هلگا لبخندی رضایت بخش زد. حالا مطمئن بود که برگزیده شدن او، کاری درست بوده است. حالا که امیلی، این فرزند عزیز طبیعت، با آغـ*ـوش باز به استقبال مرگ میرفت، دیگر نگرانی بابت به حقیقت پیوستن پیش گویی نداشت.
-حالا وقتش رسیده خودت شاهد پیشگویی باشی.
هلگا فنجانش را روی میز گذاشت و برخواست. دستانش را باز کرد و با آرامش در هوا تکان داد. صدای زمزمه ی خواندن اوراد جادویی اش، در اتاق پیچید و انواری درخشان و سفید از کف دستان او خارج شد. به سمت امیلی جریان یافت و او را احاطه کرد. چشمان امیلی بی اراده بسته شدند و صدایی لطیف در گوشش جان گرفت:
"دو ماه و یک خورشید... با چشمانی زهرآگین و قدرتمند.... هر سه از یک قدرت و جدا افتاده از هم، باید کنار هم باشند.... دو تاج و یک نیم تاج طلایی... سه نور و یک تاریکی... نور باقی و تاریکی فانیست."
انوار سفید رنگ رفته رفته ناپدید شدند و امیلی چشمانش را به آرامی باز کرد. چشمانش درخشان تر شده بود و برق میزد.
نفس لرزان و طولانی کشید و گفت:
-منظور از دو ماه و یک خورشید چیه؟
هلگا با آرامش بر روی صندلی نشست و گفت:
-ماه نماد زن و خورشید نماد مرده... دو زن و یک مرد، تو یکی از دو ماه هستی.
-از کجا مطمئنی من یکی از دو ماهم؟ شاید رزالین، دیانا یا فلوریا باشن.
هلگا مکثی کرد و پاسخ داد:
-نور ماه تو رو روشن کرد، وقتی که کنار رودخونه افتاده بودی.
-دو فرد دیگه کی هستن؟
-پیشگویی خیلی ساده ای بود امیلی!... چشمانی زهرآگین و قدرتمند نماد قدرت تو و دو فرد دیگه ست.
امیلی با شوق کمی خود را جلو کشید و هلگا ادامه داد:
-دو تاج و یک نیم تاج... هر سه نفر شما از خاندان سلطنتی هستین. حالا باید بفهمی که دو نفر دیگه کی هستن.
اخمی بر پیشانی امیلی نشست و به پیشگویی فکر کرد.
-اگه میگه دوماه و یک خورشید با چشمانی زهرآگین، پس هر سه نفر ما باید یک نوع قدرت رو داشته باشیم... یعنی همون قدرت چشمان نابودکننده..... و اگه دو فرد دیگه هم توی خانواده ی سلطتی باشن...
-با تفاوت مقام!
امیلی با گیجی نگاه کرد.
-دو تاج و یک نیم تاج. اون دو نفر شاه یا ملکه اند و یک نفر باقی مونده شاهزاده س.
-پس... پس اگه من یکی از دو ماه باشم و همچنین یکی از دو تاج، پس شاهزاده یا ماه دیگه س یا خورشید. هلگا با لبخند ادامه ی حرف امیلی را گرفت:
-حالا فکر کن که چه کسی مثل تو این توانایی رو داشته.
امیلی اخمی کرد و بی تعلل گفت:
-فقط جاناتان اسکولز.
هلگا بشکنی زد و باعث شد تا امیلی با چشمان درشت شده سرش را عقب ببرد.
-دقیقا! حالا معلوم شد که خورشید کیه! -وهمچنین تاج دیگه! پس تاج دیگه منظور شاه جاناتان بوده و در این صورت، ماه دیگه باید شاهزاده باشه.