*****************
اوا
تو خواب شیرینم بودم که یهو دستی نشست رو پیشونیمو وصدام زد
-اوا اوا جان بیدار شو رسیدیم
دهه منو از خواب بیدار کرده میگه رسیدیم اخه کجا رسیدیم
-کجا رسیدیم گور بابای اونجا خوابم میاد
-اوا میخوای تو هواپیما بمونی ؟
هواپیما رسیدیم من رادین کجااااااااااااااااا
--چیییییییییی مگه ما کجایییم
-آلمان
-خو اینجا چیکار داریم؟
بزار ذهنمو منظم کنم خوب رادین پایان نامه جشن عقد المان اهاااا یادم اومد قراره من نقش زنشو بازی کنم ومن دوسش دارمو اون نداره اهاننننن فورا بلند شدم هواپیما داشت فرود میومد شالمو رو سرم مرتب کردم و اماده موندم رادین یه نگاهی به من کرد و لبخند محوی زد مطمئنم بخاطر شالم بود همه اونجا ایرانی بودن همشون لباساشونو در اوردن شالا شونم توارامش بودیم که کرما تو وجودم سرازیر شدن مشمبا رو برداشتم و پر باد کردم خیلی بزرگ بود وصدای وحشتناکی تولید میکرد بردم بالا و پاتتتتتتتتتتتتت هرهرهر همه مث جت رو جاشون نشستن رادین داشت ریزریز میخندید مهماندار اومد از هرکی پرسید کار کیه هیچکس نگفت چون اونا منو ندیدن هر موقع شیطنت میکنم چشام بزرگ میشه و شرور هاهاها چه کیفی داد سرو صورتمو درست کردم وپیاده شدیم موقعی که پشت مهماندار بودیم با دستم یه صدای بی تربیتی تولید کردم وپریدم پیش رادین بیچاره سرخ شد منم از ته دل قهقه میزدمممم اخی دلم خنک شد دخترهی افاده ای رادین بدتر از من دلشو گرفته بودو میخندید دختره الاغ اومده میگه برادرتون اصلا شبیه شما نیستن منم گفتم داداشم نیستو شووورمه قیافش دیدنی بود خلاصه یه ماشین مدل بالا اومده بود و از توش یه دختر پیاده شد ورادین بغـ*ـل کرد همون لحظه قیافه ی رادین مچاله شد فهمیدم موضوع رو رفتم جلو دست رادین رو گرفتم وروبه دختره گفتم:
-ببخشید شما چه نسبتی با شوهر من دارید؟
جا خوورد رادین هم خر کیف شده بود
-مگه تو ازدواج کردی
-بعله اینم حلقه هامونه
دختره دپرس شد رفت و سوار شدرادین هم سرشو انداخته بودو میخندید اخی ناز بشی تو پسر بعد از شوصون دقیقه مام پشت نشستیم جلو یه هتل خیلی خوشمل نگه داشت انگار واسه ایرانیا بود همشون فارسی حرف میزدن یکی از خدمه ها اومد و تعظیم کرد و مارو راهنمایی کرد داخل اتاق که شدم کپ کردم نه باووو کاغذ دیواری یاسمنی رنگ سقف کاذب از اون خفناش تخت سلطنتی کف پارکت مبل سلطنتی و راحتی پیانو گوشه اتاق بود رادین که از دیدن من تو اون حالت میخندید گفت:
-خوردی اتاقو
-من اصلا اتاقو نگا نمیکردم خیلیم چرته
چشاش گرد شد-چی ی ی خوشت نمیومد اونطوری ذول زده بودی
-ولش باو بخواب خستم
اومدو خواست تیشرتشو دراره فورا چشامو گرفتم و برگشتم بلند گفتم:
-اصلا حیا میا سرت نمیشه که نههههههههههه
نه رو محکم گفتم برگشتم چشامو محکم بستم یهو صدای قهقهش اتاقو پر کرد:-چشاتو وا کن با حیا پوشیدم
ودوباره خندید لعنتی میخوام با همین دستام گردنشو اونقدر فشار بدم پدرش دراد
-جرت داری انجامش بده
اهه من باز بلند فکر کردم حالا فهمیده داشتم از بی خوابی بیهوش میشدم رو تخت دراز کشیدم و دیگه چیزی یادم نمیاد (خب یادش نمیاد گیر ندین هههههه منم فاطی)
اوا
تو خواب شیرینم بودم که یهو دستی نشست رو پیشونیمو وصدام زد
-اوا اوا جان بیدار شو رسیدیم
دهه منو از خواب بیدار کرده میگه رسیدیم اخه کجا رسیدیم
-کجا رسیدیم گور بابای اونجا خوابم میاد
-اوا میخوای تو هواپیما بمونی ؟
هواپیما رسیدیم من رادین کجااااااااااااااااا
--چیییییییییی مگه ما کجایییم
-آلمان
-خو اینجا چیکار داریم؟
بزار ذهنمو منظم کنم خوب رادین پایان نامه جشن عقد المان اهاااا یادم اومد قراره من نقش زنشو بازی کنم ومن دوسش دارمو اون نداره اهاننننن فورا بلند شدم هواپیما داشت فرود میومد شالمو رو سرم مرتب کردم و اماده موندم رادین یه نگاهی به من کرد و لبخند محوی زد مطمئنم بخاطر شالم بود همه اونجا ایرانی بودن همشون لباساشونو در اوردن شالا شونم توارامش بودیم که کرما تو وجودم سرازیر شدن مشمبا رو برداشتم و پر باد کردم خیلی بزرگ بود وصدای وحشتناکی تولید میکرد بردم بالا و پاتتتتتتتتتتتتت هرهرهر همه مث جت رو جاشون نشستن رادین داشت ریزریز میخندید مهماندار اومد از هرکی پرسید کار کیه هیچکس نگفت چون اونا منو ندیدن هر موقع شیطنت میکنم چشام بزرگ میشه و شرور هاهاها چه کیفی داد سرو صورتمو درست کردم وپیاده شدیم موقعی که پشت مهماندار بودیم با دستم یه صدای بی تربیتی تولید کردم وپریدم پیش رادین بیچاره سرخ شد منم از ته دل قهقه میزدمممم اخی دلم خنک شد دخترهی افاده ای رادین بدتر از من دلشو گرفته بودو میخندید دختره الاغ اومده میگه برادرتون اصلا شبیه شما نیستن منم گفتم داداشم نیستو شووورمه قیافش دیدنی بود خلاصه یه ماشین مدل بالا اومده بود و از توش یه دختر پیاده شد ورادین بغـ*ـل کرد همون لحظه قیافه ی رادین مچاله شد فهمیدم موضوع رو رفتم جلو دست رادین رو گرفتم وروبه دختره گفتم:
-ببخشید شما چه نسبتی با شوهر من دارید؟
جا خوورد رادین هم خر کیف شده بود
-مگه تو ازدواج کردی
-بعله اینم حلقه هامونه
دختره دپرس شد رفت و سوار شدرادین هم سرشو انداخته بودو میخندید اخی ناز بشی تو پسر بعد از شوصون دقیقه مام پشت نشستیم جلو یه هتل خیلی خوشمل نگه داشت انگار واسه ایرانیا بود همشون فارسی حرف میزدن یکی از خدمه ها اومد و تعظیم کرد و مارو راهنمایی کرد داخل اتاق که شدم کپ کردم نه باووو کاغذ دیواری یاسمنی رنگ سقف کاذب از اون خفناش تخت سلطنتی کف پارکت مبل سلطنتی و راحتی پیانو گوشه اتاق بود رادین که از دیدن من تو اون حالت میخندید گفت:
-خوردی اتاقو
-من اصلا اتاقو نگا نمیکردم خیلیم چرته
چشاش گرد شد-چی ی ی خوشت نمیومد اونطوری ذول زده بودی
-ولش باو بخواب خستم
اومدو خواست تیشرتشو دراره فورا چشامو گرفتم و برگشتم بلند گفتم:
-اصلا حیا میا سرت نمیشه که نههههههههههه
نه رو محکم گفتم برگشتم چشامو محکم بستم یهو صدای قهقهش اتاقو پر کرد:-چشاتو وا کن با حیا پوشیدم
ودوباره خندید لعنتی میخوام با همین دستام گردنشو اونقدر فشار بدم پدرش دراد
-جرت داری انجامش بده
اهه من باز بلند فکر کردم حالا فهمیده داشتم از بی خوابی بیهوش میشدم رو تخت دراز کشیدم و دیگه چیزی یادم نمیاد (خب یادش نمیاد گیر ندین هههههه منم فاطی)