اناهیتا:
خیره ام به سفیدی رو به رو،نمیفهمم معنی حرف هاش و!من و نبودن یکماهه ی این ناجی نفرت انگیز؟چه محال خنده داری.مگه میشه ادم به خودش دروغ بگه؟مگه میشه نباشه بهترین پشت و پناه من؟بیا دروغ بگیم به هم.ازش متنفرم،ازهمیشه بودنش،قطره اشکم مهر تایید میزنه به دروغ های خنده دارم.لعنتی از کجا اومدی که الان وسط زندگیمی؟روبه روی ایینه میایستم به تصویر خیس اشکم نگاه میکنم.باحرص اشکامو کنار میزنم،گریه نکن لعنتی،گریه سهم تو نیست.سام مال منه،گریه نکن لعنتی اون خودش یادت دادقوی باشی چراشکستی؟چرا زانو زدی؟من نمیبازم،خوشبختی بعد این همه جنگ مال من.من نمیبازم عقب نمیکشم من کنارنمیکشم.خدا اینبارو بدشانسی نریز تودامن من،بذار یکبارم که شده طعم خوشبختی رو بچشم خدا همین یه بار مجال زندگی به من بده.سام چیشد که شدی دنیای من؟چشمام و میبندم،لعنت بهت،چرا من و به حمایت های همیشگیت عادت دادی؟من عادت کردم به بودنش و حس حمایت هاش.چطور تحمل کنم یکماه نبودنش؟سام چطور شدی دنیای من؟
باصدای در به خودم میاد
-بیاتو
با دیدن دریا لبخند عمیقی میزنم
-سلام بی معرفت خودم!
-سلام دوست نادانم
-الحق که ادم نمیشی بی فرهنگ
-فرشته ها ادم نمیشن خواهرروحانی
-تو فرشنه ی خودمی دری خره
-خرعمته
-ندارم خواهر ندارم
کنارم روی تخت مینشینه
-انی؟
-ها؟
-هانیشمث
-بنال خواهرم
-ارشام چشه؟
-چطور؟
-پکربود
-سام داره میره
-کجا؟
بغض چنگ میزنه به گلوی بی پناهم
-یکماه سفرکاری میره ایتالیا
-خب چرا باید ناراحت باشه؟
-دریا چرا خنگ بازی درمیاری؟ارشام جونش به جون سام وصله اصلا نمیتونه دوریش و تحمل کنه
سر روی پام میذاره
-میدونی انا گاهی به سام حسودیم میشه
-چرا دیوونه؟
-ارشام اونو بیشتردوست داره خب حسودیم میشه دیگه
-حسودی نکن خواهرکوچولو.سام برای ارشام معنای واقعی خانواده است ازوقتی چشم بازکرده بوده،گریه کرده بوده،مریض شده بوده،کابوس دیده بوده.نه من نه تو هیچکدوم نمیتونیم این دوتارو ازهم جدا کنیم وصلن به هم زندگیشون،نفسهاشون حتی بودنشون بسته به همدیگه است
-انا
-جونم
-اینجا اذیت نمیشی؟معذب نیستی؟
-نه اصلا.اینجا ازخونه ی خودمم راحت ترم همه جوری بهم احترا میذارن انگار من واقعا جزئی از خانوادشونم
-یادته عمو همیشه بهت میگفت ملکه؟
نم اشک میشینه تو چشمهام
-بابا بهم میگفت ملکه،معنی اسمم یعنی الهه ی اب و بابا میگفت تو ملکه ی روشنایی هایی ملکه ی پاکی ها.راستی دریا میدونستی سام بابارومیشناسه؟
-جدی؟ازکجا؟
-سام میگه مادراون وپدرمن عاشق هم بودن ولی به زور نامادریش مجبورمیشه باپدرسام ازدواج کنه
-چه بد.حتما بعدازدواجشون هم رابـ ـطه ی خانوادگیشون قطع نشده
-اوهوم.چقدر سخته ادم به عشقش نرسه
-دریا
-جانا
-ما همیشه همه چیو بهم میگیم درسته؟
-درسته،چیزی شده مگه؟
توی چشمهاش نگاه میکنم
-عاشق شدم دریا
-شوخی میکنی؟دوربین مخفیه؟
-جدی گفتم مسخره
-عاشق کی؟
سرپایین میاندازم: (( برادرشوهرعزیزت
-سااام؟
باوحشت سربلندمیکنم
-چراداد میزنی کولی؟اره سام
باحالت شوک زده نگاهم میکنه
-انا ازاین شوخی ها بامن نکنا
-شوخی نمیکنم به مرگ تو
-مرگ خودت بیشعور
-نه من حیفم تازه عاشق شدم کلی ارزو دارم
مشتی به بازوم میکوبه
-بی حیا
-چرا؟
-اخه این گوریل چی داره که عاشقشی؟
-راجب عشق من درست حرف بزنا
-گوسماقم گرفت بالام جان،چه عشق عشقی میکنه واسه من
-دریا
-ها؟
زانوهام و بغـ*ـل میکنم
-یکماه نیست
-خب نباشه
-یعنی چی نباشه؟دوسش دارما اناماز
-باورم نمیشه خب نه به نفرت اوایلت نه به عشق الانت
-خودمم نمیدونم گیج شدم دریا
-عیبی نداره حالا.میخوای چیکارکنی؟
-بهش میگم
ارنجش و تکیه گاه سرش میکنه وباچشهای گرد نگاهم میکنه
-یعنی چی بهش میگم انا؟دیوونه شدی؟میری به سامیار میگی عاشقتم اونم بغلت میکنه میکنه میگه اوا عشقم چرا زودترنگفتی؟جم تی ویه مگه؟
شونه بالامیاندازم
-چیکارکنم خب؟بشینم برو بر نگاش کنم؟میرم بهش میگم خودمو راحت میکنم
- انا خل شدی؟
-اه دری خب دوسش دارم دیگه
خیره ام به سفیدی رو به رو،نمیفهمم معنی حرف هاش و!من و نبودن یکماهه ی این ناجی نفرت انگیز؟چه محال خنده داری.مگه میشه ادم به خودش دروغ بگه؟مگه میشه نباشه بهترین پشت و پناه من؟بیا دروغ بگیم به هم.ازش متنفرم،ازهمیشه بودنش،قطره اشکم مهر تایید میزنه به دروغ های خنده دارم.لعنتی از کجا اومدی که الان وسط زندگیمی؟روبه روی ایینه میایستم به تصویر خیس اشکم نگاه میکنم.باحرص اشکامو کنار میزنم،گریه نکن لعنتی،گریه سهم تو نیست.سام مال منه،گریه نکن لعنتی اون خودش یادت دادقوی باشی چراشکستی؟چرا زانو زدی؟من نمیبازم،خوشبختی بعد این همه جنگ مال من.من نمیبازم عقب نمیکشم من کنارنمیکشم.خدا اینبارو بدشانسی نریز تودامن من،بذار یکبارم که شده طعم خوشبختی رو بچشم خدا همین یه بار مجال زندگی به من بده.سام چیشد که شدی دنیای من؟چشمام و میبندم،لعنت بهت،چرا من و به حمایت های همیشگیت عادت دادی؟من عادت کردم به بودنش و حس حمایت هاش.چطور تحمل کنم یکماه نبودنش؟سام چطور شدی دنیای من؟
باصدای در به خودم میاد
-بیاتو
با دیدن دریا لبخند عمیقی میزنم
-سلام بی معرفت خودم!
-سلام دوست نادانم
-الحق که ادم نمیشی بی فرهنگ
-فرشته ها ادم نمیشن خواهرروحانی
-تو فرشنه ی خودمی دری خره
-خرعمته
-ندارم خواهر ندارم
کنارم روی تخت مینشینه
-انی؟
-ها؟
-هانیشمث
-بنال خواهرم
-ارشام چشه؟
-چطور؟
-پکربود
-سام داره میره
-کجا؟
بغض چنگ میزنه به گلوی بی پناهم
-یکماه سفرکاری میره ایتالیا
-خب چرا باید ناراحت باشه؟
-دریا چرا خنگ بازی درمیاری؟ارشام جونش به جون سام وصله اصلا نمیتونه دوریش و تحمل کنه
سر روی پام میذاره
-میدونی انا گاهی به سام حسودیم میشه
-چرا دیوونه؟
-ارشام اونو بیشتردوست داره خب حسودیم میشه دیگه
-حسودی نکن خواهرکوچولو.سام برای ارشام معنای واقعی خانواده است ازوقتی چشم بازکرده بوده،گریه کرده بوده،مریض شده بوده،کابوس دیده بوده.نه من نه تو هیچکدوم نمیتونیم این دوتارو ازهم جدا کنیم وصلن به هم زندگیشون،نفسهاشون حتی بودنشون بسته به همدیگه است
-انا
-جونم
-اینجا اذیت نمیشی؟معذب نیستی؟
-نه اصلا.اینجا ازخونه ی خودمم راحت ترم همه جوری بهم احترا میذارن انگار من واقعا جزئی از خانوادشونم
-یادته عمو همیشه بهت میگفت ملکه؟
نم اشک میشینه تو چشمهام
-بابا بهم میگفت ملکه،معنی اسمم یعنی الهه ی اب و بابا میگفت تو ملکه ی روشنایی هایی ملکه ی پاکی ها.راستی دریا میدونستی سام بابارومیشناسه؟
-جدی؟ازکجا؟
-سام میگه مادراون وپدرمن عاشق هم بودن ولی به زور نامادریش مجبورمیشه باپدرسام ازدواج کنه
-چه بد.حتما بعدازدواجشون هم رابـ ـطه ی خانوادگیشون قطع نشده
-اوهوم.چقدر سخته ادم به عشقش نرسه
-دریا
-جانا
-ما همیشه همه چیو بهم میگیم درسته؟
-درسته،چیزی شده مگه؟
توی چشمهاش نگاه میکنم
-عاشق شدم دریا
-شوخی میکنی؟دوربین مخفیه؟
-جدی گفتم مسخره
-عاشق کی؟
سرپایین میاندازم: (( برادرشوهرعزیزت
-سااام؟
باوحشت سربلندمیکنم
-چراداد میزنی کولی؟اره سام
باحالت شوک زده نگاهم میکنه
-انا ازاین شوخی ها بامن نکنا
-شوخی نمیکنم به مرگ تو
-مرگ خودت بیشعور
-نه من حیفم تازه عاشق شدم کلی ارزو دارم
مشتی به بازوم میکوبه
-بی حیا
-چرا؟
-اخه این گوریل چی داره که عاشقشی؟
-راجب عشق من درست حرف بزنا
-گوسماقم گرفت بالام جان،چه عشق عشقی میکنه واسه من
-دریا
-ها؟
زانوهام و بغـ*ـل میکنم
-یکماه نیست
-خب نباشه
-یعنی چی نباشه؟دوسش دارما اناماز
-باورم نمیشه خب نه به نفرت اوایلت نه به عشق الانت
-خودمم نمیدونم گیج شدم دریا
-عیبی نداره حالا.میخوای چیکارکنی؟
-بهش میگم
ارنجش و تکیه گاه سرش میکنه وباچشهای گرد نگاهم میکنه
-یعنی چی بهش میگم انا؟دیوونه شدی؟میری به سامیار میگی عاشقتم اونم بغلت میکنه میکنه میگه اوا عشقم چرا زودترنگفتی؟جم تی ویه مگه؟
شونه بالامیاندازم
-چیکارکنم خب؟بشینم برو بر نگاش کنم؟میرم بهش میگم خودمو راحت میکنم
- انا خل شدی؟
-اه دری خب دوسش دارم دیگه
دانلود رمان های عاشقانه
آخرین ویرایش: