-تو دختر کیارشی؟
نگاه متعجبش به پدرم میفته
-بله
پوزخند روی لبش ازارم میده
-برو وسایلات و بذار تو اتاقت بعد بیا پایین عزیزم
با اجازهای میگه و از کنارمون میگذره. با چشم بدرقهاش میکنم و به سمتم پدرم برمیگردم
-راجب پدرش پیزی نمیدونه توام حق نداری چیزی بهش بگی
پا روی پا میاندازه
-محاله ندونه
لحنم خشن میشه و پر حرص
-حق نداری چیزی بهش بگی
-حق منو تو تعیین نمیکنی بچه
-این بچه به حدی بزرگ شده که دودمانت و به باد بده، کلمهای از چیزایی که میدونی بهش بگی من میدونم و تو
با تشر خاله به سمتش برمیگردم
-آرشام جان توام شدی مثل سام؟ این چه طرز حرف زدن با پدرته؟
با یاداوری بلاهایی که سر سام اومده چشمام سخت و بی روح میشن
-سام کار درستی میکنه
با چشمهای گرد شده نگاهم میکنه و شایدم حق داره این حجم تلخی از آرشام بعیده! بی بی به سمتمون میاد و لبخندی میزنم
-سلام عشقم چطوری؟
خم میشم و پیشونیش و میبوسم
-قربونت برم مادر خوبم پسرم سام پشت خطه
گوشی و به طرف میگیره. لبخندم کش میاد و گوشی و میگیرم ازش
-سلام خدمت گوریل ترین داداش دنیا
-نمک نریز بچه، خوبی؟
-اره داداش خوبم توخوبی؟ جاگیرشدی؟ مشکلی نداری؟
-همه چی اوکیه، دریا اومد پیشتون؟
-اراه داداشم الان اومد
-ارشام سفارش نکنما
-چشم
-گوشی و بده میخوام باهاش حرف بزنم
-کی بود آرشام؟
-پریناز بود
-نادر اونجاست؟
-اره
-آنا کجاست؟
-پیش من
-گوشی و بده بهش!
-یه لحضه...
-آرشام آرشام
-جونم داداش
-اریکا گفت دو، سه ساعت غیبت زده کجا بودی؟
-پس راپورت دادن بهت؟
-کجابودی؟
-پیش دوستم
صدای نفسهای غمگینش گوشم و پر میکنه، لحن دلگیرش اتیش به جونم میزنه
-از کی تاحالا یادگرفتی به من دروغ بگی؟
-داداش...
-گوشی و بده آنا
-داداش وایسا یه دیقه
نگاه متعجبش به پدرم میفته
-بله
پوزخند روی لبش ازارم میده
-برو وسایلات و بذار تو اتاقت بعد بیا پایین عزیزم
با اجازهای میگه و از کنارمون میگذره. با چشم بدرقهاش میکنم و به سمتم پدرم برمیگردم
-راجب پدرش پیزی نمیدونه توام حق نداری چیزی بهش بگی
پا روی پا میاندازه
-محاله ندونه
لحنم خشن میشه و پر حرص
-حق نداری چیزی بهش بگی
-حق منو تو تعیین نمیکنی بچه
-این بچه به حدی بزرگ شده که دودمانت و به باد بده، کلمهای از چیزایی که میدونی بهش بگی من میدونم و تو
با تشر خاله به سمتش برمیگردم
-آرشام جان توام شدی مثل سام؟ این چه طرز حرف زدن با پدرته؟
با یاداوری بلاهایی که سر سام اومده چشمام سخت و بی روح میشن
-سام کار درستی میکنه
با چشمهای گرد شده نگاهم میکنه و شایدم حق داره این حجم تلخی از آرشام بعیده! بی بی به سمتمون میاد و لبخندی میزنم
-سلام عشقم چطوری؟
خم میشم و پیشونیش و میبوسم
-قربونت برم مادر خوبم پسرم سام پشت خطه
گوشی و به طرف میگیره. لبخندم کش میاد و گوشی و میگیرم ازش
-سلام خدمت گوریل ترین داداش دنیا
-نمک نریز بچه، خوبی؟
-اره داداش خوبم توخوبی؟ جاگیرشدی؟ مشکلی نداری؟
-همه چی اوکیه، دریا اومد پیشتون؟
-اراه داداشم الان اومد
-ارشام سفارش نکنما
-چشم
-گوشی و بده میخوام باهاش حرف بزنم
-کی بود آرشام؟
-پریناز بود
-نادر اونجاست؟
-اره
-آنا کجاست؟
-پیش من
-گوشی و بده بهش!
-یه لحضه...
-آرشام آرشام
-جونم داداش
-اریکا گفت دو، سه ساعت غیبت زده کجا بودی؟
-پس راپورت دادن بهت؟
-کجابودی؟
-پیش دوستم
صدای نفسهای غمگینش گوشم و پر میکنه، لحن دلگیرش اتیش به جونم میزنه
-از کی تاحالا یادگرفتی به من دروغ بگی؟
-داداش...
-گوشی و بده آنا
-داداش وایسا یه دیقه