رمان جدال وجنایت | parisa.27 کاربر انجمن نگاه دانلود

نظرتون و بگید دوستان گلم.ایا ادامش رو بنویسم یا نه؟

  • بله

    رای: 48 94.1%
  • خیر

    رای: 3 5.9%

  • مجموع رای دهندگان
    51
  • نظرسنجی بسته .
وضعیت
موضوع بسته شده است.

parisa mazlomi

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/06/07
ارسالی ها
178
امتیاز واکنش
2,915
امتیاز
571
سن
26
محل سکونت
تهران
-ارام بخش بیارم راحت بخوابی؟
بانگاهم ازش تشکر می‌کنم، از اتاق بیرون میره و چنددقیقه بعدبا ارامبخش به اتاقم میاد، خیره نگاهش می‌کنم
-چی توصورتم واست عجیبه؟
بی حرف نگاهش می‌کنم، مقایسه می‌کنم تمام حالات رو چیشد که شبیه مادرم شدی سیه پیشونی؟ آخ مادرم
-بهم نمیگی چی حالت و بد کرده؟
-میگم به وقتش بهت میگم
-باشه بیا این قرص و بخور، راحت بخواب
قرص و ازش می‌گیرم و می‌خورم ب رفتنش نگاه می‌کنم. چشم می‌بندم تصویرش پشت پلک هام نقش میبنده لبخند میزنه، می‌میرم و زنده میشم واسه چشم‌های نگرانش

اناهیتا:

میزشام چیده شده و چقدرجاش خالیه ناجی من
-ارشام سامیار وصدا نمی‌کنید؟
جای ارشام ایناز باحرص جوابم ومیده
-اقا دوست ندارن موقع خواب کسی بیدارشون کنه
سوالی به ارشام نگاه می‌کنم
-وقتی میاد شمال اینجوری میشه، سردرد میگیره خودش یه بارگفت البته تو ویلای تهران که وقتی خوابه بیدارش نکنیم
-اما سام ناهارم نخورده
-حق با اناست ارشام دادش ناهارم نخورده
ازجابلندمیشم
-کجامیری انا؟
بی نگاه به ارشام به سمت پله‌ها میرم
-میرم بیدارش کنم
وارد اتاقش تاریک وسرد، کنارش میشینم جز به جز صورتش و از نظر میگذرونم و می‌بلعم بانگاهم اخم سخت روی صورتش رو
-سام سامی بیدارشو
اخمش غلیظ ترمیشه لبخندم عمیق‌تر، دست لای موهاش می‌کشم
-گوریل جان، سام بیدارشو
چشم بازمیکنه خیره ی چشم هاش میشم ونامفهوم نگاهم میکنه صدای خش دارش به گوشم میرسه
-چیزی شده؟
-نه اخمالوخان وقت شامِ، بیدارشو بریم پایین
-اشتهاندارم
موهاشو می‌کشم
-فتوسنتزمیکنی مگه؟ پاشو دیگه
-کندی موهامو دختره ی خنگ
باصدای بلندمیخندم
-بلندشو دیگه من اومدم تورو بیدارکنم یعنی چی اشتهاندارم؟ مسافرت وبه همه زهرمارنکن میدونی که ارشام وبی بی چقدر دوست دارن پس اذیتشون نکن
-خیلی خب غرغرو میام
-پس من برم؟
پلک میزنه
-برومیام
به سمت دراتاق میرم
-سام
-بله
بیایی ها
-باشه فسقلی لباس عوض کنم میام توبرو پایین
ازپله ها سرازیر میشم اینازلب باز میکنه
-چیشد انا؟
قبل ز اینکه جواب بدم ایناز لب باز میکنه
-معلومه دیگه اقا سامیار نیومده، من که گفتم اقا خواب باشن کسی نمیتونه بیدارشون کنه
باصدای قدم‌های سام به عقب برمیگردم، کنارگوشم زمزمه میکنه
 
  • پیشنهادات
  • parisa mazlomi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/07
    ارسالی ها
    178
    امتیاز واکنش
    2,915
    امتیاز
    571
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران
    -یه جوری مطمئن حرف میزنه انگار اون من و زاییده
    قهقهه می‌زنم وهمزمان باسامیار از پله‌ها پایین میام و دورمیز میشینیم. شام تو شوخی وخندهٔ بچه‌ها خورده میشه ومن زیرچشم حرکاتش رو نگاه می‌کنم
    -بچه‌ها پایه‌اید فردا بریم جنگل؟
    -شدیداً پایتم ارشام
    دریا هم با من موافقتش رو اعلام میکنه به سامان و اریکا هم تاییدمون میکنن
    -توچی مهرداد؟
    -من و بهار فردا ظهرمیریم خونه ی دوست بهار امابعدش خودمون و میرسونیم به شما، خوبه؟
    -اره خوبه خوش بگذره
    بی بی ومحبوبه جون ازجا بلندمیشن
    -کجا بی بی؟
    -شماجوونید مادر ماها سن و سالی آزمون گذشته میریم بخوابیم
    دریا دستهاش وبهم میکوبه
    -بریم دریا؟
    -توالان عروسی خواهرم هرچی تو بگی اطاعت میشه
    کوسنی به سمتم پرت میکنه و ازجابلند میشه، ارشام به سمت سام برمیگرده
    -داداش تو نمیایی؟
    سری به نشونه ی نفی تکون میده، باعصبانیت سمتش میرم
    -بیخود، پاشو بیا
    ابرو بالا میندازه، پامیکوبم
    -بیا دیگه سام ضدحال نباش
    ازجابلندمیشه صدای پوزخند ایناز گوشم و پرمیکنه، بغضم تاسرحدگلوم بالامیاد و با دیدن سام که به سمت در میره لبخند عمیقی روی ل*ب*هام مینشینه.
    به سمت دریا میریم وروی شن‌ها میشینیم
    -ارشام
    -بلی
    -بخون پلیز
    -باشه چون خیلی اصرارمیکنی میخونم
    -خودشیفته
    صدای اروم ارشام وموج های دریا بغض ومهمون گلوی خسته‌ام میکنه، ازجا بلندمیشم و به سمت صخره‌ها میرم و روی صخره میشینم و خیره میشم به این آبی بی کران.
    -چرا بلندشدی؟
    کاش بفهمی چه دردی دارم ناجی کاش می‌شد بهت بگم چی رو دلم سنگینی میکنه
    -دلم گرفته کمی
    -از چی؟
    -مامان عاشق دریا بود هرموقع میومدیم شمال سه تایی لب آب شوخی می‌کردیم و بازی می‌کردیم
    قطره اشکی از چشمم پایین می چکه کنارم روی صخره میشینه
    -همه ی خوشی‌ها بادوام نیست همیشه تلخی‌ها زودتر عذابت میدن
    -برام تعریف نمی‌کنی برات چه اتفاقی افتاده؟
    لبخندتلخی میزنه
    -وقتش که برسه میگم صبور باش
    -سام
    سکوتش و که می‌بینم ادامه میدم
    -از پدرم، مرگش، مادرم بهم میگی؟
    سکوتش ازارم میده به سمتش برمیگردم
    -سام توروخدا اگر میدونی بگو پدرم کشتن اما رفتن مادر و ازدواجش با عموم بالاکشیدن اموالم، اینارو نمی‌فهمم؟
    -نپرس
    بغض به گلوم چنگ میندازه
    -سام
    -انا بهم زمان بده میگم اما الا نه حقته بدونی ولی الان نه، توخودت پیشنهاد مسافرت دادی پس لـ*ـذت ببر باشه؟
    اشک از چشمام سرازیر میشه
    -اروم باش انا
    -نمیتونم سام نمیتونم، خسته‌ام، کم اوردم عجیب سخت گرفته بهم دنیا
     

    parisa mazlomi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/07
    ارسالی ها
    178
    امتیاز واکنش
    2,915
    امتیاز
    571
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران
    - باید بتونی! به کی سخت نگرفته؟ واسه کی همیشه خوب بوده؟ یکم تحمل کن انا می‌گذرد
    - سامیار
    - بله
    - منو میبینه؟ اونی که میگن اون بالاست منو میبینه؟ حواسش کجاست؟
    - از 19 سال پیش یادم رفت حضورش و... بلایی سرم اومد که گفت عرشش و میلرزونه، عرش کبیرانه اش که هیچ گوشه‌ای از دنیاشم نلرزیدفقط زندگی من تکون خورد فقط سام له شد فقط من موندم زیراین فشار
    - خسته‌ام از این‌همه ضعیف بودنم
    - محکم باش نباز من چیزایی دیدم که یک هزارمش نابود می‌کند هرکسی رو ولی سخت شدم بزرگ شدم، بزرگ شو بلند شو
    - سخته لعنتی، مگه من چند سالمه؟ من همش 23 سالمه سام، خیلی بچه‌ام واسه این‌همه مشکل خیلی.
    - مگه من چندسالم بود؟ همش 9 سالم بود انا ولی تحمل کردم، زانو نزدم جلو کسی که باختمو می‌خواست. چته دختر؟ این حجم ضغف واسه طرد شدن؟
    صدای فریاد پر دردش بلند می شه
    -نه نه نه لعنتی نه واسه طرد شدن نه واسه له شدن نه واسهٔ بی مادرشدنم نه واسه فروخته شدنم واسه کالا بودنم واسه له شدن غرور و شخصیتم واسه اواره بودنم واسه بی کس و تنها بودنم واسه ضجه‌هایی که زدم تو نبودنش واسه لحضه ای که بد شد واسه لحضه ای که چشمش و بست روم
    روی زمین زانو میزند و صدای هق هقش فضارو پرمیکنه
    کنارپاش میشنم
    -اروم انا اروم باش...درست می شه بهت قول میدم درست می شه
    سربالا میاره ونگاهم می‌کند؛ چشمای اشکیش میسوزونه قلب پراززخممو...
    -داغونم سام دلم یه خواب عمیق می‌خواهد
    پوزخندی میشینه گوشهٔ لبش: ازاون خواب‌هایی که فرداش بیدارشدنی درکار نباشه
    اخم پیشونیمو میشکافه
    -تاحالا کسی بهت گفته خفه شو؟
    -همینم ارزوست
    گنگ نکاهش می‌کنم
    -خفه شدنم ارزوست اقای سامیار تهرانی
    ازجابلندمیشه کنارش می‌ایستم، کنارش قدم می‌زنم سکوتی که حکم فرماست و دلی که دل دل میزند واسه شکستن این جوسنگین
    -میدونی سام گاهی با خودم فکرمیکنم که اکر جای تو کس دیگر ای بازی رو می‌برد چی می‌شد؟ حال روزم چی بود الآن؟ الآن باید سوگلی کی می‌شدم؟ میدونی سام گاهی درد این فکرا از واقعیتش بیشتره مثل کابوسن گاهی خواب می‌بینم همشون باهم دورم کردن و سمتم میان با نفس نفس ازخواب می‌برم نمیدونی چه حس دردناکیه
    نفس تو سـ*ـینه‌ام حبس می شه...میدونم چه حسیه شبه مادرم! میدونم چه دردیه که درد گذاشته رودلم، میدونم همزاد سیه پیشونی میدونم که این کابوس وقت خوابت له کرد پرنیان منو نگران نباش سیه پیشونی اگر قرارِ کسی بفهمه حالتو اون منم، حیف ک عجیب می‌فهممت
    -چراساکتی سام؟
    -حرفی ندارم زبونم الکنه واسه حرف زدن
    -گاهی همین سکوتا پرازحرفن. میگن مترجم خوب مترجمیه که سکوت و ترجمه کنه وگرنه حرفی که زده بشه احتیاج به ترجمه نداره
    -بچه که بودم یه جمله‌ای خوندم اون موقع بهش خندیدم اما الآن می‌بینم چقدر حقیقت بوده، نوشته بود دهانم پراز حرف است حیف یادم دادند بادهان پرحرف نزنم، دلیل خیلی ازسکوت های مااینکه نمیدونیم ازکجابگیم؟ چطوری بگیم؟ واسه همین سکوت و ترجیح میدیم
    -مثل الآن تو؟
    نگاهش می‌کنم پلک می‌زنم واسه تاییدش، لب می‌زنم
    -مثل الآن من
    -دریا همیشه می‌گفت ارشام یه داداش داره بداخلاق می‌گفت ازش می‌ترسم می‌گفت یه عربده‌هایی میزند که گوشت کرمیشه، وقتی ارشام رفت کیش دریا اومد پیشم گریه کرد فحشت داد گفت تقصیر سامیارِ وقتی اومدم خونتون وقتی ارشام ودیدم یه آن تو دلم گفتم خدا به دادت برسه انا این همون دیوونه ایِ که دریامیگفت، گفتم از چاله دراومدم افتادم تو چاه. یک هفته از اتاقم بیرون نیومدم وقتی دیدم کاریم نداری اومدم بیرون احترام اعضای خونت و که دیدم تو شوک بودم وقتی گفتی اموالم وبرمیگردونی نمیدنستم چی بگم یه چیزی تو ذهنم درست در نمیومد، بیشتر که شناختمت فهمیدم از اون ادمهایی هستی که صورتت باسیلی سرخه و از درون داری له میشی فهمیدم با زورسرپایی، روزی که باچاقو زدنت می‌خواستم بمیرم از خجالت اخه دیده بودم جون میدن واست اعضای اون خونه دلم داشت از سـ*ـینه‌ام کنده می‌شد اخه حمایتات حس شیرینی بود حس بیکس و کاربودن نداشتم. حس پناه داشتن فهمیدم خوبی درعین بدبودنت واسه دیگران درعین سخت بودنت...فهمیدم می شه دوستت داشت در عین سرسخت بودنت... شبت بخیرسام
    از کنارم مثل باد گذشت تو سیاهی ناپدید شد و به سمت ویلا رفت.
    **********
     

    parisa mazlomi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/07
    ارسالی ها
    178
    امتیاز واکنش
    2,915
    امتیاز
    571
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران
    باصدای جیغ و دادهای ارشام ودریا و ازخواب بیدارمیشم، هنوز منگ خوابم که در اتاق بازمیشه
    -سلام گوریل نازمن، بیدارشو سام بیدارشو که دیره
    بااخم نگاهش می‌کنم
    -چه خبرته بچه؟ چرانقدر سرو صدا می‌کنی؟
    -وای ننه شرمند نمیدونستم دکتر گفته استراحت مطلقی وسروصداواسه دوقولوهات ضرر داره
    چشم غره‌ای می‌ره
    -بلندشو مرتیکه ساعت 8 صبحه پاشو یه چی سق بزن بریم جنگل
    از جابلندمیشم ومحکم پس گردنش می‌کوبم
    -بابزرگترت درست حرف بزن بچه
    -الهی دستت بشکنه الهی تااخرعمرت عذب بمونی الهی خیرنبینی که همه تنم از دست تو کبوده
    غرغرکنان ازاتاق بیرون می‌ره، به سمت سرویس بهداشتی میرم و ابی به دست و صورتم می‌زنم و ازاتاق بیرون می‌زنم
    بی‌بی به سمتم میاد
    -سلام مادر صبحت بخیر، چی می‌خوری برات اماده کنم پسرم؟
    -چیزی نمی‌خورم بی‌بی، بی زحمت یه لیوان چای به هم بده
    -معده درد می‌گیری مادر نکن اینکاروباخودت
    -بی‌بی این لندهور مارو می‌کشه خودش چیزیش نمیشه نگران نباش
    -ارشام هـ*ـوس کتک کردیا
    -دست به من زدی نزدیا مرتیکه گردن کلفت. من الآن عیال وارم ابرو حیثیت منو بردی به دریا میگم بالاچشمت ابروئه می گـه به سام میگم بزنتتا...گوریل بدریخت
    لبخندی می‌زنم به حرص خوردنش
    -حرص نخورعمویی شیرت خشک می شه
    نگاهی به اطرافم می‌اندازم
    -دریا و اناهیتا کجان ارشام؟ اریکا و سامانم نیستن؟
    -رفتن اماده شن، دخترا رو که می‌شناسی چیسان فیسان کردنشون ساعت‌ها زمان میبره، اریکا و سامان هم رفتن خرید واسه ناهار
    -بی‌بی شماها اماده این؟
    -من و محبوبه که نمیام مادر میمونم براتون غذا درست می‌کنم
    ارشام کنارش میشینه و گونهٔ چروکیدشو میبوسه
    -نزن این حرف و مادرمن ما بدون شما جایی نمیریم، پاشو اماده شید بادخترا بیایید پایین من و سام میریم پیش ماشین. بریم سام؟
    ازجابلندمیشم
    -بریم وروجک
    دوشادوشم راه می‌ره و عجیب بزرگ شده امانت لحضه اخری...
    -سام دلم نمیخواد عروسی بگیرم
    به ماشین تکیه میدم
    -چرا به این نتیجه رسیدی؟
    -اخه کلاً دردسره مهمون خاصی هم که نداریم
    -گوش کن ارشام چندین بار گفتی وجوابتو ندادم نذار بار دیگر یه تودهنی مهمون منشی! کدوم دردسر؟ ارشام تهرانی داداش من عروسی نگیره چون دردسره؟ فیلم زیادمیبینی؟ از شمال برگردیم مقدمات بزرگ‌ترین عروسی تهران و برات فراهم می‌کنم
    -اخه سام...
    -حرف نباشه، آدم‌روحرف برادر بزرگترش حرف نمیزنه. اصلاً تو هیچی اون دختر دل نداره؟ خودرأی نباش ارشام هر دختری دوس داره لباس عروس بپوشه.
    با رسیدن دخترا بحثمون به پایان میر سه، دریا کنار ارشام میایسته
    -خب ما اماده اییم بریم
    بارسیدن دخترا ماشین سامان هم میر سه و اریکا برامون دست تکون می‌دهد
    -ماهم اماده ایم، خریداهم انجام شد
    -مثل اومدن با دوتا ماشین میریم. ارشام دریا و بی‌بی و محبوبه رو بیار، دختراهم بامن بیان، سامان تو و اریکاهم که باهم میایین
    -تعارف نکن داداش می‌خواهی دریارم توببر
    انا به بازوش میکوبه
    -تودیگه متاهلی خجالت بکش پسر
    باکل کل سوار ماشین میشن. نگاه می‌کنم بهش تیپ اسپرت و کلاه کپ صورتی چهره شو کودکانه کرده، سوار ماشین میشم
    نگاهم می‌کند، لب می‌زنم
    -خوبی؟
     

    parisa mazlomi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/07
    ارسالی ها
    178
    امتیاز واکنش
    2,915
    امتیاز
    571
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران
    -خوبی؟
    پلک میزنه برای تاییدم و عجیب ارومم من ِهمیشه نااروم
    -وای من عاشق جنگل و ارامششم
    -منم جنگل خیلی دوست دارم راضی... دوربینم اوردم کلی عکس بگیریم
    -ایول اناجون
    -بچه که بودم خیلی با مامان و بابام میومدیم جنگل و شب و چادر می‌زدیم دور اتیش می‌شستیم بابام برامون میخوند یادش بخیر
    بغض توی صداش چنگ میزند به دلم، نیم نگاهی بهش می‌اندازم ل*ب*هاش میخنده اما مگه می شه نفهمید غم توی چشماتو سیه پیشونی؟
    پشت سر ارشام توقف می‌کنم، ازماشین پیاده می شه به سمت درخت‌های سربه فلک کشیدهٔ جنگل می‌ره، دوربین توی دستش و چهرهٔ غم زده‌اش صحنهٔ جالبی شده برای تماشا و قلم کجایی برای ثبت این اثر خدادادی؟
    -داداش همینجا چادر بزنیم؟
    ورانداز می‌کنم جایی که نشون می‌دهد رو. سایهٔ درختها زمین و پوشونده و فضای جالبی به وجود آورده
    -اوهوم جالبه بزن همینجا
    به سمتش میرم، پشت سرش می‌ایستم
    -به چی انقدر بادقت نگاه می‌کنی جوجه اردک زشت؟
    برمیگرده و باتخسی نگاهم می‌کنه
    -هی گوریل زشت خودتی!
    -چونه نزن فسقلی حقیقت تلخه زشت بودن توام یه حقیقت غیرقابل انکارِ
    پامیکوبه
    -گوریل گنده زشت بدترکیب
    می‌خندم، چندمین باره؟ می‌بینی ماه پیشونی؟ الآن هستی؟ سامت داره میخنده شبه پری، حواست هست؟ داره لبخند میاره رولبام همزادت.
    -بهت نگفتن به بزرگترت توهین نکنی فسقلی؟
    -نه کسی نبود به هم یاد بده
    می‌بینم نم اشک و توی چشمش و لعنت به دنیات...
    -خب خودم این زحمت و گردن می‌گیرم، فقط روش من ضرب وشتم داره ها
    -بعید میدونم چون ارشام که می گـه بهترین خاطراتش باتو، خاطرات کودکیشه!
    به سمت جمع میریم و من جوابی ندارم برای حرفش، جوابی ندارم برای کودکانه‌های برادری که شد تنها یادگاری و شایدم یادگاری لحضه اخری!
    -سام شما بشینین من برم گیتارم و بیارم از تو ماشین
    از جلوی چشمام دور می شه و لحضهٔ بعدش با گیتارش برمیگرده و نگاهم خشک می شه روی سازی که دستشه
    -ازکجا برش داشتی ارشام؟
    اشکای بی‌بی جاری می شه، نگاه ارشام گنگ می شه
    -چیشده مگه؟ تواتاق بزرگه بود، گیتار خودم دیشب سیمش کنده شد این و برداشتم، چیشده بی‌بی گریه چرا؟
    -این سازی که دستته مال مادرته پسرم
    با بهت به سمتم برمیگرده
    -اره سام؟ گیتار مال مامانه؟ همون گیتاری که گفتی باهاش گیتار زدن یادگرفتی؟ همونی که گفتی بزرگ بشم نشونم میدی؟
    چشم می‌دوزم به زمین...آخ بالاسری لعنت به دنیات...
    -اره
    سرپایین میاندازه و با تارهاش بازی می‌کند. ملودی غمگینش تو فضا میپیچه وصداش سکوت جنگل پروهم و می‌شکنه سیل اشکهای بی‌بی، چشمهای طوفانی انا و دل پراز دلتنگی من می شه سمفونی این بازی مرگ بار...
    سربالا میاره
    -عه عه عه گریه چرا مسخره‌ها؟ بی‌بی دورت بگردم تو چرا گریه می‌کنی؟ اواا بی جنبه‌ها
    بالشت پرتابی انا روی سر ارشام می شه باعث لبخند نصفه و نیمهٔ جمع
    -نکبت و ببینا اگر گذاشتی تو حال خودمون باشیم
    -نه اباجی از حال خودت بیا بیرون بیا تو پذیرایی ما بشین، حال خودتون دلگیره حاج خانم
    کل کل انا و ارشام تیکه‌های یهویی سامان جو رو عوض می‌کند و فقط دل به غم نشستهٔ منِ که هنوزم تو داغ از دست دادنت میسوزه.
    صدای تلفن همراه ارشام باعث سکوت می شه
    -جونم دادش؟
    -اره می‌فرستم واست، خیلی ضروریه سینا؟
    -نه داداش چه حرفیه؟ می‌فرستم تا بیست دقیقهٔ دیگه
     

    parisa mazlomi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/07
    ارسالی ها
    178
    امتیاز واکنش
    2,915
    امتیاز
    571
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران
    با قطع تماسش از جابلند می شه
    -کجا ارشام؟
    -یه سر میرم ویلا داداش زود میام
    اخم پر می شه توی صورتم
    -ویلا چرا؟
    -یه مشکلی تو کار بچه‌ها پیش اومده به اطلاعات پروزه ای ک دست منه نیاز دارن میرم بفرستم براشون و بیام
    دریا کنارش میایسته
    -خیلی واجبه ارشام؟ بگذار وقتی همه برگشتیم
    -اره خانومم واجبه کار یه گروه لنگ منِ
    -پاشید همه برگردیم
    روبه روم میایسته، جنگل سرسبز چشمش ارومه و من و میترسونه این ارامش
    -داداشم دورت بگردم میرم زود میام حال خوب بقیه رو خراب نکن، به جون خودت چهل دقیقه دیگر اینجام
    بـ..وسـ..ـه‌ای روی شونه ام میزند و به سمت ماشینش می‌ره و نگاه من هنوز خیره است بهش
    -چیشده ریئس؟
    -اشوبم اریکا اصلاً حس خوبی به رفتنش ندارم
    _می‌خواهی به سامان بگم ردیابش و روشن کنه؟
    -اره اینکا رو بکن
    ازم دور می شه و کنار سامان میشینه.
    *********
    ارشام:

    پشت در روی ترمز می‌زنم و ماشین و بیرون میذارم و وارد ویلا میشم، خانه توی سکوت فرو رفته از پله‌ها بالا میرم و سمت اتاقم میرم.
    پشت دراتاق سام میاستم صدایی توجهم و جلب می‌کند
    -بگرد بهار باید یه مدرکی از آخرین جابه‌جاییش باشه باید عجله کنیم
    اخمام توی هم می‌ره، خشم سراسر وجودم و پرمیکنه دراتاق و باز می‌کنم
    -چه خبره اینجا؟
    بابهت به سمتم برمگیردن، صدای فریادم وجود خودمو میلرزونه
    -اینجا چه غلطی میکنین؟ تو اتاق داداش من دنبال چی میگردین؟
    مهرداد سمتم میاد
    -صداتو بیار پایین ارشام
    با مشت روی سـ*ـینه‌اش می‌کوبم
    -نیارم چه غلطی می‌خواهی بکنی هان؟ ازت پرسیدم اینجا چه غلطی می‌کنی عوضی؟
    ضربه‌ای که به سرم میخوره چشمام و تار می‌کند و جلوی پاش روی زمین می‌خورم
    ***********
    مهرداد:

    -لعنتی لعنتی... این توله سگ اینجا چیکارمیکنه؟ پس توکدوم گوری بودی احمق؟
    ترسیده نگاهم می‌کنه، بهار دست روی بازوم میذاره
    -اروم مهرداد، کاریه که شده؟ باداد و بیداد که حل نمیشه...
    -بهار الآن من با ارشام چیکارکنم؟ الآن بیهوشه و بستینش به صندلی به هوش بیاد می‌خواهی چیکارش کنی؟
    -هول کردی مهرداد، چته؟ نگاه کن روی اون صندلی کسی نشست که برگ برندهٔ ماست، مگه همیشه نمی‌خواستی باازبین بردن ارشام سام و به زانو دربیاری؟ این الآن بهترین موقعیته مهرداد
    به ارشام نگاه می‌کنم، تمام خاطراتمون توی ذهنم قد علم می‌کند ووجودم پرازنفرت می شه
    -آب بریزین روش، بهوشش بیارین
    -حالا شدی همون مهردادهمیشگی
    چشم می‌دوزم به ارشام، لحضه به لحضه عذابم و به خاطر میارم. اسم سامیار توی ذهنم پررنگ می شه، ازت انتقام می‌گیرم سامیارتهرانی.
    صدای ناله‌های ارشام بلندمیشه
    -به‌به خواهرزادهٔ عزیزم، چه عجب بیدارشدی
    گنگ نگاهم می‌کنه...
    -اینجا چه خبره؟ چرا بستینم به صندلی؟ داری چه غلطی می‌کنی مهرداد؟
    -من که کاریت نداشتم خواهرزاده جان خودت زیادی قدقد کردی واسم
     

    parisa mazlomi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/07
    ارسالی ها
    178
    امتیاز واکنش
    2,915
    امتیاز
    571
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران
    -توکی هستی؟
    از جا بلندمیشم و دورش قدم می‌زنم
    -من؟ سؤال خوبیه. من کسیم که قسم خورد داداش حروم زادتو به خاک سیاه بشونه
    صدای فریادش بلندمیشه
    -خفه شو اشغال خفه شو... حروم زاده تویی گربه صفت، سام چه بدی در حق تو کرده مگه؟
    مرورخاطرات روانم و به هم میریزن و خشم توی صدام مشهوده
    -سام؟ نه سام نه اما مادرش ایینه ی دق مادرم شد، مادرت باعث مرگ مادرم بود می‌فهمی؟ کینه ی من از این خانواده قصه ی هزارساله است
    -حیوون اینا چه ربطی به سامیار داره؟ تو امین سام بودی مهرداد این کارا چیه لعنتی؟
    - سام عزیزدردونه ی پرنیان بود و نور چشمی پدربزرگش و تنها وارث اون خانواده اینا تنها جرائم سامیارِ. حق باتوئه ارشام من امین و تنها دوست سام بودم اما نفرتم ازش غیرقابل انکارِ همهٔ اینکارا جزو نقشه‌ام بود
    -نقشه؟
    -اره نقشه. مثل 9 سال غیب شدنم و برگشت بی مقدمه‌ام
    گنگ نگاهم می‌کند چشمش رنگ خشم میگیره
    -تیراندازی به سام...
    میان حرفش میرم: اره تیراندازی به سام به دستور من انجام شد
    -ولی چرا؟
    -چون می‌خواستم یه ورود هیجانی داشته باشم، برگشت من یعنی شروع انتقامم یعنی شکست سام.
    -باورم نمیشه مهرداد باورم نمیشه تو انقدر پست و کثیف باشی
    -میدونی توام مثل منی؟
    -خفه شو عوضی خدانکنه من مثل تو باشم اشغال
    -توام مثل منی ارشام توام به‌اندازهٔ من کثیفی. سام داره تو لجن زاری دست و پا میزند که باعثش تویی
    -باعث این لجنزار تو بودی عوضی، دزدیدن منم کارتو بوده نه؟ بابام چی؟ بابامم سگ دست آموز تو بوده؟
    -اره همش کار من بوده همهٔ اتفاقای مهم زندگی سام تقصیر من بوده. دقیقاً مثل مرگ مادرت
    گنگ نگاهم می‌کند و لب میزنه
    -مادرم؟ مگه...
    میان حرفش می‌پرم
    -چی ارشام؟ سکته؟ تو باورمیکنی پرنیان 28 ساله سکته کنه؟ سکته براثر چی؟
    با پوزخند به چهرهٔ مبهوتش نگاه می‌کنم
    -اینا دروغای مسخره ی سام بود واسه حفاظت از تو بگذار رک بگم ارشام سام نبود تا الآن صدبار مرده بودی!

    ارشام:

    صدای فریادم بلند می شه که نشنوم صدای این دل بی صاحاب و.
    -خفه شو ولدزنا خفه شو چه بلایی سرخانواده ی من اوردی کثافت؟
    دورم میچرخه
    -روزی که مرد اونجا بودم لحضه ی آخر بود داشت جون می‌داد تورو سپرد دست سامیار
    کجایی خدا؟ بیا، بیا کم اوردم. ببخش داداش، ارشامت و ببخش. باعث و بانی بدبختی هاتو ببخش کاش یکیار دیگر می‌دیدمت داداش بزرگه کاش، کاش اینجابودی تکیه گاه! ببخش داداشی...
    -اوخی، ارشام کوچولوی پرنیان چرا گریه می‌کند؟

    *مهرداد*

    بهار باعجله سمتم میاد
    -سام داره زنگ میزنه به ویلا. تمومش کن مهرداد
    -هنوز کلی کار دارم باهاش بهار، هنوز حرفای من مونده!
    بهار سمتم میاد
    -تمومش کن مهرداد هر آن ممکنه سامیار سربرسه
    -میخوام باهاش بازی کنم حقشه بدونه چه بلایی سر اعضای خانوادش اومده
    فریاد بهار عصبیم می‌کنه
    -گوشیش داره زنگ میخوره، سامیار نگرانش بشه میاد اینجا بجنب مهرداد تمومش کن
    سمت ارشام میرم و کنار گوشش لب می‌زنم
    -می‌بینی خواهرزاده ی عزیزم نمیذارن این لحضات آخر باهم خوش باشیم
    پوزخندی میزنه و توی چشمام خیره می شه
     
    آخرین ویرایش:

    parisa mazlomi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/07
    ارسالی ها
    178
    امتیاز واکنش
    2,915
    امتیاز
    571
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران
    -میدونی دایی جان برام همینقدر کافیه که هم خودت هم افراد بی عرضه تراز خودت با اومدن اسم سامیاربا اومدن اسم داداش من تنتون میلرزه دست و پاتون و گم میکنین
    حجوم می‌برم سمتش و موهاشو تو دست می‌گیرم و می‌کشم
    -دهنتو ببند ارشام دهنتو ببند
    -بجنب مهرداد سامیار داره میاد
    لبخندی روی لب ارشام میشینه
    -بجنب مهرداد بجنب تا داداشم نیومده و اینجا رو نکرده قتلگاهت
    تامرز جنون میرم و بی وقفه چاقو رو توی شکمش فرو می‌کنم، چشمهای بازش، لبخند روی لبش آزارم می‌دهد
    -اسلحمو بده
    -بسه مهر...
    میون حرفش میرم
    -خفه شو اسلحمو بده
    هفت تیر خوش دستم و به سمتش نشونه میرم، لب باز می‌کنه و صداش جنونم و تکمیل می‌کند
    -بزدل
    بی وقفه شکلیک می‌کنم و پایان گلوله‌های هفت تیرم شروع قهقه های من می شه
    -بهار
    -جانم
    -به بچه‌ها بگو بیان جنازشو ببرن بندازن پشت ویلا
    -الآن صداشون می‌زنم

    **********
    سامیار:

    -اریکا
    -بله رئیس؟
    -ردیاب چی می گـه؟ ارشام کجاست دقیقاً؟
    -داخل ویلا
    -پس چرا جواب نمی‌ده؟ گفت چهل دقیقه دیگر می‌آد اما الآن یکساعته که رفته اریکا
    دریا کنارم میایسته
    -مکنه ردیاب اشتباه کنه؟
    اریکا جایگزین من می شه برای جواب دادن
    -نه چون ردیاب روی ماشین نصب شده ولی ماشین ارشام حتی میلمتری هم جابه جا نشده
    ازجامیپرم
    -بلندشین برمیگردیم ویلا
    جلوتر ازهمه حرکت می‌کنم بقیه بی حرف پشت سرم راهی میشن. پشت رول می‌نشینم و دخترا پشت سرم
    -سامان بی‌بی و مرضیه خانوم و بیار باخودت
    -چشم اقا
    بی وقفه به سمت ویلا می‌رونم، کجایی ارشام؟ مغزم پرشده از ترس و استرس، کجایی پسر؟
    -سام اروم تربرو، شاید گوشیش و گذاشته تو ماشین، هان؟
    می‌سنجم حرفش، احتمالش هست اما باید ببینم سالمه، باید به چشم ببینم
    پشت در روی ترمز می‌زنم و ازماشین پایین می‌پرم، دریا پشت سرم میدوئه. صدای قدم‌های تند و اریکا و سامان و می‌شنوم و هرکسی سمتی میدوئه
    -ارشام...ارشام
    صدام تو سرم میپیچه جوابی نمی‌ده بهم...جواب بده ارشام بیا خط باطل بکش روی فرضیه‌های ذهن من، جواب بده پسر
    صدای فریاد پرهق هق دریا که ارشام و صدامیزنه روانم و به هم میریزه
    -ارشااااام...ارشااام کجایی؟
    زجه ی دریا همزمان می شه باصدای جیغ اناهیتا، به سمتش میرم، صدای گوش خراشش آزارم می‌ده، نگاه خیره‌اش و دنبال می‌کنم. چشمام دو دو میزند و محاله، مگه می شه؟ ارشام، ارشام من؟ نه... خدا این یکی نه!
    منگم، مـسـ*ـت و بی رمق. تعادل نداره پاهام، به سمتش میرم کنارش زانو می‌زنم
    -ارشام؟ ارشااااام...
    صدای فریادم مغزم ومیدره
    -ارشام... ارشام بلندشو، داداش بلندشو. ارشام پاشو مسخره بازی بسته، این چه شوخیه بچگونه ایِ؟ ارشام ارشام داداش بلندشو، پاشو بگو شووخیه ارشام پاشو بخند بگو سرکارمون گذاشتی...
     

    parisa mazlomi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/07
    ارسالی ها
    178
    امتیاز واکنش
    2,915
    امتیاز
    571
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران
    صدای جیغ‌ها و ضجه ی دخترا مغزمو خراش می‌ده و باغیظ به سمتشون برمی‌گردم
    -خفه شید همتون خفه شید ارشام من سالمه خفه شید
    سرش و توی اغوشم می‌گیرم. ضجه هامو می‌شنوی؟ کجایی نزدیک‌تر از رگ گردن؟ بـ..وسـ..ـه هام روی صورتش میشینه
    -ارشام بلندشو قول میدم دیگه واست بادیگارد نمیذارم، بلندشو ارشام بلندشو قول میدم گیتار بزنم قول میدم نقاشی کنم مثل بچگی هامون پاشو داداش پاشو ارشام جون مامان بلندشو، پاشو دیگر هرچی توبگی همونه. پاشو وایمیسم هرچقدر می‌خوای من و بزن... ارشااااااااام پاشو داداشم پاشو دور سرت بگردم، پاشو امانت لحضه اخری پااااشو لعنتی پااشو تواین وانفسا تنهام نذار
    اشکام بی اجازه روی صورتم جاری میشن و ضجه می‌زنم. پاشو ارشام پاشو دوردونهٔ پرنیانم پاشو لعنتی پاشو، پاشو ببین چه بلایی سرم اوردی؟
    -یکی زنگ بزنه اورژانس ارشاام داداشم ارشامم پاشو لامصب پاشو جون سام پاشو من چه به دوری از تو؟ پاشو ارشام تورو مرگ سام پاشو داداش
    دریا کنارم میشینه و بابهت نگاهم می‌کنه، دریغ از قطره اشکی توی چشمهاش
    -داداش ارشام داره مسخره بازی درمی اره؟ داره اذیت می‌کند اره؟
    بادست تکونش می‌ده
    -ارشام...هی ارشام بلندشو... عشقم بلندشو، چراخوابیدی لعنتی؟ ارشام توروخدا بلندشو. پاشو مگه نگفتی تا تهش هستی؟ ارشام به سام میگم دعوات کنه‌ها ارشام، ارشام توروخدا ارشام مرگ دریا پاشو، مگه نگفتی طاقت اشکام ونداری چرا داری اشکمو درمیاری پس؟ سامیار تو بهش بگو بلندشه ارشام رو حرف تو حرف نمیزنه سام توروخدا تو بهش بگو بلندشه، سام بگو تنهام نذاره بهش بگو من جزاون کسی و ندارم سام توروخدا بگو بلندشه. ارشام عشق من بیدارشو، پاشو بگو شوخیه از اون شوخی بی مزه هات، اصلاً آگه بلندشی برات قرمه سبزی میپزما ارشاااام، ارشاااام توروخدا ...توروخدا بلندشو. خداااا توورووخداا بگو برگرده...خدا مرد باش، خدا همین یه بار، خداااا توروخدا برش گردون
    صدای هق هقش اتیش به جونم میزنه
    -ارشام ارشامم بلندشو. عشق من پاشو تورخدا. توقول دادی تنهام نذاری. ارشام پاشو لعنتی پاشو دیگه...
    سر روی سـ*ـینهٔ ارشام میذاره و ضجه هاش و گوش خراش ترین سمفونی مرگ جهان و میزنه.

    **********

    صدای لااله الله بلند تو سرم میپیچه و تویی که روی دست‌ها بلندتت می‌کند، باورکنم نیستی؟ تموم شد؟ کجایی رفیق تنهایی هام؟ نگاهم مات جسم بی جونته که رو دستها میبرنش. کفن نمیاد به قد و قامتت اخه داداشم. پاشو ببین ضجه‌های دریارو، پاشو ببین کمرم و شکستی فسقلی پاشو ببین دلم برات تنگ شده.
    نگاهم میخوره به قبری که کندن برای قامت تو. گورکن سربالا میاره
    -پدرش بیاد تو قبر تا جنازه رو دفن کنه
    از جا بلندمیشم، خشم پر می‌کشد تو وجودم به سمت نادری میرم که به سمت قبر می‌ره، دست روی بازوش میذارم و به عقب پرتش می‌کنم بی‌توجه بهش به سمت قبر میرم
    -خودم دفنش می‌کنم
    -فقط اقوام نزدیک...
    میان حرفش می‌پرم
    -داداشم بود، ازاین نزدیک‌تر؟
    ازقبر بیرون می‌ره و جسم سردش وروی دستام میذارن و میلرزه تیره ی کمرم. چطوری دل بکنم ازت؟ صدای فریاد دریا بلند می شه
    -ولم کنین توروخدا ولم کنین...سااام توروخدا بگو ولم کنن، میخوام ببینمش میخوام واسه آخرین بار ببینمش
    باسر به اریکا اشاره می‌کنم تا دریا رو نزدیک بیارن.
    -سام بذار ببینمش، سام توروخدا
    هق هقش آب می‌کنه دل سنگ و پارچه رو از روی صورت ارشام کنار می‌زنم. صورت سفیدش و لبهای کبودش اتیش میزند قلبم و.
    -ارشام، ارشامم رفتی؟ بی معرفت چرا داری تنهام میذاری؟ من چیکارکنم حالا بدون تو؟
    نگاهم مات صورتش می شه. پاشو دورت بگردم، پاشو ببین خون کردی دل همه رو! پاشو ببین چه به روزمون اوردی. پلک می‌زنم و اشکایی که میخوان پیشی بگیرن ازهم برای جاری شدن و اما حبس شدن تو قفس سرد چشمهام
    -سام بذارش تو قبر بسه دیگه
    بی جوابی به اریکا بـ..وسـ..ـه‌ای روپیشونیش می‌زنم، اروم بخوابی دوردونه. پارچه رو روی صورتش مرتب می‌کنم و توی قبر میذارمش
    -نذارش تروخدا سام مرگ دریا نذارش تو قبر. ارشام من دق می‌کنه تنهایی، سام نذارش ارشامم از تاریکی میترسه، تورخدا نه ارشام من زنده است نمیتونه تنهام بذاره. سام ارشام از تنهایی بدش میاد. ساام تورخدا بیارش بیرون...
    اشکام پشت حصار چشم هام حبس میشن و سنگ می‌چینم روی صورت مثل ماهت
    کنار قبرمیشنم
    میدونم ازتاریکی می‌ترسی و خاک می‌ریزم
    میدونم تنهایی رو دوست نداری و خاک می‌ریزم
    میدونم اذیتت کردم همیشه و خاک می‌ریزم...
     

    parisa mazlomi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/07
    ارسالی ها
    178
    امتیاز واکنش
    2,915
    امتیاز
    571
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران
    تو حیفی واسه این خاک داداشی زیادی جوونی واسه این گریه‌ها. چشم‌های غرق اشکم میفته به نادر. اشک میریزه و اشک تمساح که میگن همینه نه؟
    نگاهم میفته به قبر کناریش، چه کردی با دلم ماه پیشونی؟ چطوری دلت آمد ببری جیگرگوشم و؟
    دستی روی شونه ام میشینه، به سمتش برمی‌گردم
    -مهرداد، کجابودی؟ دیررسیدی بازدیررسیدی
    -چیشده سامیار؟ چه بلایی سر ارشام اومده؟
    -همیشه دیرمیرسی مهرداد، اینبار زیادی دیرکردی. بردن زیر خاک داداشم و امانت مادرم و.
    میان حرفم میپره
    -میدونی کارکیه؟
    -نه هنوز نه ولی قسم می‌خورم پیداش می‌کنم هرجا که باشه پیداش می‌کنم و تیکه تیکه‌اش می‌کنم. به خاک ارشام قسم می‌کشمش
    -اروم باش سام. زدن این حرفهاسرخاک ارشام اصلاً درست نیست
    -نه مهرداد اشتباه نکن جاش دقیقاً همین جاست حالا که همه هستن همهٔ دشمنای من بگذار بشنون و بدونن که شیر زخم خورده بدتر حمله می‌کنه که بدونن سامیار منتظر یه بهونه است تا حمله کنه
    اریکا کنارم میایسته
    -سامیار بامن بیا کارت دارم
    بی نگاه به مهرداد دنبال اریکا میرم
    -چیشده اریکا؟
    -رئیس از دایرهٔ جنایی اومدن خواستم درجریان اطلاعاتی که من بهشون دادم باشین
    -چی گفتی بهشون؟
    -گفتم دزد زده به ویلا و ارشام و بخاطر مقاومت کشتن و پنجاه میلیون پول و طلا از خانه برداشتن
    -با بقیه هماهنگ کردین؟
    -بله رئیس به همه گفتم شما نفر آخر بودین فقط هرچی گفتن بگین وکیلتون درجریانن و بگین حال مساعد برای بازجویی ندارین
    سری برای تأیید حرفهاش تکون میدم ازم فاصله میگیره
    -اریکا
    به سمت برمیگرده
    - بله رئیس
    -همه ی بچه هارو جمع کن تو خانه همه رو. این اواخر اراشام خیلی با دوستانش می‌پرید برعکس روزای قبلش همه رو بیارید پیش من امشب بعد از مراسم ختمش همه باشین
    -چشم رئیس
    به سمت ارامگاه ابدیش میرم و کنارش زانو می‌زنم. من هنوز باورندارم این رفتن ظالمانه رو. نتونستم مواظب امانتش باشم چشم می‌بندم روی درد قفسهٔ سـ*ـینه‌ام.نبودنت داغ سنگینی رو دلم گذاشت امانتی جانم، چه کنم با دردنبودت دلیل زندگیم؟ چه کنم بی تو گل عمرپرنیانم؟ من چطوری اروم کنم عروس سفیدپوش نشده سیاه پوشت رو؟ چطوری ویرونه های این زندگی رو جمع کنم تکیه گاه دل خسته‌ام؟ چشم می‌بندم رو حجم این درد... نگام به اسمان میفته
    ببار خدا، امشب واسه داداشم ببار واسه ارشامم ببار واسه جوونی سپری نشده تموم شدهٔ داداشم ببار، واسه داغ دلم ببار، واسه ارشام بی مادرم ببار، واسه نوعروس سیاه پوشش ببار
    غرش اسمون چنگ به دلم میزنه. پاشو دردونه پاشو ببین خدا دلش به حالم سوخت بالاخره صدامو شنید. پاشو ببین داغت به دلم به رحم آورد دلشو. هرکس سمتم میاد چیزی می گـه و می‌ره و می‌بینم مجلس داری سامان و اریکارو. دست زیر بازوی دریا میندازن و دورش می‌کنن از کنار قبر و می‌بینم کمرشکستهٔ دخترکِ عروس نشده بیوه شدهٔ برادرم و! کنارم میشینه ودست می‌کشد روی دستم نگاهش می‌کنم چین وچروک صورتش بیشتره شده مهربون ترازمادرم؟ نگاهش بغض داره میفهمه سامش درد داره
    -پاشو بریم پسرم مهمونا منتظرن خوبیت نداره
    -کجابرم بی‌بی؟ کجارو دارم برم؟ ارشام، مادرم، کجابرم بی‌بی؟ توکه میدونی میترسه ازتنهایی این دردونهٔ شیطونت! چطوری تنهاش بذارم؟ کجابرم بی‌بی دار وندارم خوابیده اینجا. کجارو دارم برم اخه وقتی هرکیوکه داشتم الآن اینجاست؟ کجابرم ازاینجا بهتر؟
    سکوتش نشون اشکهاشه و نریز دایه جانم نریز اشکهاتو صندوقچهٔ دردهای دل پردرد سام. نفس بند به نفس‌های من رفته تو چرا گریه می‌کنی مادرِهرگز مادرنشده ام؟
    -امانت دار خوبی نبودم بی‌بی
    -نگو مادر تو از جون و دل گذاشتی واسه ارشام پسرم. خدا خودش شاهده که کم نذاشتی واسش
    -کم گذاشتم بی‌بی چی بدم جواب پرنیان بانورو؟ کم گذاشتم که پسرش زیر خروارها خاک خوابیده. آخ که کم گذاشتم بی‌بی، کم گذاشتم واسش، ازارش دادم همیشه. مامان نمیبخشه منو واسه مرگ نازپسرش. بی‌بی؟
    -دردت به سرم جان دل بی‌بی؟ جان عزیزبی‌بی؟
    -بی‌بی نمیاد به قامت داداشم این خاک و کفن اخه، من دردم و به کی بگم بی‌بی؟ به کی بگم بی ارشام می‌میرم؟ بی‌بی دردم و به کی بگم؟ مامان که رفت گفتی پاشو پسرم پاشو امیدِپرنیان واسه خاطر ارشام پاشو، واسه نشکستن ارشام توام نشکن. ارشامم رفت بی‌بی! چه کنم؟ چطوری کمر راست کنم بی‌بی؟ اینبار به چه بهونهٔ بلندشم؟ بهونهٔ زندگیم رفت بی‌بی
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا