کامل شده رمان سفر پنهان | fatemeh.E.z کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

*بانو بهار*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/15
ارسالی ها
3,937
امتیاز واکنش
10,965
امتیاز
804
محل سکونت
میان شکوفه‌ها
نام رمان : سفر پنهان
نویسنده : fatemeh.E.z
ژانر : عاشقانه

با عرض سلام
خلاصه سه دخترن که دبیرستانی هستند و سعی دارند یواشکی و دور از اطلاعات خانواده به مسافرت بروند و مهم تر از همه اینکه این سه بسیار شیطون هستند و این سه دختر در طول این سفر با سه پسر آشنا میشوند و...
ygtu13palcefcuf83l3w.jpg

مقدمه :
عشق بر شانه ی هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و ناگاه بهم می ریزد
آنچه را عقل به یک عمربه دست آورده
عشق در یک لحظه کوتاه بهم می ریزد


هیچگاه

تو را...

آنگونه دوست نخواهم داشت...

که زندانیم باشی...!

زندانبانی...

شغل مورد علاقه ام نیست...!

و از دید من...

زندان...

منفورترین مکان دنیاست...!

من...

تارهای افکار خویش نیز...

گسسته ام...!

چه برسد...

به تو...!!!

تو میتوانی پرنده باشی...

اما...

اینکه بخواهی تا چه حد...

در آسمان من...

اوج بگیری...

در خود توست...

میزان اوج گرفتن و پروازت...

بستگی دارد به...

"آرزویت""باورت""خواستنت""صداقتت"

و...

"عشقت"
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • م . میشی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    31,388
    امتیاز
    846
    محل سکونت
    خوزستان
    2haa3revwht5xayvzdtc.jpg


    نویسنده گرامی ضمن خوش آمد گویی، لطفاً قبل شروع به تایپ رمان خود ،قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    و برای پرسش سوالات و اشکالات به لینک زیر مراجعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید
    تیم تالار کتاب
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    «به نام خالق هستی »

    اسم دختر هایه داستان:پریسا،پارمیدا،یلدا وپسرا:ساشا،راشا،یاشار ...پریسا داخل اتاقش نشسته بود و داشت با خودش فکر میکرد که فردا ظهر وقتی ازمدرسه خارج شدند با دوستانش به خرید مانتو و شال برود ....از زبان
    پریسا:اهم هیی بزار برم به مامان بگم میخوایم بریم خرید بعد از مدرسه که نگه نگفتی
    پریسا:مامان مامان مامان مامان کجایی
    مامان :چرا انقدر داد میرنی دختر تو آشپزخونهم
    پریسا :مامانی مامان گلم مامان خوشگلم ..........
    مامان:چیه هاان خر شدم بگو چیکار داری هان ؟
    پریسا:فردا بعد از مدرسه میخوام با پارمیدا و یلدا بلم خرید میزالی مامانی مامان نازم فدات
    بشم من الهی آله بلیم جون من زود برمیگردیم
    مامان:اه بسه دختر مخمو خوردی برو برو ولی زود برگردین خونه باشه دخترم باشه؟...............
    پریسا:باشه باشه قول میدم قول قربونت بشم..
    مامان :حالا بیا میزو آماده کن شام بخوریم بدوو
    پریسا.خواب اینم از این به مامانم که گفتم ......
    و خیالمم راحت شد آخیش خیر ببینم خودمما من چقدر خودمو
    تحویل میگیرم نگا نگا ماشالله دست دست واسه
    خودم به افتخار پری خوشگله یه دست مرتب
    آخیش خو خوشگلم دیگه کاریه که از دستم بر میاد
    دخمل خوفیم من خخ اعتماد
    به سقفم تو گلوم گیر نکنه
    رفتم بالا تا زنگ بزنم به بچه ها خبر بدم که اجازه کسب شد دره اتاقم را باز کردم وارد شدم و گوشیم را برداشتم و زنگ زدم به پارمیدا یه بوغ دو بوغ سه بوغ چهار بوغ پارمیدا: سلام دوستم خوفی چه خفرا خاله خوفه بابات خوفه سلام برسون خودت چی خوفی آله آجی خوفی؟
    پریسا:دختره ...اسغفرالله چی بگم بهت اجازه میدی حرف بزنم ؟
    -پارمیدا :چرا که نه اجازه شما هم دست ماست بفرمائید امرتون یه لحظه یه لحظه من کار دارم
    -پریسا:اه پارمیدا یه لحظه ساکت میخواستم بگم مامان اجازه داد میتونیم بریم فهمیدی
    -پارمیدا:آره فهمیدم مثل تو که نیستم..........
    -پریسا:خواب کاری نداری من دیگه برم بای بای
    پارمیدا:برو بای دوشتم
    -پریسا:دیگه اجازه ندادم حرفی بزنه و گوشی رو قطع کردم
    گوشی دوباره ورداشتم تا به یلدا اس بدم که نگه نگفتی من پول اینا بیارم بعد از اینکه به یلدا اس دادم بلند شدم رفتم میز شام را چیدم و نشستیم سر میز شام کوفته داشتیم دوتا کوفته ورداشتم و خوردم اممممم خوشمزه اس امممم
     
    آخرین ویرایش:

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    بعد از اینکه شام خوشمزه مامان گلم رو خوردم رفتم بگیرم بخوابم فردا مدرسه دارم باید زود بلند بشم از خواب انقدر بدم میاد صبح زود بیدار بشم اه ایش خدایا به من صبر بده...
    دره اتاقمو باز کردمو داخل شدم چشمم به تخت خوشملم افتاد و کلی کیف کردم رنگ اتاقم سفیده و یه تخت دو نفره مشکی وسط اتاقه و کنارش یه آباژور سفید مشکی و یه میز آرایش بزرگ مشکی سفید روبروبه تختمه و یه کمد سفید سمت چپ اتاقه..و یه گیتار مشکی هم گوشه اتاقمه یه فرش مشکی که عکس گل هایه ریز سفید روش داره خواب اینم از اتاق من
    رفتم طرف سمت راست اتاق ودر دستشویی وحمامم رو باز کردم تا مسواک بزنم رفتم داخل بعد از اینکه با مسواک سفیدم مسواک زدم اومدم بیرون وپریدم رو تختم وپتو را بالا کشیدم وبه پارمیدا اس دادم پریسا:پارمیدا جان دخملم خخ یادت نره جیش بـ*ـوس لالا
    گوشی رو خاموش کردمو..لالاکردم
    داشتم خواب میدیدم منو یلدا داریم تو خیابان میرقصیم که....
    مامان:پریسا پاشو آماده شو بیا صبحونه بخور دیرت نشه پاشو دختر دیرت میشه
    پریسا:باشه مادرم باشه
    از زبون پارمیدا: خواب بودم که گوشیم زنگ زد اه باید برم مدرسه پاشدم رفتم دستشویی و صورتمو شستمو ولباسامو پوشیدم کوله سفیدمو ورداشتم
    مامان:دخترم پارمیدا صبحانه حاضره
    پارمیدا:چشم مامان اومدم .،هییییی
    دویدم سمت آشپزخونه یه لقمه کره مربا خوردمو راه افتادم سمت در ،،کتونیه سفیدمو پوشیدمو راه افتادم برم دم خونه پریسا اینا خونه ما و پریسا و یلدا اینا بهم نزدیکه
    رسیدم دم درخونشون و تا اومدم زنگ بزنم درو باز کرد کوله مشکی و کتونی مشکی پوشیده بود
    پارمیدا:سلام بر دوست زیبایه خودم خوفی ؟؟
    پریسا:سلام خوبم بریم دنبال یلدا عجقم؟!
    پارمیدا:آره آره بریم دیر شد
    -پریسا:راه افتادیم به سمت خونه یلدا پارمیدا تا رسیدیم رفت زنگ زد یلدا زود اومد پائین
    یلدا :سلام بر دوستان خودم خوبین سلامتین؟
    پارمیدا :من خوبم پریسا هم خوبه بچه بدوئین الان دره مدرسه رو میبندنا
    یلدا :بریم بریم پریسا تند تر بدو دیگه ایشش
    پریسا :خواب بابا مسابقه جهانی که نیست
    -یلدا:رسیدیم به مدرسه بعد از ورزش وارد کلاس شدیم و مثل همیشه سه تامون رو صندلی هایه تکی کلاسمون کنار هم نشستیم ای بابا الان کلاس عربی داریم که من ازش بیزارم یا خدا معلممون خانم مهمدی وارد کلاس شد و گفت سلام بچه ها همه بچه ها سلام دادن بجز من خانم مهمدی همیشه حال ما سه تا رو میپرسید نمیدونم چرا اول حال پریسا رو پرسید
    خانم مهمدی:به به سلام خوبی خانم تهرانی
    پریسا :ممنون خانم خوبیم
    مهمدی:شما چی خانم آرمان
    پارمیدا:ممنون خوبم شما خوبی خانم شوهر بچه ها خوبن سلامتن خوبن سلام برسونین
    مهمدی:بسه بسه کم نمک بریز
    مهمدی:تو خوبی خانم یاوری
    یلدا:مرس خانم خوبم شما خوبین؟؟
    مهمدی:به لطف شما سه تا عالیی
    پارمیدا:خانم ما که کاری نکردیم این چه حرفیه
    -پریسا:خانم طوری به پارمیدا نگاه کرد که...،
     
    آخرین ویرایش:

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    بعد از کلاس سه تایی رفتیم نشتستیم زیر درخت مدرسه امون همه تو فکر بودیم که که یلدا گفت:بچه ها من دلم یه مسافرت توپ میخواد دلم گرفته نمیدونم چرا اه به مامان میگم بریم مسافرت میگه نه ما که دو روز دیگه مدرسه امون تعطیل میشه اون موقع بیشتر حوصلم سر میره ...اه ای بابا حرف بزنید دیگه
    پریسا :منم همینطور دلم یه مسافرت توپ میخواد تو چی پارمی هان؟
    پارمیدا:استغفرالله ..دختره...هزار گفتم به من نگو پارمی.آره منم دلم مسافلت میخواد
    ههمون دوباره به فکر رفته بودیم که این پارمیدا مثل قاشق نشسته پرید وسط و گفت : بچه ها
    منو یلدا با هم:بله چیه چیکار داری هان
    پارمیدا:امروز غروب بیایین خونه یکیمون جشن بگیریم بعد از جشنم میخوام باهاتون صحبت کنم .منو یلدا بهم نگاه کردیم و دستامونو بهم زدیم وگفتیم اوکی
    و بلاخره معلوم کردیم که جشن خونه پارمیدا اینا باشه ..آخرین کلاسمون بود که زنگ خورد ..
    تو راه خانه بودیم و داشتیم راه میرفتیم که یلدا گفت پارمی خوراکی یادت نره ها من دوست دالم..پارمیدا یه نگاه وحشتناک بهش انداخت و گفت پارمیو و...نه یادم نمیره خانم خانما
    -پارمیدا:رسیدیم جلویه دره خونه و از بچه ها خداحافظی کردم واومدم داخل و دررا بستم راه افتادم سمت اتاقم که مامان گفت:علیک سلام
    پارمیدا:بدخشید مامانی سلام خوفی؟
    مامان :بله خوبم برو دست و صورتتو بشور بیا ناهار پارمیدا:باشه مامان گلم الان میام
    دویدم رفتم تو اتاق خوشگلم و درو بستم رنگ اتاقم آبیه وروش طرح گلایه ریز به رنگ صورتی کمرنگ داره یه تخت بزرگ صورتی هم وسطه اتاقه و کنارش یه خرس بزرگ صورتی که از دیوار آویرونه و یه گیتار صورتی هم گوشه اتاقمه (قابل توجه دوستان ما هر سه گیتار داریم و میزنیم) اهمممم بایه میز آرایش صولتی ناز که روبرویه تختمه آله من عاشق اتاقمم
    (تو عاشق چی نیستی) پارمیدا:ساکت وجدان عزیز..خخ خواب بزار لباسمو عوض کنم یه تاپ شلوارک صورتی موهامم خرگوشی بستم
    ..یعنی بچه ها موافقت میکنن با اینکه خودمون سه تا بریم ویلا پریسا اینا نمیدونم والا
     
    آخرین ویرایش:

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    -پارمیدا: رفتم پائین و بعد از اینکه ناهار خوردم آماده شدم تا برم مغازه راه افتادم به سمت مغازه و وقتی رسیدم وارد شدم....چهارتا پفک چهار تا چیپس و ماست موسیر،آلوموسیر،آلوچه
    شیر کاکائو خریدم چون هر سه تامون عاشقشیم
    .................» چیپس و پفک را تو یه ظرف بزرگ ریختم و شیر کاکائو رو ریختم تو پارچ و گذاشتم یخچال تا یخ باشه....جلویه tvنشسته
    بودمو داشتم فیلم میدیم که زنگ زدن رفتم درو باز کردم دیدم بله پریسا خله و یلدا چله دم درن
    اومدن تو وارد پذیرایی شدیم
    مامان:سلام یلدا جان سلام پریسا جان خوبین؟
    پریسا:مرسی خاله خوبیم
    یلدا :خوبی خاله؟؟
    مامان :آره عزیزم خوبم چرا اینجا وایسادین بیایین بشینید بفرمائید خانم هایه گل
    پارمیدا:نه مامان بریم بالا میخوایم جشن بگیریم ..مامان یه نگاهی کرد و گفت:باشه برین
    -یلدا:از پله ها رفتیم بالا و وارد اتاق پارمیدا...
    شدیم و درو بستیم
    ممانتومو درآوردم..،یه لباس صورتی که عکس قلب داشت روش پوشیده بودم با شلوار دمپا مشکی ..پریسا هم تونیک بلند سفید و ساپرت مشکی پوشیده بود موهاشم بالا سرش بسته بود .....(بزارین از قیافه هامون بگم:پریسا:چشم آبی و لبایه قلبه ای و گونه هایه برجسته با موهایه تا کمر...پارمیدا:چشم طوسی لبایه قلبه ای..موهاشم تا رون پاش به رنگ مشکی
    خودم:چشم آبی ،لب قلبه ایی،موهامم تاکمرم
    رنگ مو هر ستامون مشکی بود ابروهایه هرسه تامون هم مثل هم برداشته بودیم پهن و زیبا)
    یلدا:پارمی آنگ بزار برقصیم آجی
    پارمیدا:باشه باشه ..پارمی رفت طرف ظبت و آنگ ساسی مانکن و گذاشت
    پریسا:آهان آاهن حالا قرش بده آهان آهان
    پارمیدا:لیلیی لیلی لیلی
    یلدا:دست دست آهان آهان
    -پریسا:بعد از اینکه رقصیدیم پارمیدا رفت و با یه سینی پر خوراکی اومد اول از همه چیپس و پفکامون رو خوردیم......داشتیم شیر کاکائو میخوردیم که پارمیدا گفت:بچه ها میخوام یه چیزی بهتون بگم!
    پریسا:بگو.،پارمیدا:من فکر کردمو و گفتم ما که دلمون مسافرت میخواد بیایین سه تایی بریم شمال هان میایین؟
    یلدا:آخه عقل کل مامان بابا هامون چی پس هان
    پارمیدا:میگیم از طرف مدرسه میخوایم بریم اردو موافقین؟؟؟
    پریسا:موافقم میگیم داریم میریم اردو
    یلدا:بگیم چند روزه خواب؟؟
    پارمیدا:میگیم معلوم نیست شاید یه ماه یا بیست روز...هان موافقین؟
    یلدا:آخه کدوم مدرسه ایی اردو یک ماهه و بیست روزه میبره عقل کل؟
    پارمیدا:میگیم میبرن دیگه دارن میبرن مشهد مثلا هاان چطوره؟
    پریسا:خوبه پس امشب به ماماناتون بگین
    یلدا:اگه زنگ بزنن به مردسه چی؟
    پارمیدا:نمیزنن براشون برگه میاریم امضا کنن
    یلدا:یوهو پریسا :آخ جون پس شب خبرشو بهت میدم یلدا پاشو بریم دیگه٬
    یلدا :بریم بریم خوب بای بای پارمی
    پارمی: برو یلدا تا نیمودم بای
    پریسا:خداحافظ عجقم بای بای ....،.............،.
    پارمیدا:به سلامت بای بای
     
    آخرین ویرایش:

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    بعد از اینکه بچه ها رفتن منم بلند شدم و ظرفا رو جمع کردم و بردن آشپزخانه باید آماده بشم برایه شب تا مامان و بابا رو راضی کنم آره
    ساعت ۹:۳۰ بود و مامان صدام کرد تا برایه شام برم از پله ها اومدم پائین و رفتم سره سفره و
    کمی برایه خودم برنج کشیدم روشم یه قاشق فسنجون ریختم اوممم چه خوشمزه اس .......
    دست از غذا خوردن کشیدمو گفتم :مرسی مامان جون عالی بود ....
    مامان :خواهش دختر گلم سیر شدی عزیزم؟
    پارمیدا:بله مامان جون سیر شدم مرسی
    پارمیدا:بابا جون میخواستم با هاتون صحبت کنم اجازه هست حرف بزنم؟؟.....
    بابا محسن:چرا که نه دخترم بگو چی میخوایی
    پارمیدا:بابایی ما میخواهیم از طرف مدرسه بریم اردو پانزده روزه میزارین برم پریسا و یلدا هم هستن برم بابا جون ترخدا.......
    بابا :باشه برو ولی مواظب خودت باش خوش بگذره بهت عزیزم حالا کی میرین و کجا میرین؟
    پارمیدا:دو روز دیگه میریم و میریم مشهد..
    بابا:جایه خوبیه برگه کسب اجازه ندادن؟؟
    پارمیدا:فردا میدن میارم امضا کنید اگه کاری ندارید برم بخوابم کاری ندارین هوم؟؟..
    بابا :نه بابا جان برو بخواب شبت بخیر
    پارمیدا:شب بخیر ماما شب بخیر بابا
    پارمیدا:پله ها رو تند تند رفتم بالا و رفتم زیر پتو ............
    -پریسا:بابا جون برم دیگه میخوایم بریم مشهد
    بابا:کی میرین حالا دخترم هان؟؟
    پریسا :وای خاک بر سرم حالا چی بگم دوروز دیگه بگم خوبه آره خوبه
    پریسا:دوروز دیگه میریم بابا جونم
    بابا علی:بسلامت خوشبگذره بهتون دختر گلم
    پریسا:هوراا مرسی بابایی شب بخیر
    رفتم تو اتاقم و به پارمیدا و یلدا اس دادم جور شد ...بعد از ده دقیقه جواب اومد که هر دوتاشون اجازه گرفتن و اوکی شده
     
    آخرین ویرایش:

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    -یلدا:اوهوم اوهوم بچه ها برایه فردا استرس ندارین که میخوایم بریم هان؟؟
    پارمیدا:چه استرسی رضایت نامه ام درست کردیم بردیم امضا کردن دیگه فکر فردا باشین
    پریسا:هورا با شاستی بلند چه عشقی کنیم
    یلدا:راستی ماشین از کجا آوردین هان؟؟
    پریسا :میدونی که داییم رفته فرانسه ماشینش اینجا بیکار مونده بود منم کلید خونشو داشتم رفتم سویئچو از تو کشو میزش ورداشتم همین
    گواهینامه رانندگی هم دارم دیگه با خیال راحت ویژ ویژ میرسیم خخ ...............ٔ.ٔ.
    پارمیدا:ماشالله به پری ماشالله به پری .....
    یلدا:ماشالله ماشالله به پارمی خخ...،.........،
    پریسا :بسه دیگه کلاس شروع پاشین بریم.........
    -یلدا: تو اتاقم بودمو داشتم با بچه ها تو تلگرام درباره مسافرتمون میحرفیدم که مامان صدام کرد زود از بچه ها خداحافظی کردمو رفتم پائین ......یلدا:جانم مامان کاری داری ؟؟
    بیا این ساکت برو لباساتو بزار توش زود باش
    یلدا:باشه مامان دستت درد نکنه عجقم
    مامان :هزرار بار گفتم اینطوری حرف نزن برو
    یلدا:رفتم تو اتاقمو لباشامو جمع کردم .............
    --پریسا:لباسامو جمع کرده بودمو یه سبد خوراکی هم برداشتم که شامل(چیپس پفک ،آلو،
    شکلات تخته ای،)بود و قرار بود مامان یه فلاکس شیر کاکائو داغ بده ببریم هوم دوش
    دالم شیر کاکائو هوم خخ..................................
    --پارمیدا:ماشینو از قبل طرف مدرسه پارک کرده بودیم تا بریم سوار شیم هورا جونمی جون
    ......خواب بودم که مامان صدام کرد پاشو پاشو اتوبوستون نره فرودگاه جا بمونید
    پارمیدا:پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم
    یونیفرم مدرسه ام رو پوشیدم،،قرار بود لباسایه مورد نظرمون رو بزاریم تو کیفمون تا رسیدیم به پارک نگه داریم بریم تو دستشویی عوض کنیم (یه مانتو لیمویی با شلوار سفید و شال سفیدو یه صندل لیمویی برداشتم )
    رفتم جلویه در خداحافظ مامانی خداحافظ بابا
    مامان :خداحافظ دختر گلم خوش بگذره بهتون
    بابا :بیا بابا جان این کارتو بگیر توش برات پول ریختم رمزشم******اینه خداحافظ خوشبگذره
    --یلدا :لباسامونو عوض کرده بودیم من(مانتو یاسی وساپورت مشکی وشال مشکی با صندل
    یاسی پوشیده بودم)وپریسا(مانتو آبیو ساپورت
    مشکیو شال آبی با صندل مشکی پوشیده بود.)
    پارمیدا هم تیپش خوب بود ......................
     
    آخرین ویرایش:

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    تو راه بودیمو صدایه ظبت زیاد بودو ما هم داشتیم کیف میکردیم یلدا داشت چیپس میخورد که گفتم:یا خدا نترکی یه وقت یلدا کم تر بخور آخر سر تو میترکی یه روز بعد پارمیدا میادبه من میگه پریسا یلدا دار فانی را وداع گفت من میگم آخیی خدا بیا مرزتش پارمیدا میگه ............یلدا:اه بسه دیگه فهمیدم باو بیا
    دیگه نمیخورم خوبه راحت شدی ایش!.....
    پریسا:آره راحت شدم آخیش بمیری ....،....
    یلدا:خیلی بیشولی خودت بمیلی فولو ....
    --پارمیدا:خوابم بـرده بود که یکی صدام کرد پاشو پاشو رسیدیم دیگه پاشو اه !!!
    پارمیدا:فهمیدم رسیدیم به ویلا دایی پریسا که رفته فرانسه اوهو چه ویلایی بود پرفکت عالی
    نمایه ویلا(نمایه بیرونی ویلا سفید بود و یه دره بزرگ آهنی مشکی داشت دو طرف ویلا پر از درخت و گل و سنبل بود درو که باز میکردی یه راه شنی بود که دو طرفش هم پر از گل رز و یاس بود و بعد از راه شنی یه گردیه خیلی خیلی
    بزرگ بود که وسطش یه آبنما بزرگ به شکل زن بود و سمت راست اون گردی یه پارکینگ بزرگ و سمت چپ یه اسطبل بزرگ که توش شش تا اسب بود سه تا مشکی سه تا سفید آخ جون اسب)وایی پری داییت چه ویلایی داره ها ...
    دره بزرگ سفید خونه رو باز کردیم سمت چپ یه آشپز خانه بزرگ ...خونه دوبلکس بود پله چوبی میخورد میرفت بالا سه تا اتاق بود چه خوشمل
    دو تا اتاق روبرویه هم دیگه یکی هم انتها راه رو بود و حماما دستشویی هم کنار دوتا اتاق ..... روبرویه هم بود پریسا رفت اتاق انتها راه رو رو انتخاب کرد و من اتاق سمت چپ و یلدا سمت راست*********رو تخت اتاق مشکی و قرمزم دراز کشیده بودم و خیار میخودم که پریسا از تو اتاقش صدام زد.....پریسا:پارمی پارمی بیا..
    پارمیدا:اومدم باو اومدم انقدر داد نزن .....
    پریسا:بیابرام مداد چشم بکش بریم بیرون بدو
    پارمیدا:باشه مدادتو بده،،،،پریسا مدادو داد دستم .........پارمیدا:بلا اتاق سبز و سفید رو ورداشتی خانم زرنگ ؟؟؟!!!
    پریسا :آره این اتاقو دوس دالم خو خیلی نازه
    برو به یلدا بگو آماده بشه بریم ساحل و بعدشم
    بریم شام بخوریم بدو خانم طلا .......
    پارمیدا:رفتم به یلدا گفتم آماده شه بریم بیرون
    یلدا زرنگم اتاق آبی و سفید و برداشته بود خدا
    پارمیدا:پری ساعت چنده هان ؟...........،
    پریسا:ساعت هفته بریم دیر شد بدویین.....
    پامونو که از دره سیاه رنگ گذاشتیم بیرون چشم چشمو نمیدید انقدر هوا تاریک بود حالا..
    خوبه ساعت هفته وایی مامان جونم........
    پارمیدا:ایی بگم خدا چیکارت کنه یلدا پیاده روی چی بود دیگه تو این تاریکی هان دختره.....
    یلدا:ببخشیدخو حواسم نبود ببخشید.....
    پریسا :بس کنید دستامونو بدیم به هم را میریم
    پارمیدا تو هو چراغ گوشیتو روشن کن سریع
    پارمیدا:ده قدم از ویلا دور نشده بودیم که یدفعه صدایه خش خش اومد و یه نور هم پیدا
    کم هم دیده شد....یلدا:وایی مامان این چی بود
    پارمیدا:فکر کنم حافظ شیرازی بود نه پریسا؟
    پریسا :خخ بس کن میترسه گـ ـناه داره
    پارمیدا:دوباره راه افتادیم که ..............
     
    آخرین ویرایش:

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    یدفعه از پشت بوته ها یه صدایی بلند شد
    زدم تو سره یلدا و گفتم یعنی خاکا خاک تو اون
    سرت دو کامیون این چه کاری بود هان دختره....
    یلدا:اا چی میگی ببند بابا صدا از پشت بوته بود
    پریسا :بچه ها اینجا تاریکه و ماهم راه رو گم کردین من حتی قیافه شما رو الان نمیتونم ببینم
    خیر سرتون گوشی هاتونم که شارژ نداره باز خوبه به مامان اینا زنگ زدیم ....همین اول کاری
    گند زدیم بیایی الان همین جهتو مستقیم بریم هان ؟؟ ........یلدا:آره بریم فکر خوبیه بنظرم
    پریسا:راه افتادیم که یدفعه صدایه......
    پارمیدا:آخ آخ آخ بگم چی نشید دماغم نصف شد
    یلدا:خخ خخ خخ آخ خدا مردم از خنده
    پارمیدا:ببند دهنو تا نیومدما گفتم ببند اا
    یلدا:باشه باشه دیگه نمیخندم بریم بریم
    پریسا:راه بیفتین خیر سرمون بدویین راه ویلا هم که گم کردیم چراغایه خونه هم که خرابه
    فردا باید یکی رو بیارم درست کنه اینطوری نمیشه که بدویین اه خدا آخه این چه بدبختی بود اه!!...........پارمیدا:تو راه بودیمو تقریبا چشمامون به تاریکس عادت کرده بود که یدفعه دیدیم صدایه فریاد می آد ..هر سه خشک شدیم
    سره جامون که دوباره یکی فریاد زد کمک کمک
    من دوییدم به سمت صدا که بچه ها داد زدن:کجا برگرد ..............ولی من همینطوری میدویدم احساس بدی داشتم و فهمیدم بچه ها هم پشتمن یدفعه دو نفرو دیدیم که ینفرو گرفته بودن تو بقلشون .........،.،....
    پارمیدا:وایی چی شده آقا خدا مرگم بده ....
    پسر :خانمون آتیش گرفته بود اومدیم کمک پیدا کنیم که تو اینجا گم شدیم و مار پایه دوستمو گزیده حالش خیلی بده ........
    پریسا:ما هم راه خونمونو گم کردیم ورش دارین بریم به این سمت شاید ویلامونو پیدا کردیم
    یه پسر دیگه :خیلی ممنون خانم خیلی ممنون
    یلدا:این چه حرفیه آقا بدویین دیگه تا دیر نشده
    مردو گرفتن بقلشون ولی معلوم بود خیلی سنگینه همیچین نفس نفس میزدن که چی
    بلاخره ویلایه....پیدا کردیم و رفتیم تو خونه
    بزارینش رو مبل من زنگ بزنم دکتر بیاد
    پسر:آخه کدوم دکتری کیاد تو این نقطه پرت
    یلدا:آره ویلامون خیلی جاش بده
    پریسا:بزارینش رو مبل دیگه چرا وایسادین...
    پسر :آهان حواسمون نبود ............
    پارمیدا:پسره رو گذاشتن رو مبل پاش وضعش
    افتضاح بود و باید زود بهش رسیدگی می شد
    با هزار تا بدبختی پسرا بلد بودن که چیکار کنن
    پاشو خوب کردن و بستن ...............
    پریسا:خواب دیگه دیر وقته شما پائین بخوابید
    من برم پتو متکا بیارم براتون حال دوستتون بده و نمیشه الان جایی برید......
    پسر :خیلی ممنون خانم بزارین اول خودمون رو معرفی کنم خدمتتون .....من یاشار هستم و اینم دوستم(به سمت چپ اشاره کرد)ساشا و اینیم که پاش ومار گزیده اسمش راشا هستش
    یلدا:خیلی خوشبختیم من یلدا هستم و ایشون
    به (سمت راستش اشاره کرد) پارمیدا هست
    و ایشون هم که پیش مبل وایسادن پریسا
    یاشار:شما هم دوستین با هم ؟؟
    یلدا:بله ما با هم دوست هستیم.....
    پریسا رفت پتو متکا براشون آورد و تلویزیون رو روشن کرد و نشست جلوش و صداشو کم کرد .......پریسا:لامپ هایه حیاط باید درست بشه فردا میرم یکی ذو میارم تا درستشون کنه
    ساشا:وایی یاشار انقدر گشنمه که چی دارم می میرم از گشنگی تو چی؟؟ یاشا:منم همینطور
    یلدا:ببخشید آقایون ما خیلی گشنمونه میخوایم غذا درست کنیم شما هم میخورید؟؟
    یاشار:زحمتتون میشه نه مرسی
    ساشا:ببند دهنتو گشنمه ها
    یلدا:خخ اشکالی نداره برایه شما هم درست میکنم پریسا بیا کمک مرغ درست کنیم بدو
    پارمیدا:خوبه موقع اومدن مرغ خریدیم
    پریسا:آره خوبه خریدیم وگرنه.............
    رویه میز شام رو چیدیم و نشستیم و خوردیم و
    ما وبعد از جمع کردن سفره ما دخترا رفتیم بالا
    جیش بـ*ـوس لالا
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا