تقریبا سختی برخورد کردم سرم رو بالا اوردم ببینم
کیه که بله نوید خان کوه غروره منتظر بودم که کمکم کنه تا بلند شم ولی
انگار نه انگار
-چیزیتون شد
با سردی:نه خیر
-بهتر حواستون رو جمع کنید
عصبی شدم و گفتم:ببخشید فکر کنم شما خوردید به من
-من خوردم به شما یا شما خوردید به من
-روتو برم
-چی؟
-گفتم رو تو برم
اخمی غلیظ کرد و سمت من اومد و بازومو گرفت و فشار داد
چه قدر وحشیه دستم رو شکوند
-چی کار می کنی؟
-بار آخرت باشه اینجوری بامن رفتار می کنی؟
پوزخندی زدم و گفتم:ای وای ترسیدم
-دستم رو بیشتر فشار داد و گفت:خوبه که ترسیدی
-آقای به اصطلاح محترم فکر کنم شما یه چیزی رو فراموش کردی
-چی رو؟
-شما توی این ویلا مهمونی و فکر کنم به دور از ادبه که با صاحب خونه
این جوری برخورد بشه
-شما خودتو صاحب خونه تصور کردی؟
-په نه په
-خانم به اصطلاح محترم اینجا نه خونه ی تو نه خونه ی من
-حرف شما کاملا غلطه
-چرا؟
-دایی من و مادرم این خونه رو نصف نصف صاحب هستند
با قیافه حق به جانب گفت:که این طور
و بعد خودم رو از دستش بیرون کشیدم و گفت:برای بار آخرت باشه دست به
من می زنی،فهمیدی
با اخمی گفت:تو هم بار آخرت باشه با بزرگ ترت اینجوری برخورد می کنی
-من رفتار بدی نداشتم ولی فکر می کنم یه نفر دیگه از یه جای دیگه داره
می سوزه
-از کجا؟
-خوب از همون جایی که وقتی یه نفر ضایعه می شه اون قسمت بد جور می سوزه
نوید اعصابش بهم ریخت و دستش رو توی موهاش کشید و گفت:خیلی بی ادبی
-شما منحرفی
-چرا؟
-چون منظورم بینی شما بود نه یه قسمت دیگه
-خانم من هم منظورم بینیم بود پس شما منحرفی
-نه خیر شما منحرفی
-خودتی
-خودتی
-خودتی
که یه دفعه آرمین با آرش وارد سالن شدند و خیره به من و نوید شدند
من هم نگام به سمت آرمین رفت
واو نگاش کن چه هیکل توپی داره ولی خجالت کشیدم که تن یه پسر برهنه
رو دیدم برای همین نگام رو سمت پاین بردم و گفتم:
-ببخشید من خیلی کار دارم و به سمت اتاقم رفتم
درو باز کردم و روی تخت دراز کشیدم هیکل آرمین توی ذهنم اومد چه قدر
خوش هیکل بود چه قدر زیبا بود عین رابین
سریع از جام بلند شدم و سمت حمام رفتم و خودم رو شستم و بیرون اومدم
متاسفانه لباس برای پارتی نیوردم ولی خوی می توستم یه لباس دیگه ایی بپوشم
خوب هرچی پوشیده تر باشه بهتره
رفتم سمت چمدونم زیپش رو باز کردم و یه دکلته سیاه با دامن کوتاه
بیرون آوردم دیدم که نه این خیلی کوتاه بنابراین باید خرید می کردم
سریع آماده شدم و سمت اتاق سوگند رفتم و
کیه که بله نوید خان کوه غروره منتظر بودم که کمکم کنه تا بلند شم ولی
انگار نه انگار
-چیزیتون شد
با سردی:نه خیر
-بهتر حواستون رو جمع کنید
عصبی شدم و گفتم:ببخشید فکر کنم شما خوردید به من
-من خوردم به شما یا شما خوردید به من
-روتو برم
-چی؟
-گفتم رو تو برم
اخمی غلیظ کرد و سمت من اومد و بازومو گرفت و فشار داد
چه قدر وحشیه دستم رو شکوند
-چی کار می کنی؟
-بار آخرت باشه اینجوری بامن رفتار می کنی؟
پوزخندی زدم و گفتم:ای وای ترسیدم
-دستم رو بیشتر فشار داد و گفت:خوبه که ترسیدی
-آقای به اصطلاح محترم فکر کنم شما یه چیزی رو فراموش کردی
-چی رو؟
-شما توی این ویلا مهمونی و فکر کنم به دور از ادبه که با صاحب خونه
این جوری برخورد بشه
-شما خودتو صاحب خونه تصور کردی؟
-په نه په
-خانم به اصطلاح محترم اینجا نه خونه ی تو نه خونه ی من
-حرف شما کاملا غلطه
-چرا؟
-دایی من و مادرم این خونه رو نصف نصف صاحب هستند
با قیافه حق به جانب گفت:که این طور
و بعد خودم رو از دستش بیرون کشیدم و گفت:برای بار آخرت باشه دست به
من می زنی،فهمیدی
با اخمی گفت:تو هم بار آخرت باشه با بزرگ ترت اینجوری برخورد می کنی
-من رفتار بدی نداشتم ولی فکر می کنم یه نفر دیگه از یه جای دیگه داره
می سوزه
-از کجا؟
-خوب از همون جایی که وقتی یه نفر ضایعه می شه اون قسمت بد جور می سوزه
نوید اعصابش بهم ریخت و دستش رو توی موهاش کشید و گفت:خیلی بی ادبی
-شما منحرفی
-چرا؟
-چون منظورم بینی شما بود نه یه قسمت دیگه
-خانم من هم منظورم بینیم بود پس شما منحرفی
-نه خیر شما منحرفی
-خودتی
-خودتی
-خودتی
که یه دفعه آرمین با آرش وارد سالن شدند و خیره به من و نوید شدند
من هم نگام به سمت آرمین رفت
واو نگاش کن چه هیکل توپی داره ولی خجالت کشیدم که تن یه پسر برهنه
رو دیدم برای همین نگام رو سمت پاین بردم و گفتم:
-ببخشید من خیلی کار دارم و به سمت اتاقم رفتم
درو باز کردم و روی تخت دراز کشیدم هیکل آرمین توی ذهنم اومد چه قدر
خوش هیکل بود چه قدر زیبا بود عین رابین
سریع از جام بلند شدم و سمت حمام رفتم و خودم رو شستم و بیرون اومدم
متاسفانه لباس برای پارتی نیوردم ولی خوی می توستم یه لباس دیگه ایی بپوشم
خوب هرچی پوشیده تر باشه بهتره
رفتم سمت چمدونم زیپش رو باز کردم و یه دکلته سیاه با دامن کوتاه
بیرون آوردم دیدم که نه این خیلی کوتاه بنابراین باید خرید می کردم
سریع آماده شدم و سمت اتاق سوگند رفتم و