پست چهلم
از روی خجالت سرم رو پایین آوردم . سمت من چرخید ، با اون چشماش بهم زل زد .
آقای امیری _ من الان با اون همه طرح چیکار کنم ؟ هاااا ؟!!!
مگه شما سواد ندارید صفر ها رو بشمارید . خانوم با شمام می گم با این طرح چیکار کنم ؟
با دادی که سرم زد یه قدم به عقب رفتم . اشک تو چشماش حلقه بست . هیچ وقت فکرش رو نمی کردم آترین سرم داد بزنه . هیچ وقت ...
جلوی خودم رو گرفتم تا اشکام سرازیر نشه . دلم نمی خواست پیش این دو تا گریه کنم . اصلا دوست ندارم غرورمم رو زیر پای آترین لِه کنم .دستش رو محکم رو میز کوبوند .
آقای امیری _کَریییی ؟!؟!؟ نمی تونی حرف بزنی ؟!؟ یا شایدم لال شدی ؟!؟!
دیگه داشت گنده تر از دهنش حرف می زد . این همه صبر کردم تا برگردی پیشم اون وقت این حرف ها رو تحویلم می دی .
با مِن مِن گفتم :
من _ مَ... معذرت می خوام . دیگه تکرار نمی شه .
آقای امیری _ معذرت می خوام . خانوم دفعه ی اولتون نیست . دفعه ی پیش هم قرارداد رو جای دیگه اشتباهی بردید .
اون دوست دخترش که اسمش مانیا بود گفت :
مانیا _اِه آترین ، ولش کن . بذار بره .
بیشعور کی داره با تو حرف می زنه نخود هر آش می شی . دلم نمی خواست آترین رو کَش دیگه ای صدا بزنه .اون کسی که لیاقت گفتن اسمش رو داشت فقط خودم بودم نه اون .
پوفی کشید .
آقای امیری _ این دفعه رو نادیده می گیرم . ولی دیگه تکرار نشه . حالا هم برو بیرون . اعصابم رو خورد کردی .
بعد از گفتن این حرف کراواتش رو در آورد ، دستاش رو داخل موهای خوش حالتش فرو برد .
بدون هیچ حرفی از اتاق زدم بیرون . همین که رو صندلی نشستم زدم زیر گریه .
خدایاااااا ... چقدر من بدبخت بودم . آخه چرا آترین نباید مال من باشه ، چرا لیاقت دوست داشتن رو ندارم ، چرا تو این دنیا من باید بدبخت و بیچاره باشم . خب منم آدمم نیاز به محبت کسی دارم که آرومم کنه . چرا ازم گرفتیشش ... لعنتی چرا .
همین طور که با خودم درد و دل می کردم . دستایی روی شونه هام قرار گرفت .
نگار _آترا ... عزیزم آروم باش . گریه نکن . اتفاق دیگه ، پیش می یاد . نباید خودت رو ناراحت کنی . بیخیال دیگه .
با دستمال اشکای صورتم رو پاک کردم .
من _نگار ... چی چیو ناراحت نباشم دفعه ی اولش نیست . چقدر باید به خاطر حرفاش تحقیر بشم .
نگار _حالا اعصابش خورد بوده یه چیزی گفته . اصلا دوست داری با هم حرف بزنیم ، شاید این به ناراحتیات کمک کنه ؟
من _نمی دونم ، الان وقتش نیست .
نگار _خب می خوای بعد از شرکت بریم بیرون ؟
من _ بذار بهت خبر می دم . ممنون از لطفت .
نگار _باشه ، هر جور راحتی خواهش می کنم .
از روی خجالت سرم رو پایین آوردم . سمت من چرخید ، با اون چشماش بهم زل زد .
آقای امیری _ من الان با اون همه طرح چیکار کنم ؟ هاااا ؟!!!
مگه شما سواد ندارید صفر ها رو بشمارید . خانوم با شمام می گم با این طرح چیکار کنم ؟
با دادی که سرم زد یه قدم به عقب رفتم . اشک تو چشماش حلقه بست . هیچ وقت فکرش رو نمی کردم آترین سرم داد بزنه . هیچ وقت ...
جلوی خودم رو گرفتم تا اشکام سرازیر نشه . دلم نمی خواست پیش این دو تا گریه کنم . اصلا دوست ندارم غرورمم رو زیر پای آترین لِه کنم .دستش رو محکم رو میز کوبوند .
آقای امیری _کَریییی ؟!؟!؟ نمی تونی حرف بزنی ؟!؟ یا شایدم لال شدی ؟!؟!
دیگه داشت گنده تر از دهنش حرف می زد . این همه صبر کردم تا برگردی پیشم اون وقت این حرف ها رو تحویلم می دی .
با مِن مِن گفتم :
من _ مَ... معذرت می خوام . دیگه تکرار نمی شه .
آقای امیری _ معذرت می خوام . خانوم دفعه ی اولتون نیست . دفعه ی پیش هم قرارداد رو جای دیگه اشتباهی بردید .
اون دوست دخترش که اسمش مانیا بود گفت :
مانیا _اِه آترین ، ولش کن . بذار بره .
بیشعور کی داره با تو حرف می زنه نخود هر آش می شی . دلم نمی خواست آترین رو کَش دیگه ای صدا بزنه .اون کسی که لیاقت گفتن اسمش رو داشت فقط خودم بودم نه اون .
پوفی کشید .
آقای امیری _ این دفعه رو نادیده می گیرم . ولی دیگه تکرار نشه . حالا هم برو بیرون . اعصابم رو خورد کردی .
بعد از گفتن این حرف کراواتش رو در آورد ، دستاش رو داخل موهای خوش حالتش فرو برد .
بدون هیچ حرفی از اتاق زدم بیرون . همین که رو صندلی نشستم زدم زیر گریه .
خدایاااااا ... چقدر من بدبخت بودم . آخه چرا آترین نباید مال من باشه ، چرا لیاقت دوست داشتن رو ندارم ، چرا تو این دنیا من باید بدبخت و بیچاره باشم . خب منم آدمم نیاز به محبت کسی دارم که آرومم کنه . چرا ازم گرفتیشش ... لعنتی چرا .
همین طور که با خودم درد و دل می کردم . دستایی روی شونه هام قرار گرفت .
نگار _آترا ... عزیزم آروم باش . گریه نکن . اتفاق دیگه ، پیش می یاد . نباید خودت رو ناراحت کنی . بیخیال دیگه .
با دستمال اشکای صورتم رو پاک کردم .
من _نگار ... چی چیو ناراحت نباشم دفعه ی اولش نیست . چقدر باید به خاطر حرفاش تحقیر بشم .
نگار _حالا اعصابش خورد بوده یه چیزی گفته . اصلا دوست داری با هم حرف بزنیم ، شاید این به ناراحتیات کمک کنه ؟
من _نمی دونم ، الان وقتش نیست .
نگار _خب می خوای بعد از شرکت بریم بیرون ؟
من _ بذار بهت خبر می دم . ممنون از لطفت .
نگار _باشه ، هر جور راحتی خواهش می کنم .