کامل شده رمان تولد یک احساس | ریحانه لشکری کاربر انجمن نگاه دانلود

رمان تولد یک احساس در چه سطحیه؟؟نظراتونو بگید حتی اگه منفی باشه

  • عالی

    رای: 7 87.5%
  • خوب

    رای: 1 12.5%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    8
  • نظرسنجی بسته .
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ریحانه لشکری

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/10/11
ارسالی ها
96
امتیاز واکنش
821
امتیاز
246
محل سکونت
اهواز
_نمیدونم..میدونم دوسم داری ولی حس میکنم جایگاهم درخطره
_جایگاهت؟؟
_آره منظورم دوست داشتن و ایناس
_خب اینا باهم فرق داره.
_چه فرقی؟
_ببین..فکر کن دوتا لباس داری یکی آبی. یکی صورتی.اگه آبی کم رنگ باشه به صورتی مربوطه؟
_چه ربطی داره؟
_آفرین ربطی نداره یعنی آبی و صورتی بهم ربطی ندارن .تا وقتی که هرکدوم یه لباس جدا هستن.تو ونیلوفرهم جدا از همید.تو دخترمی.اون همسرم
_اگه یه دختر آورد چی؟اونجوری هردوتامون دختریم
_ببین به کجاها فکر میکنی..بازم ربطی نداره دوتا لباس صورتی یا آبی هستید.
_نه بابا...اگه یه دختر بیارید اونو بیشتر دوست داری.چون مادرش هم دوس داری و باهات مونده.
_من مادرتوهم دوس داشتم.خیلی هم دوسش داشتم.
_ولی نموند باهات
_ولی اون دوسم نداشت اگه داشت میموند پیشم و نمی رفت
_همون دیگه..ولی نیلوفر دوست داره.
بلند شدم و با انگشتم یکی زدم رو بینیش:کم فکر های منفی بکن..تو نیاز نیست غصه ی آینده رو بخوری و نظریه پردازی کنی .من تو رو دوستدارم .خیلی زیاد.اونقدر که جونم هم میدم ولی یه خدشه بهت وارد نشه.تو تمام زندگیمی..دلیل خوش بختیمی..تو بارها منو به زندگی برگردوندی. دلیل وجود نیلوفر تو زندگیم تویی دلیل تولد دوباره احساسم تویی .هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه علاقه ام رو نسبت بهت کم کنه دخترم.
_دوست دارم بابا خییلی..
_منم دختر خیال پردازم .بخواب و به اینا فکر نکن...شب بخیر.
_شب بخیر
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ریحانه لشکری

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/11
    ارسالی ها
    96
    امتیاز واکنش
    821
    امتیاز
    246
    محل سکونت
    اهواز
    یک سال بعد
    (تانیا)
    الان داریم با،بابا و نیلوفر به طرف هتل میریم .اومدیم کیش که هم نیلوفر استراحت کنه و هم من به انتخاب رشته ی سال آیندم فکر کنم.راستی ما داریم یه خانواده ی پنج نفره میشیم.تارا و تیام دوقلوهای وروجک که قراره عضوی از خانوادمون بشن .بعد از اون ماجرا که اتاق بابا و نیلوفر یکی شد.رفتار بابا و نیلوفر کم کم باهم بهتر شدکه تا الان با دوقلوهاشون سفر تشریف داریم.
    با بشکنی که بابا جلوی صورتم زد به خودم اومدم
    _تانیا نمیخوای پیاده بشی؟
    _عهه رسیدیم؟
    _پ ن پ بیا پایین دیگه
    خندیدم و با،بابا و نیلوفر به طرف آسانسور رفتیم.راه رفتن نیلوفر خیلی باحال شده بود..جدیدا هم حوصله نداشت بخاطر بارداریش و نمیشد باهاش شوخی کرد وگرنه این راه رفتنشو سوجه میکردم :)بخاطر اینکه زن باردار نمیشد با هواپیما بیاد مجبور شدیم یه قسمتی از راهو با ماشین و یه قسمتی هم با کشتی بیایم .خدمتکار هتل بعداز اینکه چمدون هارودراتاق گذاشت بعداز یه سری از توضیحات که موقع صبحانه و ناهار و شام و...رفت.دراتاق رو که باز کردیم من سریع پریدم و اتاق خودمو زود انتخاب کردم.بعداز این همه راه به یکم استراحت نیاز داشتم.لباس هامو عوص کردم و بعد از جاگیر کردن وسایلام پریدم روی تخت و چشمامو بستم و دیگا نفهمیدم چی شد....
    ********
    3روز بعد
    این 3روزی که اینجا بودیم خیلی خوش گذشت راستی منم انتخاب رشته ام رو کردم تصمیم گرفتم برم رشته ی تجربی و بعد هم برم یکی از شاخه های پزشکی
    دوهفته ی دیگه هم این وروجکا به دنیا میان و من سرگرم این دوتا میشم .امشب کلی تفریح کردیم واقعا هیچ وقت انقدر شاد و سر خوش نبودیم .هم من هم بابا هم نیلوفر.با صدای جیغ نیلوفر بالا پریدم .واای خدا چیشده؟نکنه...وای این که دکترش گفت دوهفته دیگه سریع دویدم سمت اتاق بابا و نیلوفر،بابا هل شده بود گفت:تانیا بدو زن بزن اورژانس بدوو...
    *******
    دیشب آجی و داداش خوشکلم به دنیا اومدن.وایی تیام کپ باباست.عین خود باباهم بداخلاقه.همش نق میزد و می خواست بهش توجه کنیم.ولی تارا قیافش ترکیبی از بابا و نیلوفره دیشب بعداز اینکه نیلوفر رو آوردیم بیمارستان بخاطر زایمان زود رس سزارین شد بابا صدام زد
    _تانیا؟
    _بله بابا
    _بدو بیا می خوایم یه سلفی پنج نفره بگیریم
    سریع رفتم سمت اتاق تارا تو بغـ*ـل نیلوفر بود با ورود من نیلوفر لبخندی زد و گفت:تانیا دیدیشون؟
    _ارهه خعلی خوشگلم
    بابام که پسرشو تو بغلش گرفته بود گوشیشو داد به من و گفت:تانیا تو عکس بگیر من دستم بنده
    _بعله چه جوورم و سه تایی خندیدم

    بگذار عشق خاصیت تو باشد
    نه رابـ ـطه ی خاص تو با کسی

    پایان
    خب اینم از اولین رمانم امیدوارم که خوشتون اومده باشه البته این رمان اگه خواننده ها راضی باشن جلد دومی هم داره که بیشتر به زندگی تانیا می پردازه
    ممنون از همراهیتون
    دوستون دارم
    اینم پیج اینستا گرامم دوست داشتید میتونید فالو کنید Reyhanehlashkari
     
    آخرین ویرایش:

    M-alizadehbirjandi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/05
    ارسالی ها
    1,810
    امتیاز واکنش
    25,474
    امتیاز
    1,003
    خسته نباشید
    cbo9_edtn_144619095596511.jpg
     

    Reza^^^

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/07/01
    ارسالی ها
    420
    امتیاز واکنش
    4,107
    امتیاز
    571
    با سلام خدمت شما نویسنده عزیز
    رمان شما در صفحه اصلی جهت دالود قرار گرفت تا سپاسی از زحمات شما باشد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا