کامل شده رمان سلحشور (دروازه ی زندگی، دروازه ی مرگ) | *نونا بانو* کاربر انجمن نگاه دانلود

کدام شخصیت یا شخصیت ها را دوست دارید؟


  • مجموع رای دهندگان
    76
وضعیت
موضوع بسته شده است.
  • پیشنهادات
  • *نونا بانو*

    مشاورِ نویسندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/10
    ارسالی ها
    1,861
    امتیاز واکنش
    49,905
    امتیاز
    893
    محل سکونت
    پایتخت
    هلگا لبخندی رضایت بخش زد. حالا مطمئن بود که برگزیده شدن او، کاری درست بوده است. حالا که امیلی، این فرزند عزیز طبیعت، با آغـ*ـوش باز به استقبال مرگ میرفت، دیگر نگرانی بابت به حقیقت پیوستن پیش گویی نداشت.
    -حالا وقتش رسیده خودت شاهد پیشگویی باشی.
    هلگا فنجانش را روی میز گذاشت و برخواست. دستانش را باز کرد و با آرامش در هوا تکان داد. صدای زمزمه ی خواندن اوراد جادویی اش، در اتاق پیچید و انواری درخشان و سفید از کف دستان او خارج شد. به سمت امیلی جریان یافت و او را احاطه کرد. چشمان امیلی بی اراده بسته شدند و صدایی لطیف در گوشش جان گرفت:
    "دو ماه و یک خورشید... با چشمانی زهرآگین و قدرتمند.... هر سه از یک قدرت و جدا افتاده از هم، باید کنار هم باشند.... دو تاج و یک نیم تاج طلایی... سه نور و یک تاریکی... نور باقی و تاریکی فانیست."
    انوار سفید رنگ رفته رفته ناپدید شدند و امیلی چشمانش را به آرامی باز کرد. چشمانش درخشان تر شده بود و برق میزد.
    نفس لرزان و طولانی کشید و گفت:
    -منظور از دو ماه و یک خورشید چیه؟
    هلگا با آرامش بر روی صندلی نشست و گفت:
    -ماه نماد زن و خورشید نماد مرده... دو زن و یک مرد، تو یکی از دو ماه هستی.
    -از کجا مطمئنی من یکی از دو ماهم؟ شاید رزالین، دیانا یا فلوریا باشن.
    هلگا مکثی کرد و پاسخ داد:
    -نور ماه تو رو روشن کرد، وقتی که کنار رودخونه افتاده بودی.
    -دو فرد دیگه کی هستن؟
    -پیشگویی خیلی ساده ای بود امیلی!... چشمانی زهرآگین و قدرتمند نماد قدرت تو و دو فرد دیگه ست.
    امیلی با شوق کمی خود را جلو کشید و هلگا ادامه داد:
    -دو تاج و یک نیم تاج... هر سه نفر شما از خاندان سلطنتی هستین. حالا باید بفهمی که دو نفر دیگه کی هستن.
    اخمی بر پیشانی امیلی نشست و به پیشگویی فکر کرد.
    -اگه میگه دوماه و یک خورشید با چشمانی زهرآگین، پس هر سه نفر ما باید یک نوع قدرت رو داشته باشیم... یعنی همون قدرت چشمان نابودکننده..... و اگه دو فرد دیگه هم توی خانواده ی سلطتی باشن...
    -با تفاوت مقام!
    امیلی با گیجی نگاه کرد.
    -دو تاج و یک نیم تاج. اون دو نفر شاه یا ملکه اند و یک نفر باقی مونده شاهزاده س.
    -پس... پس اگه من یکی از دو ماه باشم و همچنین یکی از دو تاج، پس
    شاهزاده یا ماه دیگه س یا خورشید.
    هلگا با لبخند ادامه ی حرف امیلی را گرفت:
    -حالا فکر کن که چه کسی مثل تو این توانایی رو داشته.
    امیلی اخمی کرد و بی تعلل گفت:
    -فقط جاناتان اسکولز.
    هلگا بشکنی زد و باعث شد تا امیلی با چشمان درشت شده سرش را عقب ببرد.
    -دقیقا! حالا معلوم شد که خورشید کیه!

    -وهمچنین تاج دیگه! پس تاج دیگه منظور شاه جاناتان بوده و در این صورت، ماه دیگه باید شاهزاده باشه.
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا