کامل شده رمان آوای زندگی|fatemeh asadi کاربر انجمن نگاه دانلود

نظرتون راجب به رمان چیه؟

  • معمولیه

    رای: 0 0.0%
  • بده

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    7
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Fatemeh.~. asadi

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/03
ارسالی ها
3,931
امتیاز واکنش
8,047
امتیاز
689
محل سکونت
اردبیل
*****************
اوا
تو خواب شیرینم بودم که یهو دستی نشست رو پیشونیمو وصدام زد
-اوا اوا جان بیدار شو رسیدیم
دهه منو از خواب بیدار کرده میگه رسیدیم اخه کجا رسیدیم
-کجا رسیدیم گور بابای اونجا خوابم میاد
-اوا میخوای تو هواپیما بمونی ؟
هواپیما رسیدیم من رادین کجااااااااااااااااا
--چیییییییییی مگه ما کجایییم
-آلمان
-خو اینجا چیکار داریم؟
بزار ذهنمو منظم کنم خوب رادین پایان نامه جشن عقد المان اهاااا یادم اومد قراره من نقش زنشو بازی کنم ومن دوسش دارمو اون نداره اهاننننن فورا بلند شدم هواپیما داشت فرود میومد شالمو رو سرم مرتب کردم و اماده موندم رادین یه نگاهی به من کرد و لبخند محوی زد مطمئنم بخاطر شالم بود همه اونجا ایرانی بودن همشون لباساشونو در اوردن شالا شونم توارامش بودیم که کرما تو وجودم سرازیر شدن مشمبا رو برداشتم و پر باد کردم خیلی بزرگ بود وصدای وحشتناکی تولید میکرد بردم بالا و پاتتتتتتتتتتتتت هرهرهر همه مث جت رو جاشون نشستن رادین داشت ریزریز میخندید مهماندار اومد از هرکی پرسید کار کیه هیچکس نگفت چون اونا منو ندیدن هر موقع شیطنت میکنم چشام بزرگ میشه و شرور هاهاها چه کیفی داد سرو صورتمو درست کردم وپیاده شدیم موقعی که پشت مهماندار بودیم با دستم یه صدای بی تربیتی تولید کردم وپریدم پیش رادین بیچاره سرخ شد منم از ته دل قهقه میزدمممم اخی دلم خنک شد دخترهی افاده ای رادین بدتر از من دلشو گرفته بودو میخندید دختره الاغ اومده میگه برادرتون اصلا شبیه شما نیستن منم گفتم داداشم نیستو شووورمه قیافش دیدنی بود خلاصه یه ماشین مدل بالا اومده بود و از توش یه دختر پیاده شد ورادین بغـ*ـل کرد همون لحظه قیافه ی رادین مچاله شد فهمیدم موضوع رو رفتم جلو دست رادین رو گرفتم وروبه دختره گفتم:
-ببخشید شما چه نسبتی با شوهر من دارید؟
جا خوورد رادین هم خر کیف شده بود
-مگه تو ازدواج کردی
-بعله اینم حلقه هامونه
دختره دپرس شد رفت و سوار شدرادین هم سرشو انداخته بودو میخندید اخی ناز بشی تو پسر بعد از شوصون دقیقه مام پشت نشستیم جلو یه هتل خیلی خوشمل نگه داشت انگار واسه ایرانیا بود همشون فارسی حرف میزدن یکی از خدمه ها اومد و تعظیم کرد و مارو راهنمایی کرد داخل اتاق که شدم کپ کردم نه باووو کاغذ دیواری یاسمنی رنگ سقف کاذب از اون خفناش تخت سلطنتی کف پارکت مبل سلطنتی و راحتی پیانو گوشه اتاق بود رادین که از دیدن من تو اون حالت میخندید گفت:
-خوردی اتاقو
-من اصلا اتاقو نگا نمیکردم خیلیم چرته
چشاش گرد شد-چی ی ی خوشت نمیومد اونطوری ذول زده بودی
-ولش باو بخواب خستم
اومدو خواست تیشرتشو دراره فورا چشامو گرفتم و برگشتم بلند گفتم:
-اصلا حیا میا سرت نمیشه که نههههههههههه
نه رو محکم گفتم برگشتم چشامو محکم بستم یهو صدای قهقهش اتاقو پر کرد:-چشاتو وا کن با حیا پوشیدم
ودوباره خندید لعنتی میخوام با همین دستام گردنشو اونقدر فشار بدم پدرش دراد
-جرت داری انجامش بده
اهه من باز بلند فکر کردم حالا فهمیده داشتم از بی خوابی بیهوش میشدم رو تخت دراز کشیدم و دیگه چیزی یادم نمیاد (خب یادش نمیاد گیر ندین هههههه منم فاطی)
 
  • پیشنهادات
  • Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    *************************
    رادین
    وایی چقدر کف کردم وقتی سوزانو دید فک میکردم گردن منو میشکنه یه زره به من نگاه کرد و رفت طرفش اون حرفا رو ککه زد خیلی خوشحال شدم ضایع شدن سوزان انقدر شیرین بود که خندیدم کوچولوی خودمه دیگه عشق رادین بایدم خاص باشه تا رسیدیم اتاقوداشت با نیگاش قورت میدادا تا پرسیدم گفت چرته روشو برم خنده ی محوی کردمو وقتی خواستم پیرهنمو درارم چیکار کرد خندم عمیق شد و وسط بحث یهو گرفت خوابید خدایا خودت کمکم ککن که اونو عاشق خودم کنم وبا این فکر خوابم برد.
    *******************
    آوا
    با حس کردن اینکه تو یه گیر افتادم و داررم خفه میشم چشامو باز کردم که دیدم رادین منو سفت بغلش گرفته اخی نانازی دستمو ناخداگاه رو صورتش کشیدم تکون خورد صداش زدم:
    -رادین رادی دهه هوییییی
    دیدم نه بیدار نمیشه کنارم یه اسباب بازی بود که اورده بودمش محض خنده از اون صدای بی تربیتی بود گذاشتم کنار گوشش وفشار دادم مث جت بلند شدو نشست منم از خنده روده بر شده بودم
    -رادین اون چه کاری بود تو کردی هان
    ودوباره زدم زیر خنده اونم قرمز شده بود دستمو رو مماغم گذاشتم و شروع کردم خوندن
    -رادی کوچو یه مرد گنده درمیاره صداهاای ناجور
    رادی جون دست داره پا داره انگشت داره
    انگشتاش ناخون داره راه میره چار دستو پا
    میره پایین میاد بالا لای لای لای
    با این شعرم خودشم زد زیر خنده واون شروع کرد
    -دخی دخی رو مخی تو که نیستی هیچ پخی
    وزد زیر خنده ای ای حرص خوردم
    -عزیزم حرص نخور داری حرص میخوری ؟
    -پ ن پ دارم تورو میخورم
    -منو
    چشاش پر از شیطنت بود
    -اونوقت ؟
    بالشتو برداشتمو افتادمو به جونش اون میدویید و من میدوییدم اخر سر وایساد ومن صاف رفتم بغلش دستاشو دورم حلقه کرد منم دیدم موقعیت جوره حالشو بردم سرمو گذاشتم رو سـ*ـینه ستبرش ای کیف داد صداشو شنیدم
    -اخه کوچولو مگه زورت به من میرسه تو منم که منگ بودم گفتم
    ----جانم چیزی گفتی
    باتعجب گفت :کجایییی آوا
    از تو هپروت در اومدم اغوشش خیلی ارامش داشت بی هوا سرم گیج رفتو افتادم تو بغلش
    ***********
    رادین
    چرا اینطوری شد دیدم که افتاد فورا تو بغلم گرفتمش خدای من اینکه بدنش کوره ی اتیشه چیشد حالش که خوب بود لباسا شو تنش کردم و رفتم سوار ماشین شدم مدام هذیون میگفت میترسیدم تشنج کنه زود پیاده شدم و بردمش اورژانس بهش سرم وصل کردن داغون بودم اگه بلایی سرش میومد من چیکار میکردم دکتر اومد بیرون به انگلیسی گفت :حالش خوبه نگران نباش تو خودت بدتر از همسرتی ولی باید یه سری ازمایش بده وضعیتش مشکوکه
    -دکتر یعنی چی که مشکوکه ؟
    -مشکوک به بیماریه سرطان من باید برم
    دنیا دور سرم چرخید روبه موت بودم جواب ازمایش باید بیاد گفتن تا یه هفته دیگه میاد به اوا ارمبخش زده بودن و خواب بود جلو رفتم ورو بـ..وسـ..ـه کوتاه زدم دختر اخه چرا با من این کارو میکنی خدایاااااااا خودت به دادم برس اوامو از تو میخوام حس کردم چشاش تکون خورد
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    *****************
    اوا
    چشامو که باز کردم رادین رو دیدم همه چی سفید بود نکنه مردم هان
    -رادین خودتی؟
    -اره عزیزم خودمم
    -چی شده بود چرا من از هوش رفتم ؟
    -هیچی عزیزم
    یعنی چی هیچی مطمئنم داره منو میپیچونه دکتر اومد رو به علیرضاگفت:
    -اقای ایرانیان جوااب ازمایشهای همسرتون رسید
    رنگ رادین پرید روبهش گفتت:
    -جوابش چیه اقای دکتر؟
    -جوابش منفیه بهت تبریک میگم همسرت رو میتونی ببری
    ورفت بیرون یعنی چی کدوم ازمایش ؟حالا ولش کن رادین رو بچسب چه مهربون شده عزیزم تو گلوت گیر نکنه یه وخ رادی یه نگاهی بهم انداخت که هنگ کردم چشاش جادو داشت اصلا نمیشد ازش چشم برداشت کلافه تو موهاش چنگ زد
    -آوا جان پاشو بریم
    -رادی
    -جانم
    -چی شده بود ؟
    -هیچی اممم ممم چیزه تو مشکوک به بیماری سرطان بودی
    تا اینو گفت فک کنم جسمم ریخت (اینم از خودم در اوردماااا)
    -چــــــــــــــــــی
    -اما وقتی جواب ازمایشات اومد فهمیدم که نداریش
    ویه لبخند مکش مرگ ما زد و دندوناش افتاد بیرون اخییی نازی چه کیفی میده الان بری از اون گونش یه مــــاچ کنی اه اوا خجالت بکش ببینم منم یه لبخند زدم که نیشم تا گونه هام که چه عرض کنم تا بنا گوش باز شد ایول مث اینکه پیشرفت کردماااااااا 1-0 به نفع من وایسا یک بلایی سرت بیارم نتونی از من دست بکشی پاشدم با عشـ*ـوه موهامو پشت گوشم گذاشتم ودستشو گرفتم وبا صدایی که ناز ازش میریخت گفتم:
    -رادین بریم یکمی بگردیم
    اب دهنشو قورت دادو گفت:
    -باشه هر چی تو بگی خانومم
    خندیدم و راه افتادیم بعد از مدتی به یه مرکز خرید بزرگ رسیدیم با ذوق راه افتادم تو یکی یکی به فروشگااه ها نگاه میکردیم و از هر کدوم یه چیزی میخریدیم که نگام به کت و شلوار مردونه و خوشملی افتاد با رنگ سرمه ای اسپرت بود با یه پیرهن سفید و کروات پاپیونی سیاه بدون توجه به رادین رفتم داخل وبه فروشنده اونو نشون دادم اورد دست رااادین رو کشیدم ودادم پرو کنه بعد یه مین درو باز کرد فوق العاده بود کثافط این الان شورررررر منه وای منو بگیرین چشاش پر شیطنت بود رو بهم گفت:
    -میگم اوا اینو برای من خریدی یا یکی دیگگه
    باشیطنت گفتم:یکی ددیگه
    حرصی شد ودرو بست ریز ریز میخندیدم پولشو حساب کردم ولباسو گرفتم بعد از مدتی جلوی یه مزون لباس عروس بودیم خیلی لباسای خوشملی داشت رادین چشاشو مرموزانه چرخوند دستمو کشید وبرد داخل یه لباسوفروشنده نشون داد تا بیاره نیشم تا بنا گوشم گشاد شده بود لباسو گرفتم و پروش کردم عالی بودوای یعنی میشه من اینو بپوشمدروزدم رادین با دیدن لباس تو تنم حسابی چشاش ستاره پرتاب میکرد اما بعد از اون نقطه چین کرد به هیکلمون
    -ارههه خوبه میخوام نگه دارم بدمش به زن ایندم
    عصبانی شدم خیلییییییی بیشعور لبخندمو حفظ کردم فک کردی چیی اونم لباسو تحویل گرفت چشامو مظلوم کردم همیشه ادین میگفت اینطوری میکنی چشاتو ادم توش غرق میشه به رادین نگاه کردم مات شد هاهاهاها اره اینه :
    -ایشالاه با زن ایندت خوشبخت شی
    *********
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    رادین
    وایی خدا این چشا چیه افریدی یه فرشته
    -ایشالاه با زن ایندت خوشبخت شی
    زد حالمو خراب کرد اه زن من توییییییی تو لعنتی اواداری با من چیکار میکنی ؟
    همراهم زنگ خورد ادین بود
    -سلام داداش خوبی؟
    -علیک ببینم اونجا بهتون خیلی خوش میگذره یه ماهه رفتین یه زنگم نمیزنین
    -ببخشید مشغله کاریم زیاد بود
    -اون عفریته چیکار میکنه
    -هیچی منو حرص میده
    وتمام ماجرای امروزو بهش گفتم انقدر خندید
    -همینه خواهر منه دیگه رادی فک میکنم اونم یه حسایی به تو داره حالا گوشیو بده میخوام باهاش بحرفم
    -اوا خانمم بیا ادین کارت داره
    اومدو تلفونو ازم گرفت ومشغول صحبت شد نمیدونم ادین بهش چی گفت که خندید وتازه فهمیدم وقتی میخنده روی صورتش سمت چپش چال میوفته اخ دیگه داری زیاده روی میکنی
    ******************
    اوا
    با ادین حرف زدم گفت شاید داره بهت علاقه مند میشه منم فقط بال نداشتم تا پرواز کنم وبعد یه ساعت قطع کردم روبه رادین گفتم :رادییییی بریم خونه میخوام غذا درست کنم
    چشاش شد قد نلعبکی تعجب کردی حالا حالا ها باهات کار دارم رادین خان وایستا رفتم سوار ماشین شدم یه مازراتی قرمز خیلی خیلی زیبا بود جنتلمن اومد ودروبرام بست اخ که چقدر اقایی تو پیر شی الهی زنت دورت بگرده بچه دار بشی اسماشونم بزاری اکبر اصغر قلی ههههه یهو خندیم شدید شد و قهقهم ماشینو پر کرد رادی با تعجب منو نگاه میکرد بهم گفت:میگم جوک گفتی بوگو مام بخندیم
    - اره داشتم واست دعا میکردم که از خدا بچه خواستم اسماشونم اصغر قلی اکبرررر
    تا اینو گفتم شروع کرد به خندیدن :وایی دختر تو حرف نداری
    شیطنتم گل کرد رو بهش گفتم:راس میگیا من حرف ندارم
    لبخندی زد یهو بعد از اینکه فهمید چی به چیه با حرص نگاهی بهم انداخت که من قهقهم گوش فلک و کر کرد هاهاهاها ایول اوا بی نظیری بعد شوصون ساعت رسیدیم خونه و من حرکت که نه پرواز کردم سمت اشپز خونه سمبوسه میخواستم درست کنم وسایلا شو اماده کردم وبعد از پیچیدن مواد تو فر گذاشتم اینکه بفهمم رادین منو نگاه میکنه اروم اومد سمتم ودستشو دراز کرد سمت دماغم وبا دقت سسی که روش مونده بودو پاک کرد تو چشای هم دیگه نگاه میکردیم دیدم الانه که کار دست خودمون بدیم هلش دادم و رد شدم داخل اتاق شدم صورتم قرمز شده بود لباسامو با جین مشکی و سارافون قرمز تنگ وموهامو بالای سرم دم اسبی بستم و رژقرمزی زدم و رفتم به اشپزخونه بعد از مدتی رادین اومد نگاش رو من مونده بود وایی الان زیر حرارت نگاش اب میشم خدایا
    -اممم میگم چیزه بیا کمک کن میزو بچینیم
    -چشم خانومی
    از کلمه خاانومی انرژی زیادی بهم منتقل شده بود میدونم الان لپام گلی شده سرمو پایین انداختم و مشغول شدم دوتایی نشستیم و من یکی از سمبوسه هارو برداشتم وبردم به طرف دهنم مزه شو از الان حس میکردم که دندونام بهم خورد با تعجب چشامو باز کردم نگام افتاد به دوتا چشم قهوه ای تیره مایل به سیاه که با شیطونی زل زده بود به من یکی برداشت بزاره دهنش که من از دستش قاپیدم وگذاشتم دهنم
    -امممممممم چقدر خوشمزه بود به به
    واخر سر با کلی کل کل و دعوا خوابمون برد
    *********************
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    -رادیییییین
    -بعله
    -بیا حولمو بده
    الان دوماه از روزی که اومدیم میگذره هروز با مامان و ادین و یلدا و تینا و........ میبینی فک کنم پول تلفنمون یه میلیاد بیاد هاها من ازت پوست بکنم رادین
    -اوا باز کن درو
    پشت در موندم و درو باز کردم حوله رو گرفتم و تنم کردم زندگی با رادین خیلی خوب بود و خوش میگذشت ولی جوری رفتار میکردم که انگار ازش چندشم میشه اونم از من بدتر رفتار میکنه انگار به زور منو تحمل میکنه بعضی وقتا میشینم گریه میکنم چرا که من اونو دوست دارم واون منو نداره مگه چی کم دارم از دخترای دور واطرافش دقیقا 4روزه که اخلاقم عوض شده همش به یه نقطه خیره شدم ودارم روز به روز لاغر تر میشم ای کاش می تونستم حالت نگاش رو بخونم ولی نمی تونم اینجا نه اشنایی دارم نه جایی رو میشناسم خیلی دلم گرفته ادین و الینا قرار بود ماه عسل بیان المان وقتی ادین اینو گفت حتی ذره ای تغییر نکرد حالم واین ادینو نگران کرد ابروهام پر شده بود به خودم نمیرسیدم همش کتاب میخوندم امتحان دادم زبان انگلیسی که اول شدم رادین اما اون تغییر کرده بود ومدام داشت بهم محبت میکرد
    -اوا جان ادین و الینا فردا میرسن
    -به من چه خب بیان
    با بهت گفت:اوا خودتی عزیزم
    داد زدم :
    به من نگو عزیزم نگووووووووو من عزیز تو نیستم ازت بدم میاد نفرت دارم میدونی چراااا نه نمیدونی خودمم دیونه شدم از بس به یه نقطه خیره میشم از اینکه بهم مثل یه بچه نگاه میکنی میری سر کارت نمیپرسی چیزی احتیاج داری یا نه حوصلت سر رفته یا نه کی اینا و ازم پرسیدی کیییییییی
    چشاش غمگین شده بود اینو فهمیدم رفتم رفتم تو اتاقمو درو بهم کوبیدم که از صداش خودمم سکته کردم یکمی سبک شده بودم ((رادین تو رو دوس نداره ))این صدا اونقدر پیچید که از قبلم بدتر شدم تصمیممو گرفتم من بدون رادین هیچم پس اونم مال من نیس منم جایی تو این دنیا ندارم تیغ و برداشتم اره اینه باید خودمو خلاص کنم تیغو رو دستم کشیدم با دیدن خونی که بیرون میومد خندیدم واین رادین بود که پشت در بود وداد میزد و به در میکوبید سرم گیج رفت و دیگه افتادم
    ***************************
    رادین
    --اوااااااااااااا باز کن اوا
    وای خدا دیگه صدا نمیاد به هر نحوی درو کوبیدم که شکستا اوا افتاده بود ودورشو خون گرفته بود با ترس دوییدم بدنشو بغلم کرد
    -اواااا بیدار شسو اوا
    داشتم گریه میکردم خداااا فورا سوار ماشین شدم وحرکت کردم اوای من به خاطر منه احمق به خاطر نفهمیام چه کردی اگه بری من چیکار کنم با سرعت 1000میرفتم ترمز و کشیدم و بردمش تو اورژانس پرستارا دوییدن سمتمون دکتر اومد بعد یه ساعت پرستار اومد
    -خانوم چیشد
    -شما با دکترشون حرف بزنید سلام اقای دکتر
    -سلام دکتر حال همسرم چطوره
    -ایشون چون کم خون بودن و خون زیادی از دست دادن به حالت کما رفتن بازرم شما امیدتون رو از دست ندین امیدوارم حالشون خوب بشه
    با زانو افتادم زمین دنیا رو سرم اوار شد انگار حس خالی بون میکردم بدون اوا من هیچم هیچ من فردا با ادین چه کنم
    .................................................
    -سلام خوش اومدین
    -علیک سلام اوا کو
    -........
    -رادین با توام
    -اوا یعنی تو بیمارستانه
    -چیییی اوا خواهر من
    -اره رفته کما
    -چرااااااا الان اینو میگی هان اینطوری مراقبش نبودی چرا اینطوری شد ؟
    خلاصه ماجرا رو توضیح دادم که یه طرف صورتم سوخت ادین منو زد حقم داشت هرکس این کارو با خواهرم میکردم ریز ریزش میکردم الینا داشت گریه میکرد ادین شونه هاش میلرزید
    -اگه بهوش نیاد چی؟ هان من اومده بودم خبر عمه شدنشو بهش بدم
    این و که گفت گریه کردم با دستم کوبیدم تو سرم لعنت به من بعد بلند داد زدم :لعنت به من اواااااااااااااا
    - به جای اینکه داد بزنی ببرمون پیشش
    -چشم
    جلو راه افتادم و بردمشون بیمارستان الینا با دیدن اوا تو اون حالت هق هقش بشتر شد و ادینم اشک از گوشه چشمش ریخت پایین خودم که داغون بودم
    .........................................
    الان دوماه که اوا تو کماست به هوش نمیاد خیلی لاغر شدم وقت نمی کنم به خودم برسم ادینم تازه دو روزه که رفته گفت الینا رو بزاره و برگرده دکترش اومد ازش خواهش کردم بزاره ببینمش که بعد از دوماه تازه اجازه دادن رفتم تو دستاشو گرفتم تو دستم
    -اوا تو که همه کس منی چطور دلت میادمنو اذیت کنی اوای من چشاش خوشگلتو باز کن خواهش میکنم میدونی خیلی دوست دارم اندازه تموم ستاره های اسمون هان تو چی منو دوس داری ایا من میخواستم تازه باهات شروع کنم تا اینکه عاشق خودم کنمت عزیزم منو ببین همون علیرضام ریشامو ببین وزنم تو این دوماه 20کیلو کم شده میبینی با من چه کردی دختر اصلا چرا خدا میخواد به هر نحوی تورو از من دور کنه اوا میدون میخوام الان مثل همون روزی که دانشگاه میرفتیم کل کل کنیم شیطنت کنیی عروسک من چشاتو باز کن که رادین هم خودشو نکشته روپیشونیش و لبش یه بـ..وسـ..ـه زدم واومدم بیرون داشتم گریه میکردم نه باید محکم باشم تصمیم گرفتم برم خونه و یکمیبه خودم برسم داخل خونمون که شدم اطرات برام تکرار شد بعد یه ساعت خودمو تواینه دیدم صورت تمیز به قول اوا شیش تیغ و تیپ اسپرت موهامو درست کردم و رفتم بیرون
    ******************
    -چشم
    جلو راه افتادم و بردمشون بیمارستان الینا با دیدن اوا تو اون حالت هق هقش بشتر شد و ادینم اشک از گوشه چشمش ریخت پایین خودم که داغون بودم
    .........................................
    الان دوماه که اوا تو کماست به هوش نمیاد خیلی لاغر شدم وقت نمی کنم به خودم برسم ادینم تازه دو روزه که رفته گفت الینا رو بزاره و برگرده دکترش اومد ازش خواهش کردم بزاره ببینمش که بعد از دوماه تازه اجازه دادن رفتم تو دستاشو گرفتم تو دستم
    -اوا تو که همه کس منی چطور دلت میادمنو اذیت کنی اوای من چشاش خوشگلتو باز کن خواهش میکنم میدونی خیلی دوست دارم اندازه تموم ستاره های اسمون هان تو چی منو دوس داری ایا من میخواستم تازه باهات شروع کنم تا اینکه عاشق خودم کنمت عزیزم منو ببین همون علیرضام ریشامو ببین وزنم تو این دوماه 20کیلو کم شده میبینی با من چه کردی دختر اصلا چرا خدا میخواد به هر نحوی تورو از من دور کنه اوا میدون میخوام الان مثل همون روزی که دانشگاه میرفتیم کل کل کنیم شیطنت کنیی عروسک من چشاتو باز کن که رادین هم خودشو نکشته روپیشونیش و لبش یه بـ..وسـ..ـه زدم واومدم بیرون داشتم گریه میکردم نه باید محکم باشم تصمیم گرفتم برم خونه و یکمیبه خودم برسم داخل خونمون که شدم اطرات برام تکرار شد بعد یه ساعت خودمو تواینه دیدم صورت تمیز به قول اوا شیش تیغ و تیپ اسپرت موهامو درست کردم و رفتم بیرون
    ******************
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    اوا
    چشامو باز کردم اینجا کجاست اون صدای کی بود اوا دیگه کیه مغزم وای خدا سرم داشت گیج میرفت که یه پرستار اومد تو با دیدم مبهوت موند و بعد انگلیسی دکترو صدا میزد دکتر اومد همراهش یه پسر جونن و بسیار خوشگل هم اومد
    -اوا جان عزیز دلم خوبی
    - شما کی هستی ؟
    رنگش پرید و جا خورد دکترم نگام کرد
    -اقا اوا دیگه کیه
    -دخترم اوا تویی
    -پس چرا چیزی یادم نمیاد
    -عیبی نداره یادت میاد
    اینو گفت و رفت بیرون اون پسرم رفت و پرستاره ارامبخشی تزریق کرد که من خوابم برد
    *********
    رادین
    - یعنی چی دکتر ؟
    -یعنی چیزی یادش نمیاد وتو باید کمکش کنی فمهیدی ؟
    -بعله
    زنگ زدم به ادین خبرو دادمو اینم گفتم که فراموشی گرفته
    دکتر گفته بود فردا میتونم خونه ببرمش شاید ییه چیزی یادش بیاد اوا عزیز من چی کار کردی با خودت .من . ادین میدونی چقدر سختی کشیدم تا چشاتو باز کنی حالام میگی شما کی هستی خیلی دوستت دارم حت با اینکه فراموشی گرفتی
    اوا دوروزه مرخص شده و تو خونست بهش گفتم که همسرشم
    با این موضوع کنار اومده بود و من خوشحال بودم که تونسم جایی باز کنم برای خودم
    *************
    اوا
    اه بازم همون دل درد همیشگی لعنتی همه ی خونه رو بهم زدم ولی نتونستم اون چیزی که میخواستمو پیدا کنم رادین هم خونه نبود لباسامو پوشیدم و از در ززدم بیرون تو فروشگاه خیلی شلوغ بود و منم خجالت میکشیدم که نگام افتاد به پسری که کنار یه دختر زیبا بود کمی با دقت که نگاه کردم فهمیدم رادین درسته خیلی چیزا یادم نمیاد و لی این خــ ـیانـت نمییتونم هضمش کنم رفتم جلو
    -خیلی پستی
    و زدم از مغازه بیرون دنبالم میدویید رسیدم خونه و درو بستم تا صدای در اومد که درو بست یه سیلی محکم زدم بهش
    - از خونه گمشو بیرون
    -اینجا خونه منه و تو زنمی
    -ااااا من زنتم که بااون دختره ل*ـاس میزنی ازت بدم میاد
    - تو مغازه چه غلطی میکردی هاان
    - داشتم هیز بازی تو رو نگاه میکردم
    که یه سیلیم خودم خوردم پلاستیک از دستم افتاد و وسایلش ریخت رادین با دیدنش جا خورد و بعد خودشو ول کرد فورا وسایلو جمع کردم و رفتم تو اتاقم و درو بستم صدای در اومد یه بفرماییدی گفتم که اومدو درو بست
    -ببخشید میدونم خیلی تند رفتم اما توام باید به من میگفتی کجا میری
    -نخیر نمی بخشمت ازتم بدم میا تو خیلی بدی اون دختره کی بود
    -اون سوزانه دختر شرکت معامله کننده که اتفاقی اونجا دیدمش و اویزونم شد راستی چرا نگفتی که چی احتیاج داری خودم برات بگیرم
    با این حرفش قرمز شدم که خندید و رفت بیرون بعد از چند دقیقه با یه لیوان چای دارچین و اب گرم اومد تو نشست کنارم وشروع کرد به ماساژ دادن دلم اگه بگم خوب نشد دروغ گفتم به طرز عجیبی دردش ارام شد داشت این کارو با لبخند محوی انجام میداد بلند شدم نگاش به من بوود چای و سرم کشیدم چشاش شد قد توپ بسکتبال با دیدن قیافش خندم گرفت:
    -چیه فقط تو میتونی اینکارو انجام بدی؟
    -از من یاد گرفتی
    -اره
    بعدم اب گرمو گذاشتم روی شیکمم و یه مسکن خوردمو سپردم به دنیای هپروت
    ************
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    -اه مگه ننوشته 50 گرم
    داشتم کیک درست میکردم یهو حس کدبانویی منوگرفت ولی هر چقدر همش میزدم ولی وا میرفت بیشعورررررر اه یهو سرم درد گررفت واییی دکتر گفت هر موقع سرت درد کرد یه چیزی یادت میاد یه زن بود همه چیز یادم افتاد رادین چرا باهاش ازدواج کردم برادرم ادین مامانو بابام نشستم گریه امونمو بریده بود هق هق میکردم پس این مدت چرا رادین به من چیزی نگفت تلفونو برداشتم و شماره ادینو گرفتم
    -داداشیییییی
    -آوا تویی
    -اره داداشی
    -جانم خواهری
    -همه چیز یادم اومد ادینی میایین اینجااااا
    -چشم اولین بلیطو تهیه میکنم و با الینا میاییم
    -داداشی من دیگه برم باشه
    -خدافظ مراقب دردونه ادین باش
    -چشم توام مواظب قهرمان من باش خدافظ
    گوشیو قطع کردم و شروع کردم به درست کردن کیک یه اهنگ شاد گذاشتمو با تکون همش کیکو هم میزدم یادم اومد من باید رادینو وابسته خودم کنم کیک تو قالب ریختم و خودمم رفتم لباسمو عوض کنم یه لباس قرمز تنگ تا روی رونم بود با یه جین سیاه پوشیدم یه رژقرمز جیغ زدم و چشامو ریمل زدم و یه خط چشم کشیدم اومممم چی شدم من رادین سکته میکنه منو ببینه رفتم پایین کیکو در اوردم و کاکو رو گذاشتم اب شه رو کیک مالیدم (ههههه) وروشو پر از اسمارتیز کردم عالی شده بود داشتم کیکو وارسی میکردم که دستی دور کمرم حلقه شد سرمو بردم پشت
    -خسته نباشی
    -درمونده نباشی خانوم چیکار کردی مناسبتش چیه حالا ؟
    -رادین من همه چی یادم اومد
    -چییییییییییی گفتی ؟
    -همه چی یادم اومد
    هیچی نگفت و رفت تا لباسشو عوض کنه میدونستم اخلاقش عوض میشه به خاطر اینکه دلش برای من میسوزید اون اخلاقو داشت اخمو برگشت لبخندی زدم
    -بفرمائید اقا رادین امروز روز خجسته ای
    با همون حالتش باشه ای گفت و نشست خوشحال کیک و اوردم چندتا کبریت روش گذاشتم و روشنش کردم فورا سرشو خم کردم و زود باهم فوتش کردیم هاهااهاها ایوللللللل اینه اره خدا نکنه رادین نقطه چین کنه به هیکلمون صورتشو با اخمای بیشتر به سمتم چرخوند ولی چشاش اه مرتیکه چشاتو درویش کن الان رسوا میشم چند دقیقه ای نگام کرد و بلند و رفت :
    -کجا مگه شام نمیخوری؟
    -نه حوصله ندارم امیدوارم تاالان فهمیده باشی همه کارام از روی دلسوزی باشه
    شکستم ولی :اوهوک اقا رو اونوقت فک کردی که چی عاشقت شدم نه رادینن خان فقط فقط موند از یه سالت9ماهت اونم میگذره خیلی زود تا من از دستت راحت شم میدونی ازت متنفرم متنفر فقط مجورم تحملت کنم میدونی خودتو خیلی بالا میگیری اصلا من اَخ من بد برو با سوزان جونت حال کن دیگه هم نه اشپزی میکنم نه چیزی برای خودت غذا بگیر مننو هم نمی تونی ببینی چون خودم نمیخوام ریختت و ببینم از این به بعد تو کارای توهم دخالت نمیکنم منو سننه
    دستمو کوبیدم رو میز وبلند شدم از سبزی قورمه ای ککه پخته بودم برای خودم ریختم بوش همه جا رو برداشت اوممم عالی بود زندگی یعنی این دارم فکر میکنم میبینم از همه پسرا بدم میاد این دوست داشتن رادینم فقط هـ*ـوس بوده اره دیگه دوسش ندارم ازشم بدم میاد فقط 2تا مرد روی زمین که باباییمو ادین جونمه از همشون بدم میاد
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    همون جوری داشت منو نگاه میکرد
    -چیه منو نگاه میکنی ادم ندیدی
    -هان ؟
    پوزخندی زدم-کجایی مهندس
    -میشه منم بخورم
    -حرفامو یادت رفت
    -فقط همین امشب
    نمیدونم چشاش چی داشت قیافشو داشت عین سگ نه بلا نسبت سگ پاچه میگرفت
    -نخیرمم
    باشه ای گفت و رفت تو اتاقش دلم سوخت واسش یه بشقاب ریختم و یه لیوان پر کردم از دوغ بردم دم اتاقش درو زدم و خودم اومدم پایین بعد از اینکه خوردم ظرفا رو شستم و تو اتاق رفتم لب تاپوروشن کردم واهنگ گذاشتم همونجوری داشتم واسه خودم میرقصیدم که یاد گیتارم افتادم از 13سالگی کلاس میرفتم والان استاد بودم بر داشتم وشروع کردم
    پایه پنجره نشستم کوچه خاکستریه و زیر بارون
    من چه دلتنگتم امروز انگار از همون
    روزاست حال و هوام رنگ توئه
    کوچه دلتنگ توئه دلم گرفته
    دوباره هوای تو رو داره چشامای خیسم
    واسه ی دیدنت بی قراره این
    راه دورم خبر از دل منکه نداره
    اروم ندارم یه نشونه میخوام واسه قلبم
    جزء این نشونه واسه چیزی دخیل نمیبندم
    این دل تنهام دوباره هوای تو رو داره
    هوای شهر تو و بویه گلاب
    پیچیده تویi اتاقم مث خواب
    داره بدجوری قریبی میکنه
    اخه جز تو دردمو کی میدونه دلم گرفته
    دوباره هوای تو رو داره چشامای خیسم
    واسه ی دیدنت بی قراره این
    راه دورم خبر از دل منکه نداره
    اروم ندارم یه نشونه میخوام واسه قلبم
    جزء این نشونه واسه چیزی دخیل نمیبندم
    این دل تنهام دوباره هوای تو رو داره
    (ماهان 74)
    داشتم با گیتار میزدم و میخوندم میخوندم و گریه میکردم بعد پاشدم رفتم بیرون بعد هتل که به اینجا اومده بودیم خیلی خوب بود حیاط داشت انواع گلا توش بودن انگار یه تیکه از بهشت بود نشستم رو تابی که کنار استخر بود خودمو تاب میدادم که گوشیم ویبره رفت ((اجی جونم بعد از 12 ساعت اونجاییم ))هوررررررررا ایول داش ادینو ایولللل جیغغغغغغغغغ هاهاهااهاه حالم از این رو به اون رو شد میپریدم که افتادم تو استخر وای اب رو کنار میزدم یدونه قورباغه ای رفتم جیغ میکشیدم و تو اب میرقصیدم
    واویلا لیلی دوست دارم خیلی
    تو لیلی من مجنون
    تو شادی من دل خون
    اهاااینه برووو
    اومدم از رشت اومدم بی برو برگشت اومدم
    بچه تبریز اومدم و با یه دل ریز اومدم
    سنحیران اومدمو دنبال جیران اومدم
    من بی دشواری پریدم پشت نیسان اومدم
    داخ داخ عاشقشم من اخ اخ
    خوب کنسرت تموم شد
    پریدم خونه مثل موش اب کشیده بودم یه دوش ده دقیقه ای گرفتم و سریع یه لباس پوشیدم موهامو خر گوشی بستم و د برو که رفتیم شروع کردم به درست کردن دسر و کیک و از این جور چیزااا گوشیم زنگ زد
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    -جانم ادینی
    -خوبی خواهری
    -اره دااش خوبیم شوما چطورین ؟
    -مام الان تو فرودگاهیم
    -کیا هستن
    -ماما ن و بابا و الینا و بنده
    -نههههه
    -چرا؟نه
    -منو علیرضا قهر کردیم و منم دیگه ازش متنفرم اون حسم هـ*ـوس بوده فک کنم
    -چی میگی
    -همون که شنیدی فقط منتظرم این 9 ماهم تموم شه
    -اما
    -اما نداره میای حرف میزنیم اه باید جلو مامان اینا نقش بازی کنیم مثلا
    -اره خدافظ
    -خدافظ
    برگشتم و جیغی کشیدنم که گوشاای خودم کر شد رادین پشتم بود اخم کردیم هم زمان
    -بهت یاد ندادن گوش وای نسی
    -نه یاد ندادن نقش بازی کنیم یعنی چی ؟
    -هیچی مامان اینا دارن میان ببا اینکه راضی نیستم اما باید تورو تحمل کنم
    -اوهوک نکنه فک کردی حوری بهشتی اهه نمیشد نیان
    -حالا من چه بدونم
    ولمون کن باوووووووووووو میزنم دکورشو عوض میکنماااااا به تو چه نهههههههه اخه به تو چه مامان بابای منن میان به توچه بدون توجه بهش یه اهنگ گذاشتم و شروع کردم با رقصیدن داشتم کیکم درست میکردم ااا اهان قر بده افرین آوا دختر خوب رادین داشت با چشای از حدقه زده بیرون منو نگاه میکرد اومم بزار شیطون وارد جلدم شده بود با ناز میرقصیدم و موادو قاطی میکردم چشامو هم خمـار کرده بودم اخی گوگولی اب دهنشو قورت داد چشاش بین صورتمو و لبام بود اینه حالا با من بحث میکنی یهو یه نگاه اخمو بهش کردم که فرار کرد تو اتاقم موهامو میبستم که اومد
    -آوا میشه باهم مث دوتا ادم بالغ صحبت کنیم
    -خوب باشه
    -ببین آوا ما الان 21و 26 سالمونه بیا از روی عقل تصمیم بگیریم اخه ما 9 ماه دیگه همخونه ایم و خودت اذیت نمیشی همش اخم کنی و با جدیت حرف بزنی من میخوام تویه این نه ماه مث دوتا دوست باهم دیگه رفتار کنیم اون دفعه نشد این دفعه میشه باشه
    -اوممم بد نیست باشه
    انگشت کوچیکشو اورد جلوانگشتمو دورش حلقه کردم و لبخندی زدم یه حسی به من میگفت دارم بهترین کارو انجام میدم و منو تشویق به این کار میکرد اونم لبخند زد به هم دیگه نگاه کردیم و یهو زدیم زیر خنده داشتم ریسه میرفتم
    - به نظرت ما خلیم؟
     

    Fatemeh.~. asadi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    3,931
    امتیاز واکنش
    8,047
    امتیاز
    689
    محل سکونت
    اردبیل
    -اره اصلا داریم به چی میخندیم هان
    ودوباره خندمون شدت گرفت
    -امم راستی خانوادم دارن میان اینجااااا
    -خوب میدونم
    - میگم باید نقش بازی کنیم
    -باشه فقط یدونه آوا داریم دیه
    با این حرفش یه جوری شددم پا شدم مو هامو بستم و منتظر نگاش کردم
    -چیه چرا اونجوری منو نگاه میکنی؟
    -نکنه باید جلو تو لباسامو عوض کنم
    شیطون شد و چشاش شد قد هندون
    -اره دیگه هم یه جورایی شورتم همم دوستت
    -نه باوو رو دل نکنی یه وخ
    -تو نگران من نباش
    با دستام دستاشو کشیدمم نه نمیشد بلندش کرد ادم نیست که گرازه از جلو پیرهنشو کشیدم که دکمه هاش پاره شد و افتاد وایی جلو پیرهنش باز شد چه هیکلی چه عضله هایی به به چه شورییی یهو دستی خط کشید وسط خیالاتم
    -میگم منو خوردیا
    -اوهو یجوری میگه انگار ارمین 2fm باز تو اعتماد به نفست عود کرد
    توجی به چشای قلمبش نکردم و لباسامو برداشتم و رفتم تو حموم پوشیدم یه شلوار جین فیروزه ای و با سارافون تنگ خردلی وایی چی شدم موهامو هم که شلاقی بسته بودم چشامو کشیده بود مامانم همیشه میگفت انقدر این موهاتو میکشی که کچل میشی از حموم اومدم بیرون و رادینو ندیدم کشویه لوازم ارایشیمو برداشتم و شروع کردم اول کرم زدم بعد سایه فیروزه ای و کشیدم و انتهاشو سیاه کردم وزیر ابرو هامو هم سفید زدم تا ابروهامو خوشگل نشون بده رژگونه ی اجری زدم و رژ جیغ قرمز خدایا چه افریدی تو از هیجان اومدن مامان اینا نمیتوستم بخوابم رفتم پایین همه چی اماده بود اوهوک چه ناخواسته ست کرده بودیم یه پیرهن فیروزه تای و شلوار جین سیاه پوشیده بود تا منو دید یه لحظه کپ کرد اینه ایول آوا رادی خره بسوز اومد جلو
    -به به آوا خانوم چه تیپی
    -بعله دیگه عشخم داره میاد پس چی
    -عشخت کیههه
    --نمیگم تو خماریش بمون
    وارد شدمو رفتم تو اشپز خونه به گفته ادین یه دوساعت دیگه میرسن این 10ساعت بر من چی گذشت
    ****************
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا