پارت بیست و نهم:
****
گردنم خشک شده بود...چشمامو باز کردم...اوف...چقد بد خوابیدم!بدنم خشک شده بود...گردنمو چرخوندم که صدای قلنجش بلند شد...همین اومدم بلند شم که صدای قدمایی رو شنیدم...همین طور که شقیقه هامو با دستام مالش میدادم نیم خیز شدم از بین دوتا مبل و یه مردو دیدم که وارد انبار شده بودو انگاری دنبال چیزی میگشت...پشتش به من بود...اه...برگرد دیگه ببینم قیافه نکبتتو!کمی که منتظر موندم بازم برنگشت!داشتم نگاهمو میگرفتم که با برگشتنش سریع برگشتم و هنگ کردم!آریو؟!اینجا؟!چندبار پلک زدم...نه خودشه!همین خواست بره سمت در که در صدایی خورد...آریو خیلی سریع پرید سمت جایی که من بودم!!!اصلا حواسش بهم نبود...همین جوری داشتم نگاهش میکردم و اون به روبرو نگاه میکرد..در باز شدو مردی اومد و مبلی رو کشون کشون بُرد بیرون...همین که در بسته شد آریو نفسشو بیرون داد...یه لحظه برگشت سمتم اما انگار تو تاریکی منو ندید...تا روشو برگردوند یهویی برگشت و با چشمای درشت شده نگاهم کرد و نیم خیز که نشسته بود کاملا نشست روی زمین:
-تو؟!اینجا؟!
-من اینو باید از تو بپرسم!
هردو برگشتیم سمت در...و دوباره بهم نگاه کردیم و همزمان گفتیم:
-تو اینجا چیکار میکنی؟
آریو-دزدکی اومدی؟میدونی جرمه؟!
-تو چی؟!
آریو-من کلید داشتم!
با تعجب گفتم:
-کلید؟!
آریو-اصلا من چرا دارم به تو این حرفارو میزنم!؟
-منم باید همین حرفو بهت بزنم!
تکیه دادم به دیوار...که اونم همین کارو کرد...فضولیم گل کرده بود...برگشتم سمتش:
-حالا...نمیخوای بگی...اینجا چیکار میکنی؟
برگشت سمتم...ادامه دادم:
-تو که کلید داشتی...چرا قایمکی اومدی؟
حرفی نمیزد و فقط نگاهم میکرد...بعد از چند لحظه مکث...پوفی کشید و روشو برگردوند:
-اومدم واسه پیدا کردن حقیقت...
پوزخندی زدم:
-حقیقتی که اهورا توی ذهنت فرو کرده؟
برگشت سمتم:
-نه...حقیقتی که...هیچ کدوم ازش خبر نداریم...
گیج شده نگاهش کردم:
-یعنی چی؟
سرشو تکون داد:
-تو بهتره بری...
خواست بلند شه که لبه ژاکتشو گرفتم:
-نمیخوام!
برگشت و نگاهم کرد:
-یعنی چی...
-تو دنبال حقیقتی...منم...دنبال حقیقتم...پس...
نگاهش کردم:
-بهترنیست بعد این مدت دشمنی...باهم همکاری کنیم؟
آریو-تو دختری!برات خطرناکه!بهتره کنار وایسیو بسپریش به من!
سرمو به چپ و راست تکون دادم:
-نمیتونم...خودتو بزار جای من...میتونی دست رو دست بزاری؟
بازم مکث و بازم نگاه شکلاتی رنگشو به چشمای طوسی رنگم دوخت...و...میشه گفت...برای اولین بار...که از رنگ شکلاتی خوشم اومد؟نگاهمو گرفتم...سکوت سنگینی بود که بالاخره گفت:
-پاشو وقتشه!
با حرفش فهمیدم که قبول کرده همراهش باشم و لبخندی روی لبم نشست...بلند شدم و کنارش ایستادم که لبخندی زد:
-از الان منو تو یه تیمیم!
سرمو تکون دادم:
-یه تیم دونفره!
راه افتادیم سمت در...بازش کرد و سرکی کشید...سالن تاریک بود...آهسته بیرون رفت...خواستم بیرون برم که گفت:
-نیا!
-چرا؟
آریو-میخوای دوربینا فیلمتو بگیرن که پاورچین پاورچین میری اتاق حسام؟!
-خب نه!
آریو-پس وایسا!
از گوشه دیوار آروم آروم میرفت...تازه فهمیدم چرا تیپش مشکی بود...توی تاریکی سالن کمتر دیده میشد...نگاهی به تیپ خودم انداختم...مانتو طوسی و شال سبز کاهویی!عجب تیپی!که اصلا توی تاریکی ام دیده نمیشه...خنده ام گرفت که آریو سرشو از اتاقی بیرون آورد و اشاره زد برم سمتش...پاورچین پاورچین میرفتم که یهو گفت:
-دوربینا از کار افتاده...راحت باش!
صاف وایسادم:
-خب زودتر بگو!انقد خودمو سختی دادم!
نچ نچی کرد و رفت سمت اتاقی...پشت سرش رفتم...دستگیره درو فشرد که باز نشد:
-قفله!
-کلیدشو نداری؟
آریو-احتمالا ویدا کلیدشو شکونده!
-پس...
برگشت سمتم:
-سنجاق سری چیزی نداری؟
****
گردنم خشک شده بود...چشمامو باز کردم...اوف...چقد بد خوابیدم!بدنم خشک شده بود...گردنمو چرخوندم که صدای قلنجش بلند شد...همین اومدم بلند شم که صدای قدمایی رو شنیدم...همین طور که شقیقه هامو با دستام مالش میدادم نیم خیز شدم از بین دوتا مبل و یه مردو دیدم که وارد انبار شده بودو انگاری دنبال چیزی میگشت...پشتش به من بود...اه...برگرد دیگه ببینم قیافه نکبتتو!کمی که منتظر موندم بازم برنگشت!داشتم نگاهمو میگرفتم که با برگشتنش سریع برگشتم و هنگ کردم!آریو؟!اینجا؟!چندبار پلک زدم...نه خودشه!همین خواست بره سمت در که در صدایی خورد...آریو خیلی سریع پرید سمت جایی که من بودم!!!اصلا حواسش بهم نبود...همین جوری داشتم نگاهش میکردم و اون به روبرو نگاه میکرد..در باز شدو مردی اومد و مبلی رو کشون کشون بُرد بیرون...همین که در بسته شد آریو نفسشو بیرون داد...یه لحظه برگشت سمتم اما انگار تو تاریکی منو ندید...تا روشو برگردوند یهویی برگشت و با چشمای درشت شده نگاهم کرد و نیم خیز که نشسته بود کاملا نشست روی زمین:
-تو؟!اینجا؟!
-من اینو باید از تو بپرسم!
هردو برگشتیم سمت در...و دوباره بهم نگاه کردیم و همزمان گفتیم:
-تو اینجا چیکار میکنی؟
آریو-دزدکی اومدی؟میدونی جرمه؟!
-تو چی؟!
آریو-من کلید داشتم!
با تعجب گفتم:
-کلید؟!
آریو-اصلا من چرا دارم به تو این حرفارو میزنم!؟
-منم باید همین حرفو بهت بزنم!
تکیه دادم به دیوار...که اونم همین کارو کرد...فضولیم گل کرده بود...برگشتم سمتش:
-حالا...نمیخوای بگی...اینجا چیکار میکنی؟
برگشت سمتم...ادامه دادم:
-تو که کلید داشتی...چرا قایمکی اومدی؟
حرفی نمیزد و فقط نگاهم میکرد...بعد از چند لحظه مکث...پوفی کشید و روشو برگردوند:
-اومدم واسه پیدا کردن حقیقت...
پوزخندی زدم:
-حقیقتی که اهورا توی ذهنت فرو کرده؟
برگشت سمتم:
-نه...حقیقتی که...هیچ کدوم ازش خبر نداریم...
گیج شده نگاهش کردم:
-یعنی چی؟
سرشو تکون داد:
-تو بهتره بری...
خواست بلند شه که لبه ژاکتشو گرفتم:
-نمیخوام!
برگشت و نگاهم کرد:
-یعنی چی...
-تو دنبال حقیقتی...منم...دنبال حقیقتم...پس...
نگاهش کردم:
-بهترنیست بعد این مدت دشمنی...باهم همکاری کنیم؟
آریو-تو دختری!برات خطرناکه!بهتره کنار وایسیو بسپریش به من!
سرمو به چپ و راست تکون دادم:
-نمیتونم...خودتو بزار جای من...میتونی دست رو دست بزاری؟
بازم مکث و بازم نگاه شکلاتی رنگشو به چشمای طوسی رنگم دوخت...و...میشه گفت...برای اولین بار...که از رنگ شکلاتی خوشم اومد؟نگاهمو گرفتم...سکوت سنگینی بود که بالاخره گفت:
-پاشو وقتشه!
با حرفش فهمیدم که قبول کرده همراهش باشم و لبخندی روی لبم نشست...بلند شدم و کنارش ایستادم که لبخندی زد:
-از الان منو تو یه تیمیم!
سرمو تکون دادم:
-یه تیم دونفره!
راه افتادیم سمت در...بازش کرد و سرکی کشید...سالن تاریک بود...آهسته بیرون رفت...خواستم بیرون برم که گفت:
-نیا!
-چرا؟
آریو-میخوای دوربینا فیلمتو بگیرن که پاورچین پاورچین میری اتاق حسام؟!
-خب نه!
آریو-پس وایسا!
از گوشه دیوار آروم آروم میرفت...تازه فهمیدم چرا تیپش مشکی بود...توی تاریکی سالن کمتر دیده میشد...نگاهی به تیپ خودم انداختم...مانتو طوسی و شال سبز کاهویی!عجب تیپی!که اصلا توی تاریکی ام دیده نمیشه...خنده ام گرفت که آریو سرشو از اتاقی بیرون آورد و اشاره زد برم سمتش...پاورچین پاورچین میرفتم که یهو گفت:
-دوربینا از کار افتاده...راحت باش!
صاف وایسادم:
-خب زودتر بگو!انقد خودمو سختی دادم!
نچ نچی کرد و رفت سمت اتاقی...پشت سرش رفتم...دستگیره درو فشرد که باز نشد:
-قفله!
-کلیدشو نداری؟
آریو-احتمالا ویدا کلیدشو شکونده!
-پس...
برگشت سمتم:
-سنجاق سری چیزی نداری؟
آخرین ویرایش: