کامل شده رمان آوای زندگی|fatemeh asadi کاربر انجمن نگاه دانلود

نظرتون راجب به رمان چیه؟

  • معمولیه

    رای: 0 0.0%
  • بده

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    7
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Fatemeh.~. asadi

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/03
ارسالی ها
3,931
امتیاز واکنش
8,047
امتیاز
689
محل سکونت
اردبیل
نام رمان:آوای زندگی
نام نویسنده:
fatemeh asadi
ژانر:عاشقانه طنز


آوا تک دختر خانواده فرهمند هستش و 21 سالشه که با یه پسر تصادفی میکنه و رابـ ـطه اونا باهم شروع میشه وکل کلاشون تا اوا سر موضوعی از رادین کمک می خواد و اون شرطی میزاره که باعث میشه اینا برن المان وتا یه سال اونجا بمونن و بعد هم مسائلی پیش میاد که زندگیشونو تغییر میده

u9jl0nhzimw7z9gm83y4.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • M-alizadehbirjandi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/05
    ارسالی ها
    1,810
    امتیاز واکنش
    25,474
    امتیاز
    1,003
    v6j6_old-book.jpg



    نویسنده گرامی ضمن خوش آمد گویی، لطفاً قبل شروع به تایپ رمان خود ،قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    و برای پرسش سوالات و اشکالات به لینک زیر مراجعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید
    تیم تالار کتاب
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    بنام خدا خالق تمام زیبایی های جهان
    زندگی چیست ؟
    گذراندن وقت ثانیه به ثانیه
    نه زندگی این
    نیست زندگی عشق ورزیدن است
    دوست داشتن و دوست داشته شدن است
    میبینی چه چیز عجیبیست این زندگی
    هرکس به سمت سویی میرود و من میروم تا بتوانم نیمه خودم را پیدا کنم
    آوا زندگی یعنی اهنگی که باعث ادامه ی زندگی میشود
    میبینی همه در حال جدال سختی هستند تا زندگیشان به خوبی بگذرد
    ماهم نیز همیشه تلاش کنیم تا در چنین جداالی پیروز شویم
    آوا ای اهنگ زندگی دوست داریم و از تو میخواهیم
    همواره همراه ما باشیوووو در راه زندگی مارا همراهی کنی
    دوست دار تو زندگی
    *********************
    آوا
    -وایییییییییی دیرم شد خاک حالا چیکار کنم وای مامــــــان کجایی منو چرا بیدار نکردی؟
    -به جای اینکه غر غر کنی برو حاضر شو به کلاسایه دیگت برسی
    -ننه ی مارو باش
    بدوبدو رفتم تو اتاق کمد باز کردم و از دیدن لباس های چیده شده با نظم نزدیک بود سکته کنم انارو کی مرتب کرده جن اومده وایی لباسامو سریع پوشیدمو سوار شوهرم شدم و راه افتادم منحرفا من به ماشینم میگم شوهر خب پیش به سوی دانشگاه هی دنیا میدونم دارررین از فضولی میمیرین بدونین من کیم خب من اوا فرهمند 21ساله دانشجوی دندانپزشکی تویه خانواده پولدار یه برادرم دارم آدین اونم 25 سالشه خعلی شیطونه البته میگن من به اون رفتم ولی کی میگه من شیطونم خیلیم مظلومم یهو یه صدای گرومپ اومد ایستادمو پیاده شدمو شوهرممم عقبش داغون شده بود که یه پسر اومد کنارم وگفت:
    -واقعا ببخشید یکمی عجله داشتم
    -واقعا که آقا زدی شوهر نه چیزه ماشین منو داغون کردی اونوقت ببخشیدم میگین
    واقعا که داشت گریم میگرفت خیلی شوهرمو دوس داشتم
    پسره-باشه زنگ بزنین 110 امروز کلا قرار نیس بریم دانشگاه
    -شما داشتین دانشگاه میرفتین الان منم میخواستم همینو بگم خب پس امروز دانشگاه پر خوب شوهرمو چیکار کنم؟
    درحالی که سعی میکرد خندشو کنترل کنه قرمز شده بود گفتم :
    -خوب بخند چرا قرمز میشی
    تا اینو گفتم ترکید بیچاره ننش براش بمیره ایشالاه خوب مأمورا هم اومدن و مقصر آقای چی بود ااااا اصلا نگفته که خوب امل خودتم نگفتی رفتم طرفش بولیزشو کشیدم تعجب کرده بود
    -چیه نمی خورمت اسمت چیه؟
    پسره-رادین ایرانیان هستم
    -خوب منم اوا فرهمندم خوشبختم
    -همچنین
    -کاری نداری میخوام برم در ضمن شمارتو بده
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    اخم کرد روبهش گفتم:
    -ببین اق پسر تا حالا با پسری حرف نزدم اگه اونام زدن یک بلایی به سرشون میارم که بدونن دنیا دست کیه به خاطر این اسمتو پرسیدم چون میخواستم بگم خصارتو بده
    با چشای اندازه نعلبکی داشت نیگام میکرد موهای سیاه داشت چشای عسلی پوست سفید بینی و لب خعلی خوشگل آدم میخواست بپره بوسش کنه همونطور که داشتم نگاش میکردم یه صدای بی تربیتی اومد هی اینور و اونورو نگاه کردم یه چیزی تو جیبم ویبره رفت واییییییی ابروم رفتتتت آدین میکشمت بزار رادین داشت از خنده روده بر میشد من از اون بدتراخر سر گفتم:
    -خوب به امید اینکه یکی بیاد ماشینتو بزنه بعدم رو گوشیت صدای بی تربیتی بیاد خدافظ
    اومدم سوار شوهرم شدم اسم شوهرم یه سانتافای مشکی بود و حالا پشتش داغون رفتم تو کارخونه بابایی تا خرش کنم اواااانه چیزه بهش بگم ماشینو عوض کنه هی ولی عجب پسرخوشگلی بودا خدا واس صاحابش نگرش داره رسیدنم همانا و دویدنم همانا سریع رسیدم دم دفتر درو باز کردم سعیدی کم مونده بود سکته کنه یه سلامی زیر لب گفتم ویهویی وارد اتاقش شدم هول شد لبتابشو بست مشکوک گفتم:
    -اون چیچی بود داشتی نگاه میکردی ؟
    بابا-هیچی خوبی دختر بابا
    نقشه ای به ذهنمان آمد گفتم :بابایی
    -بعله چیشده باز
    -اون بیرونو نگا کن میفهمی
    تا برگشت لبتاپو برداشتم واز صحنه که دیدم چشام گرد شد بابااونم ماشینو با تعجب نگاه میکرد سریع گزاشتمش سر جاش فیلمای ناموسی اخ پدر مام اینکاره بوده ونمیدونستیم گفتم:
    -بابا دیدی صبح یه بزمجه ی گودزیلا از پشت زد شمارشو گرفتم بگیر
    گرفت و گفت:
    -فدای سرت باشه تازشو برات میخرم

    خوشحال بغلش کردمش و اومدم بیرون پیش به سوی شوهر فروشی از همون شوهر خودم میخرم وارد که شدم واوووووو اومایگادصدتا سرتر از ماشین من اونجا بود یکی به اسم آزرا رو انتخاب کردمو برش داشتم دوست بابام بودبابام هماهنگ کرده بود تو شهر برم یه چرخی بزنم اهنگ گذاشتم و صداشو زیاد کردم.........
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    بی وفایی کار هر دقیقته
    چی داری از من پنهون میکنی
    من که میدونم منو دوس نداری
    چرا دوس داری باهام بازی کنی
    اشکامو پنهونی دارم میریزم
    دنیا به کام تو برو عزیزم
    شاید بفهمی مث من نمیشه
    فدای خنده ای تو عزیزم
    یه عمری حرفت رو دلم لونه کرد
    دوسم نداشتی برو بی معرفت
    یادم نمیره با دلم چه کردی
    تنهام گزاشتی برو بی معرفت
    بی وفایی کار هر دقیقته
    تو نمیدونی فقط من میدونم
    تو بهم میخندیو من میشینم
    پای سجاده و نفرین میکنم
    اشکام و پنهونی دارم میریزم دنیا
    به کام تو برو عزیزم
    شاید بفهمی مث من نمیشه
    فدای خنده های تو عزیزم
    یه عمری حرفات رو دلم لونه کرد
    دوسم نداشتی برو بی معرفت
    یادم نمیره با دلم چه کردی
    تنهام گذاشتی برو بی معرفت
    (آهنگ بی معرفت از ایمان غلامی)
    زرشک اینم اهنگه من گذاشتم انگار تو عشقم شکست خوردم دور زدم و پیش به سوی خانه بابا ماشین نداشت که تو خونه مونده بود
    اهه پس پیش به سوی کارخونه از چیزی که دیدم از تعجب کم مونده بود شاخ در بیارم اون پسره با،بابام داشت میخندید پیاده شدمو رفتم جلوتر اونم انگار تعجب کرده بود هردو هم زمان گفتیم:
    -تو اینجا چیکار میکنی؟
    من –ببخشید نمیدونستم باید برای اومدن به کارخونه بابام از شما اجازه بگیرم و شما؟
    پسره – منم رئیس شرکتی هستم که با پدرتون قرارداد بستم
    اواااااا پس این بود بابام هی تعریفش میکردبابا گفت:
    -مگه شما همدیگرو میشناسین ؟
    -بعله پدر من ایشون بودن که شوهرمو داغون کردن
    -رادین ؟!!!!!!!!
    خلاصه بعد از 1ساعت حرف زدن بلاخره پدر اومد سوار ماشین شد
    غول تشنننن فوکول بیشورررررررررر ایستاده جلوم من رئیس شرکت معامله کننده هستم زرشک ندیده بودیم یه پسر 26 ساله رئیس شرکت باشه والاااااااااگوشیم زنگ خورد
    -هااااااا
    -خیلی بیشوری یه دفعه ندیدم جانم و بعله و .....بگی
    -گفتم اونا صاحاب داره خوب بنال بینم
    -گفتم پایه ای بریم بیرون
    -خوب کافی شاپی چیزی
    - باش کی
    -ساعت 6
    -من ماشین میارم حاضر باشین
    -پس بـ*ـوس
    -پس گوزززز
    یه جیغی زد که پرده گوشم یه عربی زد گوشیو قطع کردم ددی خوابیده بود امروز چندشنبست بزار از بابا بپرسم
    -بابا / بابایی/ هویییی/ هایییی / الوووووو
    بیدار نشد یک جیغی زدم که مثل جت بلند شدو نشست ترسیده بود :
    - اخه پدر من رسیدیم شوما خوابین
    -نمیتونی مث آدم بیدارم کنی
    -حالا ولش بریم خونه
    پیاده شدیم وپیش به سوی خانه
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    وارد خونه که شدم هیشکی نبود روبه بابا کردم دیدم اونم جیم شده اخ بازم اینانقشه دارنااااااااا رفتم تو تاقم لباسامو در آوردمو لباس خوشگلی به رنگ سرمه ای و سیاه پوشیدم رژم زدم و رفتم پایین که ناگهان چراغ روشن شد و همه فامیل اومدن بیرون وهمشونم تولد مبارکو میخوندن وای امروز تولدمه ایول چه مامان بابای پایه دارم من قربونشون برم رفتم کیکی که خودم خریده بودمو آوردم آدینو ساغر دختر داییم کنارم نشستن شمعو فوت که کردم کیکو برداشتمو رو صورت ساغر و آدین خالی کردممممم آی کیفی داد ببه به همه خندیدن خیلی ریلکسو با خونسردی کیک بزرگرو آوردم و بردیم مامان تقسیم کرد و فامیل خوردن نوبت کادو ها که رسید ذوق مرگ شدم باابا شوهر جدیدمو داد مامان یه سرویس طلا آدینم یه ادکلنی که عاشق بوش بودم ینی یاس برام خریده بود و بعضیا ساعت و لباسووو از این خرتو پرتا دیگه مهمونا که رفتن یه نفس ؟آسوده کشیدمو تو اتاقم یه دوش گرفتم اومدم بیرون بیشورا تینا و یلدا اومده بوددن به من گفتن بریم بیرون نگو میخواستن سرمو شیره بمالن اینم دوسته ما دارومممم کاکو لهجرو کف کردی حالا اذری بیلار دا دوسدی واریم منیم قارداش هه هه خوب دیگه بخوابممم چشاموبستم خواب شیرینمو دعوت کردم
    ****************************
    گوشیم ویبره میرفت و منو از خوابم بیدار میکردهی وای شوتور شد؟اهان دانشگاه زود پاشدمو لباسامو پوشیدمو پیش به سوی دانشگاه سوار شوهرر تازم شدم یه آهنگ رپ گذاشتم
    چه قدر استرس داری تو آروم باش
    بیخیال دنیاو قانون هاش یه سری
    مشکلات هنو بینمون هسکه کنار
    میاییم هردوتامون باش
    میدونم داری بازم باتو
    ولی من دوس دارم
    فقط با تو باشمو این بهم آرامش
    میده وقتی شب میزنم قدم هاتو نه نمیزارم
    تشکونت هم با اخلاقای بچه گونت
    کنار میامو با تو هستم به کسی
    نمیدم من جاتواصلا
    زندگی باتو خوب
    زشتیه دختر شیکی با موی مشکی
    که مثلاما وقتی با منی توام بیشتر
    همیشه تو ی چشمی
    دیونه اگه بری دیگه دلخوشی برام نمیمونه
    اینو بدون که دوست دارم من دیونه
    هیچ کسی قدرتو مث من نمیدونه
    من باتو راحتم عوض نمیشه
    با تو حالتم با تو طاقتم
    زیاده و روت حساسم با
    اینکه مث تو زیاد نسناسم
    من فقط باتو سرگرم میشم
    پس هرجا هستی برگرد پیشم
    وقتی که تو کنارم هستی
    مشغله فکریهام کمتر میشن
    فک نکن که ندید بدیدم ولی من
    هیچ جایی شبیت ندیدم
    مطمعنا حضور تو برام
    میشه یه اتفاق جدید عزیزم
    بدون اینو که تا تش هستم
    چیزی کم نمیزارم واست اصلا
    میدونم که توام دوسم داریو خیلی
    راحت دست نمیکشی ازم
    دیونه اگه بری دیگه دلخوشی برام نمیمونه
    اینو بدون که دوست دارم من دیونه
    هیچ کسی قدرتو مث من نمیدونه
    من دوس دارم حتی غر زدناتو
    دروغ گفتناو دور زدناتو
    چپ نگا کردن و زل زدناتو
    آخه بیشتر از همه من خوش ترم باتو
    دوس دارم وقتی میای پیشم
    با یه تلفن بدویی بیای پیشم
    وقتی به تو شک میکنم تلفونتو
    میگیرم از سیما بی شک
    نمی بینم روتو من اشکالی تنها تویی که
    واسم ارزش داری نمیخوام باشی با من
    اجباری پس توام بگو که رو من حس داری
    وقتی نیستی نگران میشم خوشحالم از اینکه
    تو الان پیشم هستیو همین برام بسه
    بی تو حتی زندگی واسم بسته
    دیونه اگه بری دیگه دلخوشی برام نمیمونه
    اینو بدون که دوست دارم من دیونه
    هیچ کسی قدرتو مث من نمیدونه
    (آهنگ دیونه از آرمین 2fm)
    واییییی چقدر کیف داد این شوهرم خیلی خوبه ها رسیدم دانشگاه ماشینو بردم تو پارکینگ وتو راه یلدا وتینا رو دیدم منگولای خودمن خو وا ودر یک لحظه کله پا شدم همه میخندیدن نگا کردم ببینم کی اینکارو کرده که با اون پسره چی بود اره رادین ودیدم داشت با لبخند نیگام میکرد الان اون لبخند قشنگتو پاک میکنم وایسا یه آشی برات بپزم یه من روغن داشته باشه روبه من گفت :
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    -ببخشید عمدا نبود
    -خواهش میکنم عب نداره
    -فعلابا اجازتون
    -برو دیگه خب خدافظ
    - خو نمیرم
    -برو بچه پرووووووو
    داشت جوابمو میداد که یکی از دوستاش صداش کردو رفت تیناو یلدا اومدن سمتم :
    -اوخی نی نی چی شدی؟
    من:بزار بهت میگم چی شدم و دویدم سمتشون که اونا فرار کردن الان وقت اجرای نقشه بود اون کلاس داشتو من نداشتم چاقوی ضامنمو در آوردم و همه لاستیکا خالی شدن پیــــــــس آی کیف کردم و ریلکس رفتم کلاسم حدود 2ساعت تو کلاس بودم که کلاس تموم شد درو که باز کردم از چیزی که دیدم وحشت کردم رادین با چشای قرمز جلوم بود که داد زد:
    -چرا اونکارو کردی ؟
    -کدوم کار؟
    -خودتو نزن به اون راه میدونی به خاطر کارت از معامله ی مهمی موندم هاننننن احمق
    چنان احمقی گفت که از جام پریدم برگشتم تو جلدم:
    -هوی مرتیکه فک کردی کی هستی داری سر من داد میزنی هان احمقم خودتی پنج تام روش فهمیدی کاریم که کردم حقت بود
    -می خوای بازی رو شروع کنی
    -اره
    -باش پس بچرخ تا بچرخیم
    -یادت باشه مواظب خودت باشی با بد کسی در افتادی
    وراه افتادم سمت ماشینم سوار شدم و روندم تا رسیدم به جایی که بهم آرامش میدادپشت بام تهران از ته دلم جیغ زدم مهم نبود دارن منو نگاه میکنن من فقط آرامشمو میخواستم همین یه چند دقیقه ای موندمو روندم سمت خونه کسی تا حالا اونجوری سر من داد نزده بود خیلی ناراحت شدم ولی باید قوی باشمم اره اینه رسیدم در خونه رو باز کردمو وارد شدم
    -سلاممم مامانی
    -سلام خسته نباشی دختر گلم
    - مرسی من برم یکمی چرت بزنم
    -برو دخترکم
    -میسی مامان گلی
    از پله ها رفتم بالا تو تاقم و دروقفل کردم تنها چیزی که به من ارامش میداد موزیک بود یدونه گذاشتمو دراز کشیدم باید حال اون بچه ننه ر بگیرم اگه نگیرم که آوا نیستم یکمی حالم خوب شد آهنگ شاد گذاشتمو شروع کردم به رقصیدن که مامانمو دیدم که داره میرقصه آدین داشت رپ میرقصید تعجب کردم اینا چطوراومدن تو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    عجیبه واقعا حالا ولش خودمم شرووع کردم به تکون دادن
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    که بابا اومد اهنگو قطع کردم به ماماان چجور نیگا میکرد با عشق آدین گفت:
    -اگه میخوایین همدیگه رو بخورین برین بیرون اینجا عیبه
    من زبوونمو گاز زدم تا خندم نگیره بابام داشت میخندید که فرستادمشون بیرون و با آدین شروع کردم به رقصیدن رپ عالی میرقصیدیم بعد یک ساعت رقصیدن رفتم دشوری اومدم دیدم آدین نیشش بازه داشت حتما با دوس دختراش حرف میزد ااااا اونکه گوشیه منه که فورا گرفتم که بعله دیدم الینا خواهر یلداست گفتما چرا نیششش بازه با چشام بهش فهموندم گم بشه گفتم:
    -سلام خوبی ؟
    -مرسی تو چطوری ؟
    - چرا به من زنگ زدی؟
    -یلدا گفت که بهت بگم 7 آماده باشی بریم بیرون
    -باشه
    قطع کردم رفتم سر انتخاب لباس کمدو باز کردم ویه مانتوی کرم با شلوار لوله تفنگی و روسری حریرمو سرم کردم رژزدم و یکمی ریمل و مداد ابرو کرم و خیلی ساده رفتم بیرون آدین گفت:
    -اومای گاد وری وری نایس خواهر منی تو
    - نه پس عمتم
    - زرشک خواهرمارو ازش تعریفم میکنی پاچه میگیره نمیکنیمم
    -میاما آدین
    که زنگو زدن رفتم بیرون تو ماشین پرشیای یلدا جلو نشستم و حرکت کرد عجیب بود هیچ کدوم حرفی نزدن ینی چیشده منم حرفی نزدم که پرسیدم لالین با دستش گفت نه اینا چرا اینجوری میکنن
    -خوب پس چرا حرف نمیزنین
    -توگفتی خفه شین مام شدیم
    یادم اومد صبح تو انشگاه بهشون گفتم ،گفتم:
    - خوب اونموقع عصبانی بودم یه حرفی زدم
    همشون شروع کردن از اینهمه صدا داشت سرم گیج میرفت یک دادی زدم که گوشای خودم کر شد چه برسه به بچه ها بالاخره تو یه کافی شاپ رفتیم من قهوه با کیک کاکائویی سفارش دادم و بچه ها بستنی نشسته بودیم که یهو یه دسته پسر اومدن نشستن کنارم منم که عشق پسر شروع کردم ادا در آوردن که شیکمم درد میکنه و حرکت کردم به سوی دستشویی مطمئن بودم که یکیشون میاد دنبالم وارد که شدم یه نفر اومد منم هی اینور اونور میرم که بره بیرون واقعا دستشویی داشتم اخه مرتیکه شاید اسهال گرفتم نرفت که نرفت منم اخر برگشتم و گفتم:
    -ببخشید شما میرید دستشویی؟
    -بله بامنین
    - نه پس با عمم هستم
    -خب منتظر یه نفرم
    - اینجا که غیر از منو شما کس دیگه ای نیس
    -خب منتظر شومام
    -اونوقت منتظر چیه من
    -خب اینو بگیرینش
    یه شماره داد دستم و رفت هه زرشک الان بهت حالی میکنم به آدین زنگ زدم بیاد نیم ساعت بعدش رسید بهش گفتم که داریم نقش بازی میکنیم تا حالشونو بگیریم و اون پسرو که حتی اسمشم یادم نیس نشون دادم آدین زود میتونست صورتشوو به حالت عصبانیت در بیاره رفت سمتش منو دخترا هم رفتیم اونجا آدین گفت:
    -هوی تو به نامزد من شماره دادی؟
    پسره-نه منچنین کاری نکردم حالا نامزدتون کیه؟
    ومنو نشون داد پسره یه لحظه وحشت کرد
    آدین-خب حالا داده بودی ؟
    -نه
    من-نه دورغ میگه آدین خودش بود
    آدین- آوا تو ساکت شو باتوام پسر
    که یهو آدین رفت سمتشو پیرهنشو کشید با اینکه از آدین بزرگتر بود ولی جسش کوچیکتر بود نگام افتاد به الینا که دیدم باعشق خیره شده روآدین میخواستم حرصش بدم رفتم کنار داداشیم و گونشو طولانی بوسیدم و گفتم:
    - عشقم بیا بریم ولشون کن حالا یه خطایی کرد
    -باشه فقط به خاطر تو
    وراه افتادیم بیرون رسیدنم به بیرون همانا و ترکیدنم ازخنده همانا بچه هام میخندیدن بجز الینا روبهش گفتم:
    -حق تو نخوردم که داداشمه بوسش کردم چرا اخم میکنی
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    الینا حول شد آدین با تعجب نگام میکرد یه چشمک واسش زدم و رفتم به طرف ماشینش روبه بچه گفتم
    -خدافظ کابوسای رنگی ببینین و خوش گذشت
    وسوار شدم آدین اومد و گفت
    - منظورت چی بود؟
    -اخ برادر من دلشو بردی دیگه موقع دعوا چنان نگات میکرد که من فک کردم میخواد تورو بخوره
    -نه بابا
    -آره بابا
    -چه خوب شد کارمو راحتر کرد
    -چیزی گفتی ؟
    -میگم خواهری
    -بعـــــــــله
    -میگم یه چیزی بت بگم به کسی نمیگی
    -حالا چی باشه
    -منم الینارو دوس دارم
    -خوب
    -من عاشقشم
    -وتو چی؟ به نظرت الینارو بت میدن؟
    -درسته من دوس زیاد داشتم ولی از وقتی فهمیدم الینا رو دوس دارم با همشون بهم زدم
    -خب دیگه چیی؟
    -همین می خوام تو با مامان صحبت کنی
    -باشه
    -خیلی ممنونم
    اخی برادرم هم قاطی خروسا شدو رفتتو راه واسم بستنی خرید که خرم کنه منم که خر شدم روند سمت خونه رسیدم درو باز کردم مامان اومد و گفت: کجا بودین؟
    -مادر من بیا بت بگم
    -جون به لبم کردی خو
    -ببین مامان پسرتو میشناسی خوب این یک دوم اینکه این گل پسرت عاشق شده سوم اینکه می خواد باهاش مزدوج بشه چهارم اون دختر
    موندم یه چن دقیقه مامان مبهوت مونده بود که گفتم:
    -اون دختر الینا ست خواهر یلدا حیدری دوستم که تو بهتر از من میشناسیش و من می خوام که برای خواستگاریش بریم
    مامانم منفجر شد
    -الهی قربون پسرم بشم من الینا که عشقمه من همین فردا نه الان زنگ میزنم بریم خواستگاری
    و تند رفت سمت تلفن بزار خوش باشه بعد از 2ساعت قطع کرد
    -چی شد ؟
    -اول شکه شد ولی بعدا گفت برامون افتخاره حتما فردا شب میریم
    -خب من برم لباسامو عوض کنم بیام
    -برو زود شام بخوریم
    تند تند از پله ها بالا رفتم وارد اتاقه آدین شدم رو بهش گفتم:
    -مبارکه شاه دوماد فردا قراره بریم خواستگاری
    -دروغ میگی
    -نه به جون تو
    اومد بغلم کرد و دوور اتاقش چرخوند وای من شدم خواهر شوهر ههه من عجب به قول ترکا بالدیز(خواهر شوهر) بشم من هاهاهاهاها ایول چه کیفی بکنم
    -خب حالا به چی فک میکنی
    -که چطوری با زن برادرم رفتار کنم
    -از گل نازکتر بهش بگی من میدونم باتو
    -اومای گاد وای الان مامان مارو میکششه
    دستشو کشیدمو آوردم تو آشپز خونه مامان شروع کرد
    :-قربون پسرم برم من داری دوماد میشی یهو گریش گرفت مادر مارو چه احساساتی میشه شامو خوردیمو جمع کردیم بابا هم به آدین تیکه مینداخت بعد از مدتی رفتم که دیگه کپه مرگمو دعوت کنم منو ببره وبرد
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    ***************
    رادین
    از شرکت در اومدم و راه افتادم برم خونه که یادم افتاد که باید برم خونه ی مامان و بابا راه افتادم ببینم چه کار مهمی باهام دارن عجب آهنگی بود این
    یکی بیاد غمو از دلم درآره
    جای غم اسمتو رو قلبم بزاره
    مگه غیر تو کسی رو خواسته بودم
    مگه جز تو به کسی وابسته شدم
    حسی که تو چشاته دنیایه منه
    چشایی که انگار با من حرف میزنه
    کسی که زندگیشو پاک ریخته به پات
    آره منم اونی که میمیره برات
    بگو بگو من دیگه طاقت ندارم
    اخه به دوره تو عادت ندارم
    یه چن شبه که خواب راحت ندارم
    بگو توهم یه خواب راحت نداری
    بگو توهم مث من طاقت نداری
    بگو بگو من دیگه طاقت ندارم
    اخه به دوره تو عادت ندارم
    یه چن شبه که خواب راحت ندارم
    بگو بگو من دیگه طاقت ندارم
    اخه به دوره تو عادت ندارم
    یه چن شبه که خواب راحت ندارم
    بگو توهم یه خواب راحت نداری
    بگو توهم مث من طاقت نداری
    (آهنگ طاقت ندارم از شهاب تیام)
    از وقتی25 سالم شد از مامان و بابا جدا شدم و مستقل زندگی کردم الان دوساله من بغیر از خودم یه برادر دیگه دارم که اسمش رایان اونم 21 سالشه و مهندسی عمران میخونه خوب خودمم 26سالمه و هنوز دانشجوام ولی رئیس یه شرکت بزرگ صادرات و واردات لوازم پزشکیم خب از نظر هیکل و قیافه بیستم دیگه چی بگم خو البته شیطون مث اون دختره اسمش چی بود آوی نه آوا آره 21 سالشه دختر زیبایی بود ولی من به هیچ دختری اجازه ی ورود به قلبمو نمیدم اوه اوه دختره ی اومده لاستیکای ماشینمو خالی کرده خونسردم وایساده و میگه حقت بود اولین دختری بود که در مقابل من بی پروا بود ومیترسید ولی به روی خودش نمی آورد اه چطور یهو یاد اون افتادم ولش کن اخ این آهنگه داق دلمو تازه کرد اخه امل من واسه کی شبارو بیدار بمونم زندگیمو بریزم پای کی از فکر خودم خندم گرفت من عاشق بشم غیر مممکنه حرکت کردم تو خونه برم مش صابر اومد سلام داد منم یه سری براش تکون دادم که رایان بدو بدو داشت میومد سمتم شروع کرد:
    -الهی ننت بمیره می خوان دخترمو شوهر بدن وای ننه وای ننه
    -چی میگی تو ننه کیه
    -خوب من ننتم دیگه دخترم یه مرد اومده خواستگاریت سبیل داره قد جارو بینی داره شمشیر لباسای پاره بابات تو رو داد بهش
    دیگه داشتم میترکیدم از خنده صداشو هم شبیه زن کرده بود منم کم نیاوردم
    -وای ننه من شبا از اون میترسم نمیخوام با اون شووووور کنم
    ویهو هردوتامون با صدای بلند خندیدیم که مامانو و بابا اومدن بهشون سلام کردم
    مامان –سلام به روی ماهت پسرم حتما باید کاری پیش بیاد تا بیای
    - مامان این حرفا چیه که میزنی بخدا کاار دارم وگرنه آدم از نفسش میتونه دور باشه و نفس بکشه
    رفتیم تا شام بخوریم سر میز انقدررایانو من گفتیمو خندیدیم که رو مامانو باباهم تأثیرگذاشته بود بابا صدام کرد رفتم که شروع کرد
    :- ببین پسر تو الان26سالته و رئیس یه شرکت بزرگی و باید برای یه قرداد تو آلمان بری و تو باید ازدواج کنی وگرنه کل شرکتمون از دست میره فهمیدی تاکی می خوایی تنها باشی
    -پدر من حالا نمیشه شوما به جای من برین
    -نخیر نمیشه
    -خب حالا که اینطور شد باشه
    -اینم بهت بگم که باید یه سال اونجا بمونین
    -باشه حالاببینم چی میشه واز خونه اومدم بیرون حالا من از کجا زن گیر بیارم آخه اه اگه الان این شرکته نبود روندم سمت خونم همین که رسیدم رو تختم بی هوش شدم
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا