کامل شده رمان قلب سوخته | س.شب کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

س.شب

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/06
ارسالی ها
548
امتیاز واکنش
10,866
امتیاز
661
IMG_۲۰۱۶۰۸۰۴_۰۱۳۵۳۳_۹۸۸.jpg نام : قلب سوخته
نویسنده : س.شب
ژانر : عاشقانه

درباره دختری که یک زندگی معمولی داره ولی دریک شب بارانی اتفاقی براش میافته که سرنوشته شو تغییر میده.عشق ممنوعی رو تجربه میکنه که راه فراری ازش نداره
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    v6j6_old-book.jpg



    نویسنده گرامی ضمن خوش آمد گویی، لطفاً قبل شروع به تایپ رمان خود ،قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    و برای پرسش سوالات و اشکالات به لینک زیر مراجعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید
     

    س.شب

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/06
    ارسالی ها
    548
    امتیاز واکنش
    10,866
    امتیاز
    661
    با صدای مادرم از خواب بیدارمی شم .
    ._پا شو دختر چقدر میخوابی مگه تو ساعت۸کلاس نداری!
    بازم کلاس سر صبح! یکی نیست بگه اگه صبح نمی تونی بیدار شی مگه مرض داری کلاس ور میداری.
    تازه داشتم خمیازه میکشیدم که باز مامان صدا کرد!
    این دفعه داد میزد سپیده!!
    من موندم اول صبحی مامان چه انرژی داره. از تو اتاق همین جوری که روتخت دور خودم می پیچیدم ،
    _بیدارم بابا.
    باچشمای که فقط یکیشو به زور باز نگهداشتم به طرف دستشویی میرم داشتم ازخواب میمردم.
    به زور دست وصورتمومیشورم بهطرف اشپزخونه میرم.
    مامان داشت صبحانه رو میز میزاشت.
    _سلام خوشگله چطوری.
    _مامان :خودتو لوس نکن دختر ۲۶سال داری. من باید سر صبح هنجرمو پاره کنم من هم قد تو بودم دوتا بچه داشتم.
    _ای بابا باشه عشقم چرا ناراحتی قول میدم دفعه دیگه زود بیدار شم.
    مامان:اره جون خودت همیشه همین قولو میدی،بعددوباره تکرار میکنی.
    _باشه حالا صبحانه رو رد کن بیاد تالیلا کلمو نکنده.
    _مامان:دختر توکی میخوای این رفتارای پسرونه رو کنار بزاری ردکن بیاد
    یعنی چه مثلا مهندس مملکتی.
    _اولا تا سرکار نرفتم ادعای مهندسی ندارم بعدا این جوری باحال تره.
    _مامان:همش تقصیر این باباته که باهات مثل پسرا رفتار کرده،خوبه حالا
    سارا مثل تو نشد .
    _مامان تو همیشه سارا رو بیشتر دوست داری!
    مامان:کی گفته شما هردو برام عزیزید.
    _باشه ایول خوشگله.
    مامان:سپیدههههههههه.
    _جان ببخشید ترک عادت موجب مرض است.
    یک قورت از چایم رومیخورم یک لقمه هم بقول لیلا دوستم اندازه کلش میکنم تو دهنم میرم که حاضرشم.
    _مامان:تو عوض بشو نیستی ماجرای ماهمون یاسین است.
    دیدم اوضاع خیلی خرابه گفتم .من رفتم حاضر شم فعلا بای.
    میرم طبقه بالا البته طبقه نمیشد گفت،ازکنار حال ۴تا پله به بالامیخورد .
    خونمون یک خونه ی ۱۲۵متری بود با یک حیاط قشنگ کوچیک.
    طبقه اول یک حال بزرگ با یک آشپز خونه طبقه بالا ۲تا اتاق بود،با حمام و دستشویی.اتاق سمت راست مال من وسارا اتاق سوت چپ مال مامان وبابابود.
    میرم تواتاقم یک اتاق ۱۲متری با ۲تا تخت یک اینه داور که روش پر از لوازم ارایش بود البته بیشترش سمال سارا بود سارا خیلی ارایش کردن دوست داشت رفتم جلوی اینه به خودم نگاه میکنم موهامثل اناناس گیره
    زده بودم اخه هم دوست داشتم موهام بلند باشه هم شبهاگرمم میشد
    بقول سارا مثل اناناس بالای سرم جمع میکردم گیره رو هم میزدم روش،
    گیرمو باز میکنم موهای مشکیم میریزه دورم،
    موهام تقریبا تاکمرمه ،صاف صاف هیچ حالتی نداشت.
    خط چشم رو برمیدارم پشت چشمم یک خط متوسط میکشم نه کلفت نه نازک.
    رنگ چشمام قهوهای متوسطه نه تیره نه روشن پوستم گندمی ولبم هم کوچیک ولی بینیم وای به عقاب گفته بود زکی البته لیلا میگفت:
    انقدرم بد نیست ولی به نظر خودم خیلی داغون بود.
    ولی قدم بلنده تقریبا ۱۷۴هست.
    لیلا که همیشه میگه خوشبحالت ولی من دوست نداشتم اینقدر قدم بلند
    باشه اخه اگه میخواستم کفش پاشنه دار بپوشم مثل چنار میشدم
    بخاطر همین همیشه کفش بی پاشنه میپوشیدم.
    برعکس من سارا خواهرم خیلی خوشگله صورت عروسکی چشمهای درشت موهای حالتدار بینی کوچک لب قلوه ای قد متوسط .
    بخاطرهمین ازسن۱۵سالگی خواستگار داشت .
    همه ی پسرای محل ارزو داشتن سارا بهشون نگاه کنه خلاصه تومحل معروف بود.
    بخاطر همین زود دانشگاه که قبول شد باکامی ازدواج کرد البته من بهش میگم کامی اسمش کامرانه.
    کامران مهندس عمرانه ۲۸سالشه ساراهم۲۰سال داره ازمن ۶سال کوچکتره
    اویل از درو دیوار که براش خواستگار میامد میگفت:زشته خواهر بزرگ ازدواج نکرده من ازدواج کنم ولی من بهش گفتم :
    شاید من بخوام بترشم توتا کی میخوای صبر کنی.اونم قبول کرد الانم ۲ساله توعقده قرار چند ماه دیگه بره سر خونه زندگیش.
    البته اگه دل بکنه از بخور بخواب خونه مامان ومادر شوهر.
    درحال ارایش کردن بودم که صدای پلنگ صورتی بلند شدهمون جور که داشتم دنبال لنگه جورابم میگشتم گوشی رو برداشتم
    گفتم:جان .
    لیلا:جانو مرض باز خواب موندی، میدونی از ساعت چند منتظرتم.
    اومدم عزیزم چرا دلتنگی میکنی.
    بازاون جوری حرف زدی چندش.
    مگه چی گفتم عشقم اول صبحی اعصاب زز نداری ها.
    لیلا:ببین سپیده اگه تا۱۰دقیقه دیگه امدی امدی اگه نیامدی من میدونموتو.
    امدم بابا چیه باز سعید گازت گرفته.
    لیلا:بی ادب مگه سعید سگه.
    نه بابا دور ازجون سگ .
    ببین توکه میای دانشگاه .
    باشه عصبانی نشو امدم عزییییییییزم.
    لیلا:سپیده میکشمت.
    گوشی قطع کردم از اتاق امدم بیرون ،مامان کاری نداری من دارم میرم.
    نه قربونت برم فقط نهار میای .
    نه مامان نهاربا لیلا یک چیزی میخوریم ،تاعصر کلاس دارم .
    مامان:خداحافظ
    بابای .
    مامان:از دست تو دختر!
     
    آخرین ویرایش:

    س.شب

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/06
    ارسالی ها
    548
    امتیاز واکنش
    10,866
    امتیاز
    661
    از در بیرون میرم. وانت شرکتی که بابا توش کار میکنه دم دره، اخه بابا تویک شرکت دارویی کار میکنه.
    بعضی وقتها با وانت میاد خونه بعد کارای دیگه شرکت رو با اژانس انجام میده.
    باخودم گفتم حالا که دیرم شده وبابا هم اخر شب میاد، باماشین برم
    دوباره درو یواشکی باز وکنم میرم توخونه سویچ رو برمیدارم.
    تا امدم سویچ رو بردارم مامان رو دیدم داره چپ چپ نگاه میکنه .
    گفتم: جون مادرت دیرم شده به بابا چیزی نگو لیلا بیچارم میکنه دیربرم تا الان هم قبرم روکنده.
    مامان_برو زبون باز برو ولی زود برگرد تا بابات نیومده.
    من موندم تو حاضری باوانت بری سوار اتوبوس نشی اخه دختر تومگه تودانشگاه آبرو ر نداری.
    _بابا آبرو چیه میرم کوچه پشتی پارک میکنم از له شدن تو اتوبوس که بهتره.
    مامان_من نمی دونم هرکار میخوای بکن.
    نوکرتم به مولا.
    مامان_تو ادم نمیشی درست حرف بزن.
    باشه سرورم من رفتم.
    بدو بدو میرم طرف ماشین سوار میشم دعا میکنم که زود روشن شه اخه بعضی وقتها ادا در میاوره.
    خلاصه باهزار صلوات روشن می شه.
    مثل دیونه ها میرم به ساعت نگاه میکنم وای ساعت یک ربع به هشته مرگم حتمی بود لیلا دخلم رو میاورد.
    بلاخره ماشین رو چندتا کوچه اون ور تر پارک میکنم بطرف دانشگاه میدوام. لیلا دم در مثل شیر گرسنه وایستاده بود. تامن رو دید به طرفم امد.
    لیلا_کدوم گوری بودی ،الان۲۰دقیقه هست که منتظرم.
    ببخشید یکم خواب موندم،
    لیلا_فقط یکم اره.
    اره جون سعید.
    لیلا_جون عمت.بریم دیر شده الان سیبیل میاد راهمون نمیده بدو بعدا حسابت رو میرسم.
    دوتایی به زطرف کلاس میریم من ولیلا ازترم اول دانشگاه
    باهم بودیم تا الان که ترم اخر فوق لیسانس کامپیوترهستیم. سیبیل استاد کامپیوترم بود بخاطر اینکه ازسیبیلش بدم میومد لیلا بهش میگفت :سیبیل.
    خلاصه رفتیم توکلاس سیبیل هنوز نیامده بود خدا روشکر وگرنه لیلا اینقدر مثل پیر زنها قر میزد که دیونم میکرد.
    همین جوری سرکلاس نشسته بودم که دیدم خرمگس صدام میکنه.
    خانم راد .
    محلش ندادم خودم رو مشغول کردم میدونستم روزایی که باخرمگس مگس شروع بشه همش بدشانسی میارم.
    دوباره صدام کرد.
    خانم راد .
    اه چه کنه ای من چقدر بد شانسم از این همه پسر این باید به من گیر بده باعصبانیت گفتم:فرمایش!
    خرمگس یا همون علی پور
    _ببخشید میخواستم اگه میشه جوزوتون روامروز به من قرض بدید.
    _ببینید اقای علیپور من اصلا جوزه نمی نویسم همه رو از دیگران میگیرم اون دفعه هم بهتون گفتم مثل اینکه فراموشی دارید.
    علیپور_ ببخشید فراموش کردم بااجازه.
    بااجازه ومرگ هچین بزنم شتکش کنم.
    لیلا_چیه بابا چرا وحشی شدی بدبخت عاشقه.
    اره دیگه شانس که نیست
     
    آخرین ویرایش:

    س.شب

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/06
    ارسالی ها
    548
    امتیاز واکنش
    10,866
    امتیاز
    661
    _اره دیگه شانس که نیست این با اون قیافه زاقارت بایدبه من گیر بده.
    لیلا_حالا نیست اگه یک خوشگل بود تو مثل ادم جواب میدادی یکم ظرافت دخترانه داشته باش بخاطر همینه که اون عشقت رامین ادم حسابت نمیکنه.
    _اولا رامین از نجابت شه که سرش رو بالا نمیکنه بعد اون از کجا میدونه من ازش خوشم میادبعدم من از مرد جماعت خوشم نمیاد البته به استثنا بابام ورامین.
    حالاتوروهم دیدم خانم ظرافت باشوهر کردنت.
    لیلا_وامگه سعید چشه
    چش نیست گوشه. البته از سر تو زیادیه.
    لیلا_خیلی خری !
    -خوب بابا قهر نکن بیا یک ماچ بده به عمو.
    لیلا_اه چندش حالم بهم خورد .
    -چجوری به سعید ماچ میدی حالت بهم نمیخوره.
    لیلا_سپیده میزنمت ها.
    -بشین سرجات ضعیفه تا گیساتو نبریدم.
    لیلا_خیلی دیونه ای !
    نوکرتم.
    _یکی ازبچه ها امدتو کلاس گفت: گوش کنید آقای نیازی امروز نمیاد.
    اه بخشکی شانس حالا تا ساعت ۱۰باید غاز بچرونیم.
    لیلا_سپیده بیا بریم سلف یک چیزی بخوریم مردم از گشنگی.
    توکه همیشه گشنته بابا یکم رژیم بگیر همین روزاست که سعید طلاقت بده.
    لیلا_غلط کرده مگه کشکه تازه خوش گفته زن تپل دوست داره.
    -اره جون خودش اینو نگه چی بگه.مجبوره این حرف و بزنه تو که ماشلا اهل رژیم نیستی مهریتم که خدا تومنه بنده خدا چکار کنه.
    لیلا_بروبابا سعید منو دوست داره نمی دونی چقدر به خاله منت خواهش کرد بیا خواستگار ی.
    سعید ولیلا دختر خاله پسر خاله هستند لیلا هم یک دختر خوشگله صورت سفیدی داره چشماش هم سبزه لب وبینی کوچکی داره فقط یکم تپل وقد کوتاست.
    ولی خیلی ماهه. من واقعا دوستش دارم.بهترین دوستمه.
    بلاخره رفتیم که لیلا خانم چیزی بخوره.
    لیلا_توچی میخوری.
    من فقط چای.
    لیلا_همینه که فقط قد دراز کردی از بس چیزی نمیخوری من برای خودم کیک هم میگیرم.
    -باشه .
    لیلا رفت و دیدم علیپور از دور داره میا د وای باز این سریش امد این دفعه حالشو جا میارم مثل اینکه هرچی مودبانه رفتار میکنم نمیشه .بعد لیلا میگه ظرافت.
    بااین جماعت باید مثل خودشون رفتار کرد.
     
    آخرین ویرایش:

    س.شب

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/06
    ارسالی ها
    548
    امتیاز واکنش
    10,866
    امتیاز
    661
    علیپور_خانم راد.
    _ببین آقای علیپور من بهتون گفتم.که جزوه نمینویسم.دیگه دارید مزاحمم میشید.
    علیپور_خانم راد من یک عرض خصوصی باهتون دارم.
    هی من می خوام خانم باشم نمی زارن .
    _ببخشید شما غلط میکنید با من عرض خصوصی دارید.
    علیپور_خانم راد من منظورم اون جور که شما فکر میکنید نیست ،میخواستم اگه ممکنه شمارتون رو بدم به خانواده ام برای امر خیر .
    _من قصد ازدواج ندارم .
    علیپور_خواهش میکنم یک فرصت به من بدید.
    _عجب سریشیه .بهتره بری سراغ یکی دیگه.
    علیپور_من ازشما خوشم میاد.
    _ببخشید !
    علیپور_من از زنای قدبلند خوشم میاد قیافه برام مهم نیست.
    (احمق غیر مستقیم داره به من میگه زشت.همش بخاطر این دماغه که کل صورتمو گرفته.
    بدترین اخمی که ممکن بود رو بهش میکنم باتمام عصبانیت میگم .
    -اگه یک باره دیگه مزاحم بشید من میدونم وتو فهمیدی.چون خودت کوتاهی عقده قد داری!حیف اینجا نمیشه وگرنه حالیت میکردم.
    علیپور_ برای من دختر زیاده ولی من از شما خوشم میاد.
    _بهتره بری فرصت رو به بقیه بدی تا از دوریت نمردن.
    _تازه صدام داشت میرفت بالا که لیلا امد طرفم دستمو کشید برد.
    لیلا_چرا دیونه شدی .داشتی ابرومون رو میبردی بدبخت که چیزی نگفت
    _غلط کرده اخه بگو خرمگس خودتو توایینه دیدی اخه من کجام به تو میخوره کم کم ۱۵سانت ازمن کوتاه تره تازه میگه برام دختر زیاده انگار آدم قحطه برن زن اون بشن .
    چون پولداره فکر میکنه کیه جون من بزار بیرون دانشگاه برم بزنمش حداقل دلم خنک میشه.
    لیلا_دیونه شدی آخه کدوم دختری خواستگارش رو میزنه.
    _من ..مگه چیه اگه یکی شون رو بزنی درس عبرت میشه برای بقیه.
    لیلا_اخه دیونه درس عبرت چی ..چرا چرت میگی بیا بریم یک ابی به دست وصورتت بزن قیافت از بس حرص خوردی داغونه.
    رفتم به سمت دستشویی،لیلا راست میگفت قیافم داغون بود موها مثل کچلا بخاطر عرق کردنم به سرم چسبیده بود روژ گونم پاک شده بود.
    روژ لبمو از حرص خورده بودم دونه های عرق روی پیشونیم بود.اخه من هر وقت عصبی میشدم کف دستم وسرم عرق میکردو افت فشار پیدا میکردم.
    مقنعم رو در میارم به سر صورتم آب میزنم .
    لوازم ارایشم رو از کیفم در میارم یک زره کرم میزنم یک زره ریمل وروژ.
    خودمو تو ایینه نگاه میکنم به لیلا میگم لیلا به نظر تومن زشتم.
    لیلا_نه فدات شم کی گفته .
    _مگه کسی قرار بگه اون از علیپور که غیر مستقیم داشت میگفت من زشتم اون از رامین که هفت ساله منتظرم که یک چیزی از خودش نشون بده.خواهرم ازمن ۶سال کوچکتره ازدواج کرده ده تاده تا خواستگار داشت.من چی !؟ هرچی کور وکچله خواستگار منه ،تازه وقتی میان یک جوری برخورد میکنن انگار دارن لطف میکنن بیان منو بگیرن بخاطر همین از مردا بدم میاد چون همشون همه چی روتوظاهر میبینن.
    لیلا_این حرفها چیه سپیده تو خوبی نجیبی تاحالا دختری به نجابت تو ندیدم تو حتی تا حالا دست هیچ پسری رو نگرفتی هیچ وقت پا تو کج نزاشتی.
    مگه همه کسایی که خرابن خوشگلن .زیبایی ادما فقط به صورت نیست.
    _ اینها همه شعاره .همه ظاهر بینن ولی منم یک روز این دماغ لعنتی رو عمل میکنم روشون رو کم میکنم.
    لیلا_خاک توسرت که شوخی جدیت معلوم نیست.
    _ببین حالا که من اینقدر از نظر تو خوبم از سعید جدا شو زن من شو.
    لیلا_خیلی خری بریم تا کلاس بعدی شروع نشده.
    _بریم عشقم.
     
    آخرین ویرایش:

    س.شب

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/06
    ارسالی ها
    548
    امتیاز واکنش
    10,866
    امتیاز
    661
    ۸ساعت کلاس تموم میشه ساعت۶ بود داشتیم ازخستگی میمردیم.با اعصاب خوردی صبح دیگه داغون بودم .
    لیلا_من دیگه میرم کاری نداری، از خستگی دارم میمیرم .تازه باید برم خونه ی خاله ،. سعید منتظره.!
    _ بیا باهم بریم سر راه میرسونمت.
    لیلا_مگه ماشین آوردی.
    _اره با آبی آمدم.
    لیلا_برو بابا من با اون وانت لگن جایی نمیام آبروم میره.
    _نگو به آبی بر میخوره اصلا به جهنم !با اتوبوس برو تا خونه ی خالت کتلت شی.سعید باسس بخوردت.
    لیلا_باز بی ادب شد.جهنم !هرچندمثل مغولها رانندگی میکنی ولی باهات میام مواظبت باشم.
    _اره جون خودت یکی باید مواظب توباشه.
    بطرف ماشین میرم . دم در دانشگاه علیپور رو میبینم داشت سوار مزداش میشد همچین ژست گرفته انگار سوارجت شخصیش شده. خدا خروشناخت بهش شاخ نداداز کنارمون ردمی شد .یک بوق زد من بهش محل ندادم دوباره پرو امد جلوی پام نگه میداره شیشه رو داد پایین . گفت :خانم راد بفرماییدبرسونمتون
    عجب پرویه.شیطونه میگه بزنم شیشه ماشینه شو پایین بیارم.
    _آقای علیپور مثل اینکه تو کلت مغز نداری. بهت گفتم به پر و پای من نپیچ.
    علیپور_اوه چه خشن من از زنای خشن خوشم میادا.
    الان یک خوشونتی بهت نشون بدم.سویچ آبی رو از تو کیفم در میارم میرم جلو.یک لبخند قشنگ تحویلش میدم.
    لیلا- جون مادرت سپیده دیونه بازی درنیار.
    _واستا کنار نترس .
    علیپور_پس بلاخره نازات تموم شد.
    _اره تموم شد اتفاقا تاریخ صفری ماشین تو هم تموم شد.بعد باکلید یک خط گنده از در عقب تا در جلو می کشم..
    علیپور_دیونه چکار کردی.
    _حقته چند بار بهت تذکر دادم گوش ندادی فکر کردی باهات شوخی دارم.
    علیپور_احمق خل حیف که زنی وگرنه حالیت میکردم.
    _بروبابا هیچ غلطی نمیتونی بکنی.
    لیلا همین جوری داشت بادهن باز مارو نگاه می کرد چند تا از بچه ها هم جمع شده بودند.
    لیلا_جون من بیا بریم ابرومون رفت.
    _بزار ببینم این خرمگس چی میگه .
    علیپور_به من مگی خرمگس دیونه روانی.
    همین طور که به طرفم میومد.چند تا از بچه های دانشگاه جلو شو گرفتند .
    آقا بیا برو زشته .لیلا هم که همش دستمو میکشه.
    لیلا_بیا بریم تا حراست نیومده.تورو خدا بریم
    _گفتم بیا بریم. علیپور هچنان داشت به خط روماشینش نگاه میکرد هنوز باور نمیکرد همچین اتفاقی افتاده آخه خیلی به ماشینش حساس بود. ماشینش همیشه برق میزد.همون جور که لیلا دستم رو میکشه با خودش منو میبرد علیپورگفت: تلافی کاری رو که کردی میکنم منتظر باش.
    _برو بابا .
    لیلا_تو نمی ترسی که بلایی سرت بیاره.
    _نه.
    لیلا_واقعا نمیترسی.
    _نه مال این حرفا نیست
    لیلا_توچقدرنترسی دختر من داشتم سکته میکردم.
    _حالا سکته نکن حوصله نش کشی ندارم تازه کی میخواد جواب سعید جونو بده.بریم که دیره تابابام نیامده بایدآبی روبزارم سرجاش .
    اول لیلا رو میرسونم. بعد خودم بطرف خونه میرم .ترافیک خیلی سنگین بود هواهم شرجی دارم ازگرما می پزم.یک روزم که بارون نمیاد.هوا شرجیه !
    _بزار یک آهنگ بزارم حداقل حوصلم سرنره .ضبطشم که باکتک کار میکنه.بلاخره باهزار خواهش آهنگ شروع به خوندن کرد.
    ای دوست........
    همین جوری داشت ای دوست وای دل ای دل میکرد .نمیدونم این سی دی خز رو بابا از کجا آورده. همش عربده میکشه . ترافیک هم که تموم نمی شه فکر کنم تصادف شده .ماشین پشتی هم تایک زره ماشینا جلو میرفتن هی بوق میزد. سرم رو از شیشه بیرون میبرم .
    _ چته میخوای زودتر بری نفتو ملی کنی نمی بینی ترافیکه هی بوق میزنی .راننده ی ماشین تا منو دید تعجب کرد.فکر نمی کرد.یک زن پشت وانت نشسته باشه.
    راننده ماشین_برو جلو خانم عجله دارم.
    _ببخشید ماشین من دنده پرش نداره مال شما داره بفرما. بعد سرم رو اوردم توچون برای امروز ظرفیتم پر بود حوصله کل کل نداشتم.بعد از ۵دقیقه راه باز شد .
    _خدارو شکر گفتم الان که بابا سر برسه من خونه نباشم .بخاطر ماشین نگران بودم نمی خواستم بابا ناراحت بشه آخه من بابا روخیلی دوست داشتم. همینجوری که داشتم میرفتم .دیدم یک بی ام دبلیو هی چراغ میده.اومد کنارم شیشه رو پایین داد.یک پسره ۲۸-۲۹ساله توش بود .
    راننده ماشین_خانممی دنده پرش رونگاه کن .
    بعد مثل فشنگ ازکنارم رد شد.
    _ ملت دیونه شدن حیف که دیرم شده وگرنه حالتو میگرفتم.ساعت ۷:۳۰ به خونه میرسم. بابا هنوز نیامده بود درو باز میکنم میرم توخونه .
    _سلاممممم اهل منزل .مامان از تو آشپز خونه گفت:سلام دخترم خسته نباشی.برو لباساتو عوض کن برات چایی بیارم .
    _دمت گرم فاطی جون.
    مامان_بازاین دختر شروع کرد برو پدر صلواتی لباساتو عوض کن پوسیدی از صبح تواینا.
    میرم تواتاقم سارا داشت موهاشو سشوار میکشید.
    _به به سارا خانم کجا بسلامتی.
    سارا_اولا سلام بعد با کامران میخوایم بریم بیرون
    _تو هفت روز هفته هشت روزش بیرونی کی میخواید برید سر خونه زندگیتون.
    سارا_مگه جای تو رو تنگ کردم
    _فعلا حوصله کل کل ندارم امروز به اندازه کافی کل کل کردم.
    لباسم رو درمیار میرم توحموم یک دوش میگیرم.میام بیرون یک تیشرت نارنجی با شلوارورزشی می پوشم حوله و هم دور سرم میپیچم میرم پایین .سارا بامامان روی مبل نشسته بودند با هم حرف میزدند.
    مامان_سارا جان بلا خره کامران چیکار کرد.
    سارا_هیچی مثل اینکه با بورسیه دکترای کامران موافقت شده .باید۵سال بریم آمریکا.
    من_توکه گفتی احتمالش کمه پس چی شد.
    سارا_نمیدونم امروز بهش از طرف دانشگاه زنگ زدن مثل این که اون کسی که قرار بود بره نمیتونه بجاش کامرانو قراره بفرستند.
    من_تو میخوای چی کار کنی.
    سارا_نمیدونم نمیخوام برم ولی از طرفی نمیتونم کامران رو تنها بزارم.دارم دیونه میشم ااز صبح که بهم گفته نمیدونم چکار کنم.
    مامان_نباید شوهرتو تنها بزاری.
    سارا_آخه شما چی ؟!!دلم براتون تنگ میشه۵ساله تازه نمیتونیم تو این ۵سال اونجا.چکار کنم.
    من_خودتو لوس نکن همش ۵ساله زود تموم میشه برمیگردی.
    سارا_تو بودی میرفتی .
    _اولا من شوهر ندارم دوما من مثل مرد مواظب بابا مامان هستم تا تو برگردی.تو دلم گفتم من هیچ وقت بابا مامان رو تنها نمیزارم. چون خیلی بهشون وابسته بودم. حتی چند سال پیش که دانشگاه شیراز قبول شدم نرفتم تابابا مامان تنها نباشن چون سارا بیشتر وقتها خونه نیست ماهم هیچ فامیلی نداریم.چون فامیلهای مامان وبابا همه تو زلزله رودبار مرده بودند ما فقط خودمون ۴تا بودیم. بخاطر همین من خیلی بهشون وابسته بودم برعکس سارا که هیچ وابستگی نداشت حتی یک زمانی خواستگار از انگلیس داشت میخواست بره ولی نشد قسمت نبود .حالا هم برای اینکه دل مامان نشکنه یکم خودشو لوس کرده وگرنه ازخداشه که بره.
    مامان_حالا کی میرید .
    سارا_تا کارامون روبکنیم یک ۴-۵ماهی طول میکشه.
     
    آخرین ویرایش:

    س.شب

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/06
    ارسالی ها
    548
    امتیاز واکنش
    10,866
    امتیاز
    661
    باصدای زنگ از جام بلندمیشم.کامران پشت در بود.
    -پاشو سارا کامی امده.
    -کامی چیه کامران مثلا کامران دکتر داره میشه.
    -باشه دکی خوبه .
    -باتو بحث فایده نداره .مامان خداحافظ.
    -مامان-دختر بگو کامران بیاد تو زشته .
    -نه مامان دیر شده.
    -باشه بسلامت.
    بعد از رفتن سارا مامان گفت :دختر چرا سر به سرسارا میزاری.
    -مگه چکار کردم یارو هنوز دکتر نشده کلاس میزاره وای به اینکه دکتر بشه.
    -دختر شوهر شه ذوق داره .
    با صدای در حال بطرف در برگشتیم بابا امده بود.
    -سلام بابا جون.
    -سلام دختر خوشگلم.
    -سلام عباس جان.
    -سلام خانم خودم.
    مامان وبابا عاشق هم بودند.منم عاشق جفتشون.
    -خانم یک چایی بیار خیلی خستم.
    -باشه عزیزم.
    بابا میره تو اتاق منم جلوی تلویزیون لم دادم سریالهای ابکی ترک رو می دیدیم. بابا از اتاق بیرون امد.نشست رومبل مامان چای اورد رفت شامو حاضر کنه.به بابا گفتم چه خبر .
    -هیچی دخترم این روزا یکم سرم شلوغه .
    -چرا مگه چی شده.
    -هیچی دخترم تو چه خبر از دانشگاه.
    احساس می کنم بابا داره یک چیزی رو پنهان می‌کنه.ولی بروی خودم نیاوردم.چون اگه لازم بود بابا بهم میگفت.
    -خبری نیست الان که اخرای ترمه تا دوماه دیگه درسم تموم میشه. باید دنبال کار برم.
    -باشه عزیزم تا اون موقع .
    مامان -عباس چی میگی....-بجای اینکه بره سر کار بهش بگو باید ازدواج کنه
    -خانم من به دخترم اطمینان دارم مثل مرد بارش اوردم.
    مامان -اره دیگه وقتی تو این حرف رو بزنی باید این بچه این جور باشه همه ی رفتاراش مردونس.
    -مگه بده جامعه پر از گرگه میتونه از خودش دفاع کنه من که ازش راضیم.انقدر بزرگ شده که خودش برای زندگیش تصمیم بگیره.
    مامان -منم ازش راضیم ولی باید ازدواج کنه من ارزو دارم عروسی شو ببینم.
     
    آخرین ویرایش:

    س.شب

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/06
    ارسالی ها
    548
    امتیاز واکنش
    10,866
    امتیاز
    661
    _عزیزم عجله نکن عروسیشم میبینی.
    _ببینیم وتعریف کنیم.
    مامان رفت تو آشپز خونه که شامو حاضر کنه.
    بابا_ببین دخترم تو عاقلی ولی باید برای آیندت جدی تر فکر کنی سارا که تا چند وقت دیگه میره سر خونه زندگیش فقط تومی مونی.
    ما که تاآ خرعمر زنده نیستیم .
    _بابا این حرفا چیه انشالا شما ومامان صد سال زنده هستین .بعدم تا شما هستید من به کسی احتیاج ندارم.
    _آخه دختر !!!آدم از فرداش خبر نداره میخوام خیالم از بابت تو جمع باشه تو نباید اینقدر به منو مامانت وابسته باشی باید ازدواج کنی وتشکیل خانواده بدی.
    _باشه چشب اگه مورد خوبی پیدا شد بهش فکر میکنم.
    _آفرین دختر خودم .
    _ماچاکریم عباس آقا.
    مامان_بیاید شام.
    فرداکلاس ندارم همه رو ز بیکارم. سارا شب قبل خونه مادر شوهرش رفته بودحوصلم سر رفته بود بهتره به لیلا زنگ ،بزنم .اه بازم در دست رس نیست.مامانم ،که از سر صبح با مونس خانم رفته بازار مونس خانم همسایه دیوار به دیوارمون بود از ۸سال پیش که آمدیم تواین محل بامامانم دوست شده رامین هم برادر مونس جونه اوایل که میومد خونه مونس جون بهش توجه نمی کردم ولی بعد کم کم ازش خوشم امد الانم چند ساله که دوستش دارم ولی نمی دونم اون چه احساسی به من داره اخه ازرفتارش معلوم ،نمیشه ولی من همه ی این سالها منتظرشم.
    یک ذره بالپ تابم ور میرم دو سه تا از برنامه های دانشگاه رو کامل میکنم.دیگه کاری نداشتم.
    _بهتره برم چیزی بخورم ساعت ،۳شده یکم کوکو از شب مونده بود گرم مکنم میخورم
    .بعد اس ام اس به لیلا دادم که نگرانم بهم زنگ بزن کدوم گوری هستی تلفنت دسترس نیست.بعد میخوابم.
    باصدای زنگ گوشی از خواب بیدارمیشم .معلوم نیست کدوم گوریه .
    چشمام هنوز خوب باز نشده دنبال گوشی میگشتم بلاخره زیر تخت پیداش میکنم.به صفحش نگاه میکنم لیلا بود
    _سلام معلومه کجایی میدونی چند بار زنگ زدم.
    همین جوری که داشتم.داد وفریاد میزدم شنیدم صدای گریه میاد.
    _چی شده لیلا برای چی گریه میکنی.
    _سپیده بدبخت شدیم.!!!
    _چی شده سکته کردم اینقدر گریه نکن بگوچی شده.؟
    _سوگل خودکشی کرده.
    _چییییییی....
    _چرا .
    _نمیدونم فقط یک عالمه قرص خورده ازصبح بیمارستانیم.
    _حالا حالش چطوره .
    _معلوم نیست فعلا معدشو شسته شو دادن ولی حالش خو ب نیست.
    _آخه چرا این کارو کرده ازسوگل بعیده.
    _نمی دونم سعید داره دیونه میشه.هنوز بیهوشه .وایی سپیده اگه بهوش نیاد سعید میمیره خودت میدونی چقدر سوگلو دوست داره خاله بنده خدا از صبح که فهمیده زیر سرمه.
    _تونگران نباش الان میام بیمارستان.
    _نمیخواد بیای .بیای چکار کنی.
    ادرس بیمارستان رو اس بزن امدم.
    باسرعت لباس پوشیدم مامان توحال نشسته بود تلویزیون میدید.
    _کجا داری میری.
    _مامان دیرم شده سوگل خواهر شوهر لیلا رو بردن بیمارستان باید برم.
    _خدا مرگم چی شده
    _هیچی مامان مثل اینکه مسمومیت شدید داشته لیلا خیلی ناراحت بود باید برم پیشش.
    _برو مادر مواظب باش خبر شو بهم بده.
    سوار تاکسی شدم میرم به طرف بیمارستان باخودمیگم چجور میشه ادم بخواد خودکشی کنه یعنی چیزی ارزش این رو داره که همچین کاری بکنه به نظر من ادمهای ضعیف این کارو میکنند.
    به بیمارستان میرسم. لیلا روتومحوطه میبینم .
    _سلام قیافه شو از بس گریه کرده مثل چینی ها شده .چرا این جوری شدی؟!
    _نمی دونی سپیده وقتی سوگلو تو موقعیت دیدم داشتم دیونه میشدم.
    _بگو ببینم چی شده.
    _هیچی دیشب که رفتم خونه خاله دیدم سوگل یجوریه .بهش گفتم چی شده گفت هیچی نیست ولی همش حواسش سرجاش نبود شامم نخورد گفت میل ندارم .ما هم هیچی نگفتیم گفتم شاید حوصله نداره.صبح که سعید رفت سر کار خاله گفت برم سوگلو صدا کنم که امروز کلاس داره رفتم دم اتاقش در زدم هرچی صداش کردم جواب نداد در باز کردم رفتم تو دیدم روتخته اول فکر کردم خوابه ولی وقتی رفتم جلو تکونش دادم دیدم تکون نمی خوره داشتم سکته میکردم. خلاصه جیغ وداد کردم وزنگ زدیم اورژانس بعد به سعید زنگ زدیم. الانم معدهشو شستشودادن و بیهوشه بیچاره سعید ازیک طرف نگران قلب خاله بود ازیک طرف نگران سوگل.
    _الان چطوره.
    _خاله رو که سعید بزور فرستاد خونه سوگلم دکتر گفته بموقع اوردیمش چند ساعت دیگه بهوش میاد.
    _دختره خل برای چی همچین کاری کرد
    _نمیدونم اصلا سوگل اهل این کارا نیست.
    _مگه اهل میخواد مگه معتاده ادم یک دفعه خل میشه ولی بهرحال نباید این کارو میکرد .حالاامشب چیکار میکنید
    _من میمونم پیشش چون باید یک زن پیشش باشه دکتر گفت فردا مرخصه .
    سعید داره میاد.
    _سلام سپیده خانم . شما چرا زحمت کشیدید.
    _سلام اقاسعید کاری نکردم امدم لیلا تنهانباشه.
    _دستتون درد نکنه ولی فقط یک همراهی میزارن بمونه بفرمایید دارم میرم خونه شما رو هم سر راه برسونم.
    _مرسی مزاحم نمیشم.
    _چه مزاحمتی .لیلا جان من دارم میرم صبح زود میام کاری نداری.
    _نه برو به سلامت .
    _فعلا خداحافظ.
    _خداحافظ لیلا منم میرم کاری داشتی هر موقع بود من هستم.
    _قربونت برم مرسی خدا حافظ.
    به طرف ماشین سعید میرم در عقب باز میکنم سوار میشم .سعید هم چیزی نگفت سوار شد.تومسیر ساکت بود خیلی کلافه بنظر می رسید.
    _سپیده خانم شما با سوگل چقدر صمیمی هستید.
    _چطور مگه.
    _شما نمیدونیدچرا این ارو کرد.
    _راستش من در حد لیلا با سوگل صمیمی نیستم ولی تعجب میکنم چرا این کاررو کرد .ولی میفهمم.
    _اگه چیزی فهمیدیدلطفا بهم بگیدشایدبتونم کمک کنم بلاخره شما دوست شید شاید به شما بگه چی شده.
    دیگه تا خونه حرفی نزدیم ساعت۱۱رسیدم خونه.بابا دم در منتظر بود.
    _هیچ معلوم هست کجایی.چرا گوشی تو جواب نمی دی مامانت نگرانت بود گوشیمو از تو کیفم در میارم بهش نگاه میکنم ۱۰تماس بی پاسخ داشتم.
    _ببخشید بابا جون سایلنت بود نشنیدم.
    رفتم تو ماجرا رو سربسته باسانسور خود کشی تعریف کردم نمی خواستم مامان اینا دباره سوگل فکر بد کنند .رفتم تو اتاق وخوابیدم .ولی همش ازاین شونه به اون شونه میشدم فکر میکردم چرا سوگل این کارو کرده تا صبح از فضولی داشتم میمردم .کم کم چشام رو هم رفت .
    صبح با صدای خروس همسایه بیدار شدم.
    _امروز ساعت ۱۰کلاس داشتم ولی نمی خواستم برم همش حواسم به سوگل بود به لیلازنگ زدم.
    _بادوبوق گوشی رو برداشت.
    _سلام چطوری چی شد.
    _هیچی سوگل بهتره تا ۱ساعت دیگه مرخص میشه سعید داره میاد دنبالمون.
    _سوکل چیزی نگفت .
    _نه همش گریه میکنه فقط میگه نمیخوام زنده بمونم چرا نجاتم دادید به من که هیچی نمیگه شاید تو بتونی ازش حرف بکشی.
    _غلط کرده دختره نفهم خودم ادمش میکنم پس من میام خونه خالت .
    _مرسی سپیده خوبه که هستی.
    _مگه قراره نباشم فعلا بای.
     
    آخرین ویرایش:

    س.شب

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/06
    ارسالی ها
    548
    امتیاز واکنش
    10,866
    امتیاز
    661
    _مامان مامان کجایی من میخوام برم به سوگل سر بزنم .مامانننننننن.
    _چته دختر خونه رو رو سرت گذاشتی توآشپز خونم.
    _سلام مامان یک چایی بده دیرم شده.
    _صبر کن چقدر عجله داری برو حاضر شو بعد بیا صبحانه بخور.
    _مامان من که حاضرم .
    _همین جوری میخوای بری برو یک زره موهاتو شونه کن.مثل جنگلیها شده ابروهاتم که در امده.همینجوری میخوای بری.
    _بابا من که نمی خوام برم عروسی بعدم مقنعه مو در نمیارم فقط جلوی موهامو شونه میکنم پشتش دیده نمی شه ابروهام هم دارم میرم دیدن مریض اینجوری بهتره باهاشون همدردی میشه.
    _دیدن مریض میری سر خاکش که نمی خوای بری
    _ولش کن دیرم شده .
    _از دست تو اخر رو دستم می مونی.
    _بهتر.تا اخر عمر تنها نیستید.
    _شاید ما بخوایم تنها باشیم کی رو باید ببینیم.
    _ای شیطون مامان خبری راستشو بگو.
    _لا اله..... بیا برو دختر .
    سر کوچه خونه خاله ی لیلا پیاده میشم .خونشون یک آپارتمان۴ واحدی بود .که اپارتمان اونا طبقه دوم بود.دم درشون سعید رو میبینم که داره از خونه بیرون میاد.
    _سلام سپیده خانم بفرمایید تو من باید برم دارو های سوگلو بگیرم شما برید تو لیلا داخله .
    _ممنون ببخشیداقا سعید اول صبح مزاحم شدم.
    _خواهش میکنم بفرمایید.
    سعید شوهر لیلا یک مرد چشم ابرو مشکی با پوست سفید در کل قشنگه ولی از اون مهمتر خیلی اقاست.
    میرم تواسانسورخرابه از پله ها میرم بالا در واحد شون رو میزنم.
    _سلام خانم.
    _سلام زهرا خانم ببخشید مزاحم شدم
    _بیاتو دخترم خوش امدی مزاحم چیه .دیدی چی به روزمون امد نمیدونم این دختره چرا اینکارو کرد.
    _زهرا خانم حالا که چیزی نشده. خودتون رو ناراحت نکنید.
    _بیا بشین مادراز بس از دیروز حول کردم همه چی رو فراموش میکنم الان لیلا رو صدا میکنم
    _نه نمی خواد اگه اشگال نداره میرم اتاق سوگل.
    کمپوت هایی رو که خریده بودم دادم به زهراخانم
    _نه مادر چه اشگالی داره برومادر چرا زحمت کشیدی.
    _قابل نیست.
    میرم بطرف اتاق سوگل. از زمان عقد لیلا باسوگل دوست شدم حدود دو سالی میشه .سوگل تو دانشگاه ترم۶ اماره خیلی دختر خوبیه ورژن زن شده سعید ه فقط با قیافه دخترونه دختر بانمک وخوشگلیه. در یک نگاه هر کی ببیندش ازش خوشش میاد.
    _صاحب خونه مهمون نمی خوای.
    _بیا تو سپیده.
    _سلام به اهل منزل.
    لیلا_سلام خوبی .
    _من که توپم.چطوری مریض.
    سوگل تا منو دید زد زیر گریه.
    _چرا گریه میکنی میدونی از زنای زر زرو خوشم نمیاد ..
    سوگل همش گریه میکرد میرم جلو روی تخت میشینم. دستهاش میگیرم
    _.گریهنکن عزیزم با گریه چیزی درست نمی شه بگو چی شده.
    سوگل همین جور که گریه میکرد.به هق هق افتاده بود.
    _اگه بازم گریه کنی میزنمتا.
    _بدبخت شدم سپیده.
    لیلا_ از صبح که بیدار شده همین رو فقط میگه.
    _ببین هر اتفاقی که افتاده باشه نباید این کارو میکردی بهم بگو چی شده خودم کمکت میکنم حلش کنی.
    _هیچ کس نمی تونه کمکم کنه.
    _مگه ادم کشتی.
    _ی جورای اره .
    باز زد زیر گریه.
    _به من بگو چی شده قول میدم تا اخر باهات باشم.
    لیلا_جون من بگو .
    سپیده سرش بره قولش نمیره بهت کمک میکنه مثل من دست پا چلفتی نیست.
    سوگل اول باتردید نگام میکرد بعد شروع کرد به حرف زدن.
    سوگل_ موضوع مال ۹ماه پیشه .یک پسری تو دانشگاه مون بود که همه دخترا عاشقش بودن منم ازش خوشم میامد یکشب که کلاسم تموم شد .هر چی واستادم منتظر اتوبوس نه اتوبوس میامد نه تاکسی بارونم شدید بودداشتم از ترس میمردم خیابون خیلی خلوت شده بود. یک دفعه دیدم یک پژو جلوی پام ترمز کرد اول محل ندادم رفتم جلو تر ولی باز امد جلو یکدفعه شیشه ماشین داد پایین گفت :خانم احمدی بیاید سوار شید خیس شدید.
    باخودم گفتم کیه که فامیلم رو بلده . سرمرو خم کردم توماشین رونگاه کردم دیدم علی فلاح همون پسرس.
    گفتم ببخشید مزاحم نمیشم.
    _نه چه مزاحمتی بفرمایید سوار شید خیس شدید.
    _اخه .
    _اخه نداره ما باهم هم دانشگاهی هستیم .غریبه نیستم.
    نمیدونستم چکار کنم بلاخره سوار شدم .همون شد باعث اشنایی ما.بعد اون چند بار دیگه سوارم کرد منم قبول کردم. بعد چند وقت گفت ازم خوشش امده میخواد باهام بیشتر اشنا بشه.نمیدونستم چکار کنم منم ازش خوشم میامد هم خوشگل بود هم خوشتیپ.بلاخره قبول کردم.باهاش دوست شدم اوایل خیلی خوب بود.من تو اسمونا بودم .ولی یک روز تو دانشگاه دوستام گفتن طرف دختر بازه بادخترا دوست میشه بعد که به هدفش رسید ولشون میکنه ولی من باخودم گفتم اینااز حسادتشون میگن.به حرفاشون توجه نکردم.تقریباهروز با هم بیرون میرفتیم.
    ولی ۲ماه پیش بهم گفت عاشقم شده میخواد باهام ازدواج کنه .داشتم از خوشحالی میمردم چون منم عاشقش شده بودم.
    فردای اون روز زنگ زد گفت : مریض شده مامانش اینها هم نیستند رفتن مسافرت خواست برم پیشش. منم آدرسو گرفتم رفتم خونشون.
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا