نمیدونم چقدر راه رفتم وقتی بخودم اومدم رو سنگفرشای تو حیات خونه بودم و اگه بوق ماشین از جا نپرونده بودم حتمی میخوردم بهش
سرمو که گرفتم بالا جفت چشماش مغز گیجمو گیج تر کرد
چی میخواست از جونم این چشما؟
-یاس؟
اونقدر حرفای کیان تو سرم بالا پایین میشد که حتی با وجود دیدن این چشما بازم سنگین بودم و گنگ
سام متعجب از پشت ماشین پیاده شد
-هواست کجاس یاس؟
انگار طلسم شده بودم
نمیشد از نگاهش چشمامو بگیرم
سام درب ماشینو ول کرد و اومد سمتم ..هنوز عین مجسمه مات جلو ماشین ایستاده بودم
بازومو که تکون داد از هپروت نگاهش اومدم بیرون
-باتوام..معلومه چته؟بوق نزده بودم رفته بودی زیر ماشین...یاس..هویی...دختر ...چرا گیجی؟
مگه نرفتی باشگاه؟
چی شد برگشتی به این زودی؟
ببین منوکولت کجاس؟
تازه با تذکر سام وقتی دستمو کشیدم رو شونم دیدم کولم نیست...گیج باز نگاهش کردم
-ن..نمیدونم..از رو شونم انداختمش...سنگین بود
یکه ای خورد
شیشه پایین بود و صدامون راحت میرسید به گوشش
نزدیک بود منفجر بشم از اینهمه سکوت
-انداختیش ؟ کجا؟ ببینم حالت خوبه یاس؟ چرا رنگ و روت پریده ...ببینم کسی مزاحمت شده ؟
اونقدر گلوم درد میکرد از شدت فرو خوردن این بغض لعنتی که نمیدونم چرا اعصبی دستشو از رو شونم زدم کنار و کاسه چشمام خالی شد
-مهمم برات؟
حیرت زده آب دهنشو قورت داد و چشماش گشاد شدن
-این چه حرفیه یاس..معلومه که برام مهمی عزیزم
دلم میخواست بترکه ...باید دردمو میفهمید ...باید عذابمو به چشم میدید
وقتی دیدم در ماشینو باز کرد و پیاده شد طاقتمو از دست دادم ...سام که اومد بغلم کرد کلافه زدمش کنار
-دروغ میگی...همتون دروغ میگین...همتون پشتمو خالی کردین...همتون بخاطر اون یارو میخواین تَردم کنین...بابا نذاشت روز اول سر میز بشینم شماهام با اخم و تخم حتی بهم نگا ننداختین.ولی من...
با پشت دست محکم کشیدم رو صورتم نباید عجزمو میدید باید باورم میکرد تنهام تا از این بی تفاوتی بیرون بیاد.
-ولی دیگه برام حمایتاتون مهم نیست.ماها که منو بخاطر یه غریبه نیش زدین دیگه آدمای روز اول نمیشین...من اشتباه کردم پای همه چیشم وایمستادم.حتی اگه شماها ازم رو برگردونین .حتی اگه بابا بندازم از این خونه بیرون.
اگه میستادم دستمو رو میکردم جلوی سام
اونوقت اگه کم محلیم میکرد نابود میشدم ...گفتمو و از جلوی ماشین رد شدم
سنگ بودنش تو اون دقایقم جای سوال داشت؟
آزاد واقعا دورمو خط کشیده بود یا همه اینا امتحان من بود؟
-یاس وایستاد دختر ...
سرمو که گرفتم بالا جفت چشماش مغز گیجمو گیج تر کرد
چی میخواست از جونم این چشما؟
-یاس؟
اونقدر حرفای کیان تو سرم بالا پایین میشد که حتی با وجود دیدن این چشما بازم سنگین بودم و گنگ
سام متعجب از پشت ماشین پیاده شد
-هواست کجاس یاس؟
انگار طلسم شده بودم
نمیشد از نگاهش چشمامو بگیرم
سام درب ماشینو ول کرد و اومد سمتم ..هنوز عین مجسمه مات جلو ماشین ایستاده بودم
بازومو که تکون داد از هپروت نگاهش اومدم بیرون
-باتوام..معلومه چته؟بوق نزده بودم رفته بودی زیر ماشین...یاس..هویی...دختر ...چرا گیجی؟
مگه نرفتی باشگاه؟
چی شد برگشتی به این زودی؟
ببین منوکولت کجاس؟
تازه با تذکر سام وقتی دستمو کشیدم رو شونم دیدم کولم نیست...گیج باز نگاهش کردم
-ن..نمیدونم..از رو شونم انداختمش...سنگین بود
یکه ای خورد
شیشه پایین بود و صدامون راحت میرسید به گوشش
نزدیک بود منفجر بشم از اینهمه سکوت
-انداختیش ؟ کجا؟ ببینم حالت خوبه یاس؟ چرا رنگ و روت پریده ...ببینم کسی مزاحمت شده ؟
اونقدر گلوم درد میکرد از شدت فرو خوردن این بغض لعنتی که نمیدونم چرا اعصبی دستشو از رو شونم زدم کنار و کاسه چشمام خالی شد
-مهمم برات؟
حیرت زده آب دهنشو قورت داد و چشماش گشاد شدن
-این چه حرفیه یاس..معلومه که برام مهمی عزیزم
دلم میخواست بترکه ...باید دردمو میفهمید ...باید عذابمو به چشم میدید
وقتی دیدم در ماشینو باز کرد و پیاده شد طاقتمو از دست دادم ...سام که اومد بغلم کرد کلافه زدمش کنار
-دروغ میگی...همتون دروغ میگین...همتون پشتمو خالی کردین...همتون بخاطر اون یارو میخواین تَردم کنین...بابا نذاشت روز اول سر میز بشینم شماهام با اخم و تخم حتی بهم نگا ننداختین.ولی من...
با پشت دست محکم کشیدم رو صورتم نباید عجزمو میدید باید باورم میکرد تنهام تا از این بی تفاوتی بیرون بیاد.
-ولی دیگه برام حمایتاتون مهم نیست.ماها که منو بخاطر یه غریبه نیش زدین دیگه آدمای روز اول نمیشین...من اشتباه کردم پای همه چیشم وایمستادم.حتی اگه شماها ازم رو برگردونین .حتی اگه بابا بندازم از این خونه بیرون.
اگه میستادم دستمو رو میکردم جلوی سام
اونوقت اگه کم محلیم میکرد نابود میشدم ...گفتمو و از جلوی ماشین رد شدم
سنگ بودنش تو اون دقایقم جای سوال داشت؟
آزاد واقعا دورمو خط کشیده بود یا همه اینا امتحان من بود؟
-یاس وایستاد دختر ...
آخرین ویرایش: