-نه حالا وقتشه تو دهنتو ببندی. عاشقش بودی و با نقشه وارد زندگیش شدی؟ عاشقش بودی وهمکارای از خودت حیوون ترت کشتنش؟ عاشق بودی و داداشش وبه بند کشیدی؟اینطوری عاشقش بودی؟
سیلی محکمش توی صورتم میخوره و صورتم که نه تمام قلبم میسوزه
تو کدوم کوچه پس کوچه ی این زمونه گم شدی و این همه تغیر کردی که من نمیشناسمت؟فقط نگاه میکنم و خالی ام از هر چیزی
خالی ام از فریاد
انباشته از سکوت
تاوان ناتوانی ام نیست
نصیب ناخواسته ام
سامیار:
رو میکنم سمت مهرداد
-این همه حرف زدی و شنیدم ولی دوتا سوال ازت دارم
-بپرس
- چرا ارشام و کشتی؟
-تو توی اینکاری میدونی قانون ما اینه بکش تا کشته نشی و من تابع قوانینم. ارشام بی موقع برگشت تو ویلا، نباید مارو میدید ولی دید و یادت نره ارشام بهترین نقطه ضغف تو بود، مرگ ارشام یعنی مرگ تو. سوال دوم؟
فکم و ازحرصروی هم فشار میدم و لب میزنم
-آنا رو چرا اوردی اینجا؟
نو صورم خیره میشه و با نفرت نگاهم میکنه
-هر دوی شما قربانی اعمال خانواده هاتونید. ارش عاشق پرنیان بود و بخاطرش همه کاری میکرد.همه فکرمیکنن مادر من در اثرتصادف مرده اما هیچکس نمیدونه مادراحمق تو وپدر حروم زاده ی این مادرمو به کشتن دادن
گنگ نگاهش میکنم
-اخرین بار قاچاقی که وارد کردیم میتونست عامل پیشرفت صد در صد باشه اما قاتل جون مادرم شد.هنوزم نمیدونم چطوری ارش و پرنیان متوجه اون بار شدن و به پلیس لوش دادن مادرم توتعقیب و گریز رفت ته دره.از پرنیان چندماه بعد از مرگ مادرم انتقام رفتم اما ارش و یکم دیرفهمیدم ک همدست پرنیان بوده واسه همین تا 15 سالگی تو این انتقام طول کشید میدونی سام...
اریکا:
پشت در ویلا میایستم و به بچه ها اشاره میکنم
-سامان دوربین ها چیشد؟
-هک شدن.میتونید برید
-اوکی. هاکان، سعید، روشن اولویت اولتون نجات رئیس و بردنش به یه جای امن باشه.هرکدوم زودتر رسیدید بهش ببریدش. من و سعید میریم داخل در و باز میکنم شماها هم بیایید تو
نگاه اخر و بهشون میاندازم و از روی دیوار بالا میپرم و سعید هم پشت سرم وارد میشه.
-سعید در و باز کن با بچه ها بیایید داخل من میرم تو
مچ دستم و میگیره
-وایسا اریک تنها رفتنت ریسکه بمون همه باهم میریم
دستش و جدا میکنم
-رئیس بهمون احتیاج داره، زود بیایید فقط سعید نصف بچه هارو بفرست بیان تو انبار، بفهمن ما اومدیم از در پشتی که هاکان پیداش کرد جیم میزنن.بچه هارو بفرست کنار در پشتی شماهم هم تو حیاط اصلی کارخونه گرد و خاک کنین
-اوکی دارمت برو
ازش دور میشم و به سمت مکانی میرم که ردیاب سام نشون میده. سایه ی رو زمین میفته و پشت دیوار سنگر میگیرم.
صداخفه کن و روی کلتم میذارم، ایینه رو از توی جیبم درمیارم و از توی ایینه نگاهش میکنم، کنارم که میرسه اسلحه رو روی شقیقه اش میذارم وقبل اینکه بفهمه ماشه رو میکشم
پشت در انبار میایستم و صدای عصبی مهرداد به گوشم میخوره
-میدونی سام تو میتونستی بهترین دوستم باشی اگر مادرت پرنیان نبود، و تو انا میتونستی خیلی برام عزیز باشی اگر پدرت ارش نبود
-چرا فکرمیکنی عزیز شدن واسه تو برای من مهمه؟
صدای روشنا تو گوشم میپیچه
-اریکا ما وارد حیاط اصلی شدیم، یه تیمم فرستادیم کنار در پشتی
-خوبه، گرد خاک کنید ولی مواظب خودتونم باشید. سعید؟
-بله اریکا؟
دستم وروی گوشی فشار میدم تا صداش و واضح تر بشنوم
-بچه ها رو مستقر کردی؟
-حدودا دویست نفر فرستادم پشت دراصلی انبار، کافیه یا بیشترش کنم؟
-کافیه.هاکان و بفرسید اینجا پیش من.
صدای باشه گفتنش گوشم میپیچه. گردن میکشم تا ببینم داخل انبار و چشمم که بهش میفته به تحلیل میرم
بغض تا سر حد خفگی بالا میاد اشک میچکه روی گونه ام
سیلی محکمش توی صورتم میخوره و صورتم که نه تمام قلبم میسوزه
تو کدوم کوچه پس کوچه ی این زمونه گم شدی و این همه تغیر کردی که من نمیشناسمت؟فقط نگاه میکنم و خالی ام از هر چیزی
خالی ام از فریاد
انباشته از سکوت
تاوان ناتوانی ام نیست
نصیب ناخواسته ام
سامیار:
رو میکنم سمت مهرداد
-این همه حرف زدی و شنیدم ولی دوتا سوال ازت دارم
-بپرس
- چرا ارشام و کشتی؟
-تو توی اینکاری میدونی قانون ما اینه بکش تا کشته نشی و من تابع قوانینم. ارشام بی موقع برگشت تو ویلا، نباید مارو میدید ولی دید و یادت نره ارشام بهترین نقطه ضغف تو بود، مرگ ارشام یعنی مرگ تو. سوال دوم؟
فکم و ازحرصروی هم فشار میدم و لب میزنم
-آنا رو چرا اوردی اینجا؟
نو صورم خیره میشه و با نفرت نگاهم میکنه
-هر دوی شما قربانی اعمال خانواده هاتونید. ارش عاشق پرنیان بود و بخاطرش همه کاری میکرد.همه فکرمیکنن مادر من در اثرتصادف مرده اما هیچکس نمیدونه مادراحمق تو وپدر حروم زاده ی این مادرمو به کشتن دادن
گنگ نگاهش میکنم
-اخرین بار قاچاقی که وارد کردیم میتونست عامل پیشرفت صد در صد باشه اما قاتل جون مادرم شد.هنوزم نمیدونم چطوری ارش و پرنیان متوجه اون بار شدن و به پلیس لوش دادن مادرم توتعقیب و گریز رفت ته دره.از پرنیان چندماه بعد از مرگ مادرم انتقام رفتم اما ارش و یکم دیرفهمیدم ک همدست پرنیان بوده واسه همین تا 15 سالگی تو این انتقام طول کشید میدونی سام...
اریکا:
پشت در ویلا میایستم و به بچه ها اشاره میکنم
-سامان دوربین ها چیشد؟
-هک شدن.میتونید برید
-اوکی. هاکان، سعید، روشن اولویت اولتون نجات رئیس و بردنش به یه جای امن باشه.هرکدوم زودتر رسیدید بهش ببریدش. من و سعید میریم داخل در و باز میکنم شماها هم بیایید تو
نگاه اخر و بهشون میاندازم و از روی دیوار بالا میپرم و سعید هم پشت سرم وارد میشه.
-سعید در و باز کن با بچه ها بیایید داخل من میرم تو
مچ دستم و میگیره
-وایسا اریک تنها رفتنت ریسکه بمون همه باهم میریم
دستش و جدا میکنم
-رئیس بهمون احتیاج داره، زود بیایید فقط سعید نصف بچه هارو بفرست بیان تو انبار، بفهمن ما اومدیم از در پشتی که هاکان پیداش کرد جیم میزنن.بچه هارو بفرست کنار در پشتی شماهم هم تو حیاط اصلی کارخونه گرد و خاک کنین
-اوکی دارمت برو
ازش دور میشم و به سمت مکانی میرم که ردیاب سام نشون میده. سایه ی رو زمین میفته و پشت دیوار سنگر میگیرم.
صداخفه کن و روی کلتم میذارم، ایینه رو از توی جیبم درمیارم و از توی ایینه نگاهش میکنم، کنارم که میرسه اسلحه رو روی شقیقه اش میذارم وقبل اینکه بفهمه ماشه رو میکشم
پشت در انبار میایستم و صدای عصبی مهرداد به گوشم میخوره
-میدونی سام تو میتونستی بهترین دوستم باشی اگر مادرت پرنیان نبود، و تو انا میتونستی خیلی برام عزیز باشی اگر پدرت ارش نبود
-چرا فکرمیکنی عزیز شدن واسه تو برای من مهمه؟
صدای روشنا تو گوشم میپیچه
-اریکا ما وارد حیاط اصلی شدیم، یه تیمم فرستادیم کنار در پشتی
-خوبه، گرد خاک کنید ولی مواظب خودتونم باشید. سعید؟
-بله اریکا؟
دستم وروی گوشی فشار میدم تا صداش و واضح تر بشنوم
-بچه ها رو مستقر کردی؟
-حدودا دویست نفر فرستادم پشت دراصلی انبار، کافیه یا بیشترش کنم؟
-کافیه.هاکان و بفرسید اینجا پیش من.
صدای باشه گفتنش گوشم میپیچه. گردن میکشم تا ببینم داخل انبار و چشمم که بهش میفته به تحلیل میرم
بغض تا سر حد خفگی بالا میاد اشک میچکه روی گونه ام
آخرین ویرایش: