کامل شده رمان سلحشور (دروازه ی زندگی، دروازه ی مرگ) | *نونا بانو* کاربر انجمن نگاه دانلود

کدام شخصیت یا شخصیت ها را دوست دارید؟


  • مجموع رای دهندگان
    76
وضعیت
موضوع بسته شده است.
  • پیشنهادات
  • *نونا بانو*

    مشاورِ نویسندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/10
    ارسالی ها
    1,861
    امتیاز واکنش
    49,905
    امتیاز
    893
    محل سکونت
    پایتخت
    خش خشی در میان درختان، گوشهایش را تیز کرد. به سرعت سر بلند کرد و در زیر نور ماه، روشنایی مبهمی در بین درختان تکان خورد. به سرعت برخاست و به میان درختان دوید. فردی که به دنبالش بود، فرتر و سریع تر به نظر میرسید و با چابکی از بین شاخ و برگ و درختان عبور میکرد. پیتر لبخند شیطانی زد و سرعت خود را بیشتر کرد.
    -فکر اینجاشو نمیکردم!
    اما باز فرد تعقیب شده سریع تر از او بود.
    با ناپدیدی روشنایی، توقف کرد و نفس نفس زد. دور خود چرخید و به میان درختان چشم چرخاند. ناگهان از بالا، شاخه ای شکست و سرش را بالا گرفت. بلافاصله سنگینی فردی بر او افتاد و چیزی دور گردنش قرار گرفت؛ به سختی و قدرت شلاق و سردی برف.
    دستانش را به دور گردن کشید و خس خس کرد.... با لمس حلقه ی دور گردنش، فهمید که انگشتان دستی دور گردنش حلقه شده است. با اینکه خون آشام بود ولی قدرت فرد ناشناس بیشتر از او به نظر می آمد.
    دست ناشناس او را عقب کشید و به زمین پرت کرد.
    پیتر بر روی برف ها سر خورد و با سر به درخت پشت سر برخورد کرد. ناله اش بلند شد ، با درد چشمانش را بست و دستش را به پشت سر گرفت.
    با باز کردن چشمانش، فرد ناشناس به سمتش حمله ور شد و با خشونت زانویش را بر روی سـ*ـینه ی پیتر گذاشت. صدای غرش مانند خفیفی از جانب ناشناس به گوش رسید.
    نگاهش از لباس روشن فرد بالا آمد تا به سرش رسید.... سیاهی و برقی بر بالای سیاهی، باعث شد تا اخم های پیتر باز شود. ناشناس سرش را پایین آورد و چهره ی سفید و تاج طلایی در نور ماه نمایان شد.
    نفس حبس شده ی پیتر،
    پُر صدا خارج شد و دستانش شل شدند. با چشمان مبهوت و سردرگم زمزمه کرد:
    -امیلی!
    دو گوی درخشان چشمان امیلی، در میان سرخی برقی زد و لبخند عریضی، دو دندان نیش بلندش را نشان داد.
    گره ی دستانش بر یقه ی لباس پیتر تنگ تر شد و با خباثت لبخندی فریبنده و دلربا زد. سرش را کمی کج کرد که برق تاج طلایی به چشم پیتر خورد و وادارش کرد تا چشمانش را کمی تنگ کند. خنده ی ریزی کرد و با صدایی بی نهایت خبیث و در عین حال گیرا و جذب کننده، گفت:
    -به ضیافت من خوش اومدی، شاهزاده پیتر!
    رگهای زیر چشمش برجسته شد و بی تعلل شاهرگ پیتر را نشانه رفت.


    **********

    1395.6.13
    پایان جلد دوم
    *نونا بانو*-کاربر انجمن نگاه دانلود
     

    *نونا بانو*

    مشاورِ نویسندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/10
    ارسالی ها
    1,861
    امتیاز واکنش
    49,905
    امتیاز
    893
    محل سکونت
    پایتخت
    خب دوستان...جلد دوم سلحشور هم تمام شد و حوادث هم پشت سر گذاشتیم. از تمام افراد و دوستانی که در طی تایپ این جلد همراهم بودن و با تشکراتشون بهم انرژی میدادن, ممنونم. امیدوارم این رمان تا اینجا لیاقت رضایت شما رو داشته باشه .
    با توجه به پایان جلد دوم, داستان هنوز ادامه داره و در جلد بعدی دنبال خواهد شد.

    زمان دقیقی از شروع جلد بعدی نمیگم .
    امیدوارم در جلد بعد هم همراه امیلی و دوستانش باشین و بهم انگیزه بدین.
    باز هم ممنون از همه ی شما عزیزان....
    *نونا بانو*

    love-kiss-leaf-emoticon.gif


    پوستر جلد اول
    سلحشور"بازگشت وارث":
    Scary trees 1.jpg

    پوستر جلد دوم
    سلحشور"دروازه ی زندگی , دروازه ی مرگ":

    novambrtars-3.jpg

    و پوستر جلد سوم-بزودی-:
    سلحشور"ارتش عقاب"
    PicsArt_06-14-09.44.54.jpg
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا