زدم زیر گریه که با نگرانی پرسید:آهو عزیزم چی شده
میون گریه گفتم:شهرام از خونه زدم بیرون بیا سراغم
-چی چکار کردی؟
-توروخدا هیچی نپرس فقط بیا سراغم
مضطرب گفت:خیله خب آروم باش فقط بگو کجایی؟
-جلو در خونه امونم
-باشه رسیدم سر کوچه بهت تک میندازم بیا سرکوچه
-باشه
تلفن رو بی خداحافظی قطع کرد و دوباره روی زمین نشستم و سرم رو گذاشتم روی زانوم.شهرام میتونه خوشبختم کنه من باید زودتر ازاینا به حرفش گوش میدادم.صدای مامان سهیل رو کنار گوشم شنیدم:دخترم پاشو بریم خونه ی ما تا باباتم یکم آروم بشه باز برمیگردی خونتون
سرم رو بلند کردم و با چشمای اشکی زل زدم بهش و گفتم:خیلی ممنون ولی خودم جایی رو برای رفتن دارم
اخمی کرد و گفت:تو یه دختری این وقت شب خطرناک جایی بری به حرف گوش کن،خونه ی ما امن تره پاشو دخترم
خواستم حرفی بزنم که ماشین سهیل رو دیدم،با صدای بدی جلو در ترمز کرد و تندی از ماشین پیاده شد و به سمت من و مادرش اومد و با نگرانی پرسید:چی شده مامان؟
مامانش جوابی بهش نداد که سهیل همینطور که نفس نفس میزد منتظر به من زل زد؛از جام بلند شدم و سرم رو پایین انداختم که سهیل انگشتش رو زیر چونم گذاشت و سرم رو آورد بالا...اخمی کرد و گفت:صورتت چی شده؟
فقط نگاهش کردم،همه ی همسایه ها هم زل زده بودن به ما،گوشیم توی دستم لرزید و بعد قطع شد...شهرام بود باید زودتر میرفتم...خواستم از کنارش رد بشم که مچ دستم رو گرفت و با عصبانیت گفت:کجا؟
اشکام رو پاک کردم و باحرص گفتم:به تو ربطی نداره
اونم با حرص سری تکون داد و گفت:چرا ربط داره خانم کوچولو
-خیلی دوست داری بدونی؟
منتظر نگاهم کرد که گفتم:با پسر مردمی که زیارتشونم کردی میخوام برم خوشبخت بشم
اول با چشمای گشاد نگاهم کرد و بعد از لحظه ای عصبانیتش به خندهای بلند تبدیل شد و میون خنده گفت:فکر نمیکنی که بزارم همچین غلطی بکنی
اخمام رو درهم کردم و شمرده شمرده گفتم:به تو ربطی نداره تو هیچکس من نیستی واسه من جو غیرت برندارت
مامان سهیل به سمتمون اومد و روبه سهیل با نگرانی گفت:پسرم ولش کن هرجا میخواد بره،آبرو ریزی نکن
برای اینکه دستم رو ول کنه با لحن حرص دربیاری گفتم:عشقم سرکوچه منتظرمه
داغی سیلی رو برای چندمین بار توی این چند روز اخیر روی گونه ام حس کردم...پوزخندی به چشمای به خون نشسته سهیل زدم و از کنارش رد شدم؛خواست بهم حمله کنه که چندتا مرد دیگه به زور جلوش رو گرفتن...منم با دو خودم رو به ماشین شهرام رسوندم...سوار ماشین شدم و گفتم:شهرام فقط برو
میون گریه گفتم:شهرام از خونه زدم بیرون بیا سراغم
-چی چکار کردی؟
-توروخدا هیچی نپرس فقط بیا سراغم
مضطرب گفت:خیله خب آروم باش فقط بگو کجایی؟
-جلو در خونه امونم
-باشه رسیدم سر کوچه بهت تک میندازم بیا سرکوچه
-باشه
تلفن رو بی خداحافظی قطع کرد و دوباره روی زمین نشستم و سرم رو گذاشتم روی زانوم.شهرام میتونه خوشبختم کنه من باید زودتر ازاینا به حرفش گوش میدادم.صدای مامان سهیل رو کنار گوشم شنیدم:دخترم پاشو بریم خونه ی ما تا باباتم یکم آروم بشه باز برمیگردی خونتون
سرم رو بلند کردم و با چشمای اشکی زل زدم بهش و گفتم:خیلی ممنون ولی خودم جایی رو برای رفتن دارم
اخمی کرد و گفت:تو یه دختری این وقت شب خطرناک جایی بری به حرف گوش کن،خونه ی ما امن تره پاشو دخترم
خواستم حرفی بزنم که ماشین سهیل رو دیدم،با صدای بدی جلو در ترمز کرد و تندی از ماشین پیاده شد و به سمت من و مادرش اومد و با نگرانی پرسید:چی شده مامان؟
مامانش جوابی بهش نداد که سهیل همینطور که نفس نفس میزد منتظر به من زل زد؛از جام بلند شدم و سرم رو پایین انداختم که سهیل انگشتش رو زیر چونم گذاشت و سرم رو آورد بالا...اخمی کرد و گفت:صورتت چی شده؟
فقط نگاهش کردم،همه ی همسایه ها هم زل زده بودن به ما،گوشیم توی دستم لرزید و بعد قطع شد...شهرام بود باید زودتر میرفتم...خواستم از کنارش رد بشم که مچ دستم رو گرفت و با عصبانیت گفت:کجا؟
اشکام رو پاک کردم و باحرص گفتم:به تو ربطی نداره
اونم با حرص سری تکون داد و گفت:چرا ربط داره خانم کوچولو
-خیلی دوست داری بدونی؟
منتظر نگاهم کرد که گفتم:با پسر مردمی که زیارتشونم کردی میخوام برم خوشبخت بشم
اول با چشمای گشاد نگاهم کرد و بعد از لحظه ای عصبانیتش به خندهای بلند تبدیل شد و میون خنده گفت:فکر نمیکنی که بزارم همچین غلطی بکنی
اخمام رو درهم کردم و شمرده شمرده گفتم:به تو ربطی نداره تو هیچکس من نیستی واسه من جو غیرت برندارت
مامان سهیل به سمتمون اومد و روبه سهیل با نگرانی گفت:پسرم ولش کن هرجا میخواد بره،آبرو ریزی نکن
برای اینکه دستم رو ول کنه با لحن حرص دربیاری گفتم:عشقم سرکوچه منتظرمه
داغی سیلی رو برای چندمین بار توی این چند روز اخیر روی گونه ام حس کردم...پوزخندی به چشمای به خون نشسته سهیل زدم و از کنارش رد شدم؛خواست بهم حمله کنه که چندتا مرد دیگه به زور جلوش رو گرفتن...منم با دو خودم رو به ماشین شهرام رسوندم...سوار ماشین شدم و گفتم:شهرام فقط برو
آخرین ویرایش: