بی توجه به حال خراب کیمیا با کنجکاوی گفت :
_کیمیا ؟؟
کیمیا نگاهش کرد تا حرفش رو بزنه و حوریه گفت :
_عشق چجوریه ؟؟
کیمیا که همیشه از این بحث فوق العاده ل.ذ.ت می برد با لبخند گفت :
_می دونی حوری ... عشق خیلی حس خوبیه !! یه حس خاص ... حسی که به یه شخص خاص داری ... وقتی کنارشی زمان زود می گذره ، دوست داری همیشه کنارش باشی ... از خودتم بیشتر دوستش داری ... عشق اصلا خبر نمی ده ... یهو به خودت میای می بینی عاشق یه نفر شدی بدون اینکه خودت بخوای ... عشق باعث میشه بهش اعتماد داشته باشی ... همه چیزش برات خاص میشه چیزایی که شاید در نظر بقیه خیلی معمولی به نظر بیان ... عشق ساده به وجود میاد اما خیلی سخت از بین میره ... عشقی که واقعی باشه با هیچ چیزی از بین نمیره ... اینی که بعضیا می گن عشق اینه که وقتی عشقتو می بینی طپش قلبت تند میشه یا دستات یخ میزنه یا اینکه هیجان زده میشی این به نظرم اشتباهه بیشتر یه حس زودگذره تا عشق ... زود فروکش می کنه ... عشق واقعی یعنی کنارش آرامش داشته باشی ... عشق یعنی کنارش حالت خوب باشه ...
با صدای ضبط شده که می گفت :
_طبقه همکف ...
از فکر بیرون اومد ... با نگاه خیره شاهو به خودش اومد...
" من کی از تا الان میخ چشماش بودم ؟ "
با خجالت نگاهش رو از چشمای شاهو گرفت ... شاهو لبخندی زد و در آسانسور رو باز کرد ... از آسانسور خارج شد و حوریه هم پشت سرش راه افتاد ... طبقه ی همکف ساختمون رو به پارکینگ اختصاص داده بودن ...
شاهو به طرف بی ام دبلیو سفیدش رفت ... دزدگیر ماشینش رو زد و سمت راننده سوار شد ... حوریه هم سمت شاگرد سوار شد و شاهو ماشین رو روشن کرد ... سیستم رو ، روشن کرد و راه افتاد ...
عشق یعنی ، لحظه های خیلی خاص
که خدا هم فکر ماست
حوریه متعجب به سیستم چشم دوخت ...
" چه تصادف جالبی ... همین الان داشتم به حرفای کیمیا فکر می کردم و حالا این آهنگ ... "
شاهو به در پارکینگ نزدیک شد ... بوقی زد و سرایدار با ریموت در پارکینگ رو باز کرد ... شاهو از پارکینگ خارج شد ...
همه ی دنیا اینجاست
یه شروع ، یه نگاه ، لبمون بی صداست
حوریه به نیمرخ جذاب شاهو خیره شد ...
" وقتی کنارشم زمان زود می گذره ؟؟ "
عشق یعنی ، دو تا احساس بی تاب
به قشنگیِ یه خواب
شاهو از نگاه خیره ی حوریه لبخندی روی ل*ب*هاش نشست... بدون اینکه به حوریه نگاه کنه دنده رو عوض کرد ... حوریه اخم کرد ...
" نمی دونم ... اصلا دقت نکردم ببینم زمان زود می گذره یا نه ؟! "
دو نفر توی یه قاب
یه نگاه تو چشات دلِ من
تو رو خواست
" دوست دارم همیشه کنارش باشم ؟ "
هر چی می گم همه حرفای دلمه
عاشقتم حالا برو بگو به همه
حوریه لبخند زد ...
" آره ... دوست دارم همش پیشش باشم "
بگو یه حس عجیبی تو دلمه
مثل یه تب توی تنمه
حوریه نگاهش رو به خیابون رو به روش دوخت ...
" از خودم بیشتر دوستش دارم ؟؟ "
_کیمیا ؟؟
کیمیا نگاهش کرد تا حرفش رو بزنه و حوریه گفت :
_عشق چجوریه ؟؟
کیمیا که همیشه از این بحث فوق العاده ل.ذ.ت می برد با لبخند گفت :
_می دونی حوری ... عشق خیلی حس خوبیه !! یه حس خاص ... حسی که به یه شخص خاص داری ... وقتی کنارشی زمان زود می گذره ، دوست داری همیشه کنارش باشی ... از خودتم بیشتر دوستش داری ... عشق اصلا خبر نمی ده ... یهو به خودت میای می بینی عاشق یه نفر شدی بدون اینکه خودت بخوای ... عشق باعث میشه بهش اعتماد داشته باشی ... همه چیزش برات خاص میشه چیزایی که شاید در نظر بقیه خیلی معمولی به نظر بیان ... عشق ساده به وجود میاد اما خیلی سخت از بین میره ... عشقی که واقعی باشه با هیچ چیزی از بین نمیره ... اینی که بعضیا می گن عشق اینه که وقتی عشقتو می بینی طپش قلبت تند میشه یا دستات یخ میزنه یا اینکه هیجان زده میشی این به نظرم اشتباهه بیشتر یه حس زودگذره تا عشق ... زود فروکش می کنه ... عشق واقعی یعنی کنارش آرامش داشته باشی ... عشق یعنی کنارش حالت خوب باشه ...
با صدای ضبط شده که می گفت :
_طبقه همکف ...
از فکر بیرون اومد ... با نگاه خیره شاهو به خودش اومد...
" من کی از تا الان میخ چشماش بودم ؟ "
با خجالت نگاهش رو از چشمای شاهو گرفت ... شاهو لبخندی زد و در آسانسور رو باز کرد ... از آسانسور خارج شد و حوریه هم پشت سرش راه افتاد ... طبقه ی همکف ساختمون رو به پارکینگ اختصاص داده بودن ...
شاهو به طرف بی ام دبلیو سفیدش رفت ... دزدگیر ماشینش رو زد و سمت راننده سوار شد ... حوریه هم سمت شاگرد سوار شد و شاهو ماشین رو روشن کرد ... سیستم رو ، روشن کرد و راه افتاد ...
عشق یعنی ، لحظه های خیلی خاص
که خدا هم فکر ماست
حوریه متعجب به سیستم چشم دوخت ...
" چه تصادف جالبی ... همین الان داشتم به حرفای کیمیا فکر می کردم و حالا این آهنگ ... "
شاهو به در پارکینگ نزدیک شد ... بوقی زد و سرایدار با ریموت در پارکینگ رو باز کرد ... شاهو از پارکینگ خارج شد ...
همه ی دنیا اینجاست
یه شروع ، یه نگاه ، لبمون بی صداست
حوریه به نیمرخ جذاب شاهو خیره شد ...
" وقتی کنارشم زمان زود می گذره ؟؟ "
عشق یعنی ، دو تا احساس بی تاب
به قشنگیِ یه خواب
شاهو از نگاه خیره ی حوریه لبخندی روی ل*ب*هاش نشست... بدون اینکه به حوریه نگاه کنه دنده رو عوض کرد ... حوریه اخم کرد ...
" نمی دونم ... اصلا دقت نکردم ببینم زمان زود می گذره یا نه ؟! "
دو نفر توی یه قاب
یه نگاه تو چشات دلِ من
تو رو خواست
" دوست دارم همیشه کنارش باشم ؟ "
هر چی می گم همه حرفای دلمه
عاشقتم حالا برو بگو به همه
حوریه لبخند زد ...
" آره ... دوست دارم همش پیشش باشم "
بگو یه حس عجیبی تو دلمه
مثل یه تب توی تنمه
حوریه نگاهش رو به خیابون رو به روش دوخت ...
" از خودم بیشتر دوستش دارم ؟؟ "
دانلود رمان های عاشقانه
آخرین ویرایش: