بهم خورد سوار نفسم شدم وراه افتادم به سوی بازار باید یه لباسی میپوشیدم که یلدا ندیده باشه همین که وارد پاساژ شدم روبه روم یه مانتوی گلبهی تنگ که رو شونه و دستاش نگین کار شده بود پوشیدمش تن خوریش عالی بود همونو خریدم ویه روسری سفید و صورتی شلوار دمپای تنگ سفید کفشم دارم از پاساژ اومدم بیرون و رفتم تویه ساندویچی که از همه جاش کثافت میبارید ولی ساندویچش خعلی خوشمزه بودشش بعد از اینکه حساب کردم اومدم بیرون ساعت 8میرفتیم خواستگاری الانه ساعت5بود چیییییییییی 5وایی دیرم شد حرکت کردم سمت خونه رسیدنم همانا و پس گردنی مامان همانا
    -دختره ی خیر ندیده مثلا خواهر دامادی
    -خب رفته بودم خرید
    -مگه لباس کم داری
    -جون شوررررت ولم کن
    وپله هارو دو دوتا پریدم که مامان جیغش بلند شد منم تو اتاق و. درو بستم شروع کردم لباسایی که خریده بودمو پوشیدم شروع کردم موهامو بافتم عاشق موهام بودم سیاه و بلند تا رونم میرسید وبالا شکل گل جمع کردم از اریش خوشم میومد ولی در حد ملایم کرم نزدم پوستم خودش خوشمل بود روژلب جیگری مایع رو لبام کشیدم ویه خط چشم و ریمل روسریمو بستم وایی عالی شدم الهی چشم این رادین دربیاد ای کاش اونجا بود
    همزمان با من آدینم اومد بیرون اخی چه تیپیم زده خیلی خوشمزه شده بود
    -داداشی خعلی خوشمل شدیا
    -تو کی هستی خواهر من انقدر خوشگل نبود که
    -اره داداشی نه فقط خودت میتونی خوشگل کنی
    همزمان بابا و مامان هم اومدن بیرون دیگه کل کل و تموم کردیم و راه افتادیم رسیدیم که دم خونشون ماشین دیدم که خعلی شبیه ماشین رادین بود اهه بابا مگه فقط اون از ماشینا داره پیاده شدیم زنگو زدم که یلدا پرید جلو ایفون
    -الووووووووووووووو
    -زهر هلاهل باز درو
    -شوما
    آدین-یلدا خانم بازکنین خوووووووو
    تیک در باز شد حرکت کردیم داخل اول یلدا و مامان وباباش اومدن دست دادیمو احوال پرسی رسیدنم تو خونه همانا وخشک شدنم همانا این این رادین بود که اینجا چیکار میکنه همزمان یلدا گفت:
    -هوییییی پسر داییمو خوردی
    -چییی گفتی بیشعور بهت میگم وایسا
    و دوید پشت عمو یلدا گففت:
    -توام خیلی خوشمل شدیا
    که صدای رادین اومد –سلام به همگی
    -علیک
    -من با تو نبودم
    -نه پس با عمم بودی
    -میاما
    -بیا ببینم
    همه داشتن مارو نگاه میکردن برگشتم رو بهش گفتم:
    -بشین دعوا بمونه برای بعداااااا
    وروبه جمع گفتم:
    -هاییییییییییی الینا الوووووو کجایی بیا دیگه
    همین که وارد شد همه دست زدن مامانمو نگو داشت همش قربون صدقش میرفت حرصم گرفت
    -مامان که تا حالا دختر بودم از قربون صدقه ها نرفته بودی
    -اینا نقشس برای گول زدن عروس
    همه یک صدا زدن زیر خنده که بابای الینا گفت:
    -خب بابا برین با هم صحبتاتونو بکنین
    همین که اونا رفتن نشستم پیش رادین روبهش گفتم:
    -هوی دور ورت نداره ها فقط برای یه ماه نقش زنتو بازی میکنم
    -اوهو پس من واسه یه ماه خودمو جر بدم واسه پایانامه خانم
    -پس تو چند وقت میگی؟
    -یه
    -روز
    -نه
    -ماه نه اینو گفتم هفته
    -نخیررررر
    -نگو که سال میگی
    -دقیقا منظورم ساله
    -نخیر نمی خوام
    -باشه پایانامت میشه بیست بدون دو
    -خیلی خری اینو میدونستی

    حرفش نصفه موند و آدین و الینا اومدن الینا قرمز شده بود جیغ زدممم مبارکهههههههه همه دست زدن اون یلدا رو هم فرستاده بودم حرفاشونو ضبط کنه با نیش باز اومد کنارم قرار شد فردا برن آزمایشو بعد عقد و عروسیییییی وایسا اول باید تکلیفمو با این گودزیلا مشخص کنم بهش اس دادم
    -فردا ساعت 6بیا تو پارک(....)حرفامونو بزنیم
    و بالاخره بعد از 2ساعت فک زدن راه افتادیم
    همین که رسیدیم من خونه با همون لباسا خوابم برد
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    *******************
    رادین
    هنوزم صورت زیباش مقابلم بود با اینکه خودش رفته بود صدای یلدا منو از تصوراتم بیرون کشید
    -اه رادین اگه با من قهر کرد باید تو آشتیمون بدی
    -مگه چی شده
    -فهمید تو پسر دایی منی
    -خب
    -خوب به جمالت دروغ گفتم بهش
    -تو کاریت نباشه
    و خدافظی کردمو اومدم بیرون کاملا ذهنمو مشغول کرده بوود با اون لباسای صورتی خیلی خوشگل شده بود وقتیم که حرص می خوره خوردنی تر میشه وای من چی دارم میگم نه نباید عاشقش بشم نبایدتو خونه که رفتم لباسامو عوض کردم وبرای فردا فکر کردم که خوابم برد.
    *********
    آوا
    وایسا یه حالی از این یلدا بگیرم فقط ببینو تماشا کن دختره ی قوزمیت حالا به من دروغ میگی اِاِاِاِ مردم دوست دارن مام داریم ای یلدای پرووووو وایسا فردا میبینمت دیگه اون رادین بیشعورو بگوبابا صدای عروسی میاد تو خونه عروسیه نه صدا از نزدیک میاد اینورو نیگا کردم ااا اینکه گوشیمه باز این تینای الاااغغ
    -بنال ببینم معلومه کدوم گوری رفتی
    -اولا سلام بعدا کلام دوما تو گور تو
    -خعلی ک*ث*ا*ف*ط*ی
    -خودتی زنگ زدم تو رو برای جشن نامزدیم دعوت کنم
    -برو بچه خودتی
    -کاملا جدی میگم
    -خب حالا دوماد کیه
    -باورت نمیشه اوا پسرخالمه همون که از اول دوستش داشتم یادته
    -ارهههههه حالا باید الان بگی
    -بخدا درگیر بودم
    -خب یه خبر خوب منم عروس میشم اونم سوری
    -نه
    -آرره
    -خب
    -به جمالت کاری نداری خدافظظظ
    و گوشیو قطع کردم حوصله نداشتم حرف بزنم ببین بخاطر یه پایانامه به چه روزی افتاده بودیم ای ای اون استاد کچلو ببینم منو تو چه دردسری انداخته الهی سر دخترش بیاد خو شاید دختر نداره خو سر پسرش بیاد شاید اونم نداره اصلا شاید زن نداره خدایی خیلی خوشگل بود بره بمیره منم چه وجدان مسخره اااای دارمااااااااا خب ببینم حالا خدا هرچه خواهد همان شود
    حالا باید دنبال لباس باشم چه رنگی بپوشم بنفش بیشتتتر بهم میاد
    رفتم بیرون داشتم میگفتم که یهو یه جیغ فرابنفش کشیدم مامان سکته رو زد گفتم:
    -آرایشگاه وایی وقت نگرفتم
    -الهی جز جیـ*ـگر بزنی الاغغغ نمی گی سکته میکنم میمیرم
    -اوا من چیکار کنم
    -من وقت گرفتم از همون آرایشگاهی که الینا رو میبریم
    -الهی قربونت بره بابا
    -پاشو خیلی منطقی از جلو چشام گمشو
    منم خانومانه اومدم تو اتاقم یه اس اومده بود برام از طرف علیرضا
    :ببین باید فردا ببینمت ساعت3تو پاساژ(.......)
    زرشک اینم از شورمون ای وای یادم رفت از تینا بپرسم ببینم کی جشنشونه ولش خودش بخواد میگه گرفتم خوابیدم تا فردا
    -پاشو عفریته
    این دیگه کیه
    -ساعت چنده
    -5/2 بعد از ظهر
    همین که شنیدم مث جت نشستم آدین که اومده بود منو بیدار کنه تعجب کرد
    -چته تو؟
    -هیچی نمیتونستی زودتر بیدارم کنی
    بدو بدو دوییدم تو دشورییییی دست و صورتمو شستم و زود مانتوی کرمی و شلوار تنگ سیاهمو با مقنعه سیاه پوشیدم و کیف کوچیک ورنی و کفش ورنیمو پوشیدم و یکمی خوشگل کردم و دوییدم مامان داد زد:
    -کجاااا داری میری
    -کار دارم زود میام
    وسوار شوهر عزیزم شدم و دبرووو آن چنان آتیش کردم ماشین سوخت رسیدم که بهش اس دادم :کجایی؟
    بعد از 1مین جواب اومد:تو کافی شاپشم بیا .
    و من رفتم پشت بهم نشسته بود کاملا خوش تیپ و زیبا سنگینی نگاهمو حس کرد برگشت لبخند زد دهه لعنتی لبخند نزن من جنبه ندارم جلو رفتم و خیلی آروم زمزمه کردم:
    -سلام
    -علیک خوبی ؟منم خوبم آره خستم تازه رسیدم
    چشام نزدیک بود از کاسه درآد
    روبهش گفتم:
    -چی شده شنگولی نکنه چیز میز زدی تو رگات
    اخم کرد:
    -منو بکشنم دهنمو با اون کثافطا آلوده نمیکنم
    -باشه هرچی تو بگی حالا واس چی منو خواستی ؟
    -باید حرفامونو بزنیم
    -خب میشنوم....
    -ببین صبر میکنم تا جشن آدین تموم شه میام خواستگاری و تو قبول میکنی وبقیشم میریم آلمان و بعد از یکسال میاییم و تو طلاقطو میگیری فهمیدی؟
    -اول بزار فکت استراحت کنه دویوم حق طلاق با خودمه سیوم باید تعهد بدی کاری باهام نداشته باشی قبوله؟
    یکمی تعلل کرد و گفت:باشه
    من بلند شدم وراه افتادم حرفامونو که زدیم برم لباسامو بخرم صداش از پشتم میومد
    -وایسا کجااااااا منم بیام
    بدون توجه ببه مغازه رفتم و یه کیک خریدم معدم داشت کبدمو میخورد و بعد راه افتادم به سوی پاساژ اولی رو نگاه کردم هیچی نداشت اه این رادینم کنه شده ها صداش خط انداخت رو فکرام
    -اون خوشگل نیس ببین
    برگشتم سمتی رو که نشون میداد یه لباس دکلته کوتاه تا رونم واز پشت و کناراش دنباله داشت و پاهامو میپوشوند و برق میزد رنگ بنفش رو گذاشته بود تو ویترین چشام برق زد عالی بود روبهش کردم و گفتم :
    -باشه چون تویی قبول
    سرشم منت گذاشتم لباسو پرو که کردم محشر شده بود رادین یهو درو باز کرد ومنو دید وچشاش شد قد نلعبکی منم درو بستم فورا قلبم تو دهنم میزد لباسامو عوض کردمورفتم بیرون داشت پولشو حساب میکردفروشنده یه نگاه به من و بعد به رادین انداخت خانم مسنی بود گفت:خیلی بهم میایید انشالاه خوشبخت شین دخترم و پسرم قدر همدیگرو بدونین
    وایی منکه غش کردم لباسو برداشتم وبیرون رفتیم خسته شده بودم گفتم بهش:
    -پاهام درد میکنه دیگه میرم میتو بابای
    وراه افتادم همین که رسیدم مامان گفت:
    -کجابودی ؟
    لباسو انداختم رو مامان در آوردو نگاه کر د چشاش برق زد فورا گفت:
    -ماشالاه دخترم سلیقت حرف نداره ها
    لبخندی زدمو گفتم :
    -دختر شومام دیههه داداش چاکریم
    -دختره ی سوسک مگه نگفتم اینجوری حرف نزن
    -باش من رفتم پاهام داره میشکنه
    -باش برو
    دوییدم همین که رسیدم پخش تخت شدم و منو خواب همین الان یهوییی

    *****************
     
    آخرین ویرایش:

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    *****************
    دوروز به سرعت گذشت و روز جشن فرا رسیداز صبح سر پام والانم باید برم آرایشگاه زنگ زدم رادی بیاد (چه در نوشابه ای)فورا لباس پوشیدم و منتظر رادی موندم بعد از 5مین رسید از مامان خداحافظی کردمو سوار ماشینش شدم
    -سامو علیک
    -وعلیک و سلام
    -نه خوشمان آمد
    -بزار از همه چیه ی من خوشت میاد
    فورا ذهنم کجا ها رفت اخمامو کردم تو هم قهقهش رفت تو هوا
    -چقدر منحرفی تو
    وبازم خندید منم دیگه تا ارایشگاه ساکت موندم رسیدیم که درو کوبیدم
    -آی آی دختر که اینقدر اخمو نمیشه کی بیام؟
    -اس میکنم
    ورفتم تو سلام کردم و نشستم زیر دست اون زنه صورتمو که بند مینداخت انقدر گریه کردم ولی عوض خیلی خوشمل شدم موهامو تو بیگودی گذاشت تا فر شه و آرایشمو شروع کرد بنفش ویاسمنی و مخلوط کرد و با رنگ سیاه زد رو چشام ابروهامو حالت داد و یه رژجیغ جیگری زد بهم نذاشت خودمو ببینم بیشعور سوکس لباسمو که پوشدم آیینه ها رو باز کرد از دیدن خودم کپ کردم این من نبودم چقدر خوشگل شده بودم چشای سبز آبیم درشت تر شده بود ابروهامم کمانی لباسامو پوشیدم و اس کردم به رادین که بیاد بیرون منتظر موندم اااااا منو ندید گذشت رفت زنگ زدم بهش
    -کجایی؟
    -پیدات نمیکنم
    -منه به این بزرگی رو رد کردی بعد میگی پیدات نمیکنم
    -اون تو بودی
    قطع کردم صدای بوق اومد آقا اومد سوار شدم دیدم ماشین حرکت نمیکنه نگاش کردم وای مامانم اینا چقدر ماه شده بود بامن ست کرده بود کت و شلوار و بولیز مشکی با کراوات بنفش موهاشو بالا داده بود و یکمیم ابروهاشو تمیز کرده بود اونم به من خیره شده بود دیدم که الاناست اتفاقی رخ بده سریع داد زدم:
    -دیرررررررررررر شد
    از جاش پرید سریع راه افتاد رو یه آهنگ پلی کرد :
    نگو دلت با من نیست نگو از جنسه سنگه
    بگوچشات سر چی داره با من میجنگه
    این از بخت منه که همیشه پای این عشق
    یه جا باید بلنگه نگو بهم محاله تو رو
    بدست آوردن منو میبری با این حرفا تا مرز مردن
    اشکام از دوری تو میخوام ندیدی از من
    چه ابرویی بردم
    عاشقتم میدونی میمونی کنارمو
    میگیری غم تو از روزگارمو
    تا ابد جونمو واسه تو میزارمو
    دیونتم امشب میگم من با تو رازمو
    دوباره از نو عشقو میسازمو
    بمونی میگیری غمو از این سازمو
    تورو این همه آزار اخه کجا رسیدی
    منو تو چشم مردم به رسوایی کشیدی
    بگو بهش چی میشه من راضیم حتی به هر
    خوابی که دیدی همین
    حالی که دارم تو چشمای تو همش
    موندم سر حرفت منو میبره از دست
    نشد این اعترافو ازت پنهون کنم
    که چشا مثل ستارست
    عاشقتم میدونی میمونی کنارمو
    میگیری غم تو از روزگارمو
    تا ابد جونمو واسه تو میزارمو
    دیونتم امشب میگم من با تو رازمو
    دوباره از نو عشقو میسازمو
    بمونی میگیری غمو از این سازمو
    (ستاره سامان جلیلی)
    بعضی جاهاشو بلند میخوند و به من نگاه میکرد رسیدیم به باغی که آماده کرده بودن لباسامو درآوردم موهامو که از یه طرف ریخته بود درستش کردم کفشامو پوشیدم و رفتم به همه سلام کردم همه با تحسین نگام میکردن دی جی که آهنگ زد پریدم وسط و شروع کردم که یه نفر منو کشید رادین بود از بوی عطرش فهمیدم داشتیم باهم
    میرقصیدیم که آهنگ تموم شد ورادین دستمو بوسید و در رفت جیم شد یهو یه حس خوبی تا حالا تجربش نکرده بودم برام اتفاق افتاد نمیدونم اسمش چیه نکنه من به علیرضا عاشق شدم نه نمیشه ((چرا نمیشه میشه))اخه((با منم رو در بایستی داری))اه وجدان ولم کن دیگه((تا اعتراف نکنی نمیزارم بری)) خوبب من،من عاشق رادین شدم و دوییدم که آدینو الینا اومدن الینا مثل ماه شده بود آدینم که هیچی در رابـ ـطه ازش نمی تونم بگم خیلی بهم میومدن همون لحظه براشون آرزویه خوشبختی کردم و خیال کردمچی میشد منورادین هم عروسیمون واقعی بود همین که نشستن شروع کردم به رقصیدن دست یلدارم کشیدم دوتایی میرقصیدیم اهنگ تموم شد همه دست زدن سنگینی یه نگاهو حس کردم که رادینو رو دیدم یه لبخند و چشمک نثارش کردم یه لبخند محو زد یه پسر تریلی برداشت تو احساساتمون
    :شاهزاده افتخار رقـ*ـص میدین
    :من اگه شاهزاده باشم که شما اسب نه خر منین که حیف شماست نه من با خرم نمیرقصم
    پنچر شد و با عصبانیت رفت به یه دختر دیگه درخواست داد نمیدونم ناخوداگاه گوشیمو برداشتم وماجرا رروبرای رادین اس کردم اخم کرده بود وقتی خوند یه نگاه بهم کرد و قهقهش رفت رو هوا منم خندیدم کسایی که اطراف ما بودن با تعجب نگاه میکردن یلدا اومد زیر گوشم گفت:هویی با پسر داییم استارتو زدی
    -اره توام بیا اتیش کن بریم
    و من دوییدم اونم دنبالم که عاقد خطبه عقد شروع کرد بخونه
    برای بار اول سرکار خانم الینا حیدری آیا وکیلم شمارا به عقد دائم آقای آدین فرهمند با مهریه معلومه در آورم
    -عروس رفته لاستیکای ماشین دومادو بجوه
    همه خندیدن عاقد :
    -برای بار دوم وکیلم
    -پ ن پ شما وزیرید در ضمن عروس رفته کت و شلوار دومادو پاره کنه
    عاقد که خودشم خندش گرفته بود گفت:
    -برای بار سوم وکیلم ؟
    یلدا:-عروس زیر لفظی میخواد
    آدین از جیب کتش یه جعبه مخمل در آورد ودرشو باز کردگردنبندی که اسم خودش روش نوشته شده بود انداخت گردنش
    عاقد :وکیلم؟
    الینا-با اجازه پدرو مادرم و همهی بزرگای جمع بعله
    صدای دست بلند شد دی جی آهنگ لایتی زد و اونا رفتن برقصن داشتن با احساس میرقصیدن رفتم نزدیکشون همین که چراغا خاموش شد رفتم کنار آدین چشاشو بسته بود که اشتباهی گونمو بـ*ـوس کرد قه قهم بالا رفت چشاشو باز کرد مننو دید منو بگو می دوییدم رادین پخش زمین شده بود یعنی این صحنه رو دیده بود فیلم بردار منو احضار کرد و چندتا عکس ازم گرفت یاد رادین افتادم اس دادم بیاد عکاسو که دید تعجب کرد چندتا عکس دوتایی خوشمل انداختیم عالی شد و بالاخره طلسم شکست و مراسم تموم شد رفتم سمت آدینو الینننا ؛الینا تا منو دید زد زیره خنده آدینم خندید هردوتاشونو بـ*ـوس کردمو تبریک گفتم ورو به الینا زبونمو در آوردمو با صدای بلندی گفتم درحالی حرکات موزون در میاوردم:
    -هاهاهاهاهامال خودمههههه تا عروسیت انشالاه
    هردوتاشون زدن زیر خنده حرکت کردیم به سوی خونه فکرم پیش رادین بود همین که رسیدم بیهوش شدم
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    **********************************
    ((رادین))
    واییی عجب دختر شیطونیه ولی عجب حال اون پسرو گرفت خدایا خیلی سخته عاشق کسی باشیو نتونی بهش بگی حالا باید فردا برم با مامان صحبت کنم ببینم چی میگه واینطور کپه مرگمو دعوت کردم
    **************
    -رادین پاشو ببینم
    -بلو
    صدای خنده اطرافو برداشت چشامو باز کردم رایان اینجا بود
    بالشتو پرت کردم طرفش گرفت و دویید منم دست و صورتمو شستم ورفتم پایین
    مامان-خسته شده بودیا حسابی
    -مامان
    -جانم
    -من دختری که مد نظرم بودو پیدا کردم
    -کیه پسرم
    -آوافرهمند
    -خواهر ادین
    -بعله دیگه
    -خب مبارکه پسرم دختر خیلی خوبیه دوسش دارم
    -پس هماهنگ میکنین
    -البته
    خیالم که راحت شد لباسامو پوشیدم و رفتم به سوی دانشگاه
    *********************
    آوا
    بعد از یه خواب شیرین پاشی بری دانشگاه مصیبتو نگاه ترو خدا پاشدم مثل پنگوئن راه افتادم سمت دشورییییی دست و صورتمو شستم و لباسامو تند تند پوشیدم یکمی آرایش کردم و دبرو
    مامان:کجا؟
    -خونه آق شجاع خو دانشگاه دیگه
    -اخر منو میکشی با این حرف زدنت عفریته بیا صبحونه بخور
    یکی دو لقمه خوردمو پریدم بیرون سوار ماشینم شدمو آتیش کرددم بعد از یه شب دوستانو دیدم تینا و یلدا
    -سلام منگولای خودم عروس خانم
    تینا-زهر هلال زنگ نمیزنه بپرسه کی جشنتون
    -خو سرم گرمه
    -اره دیگه با اقا داماد
    یلدا-اقا داماد؟
    تینا-بعلههههه دیگه
    هی بهش چشم ابرو امدم رفتم جلوتر دستشو کشیدم
    -دختره ی اخمخ وایسا بهت موضورو توضیح میدم
    -چی شده ؟
    -فعلا ساکت
    لبخندی مکش مرگ ما زدم ورفتم کنار یلدا
    یلدا-چی گفتین
    -هیچی جون تو
    با خجالت (مثلا) سرمو انداختم پایین
    تینا –داره عروس میشه
    یلدا با تعجب نگام میکرد که رادین رسید نقشه کشیده بودیم اونم سرو سنگینو رنگین سلام کردیلدا رو بهش گفت :
    -چه خبره
    رادین- بهتره از آوا بپرسی
    -خب راستش ما میخواییم باهم ام چیزه مزدوج بشیممممم
    یلدا یه لحظه موند بعد جیغ کشید:
    -مبارکه و روبه رادین کرد ای رادی خره توام قاطی خروسا شدی
    به قدری با مزه گفت که ترکیدم از خنده
    خلاصه اونروزم با خنده و شیرینیش گذشت
    ********************************
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    همین که از در وارد شدم مامان شروع کرد:
    -الهی قربون دخترم برم
    -منظورت همون دخ خرمه دیگه نه باز چی شده
    -عین سگ پاچه میگیری اصلا نمیگم
    -بگو مامان
    -مامان رادین زنگ زد امشب میان خواستگاری
    -همین امشب
    وهولم داد تو اتاقم فرصت نداری حاضر شو
    منم مات و مبهوت موندم فورا به خودم اومدم یه دوش گرفتم وسریع اومدم بیرون موهامو اتو زدم واز بالا دم اسبی بستم و یه کمی فشار دادم چشامو کشید یه سارافون که شبیه لباس شب بود به رنگ صورتی و سفید پوشیدم مدل مثل کره ها بود استیناش خفاشی بود و پر از ملیله و مروارید صورتی درست شده بود که زیباییشو چند برابر میکرد موهام و که بسته بود بافتم و چرخوندم و شکل گل درست کردم یه سایه ی کمرنگ صورتی زدم خط چشم کشیدم که چشای سبز یا ابیمو جذاب تر کرد مماخم کوشولو و قلمی بود لبام که نگم یه رژگونه ملایم صورتی زدم و رژصورتی صورت سفیدم خیلی سفید تر شده بود کفشای سفید و صورتیه مخصوص این لباسمو پوشیدم و دوییدم بیرون که زنگ خورد فکر کردم اونا هستن اما فادرم بود مامان با دیدن من اشکاشو پاک کرد
    -چه خوشگل شدی
    -واااااا خاک مامی من که خوشمل بودم
    -اره قربونت
    -من یا بابا
    -خیلی منطقی از جلو چشام گمشو
    ادین هم اومد کتو شلوارسرمه پوشیده بود با بلیز کرمی موهاشم بالا داده بود الینا بخوردش نشسته بودیم که زنگ خورد مامان درو باز کرد رفتم برا ی مثلا رسم مهمان نوازی شکیلا جون (مامان رادین)اومد تا منو دید بغلم کرد و با گفتن قربون عروس خوشگلم برم راه و باز کرد بابا جونم اومد و بعدش رادین وارد شد یه کتو شلوار سیاه با بلوز سفید پوشیده بود موهاشم حالت داده بود نگاش به من افتاد چشاش برق زد فورا گلو ازش گرفتم و رفت و نشست منم پیش مامان رفتم که گفت بروووو چایی بیار خرمال خرمال راه افتادم چایی ریختم برای همه تارف کردم جلو رادین که بردم پام لیز خورد وتمام چاییخالی شد روش با عصبانیت نگام کرد چشامو مظلوم کردم حالت نگاش عوووض شددددددد ایول یه نقطه ضعف پیدا کردم ولی بقیه در حال خندیدن بودن یه لبخند مکش مرگ ما زدم ونشستم باباجون گفت :بابا جون شما برید با هم دیگه صحبتاتونو بکنین
    منم بلند شدم آدین واسم چشم و ابرو میومدیه چشمک براش زدم و راه افتادم وارد اتاق که شدم نگام افتاد به لباس ناموسی که رو شو فاژ پهن شده بود خواستم بردارم که فک کنم دید منم پشتم قایمش کردم چشاش شیطون شد
    رادین - اون چی بود؟
    -هیچی
    -چرا یه چیزیو برداشتی
    دیدم اگه نگم کچلم میکنه رو بهش گفتم:
    -از همونی که تو از زیر شلوار میپوشیش
    -زیر شلوارری
    -نخیر زیر اون
    -من هیچی نمیپوشم
    زدم رو صورتم-ینی اگههههه الان از شلوار لخـ*ـتی؟
    -نههههههههههه
    -منو اسکول کردی
    -اون که بودی
    -میدونی خیلی بیشعوری
    اینو که گفتم از خنده ترکید رو بهم گفتت:
    -اخه ننت خوب بابات خوب اون چی بود پهن کرده بودی
    و دوباره خندید فهمیدم که دیده با خونسردی گفتم:
    -خوب که چی بعد چشامو شرار (خباصت و شرارت)کردمو ادامه دادم مام واسه شما رو زیارت خواهیم کرد
    -نه خوشمان امد زن فهیمی داریم
    -جلدی پاشو بریم که میگن اینا سه نفره میان بیرون
    -حیا قورت دادی خجالتی چیزی
    -ههههههه خجالت از تو
    درو باز کردم پریدم بیرون رادین هم اومد و رفتیم نشستیم ومن سرمو انداختم پایین مامان جون کل کشید
    -مبارکه
    مامانو نگاه کردم چشاش پر اشک شده بود الهیییییییییی آوا بمیره نه چرا من رادین بمیره اون مامانو ناراحت کرده شکیلا جون منو کشید بغلش و فورا انگشتری دستم کرد منم نیشم تا بنا گوش بااااز بود خلاصه بعد از شوصون ساعت رفتن بابام اومددددد پیشونیمو بوسید و تبریک گفت وبعد از اون ادینم اومدد اونم چشاش اشکی بود تا اونو دیدم شروع کردم در چه وضعی هق هق میکردم ادین از من بدتر مامانو که نگوبابا با نارحتی نگامون میکرد
    -ادین جونم گریه نکن عزیزم
    -اوا اوا دختر چه زود رفتنی شدی
    -من رفتنی شدم اون شوصون بار گـه میخوره منونذاره بیام به ناخونام اشاره کردم با اینا خر خرشو میجوم
    ادین خندید مامان دوباره هق هقش شدید شد روبهش گفتم
    -مامان اخه واسه چی گریه
    -اوا دیگه کی واسمون خل بازی در میاره
    پَهَما فک کردم دلش برا خودم تنگ میشه نگو
    مثل معتادا راه افتادم سمت اتاق رو تخت که افتادم بیهوش شدم
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    **************************
    -اهه تینا الاغ ولی میدنی اون منو دووس ندال
    -باشه یدونه بزن به ترموستاتش عقلش بیاد سر جاش
    -دهه اونموقع که ناقص میشهههههه
    -ای خاک عالم
    -میگی چیکار کنممممممم تینایی
    -مام که عر عر بگو شوصون بار بهت گفتم اونطوری نگام نکن چشات گاو داره هااااان
    -جون تو راستی گاو داره
    یلدا اومد بغلمون کرد و روبه من گفت:
    چطوری بی معرفت بابا خواهر شوهر شدیاااااااااا
    -بابا بزار یه دوروز بگذره از عقدشون دیروز سرم شلوغ وبا انگشتر دستم بازی میکردم
    -نگوکه
    -اره شدم عروس داییتون
    خدایا یک جیغی کشید که من پرده گوشم 1مین عربی رقصید و شروع کرد شالاپ شالاپ منو بـ*ـوس کردن که رادین اومد روبه یلدا که منوبوس می کرد گفت:
    -یلدا بذار واسه منم بمونه خووووووو
    یلدا برگشت و بغلش کردددددددددد و اونم بوسش میکردددددد نگاهی به رادین کردمیه شلوار جین خردلی با پیراهن ابی تیره و کت سرمه ای خیلی ناز شده بود فک کنم سنگینی نگامو حس کرد که منو نگاه کرد ویه چشمک زد واییی الانه که پس بیوفتم تینا منو گرفت و زیر گوشم گفت :
    -دختره ی یالغوز میبینی با دیدنش مث گاوی که بهش تیتاپ داده باشن ذوق کرده ببند اون نیشتو
    -بخدا دست خودم نیس
    نگامو دوختم بهش مرموزانه نگام میکرد رو بهش گفتم:
    -رادییی جونم
    جا خورد-جانممممم
    -لباس میخوام عروسی آدینو الینا اخر هفتست
    -باشه بعد از دانشگاه میریم
    ودوییدم سمت کلاس از اون دو ساعت درسی که استاد فکشو جر داد بعد از کلاس با نفرت نگاش کردم
    استادکیانی-با اقای ایرانیان چیکار کردین
    -تینا –وای محمد رضا اینا با هم نامزد شدن
    جاااااااااااان؟این چی گفت محمد رضضا رو بهش کردم
    -تینا بیا بریم سرمونو به باد میدیا
    -چرااااا؟
    -استاد
    استاد-خانم شما چی میگی تینا جان مگه به ایشون نگفتی ما باهم نامزد کردیم
    وااااااااااا اینا باهم نامزدن یدونه با کلاسورم زدم تو سر تینا خعلی بیشعوری مگه ادم از خواهرش پنهون میکنه اشکام دداومد رادین دویی سمتم تینا و محمدرضا اومدن پیشم
    رادین-اوا چیشده عزیزم ؟
    -هیچی
    -پس تو واسه هیچی داری گریه میکنی ؟
    --بعدا بهت میگم
    تینا-غلط کردم اوا میدونم به خاطر منه
    -ارههه مگه ادم از خواهرش پنهون میکنه منکه همه چیو درمورد رادین بهت گفتم اونوقت تووو
    -زیر گوشم گفت میخوایییییی بزنم ترموستات محمد رضا بترکونم
    قهقه رفت هواپسرا با تعجب نگام میکردن به رادین گفتم بیاد بریم
    **************************
    جلوی هر مغازه که وایمیستادیم براش اشکال میگرفتم که جلو یه مغازه موندم یه لباس دکلته ماهی به رنگ صورتی بود و با حریر کار شده بود رادین رد نگاموگرفت وچشاش برقی زد رفتم تو و پرو کردم محشر کم بود براش رادی درو باز کرد تا منو تو اون لباس دید دهنش باز مونده بود و خیره خیره نیگام میکرد دیدم هر لحظه ممکنه اتفاقی بیوفته فورا درو بستم لباسامو پوشیدمو پریدم بیرون براش ست کفش و تور گرفتم تا بزنم به موهام قرار بود عقد ماهم همون روز خونده بشه هیچ کس خبر نداشت می خواستیم مردمو غافل گیر کنیم عروسی هم یه سال دیگه بود لباسو برداشتمو اومدم بیرون واسه ارایشگاه هم وقت گرفته بودم با هم یه قهوه خوردیم و برگشتم خخونه فورا یه اس ام اس اومد برام یه شماره ناشناس بود
    ((دوستتت دارم قدر تمام همه ی انهایی که خداوند افرید))
    دههههه این هرکیه اشتباهی برام فرستادهروتخت دراز کشیدم و...
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    **********************
    خیلی زود روز جشن رسید الانم زیر دستای سمیه جونم موهامو هایلایت کرد بعدم دیگه نمیبینم چی کار میکنه حدودا 3 ساعته زیر دستاشم بعد از شوصون ساعت خودمو تو ایینه دیدم واییی رادین سکته میکنه که هایلایت موهام بهم میومد یه ارایش ساده ولی خوشمل زده بود موهامو هم شینیون کرده بود و تورو وصل کرده بود ودرکل فوق العاده شده بودم سمیه خانم چشااشش با دیدنم برق زد
    سمیه خانم-واقعا که عروسکی خوشبخت بشی
    -مرسیییییی
    ویه لبخند دندون نما زدم خبر دادن رادین اومده شنلمو سرم کردم اومد تو با فیلم بدار وایییی کفشارو کت و شلوار سیاه موندم رو صورتش واییییییییی خدا الان کار دست خودمون میدممممم نگامو گرفتم ولی اون هنوزم نگام میکرد به دستور فیلم بردار پیشونیمو بوسید انگار نمی خواست ازم جدا شه گر گرفتم از هم جدا شدیم و سوار ماشین شدیم ماشینشو خعلی خوشگل گل زده بود تو اتلیه چندتا عکس ناموسی و خوشمل انداختیم و اومدیم ووووو پیش به سوییی باغ داخل که شدیم فشفشه روشن شد حرکردیم یه طرف سفره عقد چیده شده بود و یه طرفم عروسی رفتیم نشستیم که تینا اومد
    -خرر الاغغغغ بیشعورچلغوز چرا نگفتی جشنتونه
    -میخواستم غافلگیر شیییییی
    -این محمد رضا رو کی دعوت کرده
    -رادین مگه نمیدونی باهم دوستای فابن
    -این یلدای گور به گور شده کو؟
    -تویه اتاقه داره لباس عوض میکنه
    -بیایین یکم قر بدیم اه عروس شدن سختهه
    -پ ن پ فک میکردی چی اخر شب لذتی هم دارد
    -بیشوووورر من دشورریییی دارم تینا
    -به درک اسفل السافلین به رادین جونت بگووووو
    وپاشد رفت بی تربیت (نکه تو خیلی با تربیتی)اه وجدان حوصله تورو ندارمااااا وایییییییی الانه که بریزه خاک به سرم رو کردم سممت رادین نگامو مظلوم کردم متعجب موند گوششو کشیدم:
    -رادیییی دشورییییی دارمم
    خندش گرفت ولی دستشو جلو صورتش گرفت تا من نبینم
    -چیکار کنم اوا
    -پاشو بریممممممممم واییی اومد زود باش
    فورا پاشد دستمو گرفتو کشید رفتیمممممم اخیییییییییی زندگی یعنی این ههههههه بعد از تمیز کاری رفتم بیرون رادی نگام کرد یه نگاه عاشقونه نثارش کردم و گفتم:
    -دمت جیز رادین اقا خعلی اقایــــی خعلی دوست داروم
    با تعجب نگام کرد بعد یه لبخند ملیح زد اقایی بخدا وایی الان غشش میکنم یکی منو بگیرهه بعد از شوصون سال رفتیم نشستیم سر جاهامون یه مین گذشت که دست جییغ هووووووورا آدینو الینا اومدن ای جانم چه خوردنی شده این الینا یه لباس سفید پف پفی موها شینیون ارایش ملایم و داداشم کتو شلوار سیاه و پیراهن سفید خعلی خوشمل ولی رادینی من خوشگل تر بودد دو جین عروس و داماد نشسته بودن مهمونا ذوق کردن موقع رقـ*ـص که شد
    دوتا داماد ایستادن و ما دوتا عروس رقصیدیمم دهناشون باز مونده بود بسوززززکه ازدواج سوری تو این یه سال قسم میخورم به جون خودت که زندگیمی تو رو عاشق خودم کنم رقصمون که تموم شد هر دوتا هم زمان اومدن پیشونیمونو بوسیدن و انگشتر دستمون کردن یه اهنگ ملایم گذاشتن و دوتا دوتا رفتیم وسط تو بغلش داشتم جون میدادم چشای خمارمو دوختم بهش اب دهنشو قورت داد خیره خیره بهم نگام میکرد ریتم اهنگ تموم شد واییییییی دیدم الانه که کار دست خودمو خودش بدم جلو مردم ازش جدا شدم همه دست و سوت میزدن از خجالت اب شدم
    رادین -مگه تو خجالتم بلدی
    -...
    -اواااا
    -جانم
    موند یه لحظه بعد گفت –چیزه میگم تو خجالتم بلدی چیه
    -......
    -زبونتو موش خورده
    زبونمو در آوردم
    -ایناهاش سر جاشه
    خندید و سرشو تکون داد منم خندم گرفت رفتیم نشستیم حاج اقا عقد مارو داشت جاری میکرد
    -دوشیزه محترمه مکرمه ایا وکیلم شمارو به عقد دائم اقای رادین ایرانیان با مهریه معلومه در آورم؟
    تینا-عروس رفته گل بیاره نه گل بچینه
    خندم گرفته بود
    عاقد –برای بار دوم وکیلم؟
    تینا-عروس رفته گلاب بپزه
    -برای بار سوم وکیلم ؟
    یه نگاه به رادین کردم اونم از من بدتر رنگش پریده نگران بود یه لبخند زدم وروبه جمع گفتم:
    با اجازه پدرو مادرو برادرو داداشو همه بزرگترای جمع بعلهههههههه
    صدای دست وسوت کر کننده بود که حس کردم به دستم فشاری وارد شد نگا کردم رادین دستامو گرفته بود لبخند زد دیگههه انقدر رقصیده بودیم کمرم داشت نصف میشد نوبت به بوق بوق رسید سوار جنیسس سفید رادی شدم یه اهنگ گذاشت دوتا ماشین عروس وایییییی ایول هیجان
    (کنارتو مهدی یغمایی)
    ازت میبینم عاشقم باشی
    دارم گم میشم که تو پیدا شی
    بمون با چشمات سر به زیرم کن
    اگه ازادم تو اسیرم کن
    دلم میخواد کنار تو
    بمونم تا خودم باشم
    بیادتو بخوابم تا بیادتو فقط باشم
    حال این روزامو تو فقط میدونی
    نگرانت میشم منو میترسونی
    دل من دنبال دردسر میگرده
    پای ت. تا مردن میره برمیگرده
    تک وتنها بودم تو نجاتم دادی
    خیلی ممنونم که اتفاق افتادی
    دل تا هستی بی دلیل اشوبه
    عاشقی هم باشه بی دلیلش خوبه
    دلم میخواد کنار تو
    بمونم تا خودم باشم
    بیادتو بخوابم تا بیادتو فقط باشم
    رفتیم ادینو الینا راهی خونه بخت کردیم با ادین رو بوسی کردم و گریهههه با الینا هم شیطونی روبهش گفتم مادر پشتتم هر اتفاقی افتاد یا راهنمایی خواستی زنگو بزن خواست منوبزنه که رادین گرفتم
    -رادین ببین منو میخواد بزنه
    -کی با خانوم من کاری داره بیاد طرف من
    واسه الینا چشم ابرو اومدم وخلاصه بعد گریه مامانا رفتیم دوردور بعد از 2ساعت رادین منو رسوند خونه وقتی پیاده میشدم گفتم
    -مرسی خیلی خوش گذشت از بهترین شبای زندگیم بود
    -خواهش میکنم خانومی به ما بیشتر حال داد
    -خدافظظ
    -خدا نگهدارت مراقب خودت باشی
    -توبیشتر ویه بـ*ـوس فرستادم متعجب موند باید یه حرکتی بزنم دیگه اونو عاشق خودم کنم لباسامو دراوردم با کمک مامان سنجاق سراممو باز کردم یه دوش ده دقیقه ای گرفتمو اومد بیرون همین که رسیدم رو تخت بی هوش شدم
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    ************
    با تکونای مامان چشامو باز کردم
    -د پاشووو میگم ببین پارچ ابو اوردما
    -ساعت چنده
    -6بعد از ظهر
    -چی ی ی ی ی
    -پاشو رادین اومده اینجا
    مث جت پاشدم تو ایینه خودمو دیدم فورا دست و صورتمو شستم یکمی ارایش کردم و تاب و شلوارک یاسی مو پوشیدم و موهامو خرگوشی بستم بعد از چک کردن قیافم رفتم پایین رادین تا صدای پا شنید سرشو بلند کرد 5مین خیره خیره نگام می کرد مامانم که دید اوضا شکر ابه فورا رفت خونه خالم اینا تنها موندیم دوتا قهوه ریختم و بردم کنارش نشستم
    -خوبی؟
    -مرسی تو چطوری
    -منم خوبم کی میریم المان
    -دوسه روز دیگه ببینم پایان نامه ات تموم شد؟
    -آره دستت طلا دمت جیززز
    -خواهش میکنم یه اواخانومی که بیشتر نداریم
    یه لبخند پسر کش زدم یکمی درمورد اینکه تو المان چیکار می کنیم پرسیدم ورفت امشب میخوام شامو درست کنم وسایل یه سبزی قورمه رو اماده کردم وشروع کردم برنجو پاک کردم و پخیدم بعد از 2 ساعت اماده شد زنگو زدن فک کردم مامانه صدای پا اومد برگشتم دیدم اا این رادینه نگاش به سبزی قورمه بود یه بشقاب براش ریختم خورد روبهم گفت
    -نه از همه چیت بگذریم دست پختت خوبه
    حرصی شدم
    -من همه چیم خوبه شما چش نداری ببینی پسرهی خودشیفتهی هرکول کره خر
    -جان چیشد ؟
    -همین که شنیدی
    -توام یه دختر لجباز بیریخت بی تربیتی
    -پاشو برو بیروننن
    -نمیرم
    -بچه پرووووو
    -خودتی
    -تویی اخر بعد از اینکه اعصابمو خط خطی کرد رفت بعد از شوصون ساعت ونیم مامان اومد
    -ببه ببه ببین دخترم چیکار کرده
    -اه مامان عق حالم بهم خورد این حرفا چیه میزنی
    -زهرمار اصلا به تو نیومده خوب باهات حرف بزنم
    ورفت بالا لباساشو عوض کنه الان نزدیک بود بابا بیاد چشام از فکری که کردم برق زد اهان اینم از این قیافه بابا دیدنی میشه هاهاهاهاهاها زنگ زده شد گوشیمو تنظیم کردم بابا از ماشین پیاده شد بهش سلام دادم و با لبخند نگاش کردم که یهوو درنگ هاهاها هه خیلی باهال شد مامان زد تو صورتش اوااااخدا مرگم بده منم دلمو گرفته بودمو میخندیدم وای چه خوش گذشت بدو بدو رفتم بالا سفره شامو چیدم و مامان و بابا اومدن خودمو انداختم بغلشو خودشم میخندید روبهش گفتم
    -بابـــــایی
    -جانم
    -ببخشید اخه حووصلم سر رفته بود
    -میدونم عروسکم دخترمو میشناسم به به کی شامو پخیده
    اینو از من یاد گرفته بود :»مننننننن
    -افرین دخترم
    مامان –رادین رفت
    -اره همون موقع که شما رفتی رفت
    -اااااااوا
    -جانم
    -چرا گذاشتی بره
    -ولش کن پروو میشه نترس اومد سبزی قورمه دادم خورد
    -خیالم راحت شد شروع کنیم
    بابا دعای قبل از غذامونو خوند و حمله ور شدیم اممممم عالی شده بود –دستت درد نکنه دختر بابا
    -میسی
    -اره دستت درد نکنه دختر
    -مرسی
    ظرفا رو جمع کردم ورفتم تو اتاقم اها اینه صدای ادینو الینا روز خواستگاریشون گذاشتم رو پپخش
    ادین –ببخشید الینا خانم شما بچه دوس دارین؟
    -خوب بعله چطور ؟
    -اخخه میخوام همون شب عروسی یه جین بچه بیاریم
    هاهاهاهاهاها وای دلمو گرفته بودمو میخندیدم
    ادین –خب بذار بگم من نمی تونم خودمو کنترل کنمما بگم بعدشم من خوشگل خوشتیپ خوب میخوایین بحثای اوردن بچه بکنیم
    الینا- نههههه خوب منم اینم دیگه چیزی میخوایین
    -بلیییی خیلی چیزای دیگه
    -بی ادب
    -تو داری وحشی میشی پاشو بریم از اوا بدتری
    جیغ کشیدم ادین میکشمتتت
    ادین -پاشو تا الانه یه جین نیاوردم واومدبیرون انقدر خندیدم که از چشام اشک میومدیهو در باز شد و ادین اومد تو پشتشم الینا با تعجب منو نگاه میکردن ادین گرفتو زد رو پخش یهو ترکید ولی الینا سرخ شد انقدر خندیدیم که حد نداشت دیگه دل درد گرفته بودم باهم رفتیم پایین ساعت 5/10 بود به سفارش من رفتیم بیرون –ادینن
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    *******************
    با حس اینکه داره قلقلکم میده بلند شدم ادین روبه روم بود بوسش کردم
    -اه اوا فک کنم همسایهاهم از بودی دهنت بیدار شدن
    -نکه مال تو خوش بوئه
    دستو صورتمو شستم وصبحونه خوردم
    -ادینئ نمیشه تو خونه گفت ببریم بیرون
    لباسامو پوشیدم کنار خیابون نگه داشت
    -خب اجی بگو
    -ادین منو رادین من
    -چیشده اوا
    -ازدواج ما سوریه
    -چی ی ی ی ی ی ییی
    -اره حوصله داری که ماجرارو تعریف کنم
    -اره بگو
    از همه چی گفتم از دانشگاه تا دیروز که اومده بود از اینم گفتم که دوستش دارم
    -اوا اگه اون بلایی سرت بیاره چی ؟چرا به من نگفتی
    -ادین جانم تعهد بستیم که اون کاری نمیکنه بعدشم فقط منو تو رادین میدونیم نه هیچ کس دیگه
    واشکاام باریدن هق هق می کردم چه جورم منو برد خونشون که مامان منو اینطوری نبینه
    به الینا سلام کردم
    -چیشده اواااا
    ادین :میگم
    و منو برد اتاقشون رو تخت خوابیدم نمیدونم کی بود که بیدار شدم
    - ادین ادین
    -جانم ودوباره شروع کردم گریرو
    -خواهر جان این چیه –
    -ادینه
    -کجاته
    -پشتمه
    -اها پس من پشتتم تا اخر خوب
    -مرسی ادین اگه تو رو نداشتم چیکار میککردم
    **************************
    فورا دو روز گذشت وامروز روزی بود که باید می رفتیم المان الانم تو فرودگاهیم مامان گریه میکنه باباهم ارومش ادین اومد جلو که گفت :
    -عزیزم بریم
    -بازی نکن ادین میدوننه
    -چی تو بهش گفتی
    -اره گفتم
    -خواهرمو اذیت کنی با من طرفی و یه چشمک بهم زد
    بغلم کرد وهمدیگرو بوسیدیم خلاصه بعد از خدافظی راه افتادیم
    -چرا به ادین گفتی؟
    -به همون دلیلی که تو به رایان گفتی
    - تو از کجا میدونی
    -دیگه حرف بی حرف
    سوار هواپیما شدیم همون اول من خوابیدم و از قصد سرمو روی شونش گذاشتم
    *************
    رادین
    وای چه حس خوبی که عشقت سرشو روی شونه ی تو بذار و بخوابه اون از کجا میدونه به رایان گفتم خدا میدونه دیگه بهش گفتم دوسش دارم و کمکم کنه اره من رادینه مغرور عاشق شدم عاشق یه دختر شیطون ووقتی اونو میبینم اخلاقم عوض میشه روش غیرت دارم خدایا خودت کمکم کن بتونم تو این یه سال اوا رو عاشق خودم کنم حدودا یه نیم ساعتی مونده بود تا برسیم ازبس نشسته بودم بلا نسبت شما نشیمن گاهم دیگه داشت کتکم میزد اوا هم عین چی خوابیده بود از اول صداش زدم:»
    -اوا اوا جان بیدار شو رسیدیم
    -کجا رسیدیم گور بابای اونجا خوابم میاد
    خندم گرفته بود
    -اوا میخوای تو هواپیما بمونی ؟
    --چیییییییییی مگه ما کجایییم
    -آلمان
    -خو اینجا چیکار داریم؟
    فک کنم منگول بود یعنی این یادش رفته به هرحال من که عاشق همین منگول بازیاش شدم دیگه..
    ************
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا