کامل شده رمان پیک موتوری | a.taghavi کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع Mr.rad
  • بازدیدها 11,822
  • پاسخ ها 50
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Mr.rad

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/07/07
ارسالی ها
238
امتیاز واکنش
1,795
امتیاز
447
محل سکونت
قم
بررسی شده توسط:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!


[FONT=&amp]می دانی؟
یک وقت هایی بایدروی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیل است![/FONT]

[FONT=&amp]و بچسبانی پشت شیشه ی افکارت...
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی و بی خیال سوت بزنی..
در دلت بخندی به تمام افکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی :
بگذار منتظر بمانند! [/FONT]


داستان پسری به نام هیراد که دنبال کار میگرده و با کار پیک موتوری مواجه میشه و در پی این کار با اتفاقاتی رو به رو میشه که مسیر زندگیشو تغییر میده..

ds7m_go3z_%D9%BE%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D9%88%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C2.jpg

 

پیوست ها

  • a0ib_555555555555555555555555.jpg
    a0ib_555555555555555555555555.jpg
    85 کیلوبایت · بازدیدها: 331
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    به نام او
    سلام خدمت شما نویسنده عزیز ...
    لطفا قبل از شروع فعالیت لینک های زیر را مطالعه کنید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    ودر صورت تمام شدن کتابتان در لینک زیر اطلاع دهید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    :heart:با تشکر از فعالیت شما دوست عزیز ...:heart:

    :heart:تیم مدیر
    یتی نگاه دانلود :heart:






    5vul_e4jpf5514ah1dik33g5t.jpg




     

    Mr.rad

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/07
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    1,795
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    قم
    [FONT=&quot]فصل یک[/FONT]
    [FONT=&quot]روزنامه رو تو دستم مچاله کردم و انداختم کنار، هه ،نه، انگار کار واسه ما پیدا نمیشه؛یک ساعته دارم صفحه نیازمندی هارو زیر و رو می کنم؛چنگی تو موهام زدمو همونجور که جلوی دکه روزنامه فروشی نشسته بودم سیگارمو گوشه لبم گذاشتم و با فندک فکستنی ته جیبم روشنش کردم ؛ پک محکمی به سیگار زدمو چشم دوختم به خیابون که پر از ادم و ماشینه ؛ خدایا چی می شد یکی از این ماشینا مال من بود؛ یه پک دیگه به سیگارم زدم ؛ کاش تو روش وای نمیسادم ؛ اخه یارو دیوونه بود ؛ یه پک دیگه ؛ کاش باهاش دعوا نمی کردم ؛ دودشو با نفسم همزمان بیرون دادم جعبه ی پر از سیگارو تو جیبم گذاشتم و بلند شدم، چیکار کنم؟
    پوفی کردم و سیگارو از گوشه لبم برداشتم و زیر پام لهش کردم ، عمرا برم معذرت خواهی ، شده از گشنگی بمیرم نمی رم منت اون ایکبیرو بکشم ؛ حقش بود می زدم چیدمان صورتشو پایین میوردم.[/FONT]

    [FONT=&quot]رو موتور نشستم و راه افتادم ؛ مخم درگیر شده ، اگه همینجوری پیش بره که نمی تونم از پس اجاره خونه بر بیام ؛ جلوی یه رستوران معمولی نگه داشتم و راه افتادم ؛ پشت یکی از میزاش نشستم و یه پیتزا سفارش دادم ؛ در ماه همش یه روز میشد پیتزا بخورم وگرنه اگه همش می خوردم که ورشکست می شدم با همون دوهزاری که من ته جیبم دارم میشه یه مینی خورد که به نظرم همونشم غنیمته ، هه!![/FONT]
    [FONT=&quot]دستی به ته ریش مردونه ام کشیدم که خیلی وقت بود نشده بود بزنمش ؛ شقیقه هامو فشار دادم و خیره شدم به پیتزایی که الان رو به روم بود ؛ سعی کردم بیخیال مشکلات بشم ؛ یه پره برداشتم ؛ همونجور که اروم اروم پیتزا رو مزه مزه می کردم با چشمام دور تا دور سالنو از نظر گذروندم ؛ خونواده هایی که با شادی غذا می خوردند و کسی چه میدونه شاید این کار هرروزشون بود ؛ زن و شوهرا و نامزدایی که با عشق سفارشاشونو مزه مزه میکردند و هیچ کدوماشون حتی یه بارم گشنگی نکشیده بودند ؛ نفسمو با صدا بیرون دادم و نگام و دوختم به پسرایی که با my friend یا نامزداشون اومده بودندو میشه گفت حتی برای خریدن پیرهن تنشون خودشون زحمت نکشیده بودن ؛ هه ، با پوزخندی که گوشه ی لبم جا گرفت دلسترمو سر کشیدم.[/FONT]
    [FONT=&quot]از بچگی یاد گرفتم رو پاهای خودم وایسم ؛ از همون 17 سالگی که با هزار تا بدبختیو تعهد از اون پرورشگاه کوفتی اومدم بیرون زمین خوردنام شروع شد ولی هرموقع دستمو گرفتم به زانومو بلند شدم ؛ از هرجایی که شده کار پیدا کردموو مشغول شدم ؛ بیست سالم بود که بعد از سه سال تو مغازه خوابیدن با پولی که پس انداز کرده بودم یه خونه ی نقلی اجاره کردمو تو یه شرکت به عنوان اچار فرانسه استخدام شدم ؛ هشت سالی بود که کارم رونق گرفته بود ؛ تا این که همین دیروز با مدیر ساختمون زدیم به تیپ و تاپ همو الانم بی کار نشستم تو یه پیتزا فروشی ، هه! از دیشب تاحالا در به در دنبال کارم ؛ به هرجا که شده سر زدم ولی کاری پیدا نشد ؛ اما عیب نداره به قول عمو حیدر بابای پرورشگاه ادم باید زمین بخوره تا مرد بشه ، خدا بیامرزتش ، تنها کسی بود که تو اونجا باهاش گرم می گرفتم[/FONT]
    [FONT=&quot]اخرین پره پیتزا رو که خوردم چنگی به موهای طلایی رنگم زدم و چشمامو چند لحظه بستم ؛ با این که از بچگی سختی کشیده بودم اما هیچ وقت با خدا قهر نکردم ؛ من ک جز اون کسیو ندارم ؛ حداقل پشتم گرمه ؛ دوتا دستامو گذاشتم رو میز عسلی رنگ و از جا بلند شدم ، پولو دادم و همینجور که سوییچو تو دستم می چرخوندم از رستوران خارج شدم ؛ به دم در نرسیده بودم که با دستم محک کوبیدم به پیشونیمو دور زدم ؛ دوباره جاموند! در شیشه ایو با حرص هول دادم و به سمت میز عسلی رفتمو موبایلمو از روش برداشتمو زدم بیرون![/FONT]
    [FONT=&quot]نگامو رو کاغذی که پشت شیشه چسبونده بودن چرخوندم: به یک پیک موتوری نیاز مندیم ؛ یکم فکر کردم ، بدم نیستا ؛ نه بابا به من نمیخوره! سرمو به طرفین تکون دادم ؛ مگه چشه؟! اینم یه شغله دیگه !
    دلمو زدم به دریا و دوباره در شیشه ای رو هل دادم و رفتم تو همه ی نگاها به سمتم برگشت ؛ الان دارن پیش خودشون فک میکنن دوباره چی جا گذاشته؟ لبخندی کجی گوشه ی لبم جا گرفتو به سمت پسر جوونی که پشت میز بود رفتم.[/FONT]

    [FONT=&quot]-سلام ،برای اگهیتون اومدم![/FONT]
    [FONT=&quot]پسره چند لحظه نگام کردو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-کدوم اگهی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]نفسمو با صدا دادم بیرونو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-پشت شیشه چسبوندینش![/FONT]
    [FONT=&quot]سرشو به علامت تفهیم تکون دادو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-یه لحظه...[/FONT]
    [FONT=&quot]با پام رو زمین ضرب گرفتم و منتظر موندم تا برگرده ؛ بعد از چند ثانیه اومدو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-رئیس تو اتاقشون منتظرن![/FONT]
    [FONT=&quot]اوهو ؛ منو باش گفتم این یه رستوران معمولیه ، سرمو تکون دادمو به سمت در مشکی رنگی که همین الان ازش اومد بیرون راه افتادم ؛ چند ضربه به در زدم که صدای مردونه ای گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-بیا تو ! [/FONT]
    [FONT=&quot]دستیگره رو چرخوندم و رفتم تو !
    یه مرد جوون ، تقریبا همسن و سال خودم پشت میز نشسته بودو تو کاغذا دنبال یه چیزی میگشت ؛ اهمی کردم که بدون اینکه سرشو بلند کنه گفت:[/FONT]

    [FONT=&quot]-بیا بشین![/FONT]
    [FONT=&quot]اخمامو کشیدم توهم؛اصلا از حرف زدنش خوشم نیومد؛خودمو انداختم روی صندلی جلوی میز و منتظر شدم؛پنج دقیقه ای گذشته بود ولی نه حرف میزد نه حتی سرشو بلند می کرد که نگام کنه؛نفسمو با صدا بیرون دادم؛عجیــــب بهم بر خورده بود ؛ اروم از روی صندلی بلند شدمو در حالی که سوییچو تو دستم میچرخوندم به طرف در راه افتادم.[/FONT]
    [FONT=&quot]-کجا؟![/FONT]
    [FONT=&quot]برگشتمو نگاش کردم؛دستاشو گذاشته بود رو میزو با اخم زل زده بود بهم؛سرتا پاشو دید زدم؛یه پیرهن سفید با کت اسپرت ابی روشن به همراه شلوار مشکی پوشیده بودو ساعت مارکش تو دستش خودنمایی میکرد و با چشمای مشکی نافذش با خشم بهم زل زده بود؛پوزخند صدا داری زدمو دستگیره ارو چرخوندمو بلافاصله زدم بیرون![/FONT]
    [FONT=&quot]فک کرده من مسخرشم ؛دوساعت داره با دفتر دستکاش ور میره مرتیکه نفهم![/FONT]
    [FONT=&quot]سرمو تکون دادمو با حرص در شیشه ای رو هل دادم که بازوم از پشت کشیده شد ؛ نگاهی بهش انداختم از چشماش خون می بارید![/FONT]
    [FONT=&quot]-مگه اینجا کاروانسرائه که سرتو میندازی زیر میری؟[/FONT]
    [FONT=&quot]کاملا برگشتم به سمتش و با پوزخندی که گوشه ی لبم بود گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-دست کمی ام از کاروانسرا نداره![/FONT]
    [FONT=&quot]همه داشتن نگامون میکردن؛تن صداش داشت اروم اروم میرفت بالا ! [/FONT]
    - [FONT=&quot]تو که نمیخوای کار کنی چرا الکی وقت منو گرفتی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]پشتمو کردم بهشو در حالی که بیرون می رفتم با خونسردی گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-یادم نمیاد برام وقت گذاشته باشی![/FONT]
    [FONT=&quot]گوشه ی تیشرت سفید رنگمو کشید که باعث شد دوباره به سمتش برگردم ؛ با اینکه هنوز اخماش تو هم بود گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-این چند وقته سرم خیلی شلوغه![/FONT]
    [FONT=&quot]سرشو به طرفین تکون دادو با دستش گردنشو ماساژ داد و بعد از چند ثانیه تو چشمای یخیم زل زدو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-بیا تو اتاقم![/FONT]
    [FONT=&quot]بعد بلافاصله به سمت اتاقش راه افتاد ؛ نفسمو با صدا بیرون دادمو دوباره وارد اتاقش شدمو بدون اینکه تعارف کنه نشستم![/FONT]
    [FONT=&quot]دستاش رو چشماش بود ؛ از رو چشماش برشون داشت و بین موهاش چنگ زدو نفسشو بیرون داد.[/FONT]
    [FONT=&quot]-خب اسمت چیه؟[/FONT]
    [FONT=&quot]بلافاصله مث برق جوابشو دادم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-هیراد سامانی![/FONT]
    [FONT=&quot]دستی به ته ریش مردونه اش کشید که به نظرم خیلی بهش می اومد![/FONT]
    [FONT=&quot]-قبلا سابقه داشتی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]خیلی قاطع گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-نه![/FONT]
    [FONT=&quot]بین کاغذا یه کاغذی رو پیدا کردو داد دستمو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خب اینو پُرش کن.[/FONT]
    [FONT=&quot]خودکار کوچیکمو از تو جیبم در اوردم و بدون حرف مشغول پر کردن سوالای چرت و پرتی شدم که از صبح تاحالا اونقدر بهشون جواب داده بودم که همه ارو حفظ بودم....تموم که شد گذاشتمش رو میزش...[/FONT]
    [FONT=&quot]زل زد تو چشمای یخیمو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خب راستش یه عذر خواهی بدهکارم![/FONT]
    [FONT=&quot]نگاهمو ازش گرفتمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-مشکلی نیس من عادت دارم.[/FONT]
    [FONT=&quot]از پشت میزش بلند شد و اومد رو صندلی رو به روم نشست.[/FONT]
    [FONT=&quot]-من تیردادم ، تیرداد کیانی ؛خوشبختم[/FONT]
    [FONT=&quot]دستشو به سمتم دراز کرد که با لبخند زورکی ای دستشو فشردم و خواستم بلند شم که گفت:[/FONT]
    - [FONT=&quot]من میخوام بیشتر باهات اشنا شم ازت خوشم اومده![/FONT]
    [FONT=&quot]سرمو تکون دادمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-همچنین[/FONT]
    [FONT=&quot]دستیگره رو چرخوندم که گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-شمارمو تو گوشیت بزن![/FONT]
    [FONT=&quot]گوشیم در اوردم و شمارشو سیو کردم و اونم شماره ی منو سیو کرد و با یه خدافظی سرسری زدم بیرون!
    سوار موتورم شدمو سیگاری از جعبه ی کوچیک پوسیده ی تو جیبم در اوردم و گذاشتم گوشه ی لبم ، خب خداکنه این دیگه درست شه![/FONT]

    [FONT=&quot] [/FONT]
     
    آخرین ویرایش:

    Mr.rad

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/07
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    1,795
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    قم
    [FONT=&quot]فصل دو[/FONT]
    [FONT=&quot]با صدای گوشیم اروم چشمامو باز کردمو نگاهی به ساعت انداختم ؛ اوه دوساعتی میشه خوابیدم ؛ با هن و هون رفتمو سمتشو بدون اینکه نگاهی به شماره بندازم دکمه ی برقراری تماسو زدم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-بله![/FONT]
    [FONT=&quot]صدای شاد و پر انرژی تیرداد با عث شد خواب از سرم بپره![/FONT]
    [FONT=&quot]-چطوری خابالو؟[/FONT]
    [FONT=&quot]لبخندی زدمو در حالی که شقیقه هامو با دستم ماساژ میدادم گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خوبم تو چطوری؟؟؟[/FONT]
    [FONT=&quot]یکم مکث کردو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-منم خوبم ، زنگ زدم بگم امشب شام مهمون من![/FONT]
    [FONT=&quot]از جا بلند شدمو به سمت اشپزخونه ی نقلی خونم رفتم[/FONT]
    [FONT=&quot]-نه داداش زحمت نمیدیم.[/FONT]
    [FONT=&quot]سریع گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]- نه بابا چه زحمتی ، منم تنهام خب[/FONT]
    [FONT=&quot]چایی سازو زدم به برقو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-والا نمیدونم![/FONT]
    [FONT=&quot]-نمیدونم نداریم! ساعت هشت فرحزاد منتظرم![/FONT]
    [FONT=&quot]نشستم لب اپن،[/FONT]
    [FONT=&quot]-ای بابا تو ک خودت رستوران داری![/FONT]
    [FONT=&quot]-تکراری شده بابا من عاشق فرحزادم![/FONT]
    [FONT=&quot]لبخندی اومد گوشه ی لبم و گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-ای بابا[/FONT]
    [FONT=&quot]-اوووووه چقدر فک زدی![/FONT]
    [FONT=&quot]نا خداگاه یه تای ابروم رفت بالا[/FONT]
    [FONT=&quot]-چقدر رُک![/FONT]
    [FONT=&quot]-خیلی ممنون ، پس منتظرما[/FONT]
    [FONT=&quot]بلند شدمو بسته ی چایی کیسه ای رو از تو کابینت برداشتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-باش[/FONT]
    [FONT=&quot]-فعلا داداش[/FONT]
    [FONT=&quot]همینجور که اب جوشو میریختم تو لیوان گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خدافظ[/FONT]
    [FONT=&quot]یه کیسه برداشتمو اروم اروم زدم تو چایی ، تاحالا دوستی نداشتم ولی این پسر داره منو تحت تاثیر خودش قرار میده ؛ از فکر کردن به این که بعد از سالها میخوام با یکی برم بیرونو غذا بخورم لبخندی گوشه ی لبم جاخوش کردو اروم استکانو به لبم نزدیک کردم ؛ کاش همه ی ادما به اندازه ی تیرداد مهربون بودن ؛ اروم اروم چاییمو خوردمو خودمو با تلوزیون کوچیکی که پنج تا کانال بیشتر نداشت مشغول کردم![/FONT]
    [FONT=&quot]*******[/FONT]
    [FONT=&quot]اروم از روی کاناپه ی رنگو رو رفته بلند شدمو یه نگا به ساعت انداختم 7:00[/FONT]
    [FONT=&quot]با این وضع ترافیک الان راه بیوفتم خوبه ! دیگه ترافیک تهران اینقدر سنگین شده که موتورم نمیتونه حرکت کنه ، سرمو به چپ و راست تکون دادمو به سمت کمدم رفتم.[/FONT]
    [FONT=&quot] تموم لباسامو از زیر نظر گذروندم بالاخره اگه بخوای با یه ادم پولدار و حسابی بیرون بیرون باید تیپتم حسابی باشه دیگه ، یه تیشرت سرمه ای کشیدم بیرون که لبه های یقه اش و استیناش سفید بود ؛ با یه شلوار کتون کرم ، تندی پوشیدمو ساعتمو که مارک نبود ولی به هرحال زمانو نشون میداد دست کردمو مثل همیشه در حالی که سوت زنان سوییچو تو دستم میچرخوندم زدم بیرون[/FONT]
     
    آخرین ویرایش:

    Mr.rad

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/07
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    1,795
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    قم
    [FONT=&quot]فصل سه[/FONT]
    [FONT=&quot]-حالا یه چیز معمولی سفارش بده ، بیست بار ورق زد اون منو ی لامصبو![/FONT]
    [FONT=&quot]سرشو بلند کردو در حالی که لبخند کمرنگی گوشه ی لبش بود گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-مهمون که حرف نمیزنه![/FONT]
    [FONT=&quot]دستامو زدم به سینمو تکیه دادم به پشتیو نگامو ازش گرفتم ؛ نخیر از این ابی گرم نمیشه!
    بعد از چند دقیقه صداش بلند شدو رو به گارسون که بدبخت پاهاش خشک شده بود از بس که وایساده بود گفت:[/FONT]

    [FONT=&quot]-دوپرس چلوکباب با ماست و زیتون پرورده و نوشابه و....[/FONT]
    [FONT=&quot]رو به من گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-تو دوغ میخوری یا نوشابه...؟[/FONT]
    [FONT=&quot]نفسمو با صدا بیرون دادمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-توکه همه ارو گفتی خب اینم میگفتی[/FONT]
    [FONT=&quot]لبخندی زد که زیر لبی گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-دوغ[/FONT]
    [FONT=&quot]دوباره رو کرد به گارسونو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-و....دوغ و نون اضافه...[/FONT]
    [FONT=&quot]چه اشتهایی هم داشت ؛ گارسونه رفت.تکیه داد به صندلیش و درحالی که با ابرو ی بالا رفته نگام میکرد گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-بیا منو بخو ! [/FONT]
    [FONT=&quot]اداشو در اووردمو در حالی که چشمامو نازک کرده بودم گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-میتونم به عنوان پیش غذا بخورمت.[/FONT]
    [FONT=&quot]بعد حالت بی تفاوت به خودم گرفتمو در حالی که دوباره به پشتی تکیه میدادم گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-هر چند یه کم گوشت تلخی گمونم.[/FONT]
    [FONT=&quot]خنده ی کوتاهی کردو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-مث تو ! [/FONT]
    [FONT=&quot]بحثو خاتمه دادمو طبق عادت با چشمام دور تا دور رستورانو زیر نظر گرفتم ؛ جای با صفایی بود ، اگه پول داشتم اینجا یه رستوران میزدم ؛ اونوقت میلیاردر میشدم!
    با این فکر لبخندی گوشه ی لبم جا گرفت.[/FONT]

    [FONT=&quot]سفارشارو که اووردن بدون حرف مشغول خوردن شدم ؛ اوم به جرات میگم عالی بود؛ داشتم با میـ*ـل غذامو مزه مزه میکردم که یه صدای ظریفی در حالی که از تک تک کلماتش عشـ*ـوه میریخت گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-اقا ببخشید شما اسمتون چیه؟[/FONT]
    [FONT=&quot]تیرداد سرشو بلند کردو نمیدونم چی دید که قاشق از دستش افتادو به سرفه افتاد...با حوصله یکم از دوغمو براش ریختمو دادم دستش تا سرفه اش بند بیاد و دوباره مشغول خوردن شدم ک دوباره صداش بلند شد : [/FONT]
    [FONT=&quot]-جناب مثل اینکه با شما بودما...[/FONT]
    [FONT=&quot]سرمو بلند کردمو نگاه بی تفاوتی بهش انداختم ؛ بیچاره تیرداد حقم داشت بترسه!
    یه تای ابرومو دادم بالا و خیره شدم بهش که دوباره سوالشو تکرار کرد : [/FONT]

    [FONT=&quot]-ببخشید میتونم اسمتونو بدونم؟[/FONT]
    [FONT=&quot]سرمو اندختم زیر و در حالی که قاشقو پر از برنج میکردم گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-نه ! [/FONT]
    [FONT=&quot]تیرداد دوباره غذا پرید تو گلوش که یه لیوان دیگه دوغ بهش دادم ؛ اینم زده رو کانال سرفه ها...سرمو بلند کردمو نگاش کردم که ناخوناشو تو دستش فشار داد و گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-به جهنم ! [/FONT]
    [FONT=&quot]بعد هم دندوناشو رو هم فشار دادوخواست بره که گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خانم ، راستی....[/FONT]
    [FONT=&quot]با اشتیاق برگشت به سمتم که به سر تا پاش اشاره کردمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-قهوه ای برازندتونه....[/FONT]
    [FONT=&quot]دوباره تیرداد به سرفه افتاد و دختره نگاه بدی بهم کردو رفت ؛ تا رفت تیرداد که تازه سرفه اش بند اومده بود زد زیر خنده ؛ منم به غذا خوردن ادامه دادم ‌؛ مردم بیکارنا!
    از سر میز خودشون اومده بود بگه اسمت چیه؟!....خدا شفاش بده ! تیرداد در حالی که اشک از چشماش میومد گفت:[/FONT]

    [FONT=&quot]-وای خدا....پسر حرف نداری تا حالا تو عمرم اینقدر نخندیده بودم ! [/FONT]
    [FONT=&quot]به لبخندی بسنده کردمو به غذا خوردن مشغول شدم.[/FONT]
    [FONT=&quot]********[/FONT]
    [FONT=&quot]اروم درو باز کردمو وارد سکوت مطلق خونه شدم !
    اب دهنمو قورت دادمو چراغو روشن کردم ؛ روز خوبی بود ؛ کفشامو در اووردمو وارد اشپزخونه شدم.دولاشدمو از یخچال کوچیکی که تو آشپز خونه بود یه شیشه اب برداشتمو بی معطلی سر کشیدم ؛ شیشه رو گذاشتم سر جاشو سوییچو گذاشتم رو اپن و به سمت اتاقم راه افتادم ؛ تیرداد گفته فردا ظهر اونجا باشم.خوبیه این کار اینه که مث کار قبلی نباید صبح زود از خواب بلند شی.دوباره یاد کَل کَلای بی خودی که با فتوحی کردم افتادمو اروم چشمام رو هم فشار دادم!
    شاید قسمت بود که بیام اینجا!
    لباسامو عوض کردمو خودمو انداختم رو لحاف تشکی که پهن کرده بودم انداختم ؛ دستمو گذاشتم زیر سرمو طبق معمول رفتم تو فکر!
    تو فکر مامان و بابایی ک اصلا نمیدونستم کجان؟زنده ان؟ مرده ان؟[/FONT]

    [FONT=&quot]نفس عمیقی کشیدمو سعی کردم مث همیشه مخمو تخیله کنم ؛ مثل همیشه بیخیال از کنار همه چیز رد بشم ؛ یادمه چون خوشگل بودم هر پدر و مادری که از در پرورشگاه میومدن تو ، اول از همه میخواستن من پسرشون باشم ولی از همون دو – سه سالگی از پسشون بر اومدم ؛ اول با گریه زاری های الکی بعدم که با کارام ! تنها کسی که تو اونجا میدونست ته دلم چیه عمو حیدر بود ک...[/FONT]
    [FONT=&quot]پوف خدا بیامرزتش !
    اروم اروم پلکام سنگین شدو طبق معمول خوابم برد.[/FONT]

    [FONT=&quot] [/FONT]
    [FONT=&quot] [/FONT]
    [FONT=&quot] [/FONT]
     
    آخرین ویرایش:

    Mr.rad

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/07
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    1,795
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    قم
    [FONT=&quot]فصل چهار[/FONT]
    [FONT=&quot]-هوی چ خبرته؟![/FONT]
    [FONT=&quot]در همون حالت به طرفش برگشت نگاه غضبناکی بهش انداختم ؛ اینا از چاله میدون میان گمونم ؛ دیر شده بود!
    حالا این ساعت منم هیچ وقت خواب نمیموندا ؛ امروز حواسم نبود یه ساعت خواب مونده بود ؛ اینو از ساعت تو تلویزیون فهمیدم!
    ولی دیر فهمیدم ؛ ماشین بعدیو میلی متری رد کردمو بی اهمیت به داد و هوارایی که میکردن خودمو رسوندم جلوی در رستوران ، کلاه افتابیمو از روی سرم برداشتمو جلوی در موهامو مرتب کردمو در شیشه ایو هل دادم ؛ پسره که پشت میز نشسته بود با دیدنم با اشاره های دست رو گلوش یه خط کشید که ینی کارت تمومه ؛ اخمامو کشیدم توهمو به نشانه ی خفه شو دستمو رو لبام کشیدم که شونه اشو انداخت بالا ، نگا کن اینم برای ما شده قوز بالا قوز !
    چن ضربه به در زدم که در با شتاب باز شد و تیرداد با چشمای سرخ و اخمای در هم زل زد بهم ، دستی تو موهاش کشیدو در حالی که سعی میکرد اروم باشه گفت:[/FONT]

    [FONT=&quot]-کجا بودی تا الان!؟[/FONT]
    [FONT=&quot]نگامو دوختم به چشماشو با همون اخم کمرنگی که رو پیشونیم بود گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-توضیح میدم![/FONT]
    [FONT=&quot]بین ابروهاشو با دستش ماساژ دادو در اتاقو هل دادو کنار رفت تا برم تو[/FONT]
    [FONT=&quot]اروم رفتم تو و نشستم رو صندلی ، نشست رو به رومو زل زد تو چشمام، گمونم ازم توضیح میخواست، با تک سرفه ای صدامو صاف کردمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]امروز ساعت خونه ام ، یه ساعت عقب مونده بود ؛ نفهمیده بودم ؛ واسه همین دیر شد![/FONT]
    [FONT=&quot]سرمو بلند کردمو نگاش کردم ؛ یه تای ابروشو داد بالا و همونجوری زل زد بهم ، ینی دیگه چی میخواست؟[/FONT]
    [FONT=&quot]همینجوری نگاش کردم که گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خب؟[/FONT]
    [FONT=&quot]لبخند کجی زدمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خب نداره ؛ همش همین بود ک گفتم![/FONT]
    [FONT=&quot]دستاشو تو هم قفل کردو یکم به طرف خم شد و گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-تو الان نباید یه چیزی بگی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]پس بگو ؛ اقا میخواد ازش عذر خواهی کنم![/FONT]
    [FONT=&quot]با بیخیالی ابرومو دادم بالا و گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-نه مثلا چی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]و بعد نگاه شیطنت بارمو بهش دوختم که قهقهه ی بلندی زدو از جاش بلند شد.[/FONT]
    [FONT=&quot]-پسر تو تو غرور زدی رو دست من![/FONT]
    [FONT=&quot]لبخند کمرنگی زدمو که یه کاغذ بهم داد که توش کلی ادرس نوشته شده بود.[/FONT]
    [FONT=&quot]-اینم ادرسا ، برو سفارشا رو از علی بگیر تندی برو ! [/FONT]
    [FONT=&quot]کاغذو گرفتمو خواستم برم که گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-در ضمن ، جواب غرغراشونم با خودت ![/FONT]
    [FONT=&quot]بعدم لبخند پهنی زد که یه مشت زدم تو بازوشو از اتاق خارج شدمو به سمت همون پسره که اسمش علی بود رفتم.[/FONT]
    [FONT=&quot]-چطوری دلقک؟![/FONT]
    [FONT=&quot]کامل برگشت به طرفمو در حالی که چند بار از بالا به پایین و ازپایین به بالا بر اندازم میکرد گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-داشتم برات فاتحه میخوندم![/FONT]
    [FONT=&quot]کلامو رو سرم گذاشتمو با خنده گفتم :[/FONT]
    [FONT=&quot]-مرض ؛ برا عمت بخون؛مگه جای تورو تنگ کردم؟![/FONT]
    [FONT=&quot]شونه هاشو بالا انداختو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-اخه اعصابش خراب بود ؛ گفتم الانه که نعش کش بیاد ببرتت ! [/FONT]
    [FONT=&quot]یکی زدم پس کلشو کاغذو دادم دستش![/FONT]
    [FONT=&quot]-بیا اینو ببین ، پیتزا هارو بده کلی کار دارم![/FONT]
    [FONT=&quot]نگاهی روی کاغذ انداختو چند تا جعبه پیتزا از اشپزخونه اووردو گذاشت رو میز،اوه چقدرم زیاد بود![/FONT]
    [FONT=&quot]-ببین ! ادرس اولی یه پیتزا میخواد ؛ برا ادرس دومی دوتا پیتزا ببر ؛ بقیه اشم که میشه سه تا بده ادرس سومی![/FONT]
    [FONT=&quot]سرمو تکون دادمو کاغذو با پیتزا ها برداشتم که گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-راستی ؛ این ادرس اولیه مشتری همیشگیمونه ، اخلاقش گنده اما نمیخوایم از دستش بدیم! [/FONT]
    [FONT=&quot]سرشو بلند کردو زل زد تو چشمای یخیمو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-در جریانی که؟[/FONT]
    [FONT=&quot]اروم سرمو تکون دادمو زدم بیرون....[/FONT]
    [FONT=&quot] [/FONT]
    [FONT=&quot] [/FONT]
     
    آخرین ویرایش:

    Mr.rad

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/07
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    1,795
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    قم
    [FONT=&quot]
    از اونایی که رمانو میخونن ممنونم:4ببخشید که دیر به دیر پست میذارم:4chsmu1:درگیرم این چند وقته:blushsmiley:

    فصل پنج[/FONT]


    [FONT=&quot]زنگو فشار دادمو وایسادم تا جواب بدن...[/FONT]
    [FONT=&quot]-ها؟کیه؟[/FONT]
    [FONT=&quot]چه صدای خرفتی ، از پشت ایفون میشه تشخیص داد 70 به بالاس ، الان باید چی میگفتم؟[/FONT]
    [FONT=&quot]-چرا جواب نمیدی مردی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]حیف که علی گفت از دستش ندم!دندونامو رو هم ساییدمو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-پیتزاتونو اووردم![/FONT]
    [FONT=&quot]در با صدای تیکی باز شد و گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-بیا تو...[/FONT]
    [FONT=&quot]نقاب کلامو کشیدم پایینو از پله ها رفتم بالا ، یه خونه ی دوطبقه ی نقلی که فک کنم طبقه ی اول میشت ‌؛ چند پله که رفتم بالا جلوی در چوبی واحد ظاهر شدم و چند ضربه به در کوبیدم که در باز شد و پیرزنی که فک کنم بنده خدا نفسای اخرو میکشید جلوی در ظاهر شد ، ولی جالب اینجا بود که با سن نسبتا زیادش رو پاهاش وایساده بودو عصا دستش نبود ؛ تو دلم شونه ای بالا انداختم که غرغراش بلند شد:[/FONT]
    [FONT=&quot]-تا الان کجا بودی؟سلامم که بلد نیستی بده ببینم جعبه رو...[/FONT]
    [FONT=&quot]بدون اینکه سلام کنم جعبه رو دادم دستش که نگاه غضبناکی بهم انداخت [/FONT]
    [FONT=&quot]در جعبه رو باز کردو دوباره با غرغر گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-اه ! اینم که همش خمیره ؛ من از اون رستوران کوفتیتون ....[/FONT]
    [FONT=&quot]نذاششتم حرفش تموم بشه و اروم از پله ها اومدم پایین که جیغش بلند شد:[/FONT]
    [FONT=&quot]-کجا میری؟!بیا پولتو بگیر؟[/FONT]
    [FONT=&quot]دستمو به نشانه ی نمیخوام انداختم بالا و گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-به منتش نمی ارزه![/FONT]
    [FONT=&quot] و چند پله ی دیگه ارو هم طی کردم که یکی پیرهنمو کشید...[/FONT]
    [FONT=&quot]برگشتم به طرفش ، یا خدا ! این مگه جنه ؟! چجوری به این سرعت ؛ اونم با این سنش رسید اینجا؟[/FONT]
    [FONT=&quot]چند لحظه با تعجب نگاش کردم که دوتا اسکناس ده هزار تومنی گرفت جلومو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-عادت ندارم محتاج کسی باشم...[/FONT]
    [FONT=&quot]اسکناسارو گرفتمو در حالی که کلاهو رو سرم محکم میکردم بدون خدافظی زدم بیرون![/FONT]
     
    آخرین ویرایش:

    Mr.rad

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/07
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    1,795
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    قم
    [FONT=&quot]
    *******
    اوف این کیه کله سحری؟در حالی که سعی میکردم جلوی پامو ببینم خودمو به در رسوندمو بازش کردم که اروم اروم چشمام باز شد، این اینجا چیکار میکنه؟!
    اصلا ادرسو از کجا گیر اوورده؟!
    پلکامو چند بار رو هم فشار دادم که صدای پکرش تو گوشم پیچید : [/FONT]


    [FONT=&quot]-سلام....نمیخوای تعارف کنی بیام تو؟[/FONT]
    [FONT=&quot]به چمدون کنار پاش نگا کردمو زیر لب سلام کردمو از جلوی در کنار رفتم که اروم چمندونشو برداشتو اومد تو ، درو بستم که خودشو پرت کرد رو کاناپه و زل زد به یه جای نامعلوم ! [/FONT]
    [FONT=&quot]چش شده همیشه که سالم بود و پر انرژی ؛ تو دلم شونه ای بالا انداختم و اروم دستمو جلوی صرتش تکون دادم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-تیرداد؟![/FONT]
    [FONT=&quot]سرشو به سمتم برگردوند: هوم؟[/FONT]
    [FONT=&quot]در حالی که سعی میکردم تعجبمو قایم کنم گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خوبی تو؟![/FONT]
    [FONT=&quot]نفسشو با صدا بیرون داد و گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-دعوام شد ؛ ببخش مزاحم شدم ![/FONT]
    [FONT=&quot]-باکی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]-با مامان بابام.....[/FONT]
    [FONT=&quot]بدون حرف از جام بلند شدمو دکمه ی چایی سازو زدم.[/FONT]
    [FONT=&quot]-صبحونه خوردی؟؟[/FONT]
    [FONT=&quot]-نع[/FONT]
    [FONT=&quot]تکیه دادم به اپنو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-حالا میخوای چیکار کنی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]سرشو به سمتم برگردوندو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-من باهاشون نمیسازم ، هر دفعه اوضاع همینه ، باید مستقل شم ! [/FONT]
    [FONT=&quot]نفس عمیقی کشید و گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-شاید برم بنگاه دنبال خونه..[/FONT]
    [FONT=&quot]سوت چایی ساز گوشمو کر کرد ؛ نگامو چرخوندم روشو دوتا لیوان ریختم ؛ نپتونو زدم توشو رفتم سمت میز...[/FONT]
    [FONT=&quot]-میخوای اجاره کنی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]-شاید[/FONT]
    [FONT=&quot]لیوانارو گذاشتم رو میزو نشستم روبه روش....[/FONT]
    [FONT=&quot]-راستی ادرس منو از کجا اوردی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]-از تو فرم استخدامت...[/FONT]
    [FONT=&quot]یه قلپ از چاییم خوردمو بی مقدمه گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-چرا نمیای پیش من زندگی کنی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]سرشو برگردوند به سمتمو رفت تو فکر...[/FONT]
    [FONT=&quot]-نه بابا ، بیخیال! زحمتت میشه[/FONT]
    [FONT=&quot]لیوانو گذاشتم جلو و کمی خم شد[/FONT]
    [FONT=&quot]-نه بابا چه زحمتی؟!منم تنهام...[/FONT]
    [FONT=&quot]کمی قیافه اشو جمع کرد ؛ معلومه داره فک میکنه ، بلند شدمو چمدونشو برداشتمو گذاشتم تو اتاق و برگشتم ؛ دست به سـ*ـینه داشت با لبخند نیگام میکرد ؛ یکم سرمو خاروندمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-حد اقل این باعث میشه خواب نمونم![/FONT]
    [FONT=&quot]درحالی که چاییشو میخورد گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خودم ادمت میکنم![/FONT]
    [FONT=&quot]که بلافاصله کوسن رو مبلو به طرفش پرتاب کردم که جا خالی داد!
    پسره ی پررو....[/FONT]

    [FONT=&quot]**********[/FONT]
    [FONT=&quot]این کیه که بیخیالم نمیشه؟
    از رو کاناپه رو به تیرداد که تو آشپزخونه بود داد زدم:[/FONT]

    [FONT=&quot]-تیرداد ، در!!![/FONT]
    [FONT=&quot]تیرداد از اشپزخونه اومد بیرونو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-مگه چلاغی تو؟![/FONT]
    [FONT=&quot]در حالی که کانالو زیر و رو میکردم گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خودشو کشت پشت در....[/FONT]
    [FONT=&quot]نفسشو با صدا بیرون داد و به سمت در رفت....[/FONT]
    [FONT=&quot]بالاخره باید وظایف این خونه تقسیم شه دیگه ، نمیشه همه کارا بیوفت رو دوش من...بیا یکی از همین کارای بزرگم عوض کردن کاناله ، هر پنج دقیقه یه بار باید یه استراحتی به خودم بدم ؛ وگرنه زیر بار این مسئولیت سنگین کمرم میشکنه![/FONT]
    [FONT=&quot]-هیراد![/FONT]
    [FONT=&quot]سرمو بلند کردم در کمتر از یه ثانیه با چشمای گرد شده نشستم ؛ یا خدا ! امروز چرا اینجوریه؟ این مگه سفر نبود!؟[/FONT]
    [FONT=&quot]نگاهمو از روی چشمای مشکی وحشیش برداشتمو دوختم به تیرداد که شونشو انداخت بالا و گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خودش اومد تو....[/FONT]
    [FONT=&quot]با نگاهمو چرخوندم روش ، این نمیخواست دست از سر من برداره انگار! حیف که نمیتونستم خودمو ببینم ولی مطمئن بودم تو اون لحظه نفرت از چشمام میبارید...[/FONT]
    [FONT=&quot]-نمیخوای تعارف کنی بشینم!؟[/FONT]
    [FONT=&quot]چیزی نگفتم و بازم نگاه خشمگینمو دوختم بهش..[/FONT]
    [FONT=&quot]-نمیدونی چقدر به گوشیت زنگ زدم ، اما جواب نمیدادی![/FONT]
    [FONT=&quot]نشست روی کاناپه ی روبه رویی و با لبخند مضحکش گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خیلی نگرانت شده بودم...[/FONT]
    [FONT=&quot]نگامو دوختم تو چشماشو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-کی بهت اجازه داد بشینی!؟[/FONT]
    [FONT=&quot]به وضوح جا خوردنشو میشد فهمید؛ تیرداد که خنده اش گرفته بود بدو رفت تو اتاق ، از روی صندلی بلند شد و گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-ولی من....[/FONT]
    [FONT=&quot]پریدم وسط حرفشو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-ولی تو قرار بود دست از سرم برداری![/FONT]
    [FONT=&quot]در حالی که چشماش پر اشک شده بود گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-نمیتونم فراموشت کنم...[/FONT]
    [FONT=&quot]سرمو انداختم زیر ، شقیقه هام درد میکرد ؛ همیشه همین کارای میشا بود که ازارم میداد![/FONT]
    [FONT=&quot]-برو بیرون...[/FONT]
    [FONT=&quot]کیفشو برداشتو اروم به سمت در رفت که گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-دیگه هم بر نگرد؛ من کسی به اسم میشا تو زندگیم نمیشناسم؛همون موقع که با اون عوضی دیدمت فراموشت کردم![/FONT]
    [FONT=&quot]دیگه هق هق میکرد ولی بازم چیزی نگفت و اروم از در بیرون رفت و در با صدای تیکی بسته شد![/FONT]
     
    آخرین ویرایش:

    Mr.rad

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/07
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    1,795
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    قم
    [FONT=&quot]فصل شش[/FONT]
    [FONT=&quot]-پاشو هیراد[/FONT]
    [FONT=&quot]-هوم؟[/FONT]
    [FONT=&quot]-د میگم پاشو[/FONT]
    [FONT=&quot]اروم لای پلکامو باز کردمو نگامو دوختم بهش که داشت بالا سرم خودشو خفه میکرد...[/FONT]
    [FONT=&quot]-چیشده؟[/FONT]
    [FONT=&quot]دستشو لای موهاش فرو برد و گفت :[/FONT]
    [FONT=&quot]میخوام برم ماشینو بفروشم...[/FONT]
    [FONT=&quot]سیخ سرجام نشستمو با تعجب گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-ینی اینقدر وضعت خرابه؟[/FONT]
    [FONT=&quot]یکمی جا به جا شد و گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-نه...ولی تا اخر که نمیتونم سر بار تو باشم باید با پول ماشینو و وام و اینجور چیزا یه خونه اجاره کنم دیگه...[/FONT]
    [FONT=&quot]نفس عمیقی کشیدمو دوباره دراز کشیدم پتو رو کشیدم رو سرم....[/FONT]
    [FONT=&quot]-عه چرا دوباره خوابیدی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]پتو رو کنار زدمو زل زدم تو چشمای سیاهشو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-دیگه بهش فک نکن![/FONT]
    [FONT=&quot]زل زد به یه نقطه ی نامعلومو گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-نمیشه اخه تو...[/FONT]
    [FONT=&quot]پریدم وسط حرفشو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-دلم نمیخواد دیگه از این حرفا بشنوم ؛ من با تو هیچ مشکلی ندارم![/FONT]
    [FONT=&quot]-پس پول اجاره دونگی...[/FONT]
    [FONT=&quot]پوفی کردمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-باشه...[/FONT]
    [FONT=&quot]نفس راحتی کشیدو اروم کنارم دراز کشید....[/FONT]
    [FONT=&quot]-هیراد[/FONT]
    [FONT=&quot]-ها؟[/FONT]
    [FONT=&quot]-مامان و بابات کجان؟![/FONT]
    [FONT=&quot]احساس کردم یه لحظه رنگ صورتم پرید...[/FONT]
    [FONT=&quot]اب دهنمو به سختی قورت دادمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-نمیدونم![/FONT]
    [FONT=&quot]بلافاصله برگشت به سمتمو با چشمای گشاد شده گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-ینی چی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]سعی کردم به خودم مسلط باشم ، دستامو مشت کرده بودم و نفسم به سختی بالا میومد؛تا حالا کسی ازم این سوالو نپرسیده بود...[/FONT]
    [FONT=&quot]-من تو پرورشگاه بزرگ شدم![/FONT]
    [FONT=&quot]دیگه هیچ صدایی نمیومد ؛ نگاهمو کشیدم سمتش ، همونجوری مونده بودو به یه نقطه ی نامعلوم خیره شده بود![/FONT]
    [FONT=&quot]هرموقع دهنشو باز میکرد تا یه چیزی بگه اما صدا های نامفهومی ازش خارج میشدو بعد هم دهنشو میبست...[/FONT]
    [FONT=&quot]کلافه شده بودم ؛ از جام بلند شدمو بدون هیچ حرفی رفتم سمت دستشویی...اگه به این بود میخواست تا صبح همین کارارو بکنه...[/FONT]
    [FONT=&quot]چند بار مشت اب یخو کوبیدم تو صورتم ، چقدر سخت بود که درموردش حرف بزنم ؛ به چهره ی اشفته و رنگ پریدم توی اینه ی شکسته و کوچیک دستشویی خیره شدم ؛
    خدایا! کمرم داره میشکنه ، خودت کمکم کن![/FONT]

    [FONT=&quot]درو باز کردمو اومدم بیرون که با چهره ی در هم تیرداد رو به رو شدم...[/FONT]
    [FONT=&quot]-ناراحت شدی؟[/FONT]
    [FONT=&quot]تریپ بی خیالی برداشتمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-نه ، حقیقتو باید قبول کرد خب![/FONT]
    [FONT=&quot]دستشو گذاشت رو شونمو گفت :[/FONT]
    [FONT=&quot]-متاسفم داداش...[/FONT]
    [FONT=&quot]دستمو گذاشتم رو دستشو گفتم:[/FONT]

    [FONT=&quot]-مهم نیس بابا ، من عادت کردم![/FONT]
     
    آخرین ویرایش:

    Mr.rad

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/07/07
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    1,795
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    قم
    [FONT=&quot]فصل هفت[/FONT]
    [FONT=&quot]زنگو اروم فشار دادم که بدون اینکه صدایی از ایفون بیاد در با صدای تیکی باز شد...[/FONT]
    [FONT=&quot]در اهنیو فشار دادمو رفتم تو ، چه خونه ی سوت و کوری ! [/FONT]
    [FONT=&quot]از پله های کوتاه ولی زیادش رفتم بالا و در واحدو چند بار کوبیدم...[/FONT]
    [FONT=&quot]طولی نکشید که مرد هیکلی ای درو باز کرد...[/FONT]
    [FONT=&quot]نگامو از سر تا پاش گذروندمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-سلام ، پیتزاتونو اووردم![/FONT]
    [FONT=&quot]پیتزا رو از دستم گرفت که صدای جیغی توجهمو جلب کرد ؛ تو خونه سرک کشیدمو با لحن مشکوکی گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-خبریه؟[/FONT]
    [FONT=&quot]ابروهاشو تو هم گره زد و گفت:[/FONT]
    [FONT=&quot]-به تو مربوط نیست ؛ و درو با شتاب بست...[/FONT]
    [FONT=&quot]صدای مضخرف در یه لحظه هوشو از سرم پروند...[/FONT]
    [FONT=&quot]دوباره به در زدم که ایندفعه در با شتاب بیشتری باز شد...[/FONT]
    [FONT=&quot]-مگه نگفتم به تو مربوط نیست...[/FONT]
    [FONT=&quot]خونسردانه نگاش کردم ؛ شقیقه هاش زده بود بیرونو با عصبانیت نگام میکرد ؛ دستی زیر چونم کشیدمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-پولمو یادتون رفت...[/FONT]
    [FONT=&quot]و ابرو هامو با حال طلبکارانه ای دادم بالا ؛ یه لحظه کپ کرد!
    چند بار پلک زدو دستشو کرد تو جیبش و دوتا اسکناس ده هزار تومنی در اوورد...[/FONT]

    [FONT=&quot]نگامو کشیدم بالا که متوجه یه دختر درست پشت سرش شدم ، فک کنم دختره به زور خودشو رسونده بود اینجا دهنشو بسته بودنو رو صورتش چند تا خراشیدگی جزئی بودو با چشماش بهم التماس میکرد که نجاتش بدم...[/FONT]
    [FONT=&quot]اخمامو کشیدم تو همو بقیه ی پولو دادمو در حالی که نقاب کلاهمو درست میکردم رفتم پایین....[/FONT]
    [FONT=&quot]در اهنیو که بستم شماره ی پلیسو گرفتمو در حالی که میشستم رو موتور گوشیو گذاشتم دم گوشم...[/FONT]
    [FONT=&quot]-بفرمایید...[/FONT]
    [FONT=&quot]صدامو صاف کردمو گفتم:[/FONT]
    [FONT=&quot]-سلام ، میخواستم گزارش یه ادم رباییو بدم ؛ اگه میشه ادرسو یادداشت کنین![/FONT]
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا